حمله مسلحانه به رژه سالانه نیروهای مسلح در شهر اهواز و جان باختن و زخمی شدن دهها نفر از نیروهای نظامی و شهروندان عادی بار دیگر چهره کریه «تروریسم» را در کانون توجه ایرانیان قرار داد.
معنا و مصادیق لازم برای اطلاق «تروریسم» به یک حرکت موضوعی جدلی است و معیارهای عینی جهان شمولی درباره این پدیده برخوردار از ابعاد سیاسی، نظری، اجتماعی و مذهبی وجود ندارد. برخوردهای ابزاری قدرتهای جهانی نیز بر پیچیدگی موضوع افزوده است. همچنین بخشی از تعریف نیز ذهنی و بسته به خواست و نیات درونی فاعل و یا گروه عامل است.
اما از آنجا که حمله کور رخ داده، منجر به سلب حیات از شهروندان غیرنظامی و بخصوص یک کودک شد و همچنین نظامیان هدف قرار گرفته نیز عمدتاً سربازانی بودند که برای گذراندن دوران اجباری خدمت نظام وظیفه به نیروهای مسلح پیوستهاند، از این رو اطلاق «حرکت تروریستی» به واقعه تاسف بار اهواز در آخرین روز شهریور ۱۳۹۷ موجه و صادق است.
در ورای واکنشها و از نقطه نظر فنی رویداد فوق دو تصویر چه بسا متضاد و یا متنافر را بازتاب میدهد. نخست تکرار آسیبپذیری بالای جمهوری اسلامی نسبت به حرکتهای تروریستی در داخل ایران است. مشابه حمله داعش به ساختمان مجلس شورای اسلامی، ترور دانشمندان و مدیران سازمان انرژی اتمی و یا حملات گروههای بلوچ تندرو در استان سیستان و بلوچستان در گذشته آستانه غافلگیری دستگاه امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی نسبت به علمیات نامتقارن نظامی پایین است.
به هم خوردن رژه نیروهای مسلح در برابر دوربینهای تلویزیون و چهرههای وحشتزده مردمی که به تماشای رژه آمده بودند و سربازان غرقه به خون، تصویر اقتدار مورد نظر جمهوری اسلامی را به چالش طلبید. این چالش بر هم زننده ادعای نظام مبنی بر امن کردن داخل کشور از طریق مداخله در منطقه با هدف برخورد با «گروههای تروریستی» است.
البته از پیش معلوم بود این ادعا توجیهی بیش نیست ودر واقع جمهوری اسلامی با تهدیدات بزرگ و قابل اعتنا با تروریسم در داخل کشور مواجه نبوده است. در «اتفاقات تروریستی» معدودی هم که انجام شده، تمامی آنها پیچیدگی خاصی نداشته و حتی میتوان گفت توسط نیروهای نسبتاً آماتور و یا کمی آموزش دیده اجرا شدند.
سهلانگاری در رویداد یادشده در حدی زیاد بود که حتی مورد اعتراض علنی حشمتالله فلاحتپیشه رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس قرار گرفت. ضعف عملکرد اداره اطلاعات خوزستان تا جایی بود که خانه تیمی «تروریستها» را بعد از ارتکاب عمل کشف کرد! ادعایی که البته صحت آن نیز معلوم نیست و ممکن است هدف تبلیغاتی برای فرار از انتقادات و اعتراضات را دنبال کند.
اگرچه اطلاعات کاملی از سوابق عاملان فاجعه اهواز در دست نیست، اما پارهای از گزارشهای تأیید نشده حاکی از نفوذ آنها در نهاد بسیج بوده است. به عنوان مثال محمدطاهر کنعانی از وکلای نزدیک به قوه قضائیه در کانال تلگرامی خود نوشته است:
«قاتلین از قرار اطلاع با پوشش سربازان سپاه پاسداران حمله کردند و گویا پرسنل نفوذی در داخل بسیج بودند و از بیرون یگانها نبودند. مهاجمین از پوشش بسیجی مردمی برای نفوذ استفاده کردند. سازماندهی ترور از داخل یگانها بود. چهار نفر از داخل یگانهای حاضر در میدان رژه تیراندازی کردند.»
در دو دهه گذشته بارها مقامهای اطلاعاتی و قضایی جمهوری اسلامی از شناسایی شبکههای از جاسوسان دستگاههای امنیتی کشورهای خارجی خبر دادهاند و مدعی شدهاند حفرههای اطلاعاتی ایجاد شده را بستهاند. اما استمرار بازداشتها و تشکیل دادگاههای مربوطه و خیل نسبتاً پرشمار محکومان به اتهام جاسوسی، تردید جدی در درستی این ادعا ایجاد میکند و به نظر میرسد نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی با چالش «تونل اطلاعاتی» مواجه هستند تا «حفره اطلاعاتی» ترمیمپذیر از سوی نهادها و یا گروههای درگیر.
در واقع نفوذ در نهادهای حاکمیتی جمهوری اسلامی کار دشواری نیست و این واقعیت ضعف حکومت در مهار تروریسم را افزایش داده است. تکرار ناکامی در بازدارندگی در برابر عملیات «تروریستهای مبتدی» این فرضیه را نیز بیاعتبار ساخته که برخوردهای تلافیجویانه شدید حکومت مانع شیوع تروریسم در ایران است.
اما چرا با توجه به این نقیصه و درگیری جمهوری اسلامی با برخی از اسلامگرایان جهادی از جمله داعش، «تحرکات تروریستی» در داخل کشور ایران نادر است؟
پاسخ به این سؤال با وجه متفاوت حمله اهواز در ارتباط است. واکنشهای گسترده در سطح جامعه در انزجار از این اقدام زیانبار و غیرانسانی و همچنین همگرایی بالای جریانهای مختلف سیاسی و مدنی ایران در محکومیت آن، همبستگی بالای ایرانیان در مخالفت با ترور و هزینه بالای این عمل خشونتبار برای مرتکبان آن را نمایان ساخت.
تروریسم بر دو هدف سلبی و ایجابی استوار است. هدف سلبی فرد یا افرادی است که برای کشتن انتخاب شده و همچنین نظام سیاسی یا جامعه است که باید وحشت بر آن مستولی شود. اما هدف ایجابی جامعه و جمعی مورد نظر «تروریستها» هستند تا با عملیات خود نظر مثبت آنها را جلب کنند. خوشبختانه جامعه ایران یک بار دیگر نشان داد که در بخشهای مختلف آن ظرفیتی برای استقبال از تروریسم در هر شکلش وجود ندارد. این ویژگی که ابعاد فرهنگی، اجتماعی، روانی وسیاسی دارد مانع بزرگی در برابر گسترش «تحرکات تروریستی» است.
مخالفت با مجازات فراقضایی و اساساً سلب حق حیات انسانها در درون لایههای اجتماعی ایران رو به افزایش است. این آگاهی و رشد اجتماعی سد مستحکمی است که اجازه نمیدهد تروریسم در ایران ریشه بدواند و از اقدامات جرقهوار و موردی غیرمانا فراتر برود.
البته حراست از این پتانسیل نیازمند ژرفکاوی ریشههای خشونت و دلایل جذب افراد معترض و ناراضی به شبکه ترور است. تا زمانی که عوامل شکلدهنده تبعیض، نابرابری و فقر در مناطقی که به طور نسبی محرومیت و تنشهای قومی-مسلکی بیشتری را تجربه میکنند، از بین نرود، «گروههای تروریستی» میتوانند با سرمایهگذاری بر خشمها و نفرتهای انباشتهشده و ناآگاهی جذب نیرو کنند.
از این رو فقدان زمینه اجتماعی در جامعه ایران و درهم پیوستگی اقوام و اقشار و مذاهب گوناگون مانع بزرگ در برابر شیوع «تحرکات تروریستی» است. البته بعد از این عامل اصلی، تصمیم برخی از اسلامگرایان سنی افراطی چون القاعده و طالبان در پرهیز از رویارویی با جمهوری اسلامی و برخی بدهبستانهای تاکتیکی بین آنها و نهادهای اطلاعاتی و نظامی حکومت نیز در پایین بودن آمار «حملات تروریستی» در ایران مؤثر است.