لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۶:۳۷

پژوهشی دیگر درباره «زندگی و زمانه شاه»


دکتر غلامرضا افخمی، مدیر پروژه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران. (عکس: وب‌سایت رسمی بنیاد)
دکتر غلامرضا افخمی، مدیر پروژه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران. (عکس: وب‌سایت رسمی بنیاد)

انتشارات دانشگاه كاليفرنيا طی ماه جاری میلادی كتاب «زندگی و زمانه شاه» به قلم دكتر غلامرضا افخمی را روانه بازار می‌کند.


اين كتاب، در ۷۱۳ صفحه، با شرح زندگی محمدرضا شاه از بدو تولد تا پايان حيات، به بررسی برخی نکات در تاريخ ايران پرداخته است.


غلامرضا افخمی پيش از انقلاب سال ۱۳۵۷ استاد علوم سياسی در دانشگاه ملی بود وبه معاونت وزارت کشور نيز رسيده بود.


او پس از انقلاب و تا به امروز در بنیاد مطالعات ایران در واشینگتن به کار پژوهش و نگارش اشتغال دارد و از او کتاب‌ها و مقالات متعددی به چاپ رسیده است.


او ده سال از عمر خود را صرف پژوهش و نگارش اين كتاب كرده و علاوه بر اسناد و مدارک دست اول، با شمار زیادی از مقام‌های آن دوران نیز گفت‌وگو کرده است.


غلامرضا افخمی در گفت‌وگویی با رادیو فردا درباره این کتاب و شیوه تدوین آن توضیح داده است.


رادیو فردا: آقای دکتر افخمی! مهم‌ترين نكته، سؤال يا هدفی كه برای پی بردن به آن ده سال از عمر خود را صرف نوشتن «زندگی و زمانه شاه» كرديد، چه بوده؟


غلامرضا افخمی: درست است که سال‌ها برای اين كتاب كار كردم. كتاب در واقع ثمره نه فقط سال‌ها پژوهش است، بلكه ثمره زندگی سياسی - اجتماعی خود من و كسانی است كه در آن زمان در ايران بودیم.


يعنی نسل خودم، شايد يک نسل بالاترو يک نسل پايين‌تر؛ كه هم در سازندگی ايران دخيل بودند در آن زمان و هم در نقد مسایلی كه در ايران اتفاق می‌افتاد سهيم بودند و هم آنهایی كه عملا در آن زمان با رژيم پادشاهی مخالف بودند.


مهم‌ترين مسأله‌ای كه مرا بر آن داشت در اين مورد كار كنم، اين بود كه غالب كتاب‌هایی كه بعد از انقلاب در باره ايران آن زمان نوشته شده با واقعياتی كه در ايران آن زمان وجود داشت تناقض دارند. و متأسفانه در اغلب موارد تاريخ بر اساس چنين داده‌هایی نوشته می‌شود.


هدف من اين بود، كه اگر ممكن باشد، بر اساس يک سلسله منابعی كه منابع اوليه هستند و در آرشيوهای مختلف، هم در ايران و هم در خارج از ايران، وجود دارند چيزی نوشته شود كه برای پژوهشگران آينده، اگر علاقه داشته باشند كه تاريخ اين زمان را بدانند، گزينه ديگری غير از آنچه به طور معمول گفته می‌شود در اختیار بگذارد.


عنوان کتاب، یعنی «زندگی و زمانه شاه»، عنوانی است از نظر ارزشی بی‌طرف و غیرمتعهد. در متن کتاب «زمانه» بر «زندگی» پیشی دارد؛ به اين معنا كه این تاريخ دوره‌ای است و تاريخ كسانی در آن دوره است که در اوضاع ايران تأثير گذاشته بودند. موافق یا مخالف.


عملا سفر مردم ايران است در طی زمان؛ در درازای زمان. از نقطه‌ای که شاید بتوان آن را عقب‌افتادگی شديد نامید به نقطه‌ای كه بسيار پيشرفته‌تر بود.


در آغاز انقلاب و در آن سال‌هایی كه به انقلاب منجر شد ايران در موضعی قرار داشت که از ديدگاه‌های مختلف از جمله پيشرفت اقتصادی، علمی، فن‌آوری و اجتماعی سرآمد كشورهای در حال توسعه بود.


شما به پيشرفت‌های ايران در آن زمان اشاره كرديد. اسناد و مدارک بسیاری هم در کتاب آورده‌ايد. اما برخی از مفسران و تاريخ‌نويسان معتقدند كه ظرفيت فرهنگی جامعه ايران برای اين رشد سريع اقتصادی و مدرنيزه كردن كم بود و به عبارت ديگر گنجايش اين همه اصلاحات سريع را ندشت. فكر می‌كنيد چه چيزی باعث شد كه تعادل نظام پهلوی به هم خورد؟


غلامرضا افخمی: اين كه تعادل به هم خورد صحيح است. قسمت عمده‌اش مرتبط است با دو سه سال آخر كه قيمت نفت بسيار بالا رفت و زيربنای اقتصادی مملكت گنجايش جذب آنچه اين بالا رفتن قيمت نفت ايجاد كرده بود را نداشت. در نتيجه عدم تعادل ايجاد شد.


ولی اينكه عدم تعادل باعث انقلاب شود را مشكل بتوان قبول كرد. زیرا چنين عدم تعادل‌هایی در كشورهای ديگر هم وجود داشته اما الزاما به انقلاب منجر نشده.


از بيست وشش فصلی كه در اين كتاب است هشت فصل آن، در قسمت چهارم كتاب، به مسأله انقلاب مربوط می‌شود. معذلک اگر از من سؤال كنيد كه چرا انقلاب شد پاسخ دقيقی ندارم.


به دليل اينكه عوامل مختلفی وجود داشت كه می‌توانست انقلاب به وجود آورد يا به وجود نياورد. ولی انقلاب شد.


كتاب بر اساس دو محور تدوین شده: يكی محوری است كه می‌توانيم به آن طنز تاريخی بگوييم؛ و محور دیگر مربوط به اين است كه گاهی اوقات پديده‌های كوچک نتايجی خيلی بزرگ به بار می‌آورند، بدون اينكه قابل پيش‌بينی باشند.


به زبان انگليسي يک نوع Uncertainty هست. چيزی كه دقيقا نمی‌توان آن را پيش‌بينی كرد؛ زیرا جامعه بشری جامعه‌ای است كه در آن انواع و اقسام تضادها وجود دارد. هر تضادی فقط به يک ضدتضاد برخورد نمی‌كند؛ بلكه ممكن است چندين آنتی‌تز داشته باشد.


در جای ديگری می‌گویید كه اگر انقلاب رخ نداده بود اكنون ايران كشوری ديگر می‌بود. و وضعيت خاورميانه هم متفاوت می‌بود. درست است؟


غلامرضا افخمی: درست است. دليلش اين است كه تنها كاری كه می‌توانيم بكنيم، و اين به نحوی مرا برمی‌گرداند به سؤال قبلی شما، اين است كه نگاه كنيد و ببينيد كه تحول ايران در زمان قبل از انقلاب، از دوران مشروطيت می‌توان گفت، ولی بخصوص در دهه‌های بيست و سی تا پنجاه شمسی به چه طريقی بوده.


در زمينه اقتصادی، در زمينه علمی، فن‌آوری، نظامی، در روابط بين‌الملل، در زمينه توانمند شدن ژئواستراتژيک، در زمينه روابط با كشورهای ديگر و در زمينه تأثيری كه در تحول نظام بين‌المللی می‌داشت.


منحنی هركدام از اينها را كه بگيريد و به آینده منعکس کنید، آنچه می‌بينيد با آنچه هست از زمين تا آسمان فرق دارد. يعنی در واقع ايران به جای اينكه با شرايط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی كنونی روبه‌رو باشد، كشوری كاملا متفاوت بود. با درآمد سرانه‌ای بسيار بالاتر و با شرايط زندگی بسيار متفاوت.


بنابر اين مسأله اين است كه اين جامعه با چه تدبیری، با چه نظامی، با چه جهان‌بينی‌ای اداره می‌شود. متأسفانه اداره كنونی جامعه با فرهنگ توسعه همگنی ندارد و به همين دليل است كه دچار اشكال هستيم.


شما در كتاب اشاره كرده‌اید كه در دوران حكومت شاه نهادهایی بنا شد كه منشأ توقعات مردم ايران شد و مردم آنها را شاخصی برای جامعه خود گرفتند. ممكن است در اين باره توضيح دهيد؟


غلامرضا افخمی: مطلب من در باره پايه‌هایی است كه ايجاد شد و عملا در زمينه‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در آن زمان نضج گرفت و به عنوان نوعی انتظارات ايرانيان در باره آینده‌شان نهادینه شد.


آسان‌ترين و شايد روشن‌ترين آنها تحولاتی است كه در آن زمان در زندگی زنان به وجود آمد. هم در زمينه اجتماعی و هم كمكی كه به بهبود شرايط زنان در چارچوب قانون حمايت خانواده، در چارچوب روابط با جامعه، و به طور كلی زمينه‌های مختلفی كه فضاهای انسانی برای زنان در ايران به وجود بیايد.


منظور اين نوع نهادها بود كه عملا به صورت يک نوع پايگاه رفتاری قابل قبول در ضمير انسان‌ها جای می‌گيرد و نهادينه می‌شود.


اين زمينه همچنین در مورد شرايط اقتصادی، بخصوص خصوصی‌سازی و كمک به پيشرفت صنعت، به عنوان پايگاهی اجتماعی، به عنوان بخش قابل ملاحظه‌ای از فرهنگ متجدد ايرانی شکل گرفت.


در دهه پنجاه بجای پدیده «فرار مغزها» عملا يک نوع «هجوم مغزها» به ايران داشتيم؛ كه در آن زمان منحصر به فرد بود. مسأله عمده تغيير و دگرگونی فرهنگی بود برای اينكه جامعه به سوی توسعه رهنمون شود.


و سؤالی در مورد زندگی شخصی محمدرضا پهلوی: شما شخصيت فردی او را مانند ديكتاتورهایی چون صدام حسين يا استالين ترسیم نمی‌کنيد. بلكه برعكس، او را شخصی با خلقيات ملايم و بشردوستانه می‌بينيد. فكر می‌كنيد چه عواملی باعث شد كه حكومت او به حكومتی استبدادی تبديل شود؟


غلامرضا افخمی: اول این که بايد در نظر داشته باشيم ايران كشوری در حال توسعه بود و از شرايط استعماری آغاز كرده بود.


بنابر اين، تضادهای درونی در ايران نيازمندی‌های توسعه و همچنین دموكراسی را، به آن طريق كه در غرب مطرح است، منتفی كرده بود.


اين همان چيزی است كه در آن زمان در كشورهای در حال توسعه ديگر جهان عامل مؤثری در شكل دادن به نظام سياسی، و بخصوص به شكل دادن به قدرت اجرایی در نظام سياسی، بود.


نكته مهم برای من، به عنوان كسی كه مطالعاتم در علوم سياسی بود، قدرتی بود كه شاه پيدا كرد. چگونه فردی با خلقيات او در جامعه‌ای مثل جامعه ايران به چنين قدرتی رسيد؟ چه عواملی باعث ايجاد نيازمندی به پیدایش چنين قدرتی شد؟


شاه از نظر فردی به كلی با اين دو سه نفری كه نام بردید و بسياری ديگر از كسانی كه رهبری كشورهای در حال توسعه را به عهده داشتند و از پايين به اين قدرت رسيده بودند، متفاوت بود. او در واقع از خشونت گريزان بود.


اما اينكه چطور شد او شيوه‌ای ديكتاتورمآبانه در پیش گرفت، بخشی بخاطر ويژگی‌های جامعه و نيازمندی‌های نظام بود، و بخشی هم مربوط می‌شد به موضعی که عملا در رابطه با ديگران در آن قرار گرفت.


با تشكر از شما. در پایان شايد بی‌مورد نباشد كه به عنوان حسن ختام اشاره کنم كه در مقدمه كتاب گفته‌ايد همسرتان، خانم مهناز افخمی، در تشويق شما به نوشتن اين كتاب نقشی اساسی داشته‌اند و به قول معروف، پشت هر مرد موفق زنی ايستاده است.


غلامرضا افخمی: حقيقتا اين صحيح است. در واقع بدون تشويق او احيانا اين كتاب را نمی‌توانستم بنويسم. يعنی نمی‌نوشتم. در مقدمه كتاب هم آورده‌ام.


XS
SM
MD
LG