در سلسله گفتار پیشرو، کتابی را به شما معرفی میکنیم بهنام «زندگی در شرق مسلمان»؛ نویسنده این کتاب «پیر پونافیدن» است که آن را به روسی نوشته و همسرش «اما کوشران پونافیدن» نیز آن را به انگلیسی برگرداندهاست. ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۱۹۱۱ یعنی کمی بیش از ۱۰۰ سال پیش چاپ شده و حاوی خاطرات نویسنده از ۳۶ سال کار و زندگی بهعنوان کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی، و سفرهای او به مناطق مختلف ایران، «عربستان ترکی» (حجاز، بغداد و بصره و بخشی از مناطق کردی عراق عرب) و «هندوستان» میشود.
بخش ایران عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» را دارد. اما در بخشهای دیگر نیز اشارههایی به موضوعهای مرتبط با ایران وجود دارد، از جمله وضع زنان ایران در چهارچوب شریعت و عُرف و همچنین وضع کلی کُردها که در آن دوره از نظر تابعیت دولتی در دو کشور ترکیه عثمانی و ایران زندگی میکردند. این اثر در ضمن حاوی عکسهایی است که نویسنده خود و همسرش از ایران، عثمانی و هندوستان گرفتهاند.
در چهاردیواری ایرانیان
صد سال پیش در سرزمین شیر و خورشید
کتاب:
زندگی در شرق مسلمان (۱۹۱۱)
نوشته:
پیر پونافیدن
ترجمۀ انتخابی و آزاد:
عباس جوادی
ایرانیان خانههایشان را طبق نیازهای مذهبی و عادات و رسومشان میسازند. اولین اصلی که آنها در این رهگذر رعایت میکنند، مَحرم بودن یعنی محیط خصوصی و شخصی ماندن خانه، بخصوص برای خانمهاست و بههمین جهت دور تا دور خانههایشان را با دیوارهای بلند محصور میکنند. بعدا البته موضوع دسترسی به آب برای طهارت است که طبق اصول مذهبی شیعیان باید رعایت شود. از این جهت آب بیرون را به خانهشان منتقل، و آن را در حوض و یا «آبانبار»هایی که در زیرزمین ساخته شده، نگهداری میکنند. به این آبانبارها «سردابه» هم میگویند.
موضوع دیگر تفکیک کامل مردان «نامحرم» و زنان و دختران خانه است. از نظر مذهبی، هر مردی که بیگانه باشد و یا عقد نکاح و یا صیغه با او از نگاه دینی جایز باشد، برای زنان و دختران بالغ «نامحرم» است. نزدیکترین اعضای خانواده مانند پدر، عمو، دایی و برادر «محرم» شمرده میشوند، یعنی زنان لازم نیست از آنها «رو بگیرند» در حالیکه حتی پسرعمو، پسر خاله و پسر دایی، وقتی بزرگ شدند، نامحرم هستند و باید از آنها رو گرفت، چونکه علیالاصول آنها میتوانند با دختر خاله و دختر عموی خود ازدواج کنند.
چشم مرد و یا پسر بالغی که «نامحرم» است نباید به هیچ صورت به روی زن و یا دختری از اهل خانه بیافتد. از این رو خانه دو قسمت دارد: «اندرون» برای خانمها و افراد مرد اما مَحرم (مانند پدر و برادر و عمو و دایی) و «بیرون» برای مردان نامحرم که به خانه میآیند.
چون چوب زیاد یافت نمیشود، خانههای افراد فقیر گِـلی است اما کسانی که پول دارند خانههایشان را با آجر میسازند. پشتبامهایشان صاف است و در تابستان رخت خوابشان را آنجا پهن کرده در هوای باز و خنک این پشت بامها میخوابند.
ایرانیها بنّاهای ماهری هستند که دیوارهای ضخیم و بلندی میسازند. این بنّاها روی دیوارها میایستند و بهتدریج که دیوار مرتفعتر میشود، آنها هم بالا تر میروند. خاک لازم برای ساختمان خانهها از همان محوطه ساختمان بدست میآید و بههمین دلیل سطح اکثر خانهها و حیاطهای ایرانی از سطح کوچهها پایینتر است.از متن کتاب
ایرانیها بنّاهای ماهری هستند که دیوارهای ضخیم و بلندی میسازند. این بنّاها روی دیوارها میایستند و بهتدریج که دیوار مرتفعتر میشود، آنها هم بالا تر میروند. کارگرهایی که روی زمین آجرها را تکبهتک به «اوستایشان» پرتاب میکنند، با زمزمه ترانههایی یکنواخت اما خوشایند این کار را انجام میدهند و اوستا با مهارت آجرها را در هوا می قاپد و روی هم می چیند. خاک لازم برای ساختمان خانهها از همان محوطه ساختمان بدست میآید و بههمین دلیل سطح اکثر خانهها و حیاطهای ایرانی از سطح کوچهها پایینتر است.
در حیاط درخت بید و تبریزی و یا درختان میوه و گل میکارند. هیچکدام از پنجرهها به کوچه و خیابان باز نمیشوند. از در که وارد شدید، در دست راست و چپ، اطاقهای نوکران و کلفتها هست. بعدا از باریکه ای که دو طرفش درخت کاشته شده، میروید تا به یک حوض و گلهای کاشته شده در دورو بر آن میرسید. ایرانیها گل را خیلی دوست دارند.
بعد میرسید به ساختمان اصلی خانه که معمولا یک طبقه است. از در وارد یک دهلیزکوچک و از آنجا وارد یک تالار میشوید و از آنجا شما را به اطاق پذیرایی هدایت میکنند که بزرگترین اطاق خانه است. اطاقهای خواب در عقب و کنار اطاق پذیرایی قرار دارند. از همان تالار و مبل و فرشهایش مقام و ثروت مرد خانه را میتوان حدس زد. در تابستان نگاه کردن به حیاط از این اتاقها دلمشغولی جالبی است. آنچه که ما در غرب «مبل» مینامیم در خانههای معمولی ایرانیان یافت نمیشود، اما کسانی که با اروپاییها رفت و آمد دارند، حتما در اتاق پذیرایی شان یکی دو میز و صندلی هم دارند.
زمینها پوشیده از فرشهای رنگارنگ است. در دورادور اتاق و کنار دیوار تشکها و بالشهای رنگارنگ چیده شده اند تا مهمانان بتوانند به راحتی روی زمین بنشینند. انواع چینیها، شمعدانهای ایرانی و کارهای دستی و ظریف همراه با شیرینیهای رنگارنگ در تاقچهها چیده میشوند. اتاق خانمها تقریبا مانند اتاق آقایان است، اما اثاث آن یعنی فرشها و چینیها و غیره گران تر هستند. یک درِ دیگر اندرون به حیاط پشت باز میشود که از حیاط آقایان، یعنی قسمت بیرون، بزرگتر است و گلهای بیشتری دارد.
زیر طبقه همکف خانهها زیرزمین است که در بعضی نقاط ایران از آن بهعنوان انبار استفاده میشود و در بعضی مناطق دیگر کشور در گرمای تابستان آنجا رفته استراحت میکنند، چونکه کمنور تر است و هوای خنکتری دارد.
باید گفت که در سرتاسر ایران یافتن یک آپارتمان بسیار مشکل است. هر کس در یک خانه مستقل با حیاط زندگی میکند و بعید است مثلا دو خانواده در یک خانه زندگی کنند، حتی اگر فقیر باشند.
هنگامیکه تعارفات در مورد غذاها و «دست شما درد نکند»ها و «فوقالعاده لذیذ بود»ها تمام شد، میرسند به موضوعی که ایرانیها معمولا «بحث فلسفی» می نامند. این بحثها بعضا مبتنی بر فرضیات غیر محتمل است و آدم وقتی می بیند که حضار با چه جدیتی این بحثها را میکنند، نمیتواند جلوی تبسم خود را بگیرد.از متن کتاب
ایرانیان خوششان نمیآید که خانه شان را به مسیحیان به اجاره بدهند چرا که آنها را نجس میشمارند. از این جهت وقتی یک مسیحی به شهری میرود که تا آن وقت مهمان مسیحی نداشته، یافتن خانه برای او مشکلی جدی میشود. قیمتی که خارجیان مسیحی باید از بابت خانه بپردازند از آنچه که مسلمانان میپردازند بیشتر است.
تعصب ایرانیان حتی شامل حال کارگرها و بناها هم میشود. مثلا آسوریهای ارومیه بنّاهای خوبی هستند، اما یافتن کار برای آنها آسان نیست، چونکه مسلمانان خوششان نمیآید در خانههایی که مسیحیان ساخته باشند، زندگی کنند، ولی این تعصب بهتدریج از بین میرود.
بعد از صرف شام معمولا صحبت مهمانان و صاحبخانه در حول و حوش غذایی که صرف شده، میچرخد و اینکه فلان یا بهمان مامور دولتی چه خوراکهایی میخورد و چقدر زیاد غذا میخورد. هنگامیکه تعارفات در مورد غذاها و «دست شما درد نکند»ها و «فوقالعاده لذیذ بود»ها تمام شد، میرسند به موضوعی که ایرانیها معمولا «بحث فلسفی» می نامند. این بحثها بعضا مبتنی بر فرضیات غیر محتمل است و آدم وقتی می بیند که حضار با چه جدیتی این بحثها را میکنند، نمیتواند جلوی تبسم خود را بگیرد؛ مثلا بحث با این فرضیه شروع میشود که اگر دریای خزر تبدیل به کویر شد، چه باید کرد و یا اینکه اگرانسان بال می داشت، چهها میشد. هنگام بحث اگر کسی نکته مهمیرا به زبان آورد، حضار با تحسین و آفرین میگویند «واقعا ایشان فیلسوف هستند، پدر افلاطوناند!» و یا میگویند «واقعا که افلاطون سگ شما هم نیست!».
زندگی روزمره
ایرانیان صبح زود بلند میشوند تا نماز صبح را بخوانند. آنگاه چایی و یا قهوه می نوشند و نان و پنیر میخورند. بعد، روز آنها شروع میشود. تاجر به بازار میرود، دکاندار به دکانش، کارگر و عمله به سر کارش.
نظر به اینکه ادارههای دولتی معمولا دفتر بخصوصی ندارند، ماموران دولتی کار خود را در خانههای خود انجام میدهند. جناب مامور در صدر اتاق روی یک تشک و میرزا کنار او روی فرش مینشیند.از متن کتاب
اگر کسی «میرزا» و یا «کاتب» و دفتردار باشد، صبح زود پیش از طلوع آفتاب به خانه اربابش میرود و میبیند که اربابش که معمولا یک مامور دولتی است، بلند شده و به اتاق پذیرایی آمده است که در ضمن دفتر کار او هم هست. نظر به اینکه ادارههای دولتی معمولا دفتر بخصوصی ندارند، ماموران دولتی کار خود را در خانههای خود انجام میدهند. جناب مامور در صدر اتاق روی یک تشک و میرزا کنار او روی فرش مینشیند. بایگانیها اگر تعدادشان زیاد باشد، در چند قوطی و یا حتی چمدان نگهداری میشوند. اسنادی که بهطور روزمره باید دم دست باشند، زیر مخّدهها گذاشته میشوند تا به راحتی در دسترس باشند.
همه کارها در همین اتاق ساده پذیرایی انجام میشود. همین جاست که تلگرامها ، اسناد مهم و دستورهای دولتی نوشته میشوند، دعاوی مردم رسیدگی شده، حکم صادر و حتی اجرا میگردد، حال یا در داخل همین اتاق و یا جلوی پنجره اتاق، در حالی که مامور دولت پشت پنجره نشسته و شاهد اجرای حکم است. و بالاخره همین جاست که بهطرزی آشکار «پیشکش»ها داده و گرفته میشوند، چیزی که بدون آن عملا کاری پیش نمیرود.
در ایران پیشکش فرهنگ و سنتی برای خود شده است. پیشکش ممکن است شکلهای مختلفی داشته باشد، ممکن است یک گل، یک خیار و یا یک اسب، جواهرات و یا پول نقد باشد. پیشکش گاه چیزی معصومانه است با هدفی نه چندان معصومانه که در مقابل آن، انعامی دریافت شود. مثلا باغبان شما میآید و اولین میوههای باغ را به شما تقدیم میکند و شما هم به او انعامی میدهید. در طبقه بندی دوم، پیشکش با هدفی داده و گرفته میشود که هیچ هم معصومانه نیست، مثلا در مواردی که منظور از این داد و ستد پیشکش، تاثیر گذاری بر روند یک دعوی دادگاهی و یا حفظ و ازدست دادن یک مقام است.
این نوع دوم و بیشرمانه در دادن و گرفتن پیشکش را خود ایرانیان، خوب میشناسند. من در اینجا بدون دادن اسم کسی فقط مثال مشخصی خواهم داد، چرا که با هر دو طرف که این پیشکشها را داده و گرفته بودند، آشنا بودم.
والی جدیدی به ولایتی منصوب شده بود. رییس توپخانه سخت در هراس بود که آیا او همچنان بر سر کارش باقی خواهد ماند یا نه. چون او شانس خود را زیاد نمیشمرد، تصمیم گرفت متناسب با درآمدش پیشکشی به والی جدید تقدیم کند. وقتی برای اولین بار به حضور والی رسید، دو راس اسب زیبای روسی که برای درشکهها مورد استفاده قرار میگیرند، جلوی پنجره والی نمایان شدند و او هم با تواضع استدعا کرد که جناب والی این پیشکشهای «ناقابل» را قبول بفرمایند.
والی نگاهی به اسبها و بعد نگاهی به مامور هیجان زده کرده با اظهار تشکر گفت که آن اسبها کمیلاغرند و بهتر است صاحبشان آنها را به اسطبل خود برده کمیبه آنها جو و علوفه بدهد.
فرمانده بیچاره که پیام اصلی والی را فهمیده بود، از اینجا و آنجا قرض کرده دو راس اسب دیگر خریده این بار دستور داد نوکرانش هر چهار اسب را جلوی پنجره والی بیاورند. والی این بار نگاهی به اسبها انداخته گفت اینها خیلی بهترند، اما هنوز میتوانند بهتر از این هم باشند. دوست بیچاره ما این بار رفته اقامتگاه تابستانی خود را فروخت و هشت اسب را به جلوی پنجره والی آورد، تا اینکه جناب والی در حالیکه قلیانش را میکشید، بالاخره اظهار رضایت کرد.
و اما برگردیم به اتاق مامور دولت که داستانش را در نیمه راه رها کرده بودیم. این جناب مامور در ساعات کار ارباب رجوع هم قبول میکند. حوالی ساعت یازده و یا دوازده مامور ما احساس گرسنگی میکند و دستور میدهد ناهار را بیاورند. اتاق مخصوصی برای غذاخوری نیست. ساعت مخصوصی هم نیست. ناهار در همین اتاق و هر ساعتی صرف میشود که مامور نامبرده احساس گرسنگی کند. سفره ای روی فرش پهن میشود و بعد غذا را در سینی می آورند و سینی را جلوی مامور دولت میگذارند. او هم «بسم الله» گفته همراه با ارباب رجوع خود شروع به خوردن غذا میکند. تکههای نانی سفید و نازک بنام «لواش» نقش چنگال را بازی میکنند و قاشق و انگشتان همه به غذایی که در قابی مشترک ریخته شده، فرو میرود . دستیاران و نوکران مهم مامور هم در صرف نهار شرکت میکنند. نوکران دونپایهتر، از سینی دیگری در گوشه دیگری از اتاق و یا در یکی از اتاقهای مجاور غذا میخورند. بسیاری از ماموران دولتی، به غیر از خانواده خود، هر روز غذای حدودا پنجاه نفر را تامین میکنند.
بعد از غذا نوبت یکی دو ساعت چرت و خواب بعد از نهار میرسد. پس از آن باز نماز میخوانند و به کار ادامه میدهند. همه این کارها هم در همان اتاق ساده روی فرش انجام میگیرد.
غذای ایرانی
خوراکهای ایرانی خوشطعم و رنگارنگ هستند. برنج به انواع و اشکال گوناگون پخته میشد. مواد اصلی خوراک ایرانی گوشت گوسفند، مرغ و سبزیها هستند.
ایرانیان به آنچه که در اسلام قابل خوردن یعنی «حلال» و یا ممنوع برای خوردن یعنی «حرام» نامیده میشود، بسیار حساس هستند. قرآن جز منع گوشت خوک و نوشیدن شراب چیز زیادی در باره حلال و حرام نگفته، اما شریعت و تفسیرهای دینی از گوشت حیوانات مختلف با همدیگر فرقهای زیادی دارند و نظر مجتهدها در هرمورد ممکن است با همدیگر اختلاف داشته باشد.
اصولا ایرانیان در مورد غذا فوق العاده ساده و قانع هستند. گاه شگفت زده میشوید که چطور یک ایرانی با خوردن فقط یک تکه نان و کمیپنیر و انگور میتواند یک روزتمام، کاری سنگین بکند.از متن کتاب
در ایران گونههای گوشت محدود است. گاوهای ایرانی از جنس خوبی نیستند و گوشتشان چندان خوش طعم نیست. از گاو بیشتر برای باربری و کمی هم دوشیدن شیر استفاده میشود. برنج و هر نوع سبزی و میوه که سمّی نباشد خورده میشود. نوشیدنیهای شیرین یعنی آب با شکر و شربت میوههای مختلف فوقالعاده محبوب و در عین حال بسیارخوش طعم هستند. خود «شیرینی» چیزی است که بدون آن زندگی ایرانیان قابل تصور نیست. هیچ مهمانی و شادی بدون شیرینی کامل نیست. شیرینیهای ایرانی بسیار متنوع و خوش مزه هستند.
اصولا ایرانیان در مورد غذا فوق العاده ساده و قانع هستند. گاه شگفت زده میشوید که چطور یک ایرانی با خوردن فقط یک تکه نان و کمیپنیر و انگور میتواند یک روزتمام، کاری سنگین بکند.
شراب حرام و ممنوع است، اما ایرانیان راه یافتن آن را میدانند. شراب را اصولا ایرانیان مسیحی تولید میکنند، اما کیفیت آن خوب نیست و طرز تهیه آن به قدری ابتدایی است که نمیتوان آن را زیاد نگهداری و یا صادر کرد، در حالی که باغهای انگور ایران اعلا هستند.
ایرانیان اصولا شراب نمینوشند و وقتی که می نوشند، مانند ما برای لذت بردن از طعم شراب نه، بلکه با نیت مست شدن شراب میخورند. احتمالا دین اسلام در بی میلی ایرانیان به شرابخوری نقش مهمی دارد. اما به غیر از آن هم ایرانیان ترجیح میدهند درمحیط دوستانه و شخصی شراب بنوشند و احتمالا مست کنند، بدون آنکه درملاء عام هرکس شاهد «مست بازی» آنها شود.
مواد مخدر
اما چیزی که به مراتب بدتر از «مست بازی» است، بلای تریاک است. در خراسان ما دنبال خدمتکار میگشتیم و مشکل ما این بود که یافتن کسی که هیچ آلودگی به مواد مخدر نداشته باشد، مشکل بود.
بسیاری از ایرانیان از سن بخصوصی شروع به مصرف تریاک میکنند. آنها تریاک را بصورت حبه و یا قرص با خود حمل میکنند. میتوان به راحتی حدس زد که نصف ایرانیان بین سنین سی و پنج تا چهل سال این قرص را هر روز استعمال میکنند. تصور عموم آن است که استعمال تریاک به این صورت باعث «باز شدن ذهن» میشود و «مقاومت در مقابل پیری» را تقویت میکنداز متن کتاب
دو نوع مواد مخدر مصرف میشود: حشیش و تریاک. از نظر شرعی حشیش مطلقا حرام شمرده میشود. با وجود آنکه معتادین حشیش و بهخصوص سربازان معتاد را گرفته به فلک می بندند، این اعتیاد کمتر نشده و به ویژه درمیان طبقات پایین و روستاییان افزایش هم یافته است. حشیش که آن را در ایران «چِـرس» می نامند، از گل شاهدانه به عمل میاید که در تقریبا تمام آسیای میانه آزادانه کشت میگردد. تولید حشیش آسان است. حشیش به صورت تکههای کوچک و یا قرص تولید میشود و معمولا با تنباکو مخلوط شده استعمال میگردد. در ایران یک مخلوط بخصوصی هم به نام «ریحانی» درست میکنند که از جوشاندن گل شاهدانه با کره و روغن بادام به عمل می آید و هر کس آن را استعمال کند، بیست و چهار تا هفتاد ساعت میخوابد. از این ماده برای دزدیدن زنان هم استفاده میکنند.
بسیاری از ایرانیان از سن بخصوصی شروع به مصرف تریاک میکنند. آنها تریاک را بصورت حبه و یا قرص با خود حمل میکنند. میتوان به راحتی حدس زد که نصف ایرانیان بین سنین سی و پنج تا چهل سال این قرص را هر روز استعمال میکنند.
تصور عموم آن است که استعمال تریاک به این صورت باعث «باز شدن ذهن» میشود و «مقاومت در مقابل پیری» را تقویت میکند. برخلاف حشیش که همراه با تنباکو مصرف میشود، تریاک را بصورت خالص میکشند و یا قرصش را میخورند، اما تاثیر هردو دهشتناک و کشنده است. در هر دو مورد هر قدر از این ماده استعمال شود، هوس برای مصرف مقدار بیشتری در انسان تولید میشود. معتادین به تریاک اگر در نواحی خشک روزانه دو سه حبه تریاک مصرف کنند، در نواحی مرطوب ماننند سواحل دریای خزر این مقدار دو برابر و یا بیشتر است.