مصاحبه اخیر ظریف با یک رسانه فرانسوی حاوی نکته مهمی و در عین حال بدیعی بود که از قضا مورد توجه رسانه قرار گرفت. او در خصوص «محو اسرائیل» که شعار شناختهشدهای در نظام جمهوری اسلامی است، به کلی موضوع را منکر شد و گفت: «ما چه موقع گفتیم که اسرائیل را نابود میکنیم؟ فقط یک نفر را پیدا کنید و به ما نشان دهید که این حرف را زده باشد. هیچ کس چنین حرفی نزده است».
بر کسی پوشیده نیست که این سخن او مدعای جدیدی است، دهها دلیل میتوان برشمرد که خلاف این ادعا را ثابت میکند. برای مثال در ادبیات جمهوری اسلامی حتی از به کار بستن نام رسمی اسرائیل خودداری میشود و در عوض از عناوینی چون «رژیم اشغالگر قدس»، «رژیم صهیونیستی»، «غده سرطانی» و معادلهای مشابه برای اشاره به کشور اسرائیل استفاده میشود.
با چنین ادبیاتی روشن است که قرار نیست کسی یک غده سرطانی را که اشغالگر نخستین قبلهگاه مسلمان است، مجال زندگی دهد. از میان دهها بلکه صدها اظهارات مقامات رسمی جمهوری اسلامی همین بس که آیتالله خامنهای در ۱۴ شهریور ۱۳۹۲ گفته بود: «امام بزرگوار همان کسی است که در مورد مسئله رژیم صهیونیستی از هیچ کس تقیّه نکرد؛ اینکه رژیم صهیونیستی یک غدّهی سرطانی است و باید از بین برود، این حرف امام است.»
به رغم چنین پیشینهای، اینک وزیرخارجه جمهوری اسلامی در آستانه ۴۰ ساله شدن عمر این نظام، پیامی مغایر با گذشته را به جهانیان مخابره میکند: «ما چه موقع گفتیم که اسرائیل را نابود میکنیم؟»
جالبتر اینکه در پی این موضعگیری جدید ظریف، صدای معارضی از تهران علیه او به گوش نمیرسد که در مقام تقبیح و توبیخ او برآمده باشد. با این حساب، آیا یکی از دیرپاترین «آرمانهای امام» یعنی تلاش برای محو اسرائیل، در آستانه ۴۰ ساله شدن جمهوری اسلامی به صفحات تاریخ پیوسته است؟
از «محو کردن» اسرائیل تا «محو شدن» آن
به رغم برپایی «روز جهانی آزادسازی قدس» و لفاظیهای تکراری علیه اسرائیل، شواهدی هرچند پنهان ولی متقن را میتوان سراغ گرفت که انکار موجودیت اسرائیل توسط جمهوری اسلامی، در حال رنگباختن است. بنا به شواهد تردیدناپذیر، جمهوری اسلامی نه تنها دیگر منکر موجودیت اسرائیل نیست بلکه موجودیت آن را در مرزها ۱۹۶۷ نه یکبار بلکه در موارد عدیده «بهرسمیت» شناخته است. (برای مطالعه در این خصوص مراجعه شود به مقاله «نگاهی به موضع ایران در قبال بیانیه پایانی نشست استانبول و موجودیت اسرائیل»)
با این حساب، اگر جمهوری اسلامی گام نخست یعنی شناسایی اسرائیل را –هرچند بی سر و صدا- برداشته، چرا باید هزینه شعار محو کردن اسرائیل را تحمل کند؟ گام دوم پس از شناسایی اسرائیل، توجیه شعار محو کردن اسرائیل است.
در این مسیر، چنین تدبیر اندیشده شده که شعار «محو کردن» اسرائیل به شعار «محو شدن» اسرائيل تقلیل داده شود. به این ترتیب، هنگامی که بگوید اسرائیل از صحنه روزگار محوخواهد شد، هم حفظ آبرو کرده و وانمود میکند که از مواضع قبلی خود عقبنشینی نکرده و هم این معنا را القا میکند که قرار نیست این وظیفه را خود گردن بگیرد بلکه پیشبینی رویدادی را میکند که اسرائیل را از صحن روزگار خواهد زدود.
این ترفندی است که دقیقاً ظریف به آن متوسل شده و از اساس منکر شعار ۴۰ ساله محو اسرائیل شده است.
اما، مهمتر آن است که بدانیم نخستین کسی که از شعار «محو کردن» اسرائیل پا پسکشیده و شعار چهل ساله نظام را به «محو شدن» اسرائیل تقلیل داده، شخص آیتالله خامنهای است. بیان این مدعا به شرح زیر است:
در فشارهای بینالمللی که بر جمهوری اسلامی بابت شعار محو اسرائیل، افزایش یافته بود، علی خامنهای در مرداد ۹۳ در موضعگیری متفاوت از گذشته موضوع محو اسرائیل را به «رفراندوم»ی که از نگاه او منتهی به محو اسرائیل میشود، تقلیل داد.
او در یک عقبنشینی مشهود گفت: «از بین رفتن رژیم صهیونیستی به معنی قتلعام مردم یهودی آن منطقه نیست. باید رژیم حاکم را رفراندوم و انتخاب مردم معلوم کند... بر اساس این سازوکار، مردمی که در این منطقه زندگی میکنند و اهل و متعلق به آنجا هستند، در یک رفراندوم حکومت مورد نظر خود را اعلام میکنند و از این طریق، رژیم غاصب و جعلی از بین خواهد رفت.»
ایده او گرچه مضحک است ولی حقیقتی را روشن میکند که رهبر جمهوری اسلامی از شعار نابودسازی اسرائیل -دستکم در حد لفاظی- عدول کرده است همچنان که در سال ۹۲ از امتناع مذاکره با امریکا (شیطان بزرگ) زیر شعار «نرمش قهرمانانه» عدول کرده بود.
کاهش حساسیت نسبت به اسرائیل
اگر همین تغییر موضع ۱۸۰ درجهای خامنهای را ملاک بگیریم، روشن می شود که چرا ادعای جدید ظریف واکنش سختی را در درون کشور دامن نزده است. به بیان دیگر میتوان مدعی شد که جمهوری اسلامی –به رغم همه لفاظیها مثل روز قدس- عملاً در مسیرکاهش حساسیت نسبت به انکار موجودیت اسرائیل گام برمیدارد.
مدعای فوق را بهخوبی آنجا میتوان لمس کرد که در آغازین ماههای عمر جمهوری اسلامی، این نظام نوپا به فرمان شخص بنیانگذار جمهوری اسلامی روابط خود را با مصر به دلیل شناسایی اسرائیل بر اساس پیمان کمپ دیوید قطع کرد ولی اینک در چهلمین سال حیاتش نسبت به سفر بنیامین نتانیاهو به عمان –دوست دیرین تهران- نه تنها قطع رابطه نکرد بلکه مطلقا هیچ واکنش سرزنشآمیز نیز به کار نبست.
آیا جای تأمل ندارد که این نظام در اعتراض به تعهد مصر به کمپ دیوید، برای چهار دهه در قطع رابطه با قاهره است ولی اینک با «سکوتی معنیدار» از کنار استقبال گرم سلطان قابوس از نتانیاهو میگذرد؟
عمان واسطه میان ایران و اسرائیل؟
بر کسی پوشیده نیست که عمان به دلیل روابط حسنهاش با تهران همواره نقش میانجیگر را در پروندههای مهم ایران ایفا کرده است. بارزترین مثال، گفتوگوهای محرمانهای بود که با میانجیگری عمان میان تهران و واشنگتن و با موافقت شخص آیتالله خامنه ای در اواخر سال ۹۱ در این کشور در پرونده هستهای رقم خورد.
تقریباً تمام ناظران و صاحبنظرانی که درباره میزبانی غیرمترقبه سلطان قابوس از نتانیاهو (در اکتبر ۲۰۱۸) اظهارنظر کرده اند، اجماع نظر داشتند که این سفر صرفنظر از عادیسازی روابط عمان-اسرائیل، به گونهای حاوی پیامی برای تهران نیز بود.
از اینرو، هنگامی که یوسف بنعلوی وزیر خارجه عمان در کمال صراحت گفت: «اسرائیل یک کشور حاضر در این منطقه است... زمان آن فرا رسیده است که با اسرائیل همانند دیگر کشورها رفتار شود.»، بسیاری این سخن را پیامی برای تهران به منظور عادیسازی روابط با اسرائیل قلمداد کردند. (مراجعه شود به «آیا عمان واسطه گفتوگوی ایران و اسرائیل شده است؟»)
واقعیت این است که صرفنظر از گمانهزنیها، گواه محکمی بر این ادعا در دست نیست، اما، اینکه در فاصله تنها دو ماه از آن دیدار، ظریف به کل منکر ۴۰ سال شعار نابودی اسرائیل شده، نمیتواند بیدلیل باشد. لابد اگر کسی از او بپرسد شعار محو اسرائیل چه شد، او به سخنان خامنهای استناد خواهد کرد و مدعی خواهد شد جمهوری اسلامی در صدد محو اسرائیل نیست بلکه اسرائیل در روند یک رفراندوم عادلانه خود به خود محو خواهد شد.
نتیجه:
به رغم هر آنچه گفته شد گواه محکمی در دست نیست که نتانیاهو در سفرش به عمان پیامی برای تهران ارسال کرده و ظریف در واکنشی مثبت به پیام نتانیاهو منکر شعار محو اسرائیل شده است. با این همه، یافتههای زیر قابل انکار نیستند:
یکم: جمهوری اسلامی کم یا بیش در مسیر کاهش حساسیت نسبت به اسرائیل قرار گرفته است. (مثال: عدم واکنش تند علیه عمان در پی سفر نتانیاهو)
دوم: جمهوری اسلامی به اعتراف شخص علی خامنهای از شعار محو کردن اسرائیل –دستکم در حد لفظ- دست کشیده است.
سوم: جمهوری اسلامی به طور قطع از انکار موجودیت اسرائیل دست شسته و این کشور را در مرزهای ۱۹۶۷ بهرسمیت شناخته است.
نظر به این یافتهها، آیا میان دیدار نتانیاهو از عمان و عقب نشینی ظریف از «محو اسرائیل» نباید ارتباطی یافت؟