بازداشت سه شهروند ايرانی بهايی مذهب در شيراز، که در يک طرح آموزشی برای کودکان محله های فقير نشين، با مجوز رسمی وزارت کشور و شهرداری شيراز، فعال بودند و اعتراض نهادهای بين المللی مدافع حقوق بشر و وزارت امور خارجه آمريکا به اين بازداشت ها، بار ديگر سرکوب نهادينه شده و مستمر بهاييان را در ايران به مساله روز بدل کرد.
نهادهای امنيتی و قضايی ايران اين سه ايرانی را به «تبليغ بهاييت» متهم کرده اند که در قوانين جمهوری اسلامی، مذهبی ممنوع تلقی می شود.
عليرضا جمشيدی، سخنگوی قوه قضاييه روز سه شنبه نهم بهمن ماه در رابطه با دستگيری و محکوميت تعدادی از بهاييان گفت:« اين افراد حدود ۵۴ نفر بودند که تبليغاتی عليه نظام داشتند. متهمان رديف اول تا سوم به چهار سال حبس محکوم و در حال سپری کردن محکوميت هستند. متهمان رديف چهار به بعد نيز به يک سال حبس محکوم شدند و حبس آنان به صورت تعليقی است.»
نه فقط امروز، که از اولين روزهای پيدايی بابيت و بهاييت اين پرسش مطرح بوده است که چرا برخورد روحانيون شيعه، پيش و پس از انقلاب اسلامی، نسبت به بابيان و بهاييان خشن تر، سرکوب گرانه تر و پيگيرتر از برخورد آنان با ديگر مذاهب اسلامی و غير اسلامی بوده است، در حالی که بابيان و بهاييان، به دليل اعتقاد به رسالت پيامبر اسلام و امامت ۱۲ امام شيعه، از همه مذاهب اسلامی و شعب گوناگون شيعه، به مذهب رسمی ايران، شيعه دوازده امامی، نزديک ترند.
آزادی همه اديان، حق بيان و تبليغ آزادانه عقايد دينی و حق اجرای آزادانه آيين های مذهبی، گذشته از محتوا، تاريخ و آموزه های اديان، از مهم ترين مواد اعلاميه حقوق بشر است و جمهوری اسلامی همواره از اين منظر با انتقادهای بسيار رو به رو بوده است.
اما برخورد روحانيت شيعه با بابيان و بهاييان، از منظر حجم و کيفيت مبارزه نظری و از ديدگاه خشونت، تدوام و استمرار و شدت سرکوب در عرصه عمل، با برخورد آنان با همه مذاهب ابراهيمی و غير ابراهيمی، اسلامی و غير اسلامی، و حتی با پيروان نظری مکاتب فلسفی غيرمذهبی، تفات بنيادين دارد.
گرچه سه مذهب غير اسلامی اما به رسميت شناخته شده يهوديت، مسيحيت و زرتشتی، در سه دهه اخير، با دشواری هايی در تبليغ آزادانه عقايد و اجرای آيين های مذهبی خود رو به رو بوده اند، اما اين دشواری ها، به جز در مورد يکی از شاخه های مسيحيت و برخی مسلمانان مسيحی شده، با آنچه در پيش از انقلاب و سه دهه گذشته بر بابيان و بهاييان رفته است، چندان متفاوت است که پرسش هايی جدی را مطرح می کند.
همه، جز بهاييان
در جمهوری اسلامی ، علاوه بر سه مذهب رسمی، پيروان اغلب مذاهب و اديان به رسميت شناخته نشده در قانون اساسی، چون سيک ها و بودايی ها نيز، جز در مواردی نادر و مقطعی، به صورت دوفاکتو تحمل شده و از امتيازاتی، البته محدود، چون اجرای خصوصی مناسک و آيين های مذهبی و داشتن معابد و گورستان های خود برخوردارند.
حتی گرايش های نظری غير مذهبی متمايل به چپ سنتی ضد آمريکايی و طرفداران ليبراليسم اقتصادی، به شرط پرهيز از فعاليت های جدی سياسی، در حد محدودی، تحمل می شوند.
هواداران گرايش های فکری متفاوت و حتی غير مذهبی، بازهم در حد محدودی، می توانند کتاب ها و مقالاتی، دست کم در توضيح برخی عقايد خود، منتشر کنند.
برخی آثار دينی مذاهب اسلامی، چون شيعه هفت امامی يا اديان غير اسلامی چون سيک ها و بودايی ها، البته با سانسور بخش هايی، منتشر شده اند.
اما بابيان و بهاييان، نه فقط از حق بيان، تبليغ ، انتشار آثار و اجرای آيين های مذهبی، داشتن معابد و گورستان و... محرومند، بلکه هر از چندی زندانی و گاه اعدام شده اند.
خشونت مدام
از همان نخستين روزهای پيدايش مذهب بابی و شکل گيری بهاييت، روحانيت شيعه آنان را «فرقه ضاله» ارزيابی و به ارتداد، فعاليت جاسوسی در پوشش مذهب، همکاری با سازمان های جاسوسی خارجی، همکاری با سلطنت و... متهم کرد و کمر به نابودی آنان بست.
سيد محمد علی باب، بنيانگذار بابيت به تحريک روحانيون شيعه و به دستور اميرکبير اعدام شد.
تاريح قاجاريه از دوران ناصری به بعد، ده ها فتوای قتل عليه بابيان و بهاييان، ده ها مورد هجوم متعصبان شيعه به خانه های بابيان و بهاييان، قتل عام، کشتار، غارت و آتش زدن خانه های پيروان اين مذهب را ثبت کرده است.
دشمنی با بهاييان چندان در جامعه رواج داشت که متهم کردن مشروطه خواهان به «بابی گری»، مهم ترين سلاح نظری مستبدان به دوران انقلاب مشروطه بود و جالب آنکه حتی آزادی خواه ترين رهبران فکری و سياسی مشروطه نيز سرکوب و کشتار بهاييان را ناديده گرفته و در مواردی تاييد کرده اند.
مبارزه خشونت آميز فکری و عملی روحانيت شيعه با بابيان و بهاييان حتی به دوران پهلوی اول نيز متوقف نشد.
آيت الله بروجردی، بزرگ ترين مرجع تقليد شيعه در دهه سی، به دوران قدرت گيری حزب توده متمايل به چپ، سرکوب بهاييان را چون يکی از مهم ترين برنامه های زندگی مذهبی خود پی گرفت تا جايی که روزنامه های اين دوران، دست کم هر ماه يک بار، گزارش هايی را در باره قتل عام، کشتار و غارت خانه های بهاييان در روستاها و شهرهای مختلف ايران، که اغلب به تحريک و رهبری روحانيون و با حمايت آشکار مرجع تقليد رخ می داد، منتشر کرده اند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نيز اين مبارزه به شدت ادامه يافت؛ از جمله حجه الاسلام فلسفی، نماينده آيت الله بروجردی، با شاه ملاقات و از سوی بزرگ ترين مرجع تقليد شيعيان، شاه را به سرکوب بهاييان ترغيب کرد.
توصيه آيت الله موثر افتاد و به گزارش روزنامه ها، تيسمار باتمانقليج، رييس وقت ستاد ارتش، در راس افسران و سربازان و به دستور شاه، مراکز مذهبی بهاييان را اشغال و تخريب کرد.
روحانيون شيعه در دهه های ۴۰ و ۵۰ بهاييان را به همکاری با پهلوی دوم متهم کردند. همزمان برای مبازه فکری و عملی با بهاييان «انجمن حجتيه» بر پا و چندان از آن حمايت شد که اين سازمان به يک سازمان قوی سراسری بدل شد.
بهاييت تنها مذهبی در ايران است که روحانيت شيعه برای مبارزه با آنان نهاد ويژه ای تاسيس کرده است.
بهاييت تنها مذهبی در ايران است که روحانيت شيعه برای مبارزه با آنان نهاد ويژه ای تاسيس کرده است.
دشمنی با بهاييان چندان ريشه دار و مستمر بود که حتی در روزهای انقلاب، در کنار اشغال و تخريب نهادهای مالی و امنيتی حکومت، کشتن و تخريب و آتش زدن خانه های بهاييان فراموش نشد و از جمله در قريه سعدی شيراز، بهاييان قتل عام شدند.
پس از انقلاب، اموال و مراکز مالی و مذهبی بهايی و اموال بهاييان معروف مصادره شد و تعدادی از بهاييان در سه دهه گذشته زندانی و اعدام شدند.
سکوت اپوزيسيون و اصلاح طلبان
برخورد متفاوت با بهاييان به روحانيت شيعه محدود نشده و دامن اپوزيسيون و منتقدان جمهوری اسلامی را نيز گرفته است.
از عصر قاجاری تا چند سال پيش، سرکوب نهادينه شده و مستمر بهاييان، اغلب، با سکوت گرايش های غير حکومتی و اپوزيسيون، حتی سازمان های چپ مدافع آزادی اديان، همراه بوده است.
در چند سال گذشته برخی چهره های برجسته جناح های حکومتی، از جمله اصلاح طلبان مذهبی، گه گاه، به سرکوب پيروان برخی مذاهب از جمله دراويش شيعه اعتراض کرده اند، اما سرکوب خشن بهاييان، اگر نه با تاييد، که دست کم با سکوت کامل همه جناح های حکومتی رو به رو بوده است.
راديکال ترين چهره های سياسی و نظری رفرميست های مذهبی، که در محافل آکادميک و بحث های نظری از «نسبيت اديان»، «صراط های گوناگون» و «گفت و گوی آزاد همه اديان و تمدن ها» سخن گفته اند، در باره سرکوب بهاييان سکوت کرده و در دفاع از سکوت يا تاييد خود آنان را «يک فرقه سياسی خارجی ساخته» و «يک جريان و تشکيلات غير مذهبی» توصيف کرده اند.
آموزه های بهايی و برخورد متفاوت روحانيت
تفاوت برخورد نظری و عملی روحانيت شيعه با بهايی ها را شايد بتوان در دلايلی از جمله در دو آموزه بهاييان در باره مهدويت و روحانيت، گذشته از درستی يا نادرستی اين آموزه ها، توضيح داد:
بابيان و بهاييان مدعی هستند که با ظهور امام دوازدهم شيعه، دوران انتظار برای منجی موعود به پايان رسيده و با نزول مذهب نو، قوانين و شريعت اسلامی منسوخ شده است.
روحانيت شيعه، به ويژه از زمان سلطه اصوليون به دوران قاجار، حضور، حيات، مشروعيت، قدرت و نفوذ مذهبی و سياسی خود و مراجع تقليد را در نسبت با امام دوازدهم به دوران غيبت او و در پاسداری و بازتوليد شريعت اسلامی و تطبيق آن با ضرورت های زمان و زمانه توضيح داده است.
ادعای ظهور امام دوازدهم و نسخ شريعت اسلامی به معنای آن است که دوران غيبت و همراه با آن دوران حيات، حضور، مشروعيت، نفوذ و قدرت معنوی و مادی روحانيت شيعه، به ويژه نهاد مرجعيت بنيادگرا يا رفرميست، به پايان رسيده است.
ادعای ظهور امام غائب همه زمينه ها و کارکردهای روحانيت شيعه، از جمله ولايت شرعی و سياسی فقيه، حق صدور فتوا و رهبری دينی و سياسی روحانيون را منتفی می کند.
بهاييان شايد تنها مذهب معروفی درجهان باشند که روحانيت را، حتی برای آموزش و بازتوليد آموزه های دينی و اجرای آيين ها و مناسک مذهبی خود نفی می کنند.
در همه اديان و مذاهب معروف ابراهيمی و غير ابراهيمی ، روحانيت دست کم در عرصه اجرای آيين های مذهبی و آموزش و بازتوليد آموزه های دينی، نقش و کارکرد داشته و متناسب با اين کارکردها مشروعيت می يابد.
اعتراض به قدرت روحانيت از زمينه های پيدايی برخی مذاهب از جمله پروتستانيسم بود، اما حتی افراطی ترين شعبه های پروتستانيسم نيز وجود، حضور و نقش، و در نتيجه نفوذ کشيش ها را برای اجرای آيين ها و مناسک مذهبی روا داشته و پذيرفته اند.
در برخی تفسيرهای شيعه از جمله تفسير کسانی چون علی شريعتی نيز، به رغم نفی روحانيت حرفه ای، کارکردهايی در عرصه اجرای آيين های مذهبی و آموزش و بازتوليد آموزه های دينی برای متخصصان دينی غير حرفه ای محفوظ مانده است.
نفی راديکال روحانيت، ادعای پی ريزی دينی را که در هيچ يک از کارکردها و آيين های خود به روحانيت نياز ندارد، برخی مورخان، واکنش بنيانگذاران بابيت و بهاييت به قدرت گسترده دينی، اجتماعی، فرهنگی و سياسی روحانيت شيعه به دوران قاجار نسبت می دهند.
ادعای پی ريزی دينی بدون روحانيت و مکتبی بدون کميسرهای فکری و نظری را می توان از ديدگاه های گوناگون، از جمله از منظر عملی بودن يا نبودن، نقد و بررسی کرد، اما دينی که دست کم در عرصه نظری و مبادی اوليه خود، همه کارکردها و وجود روحانيت را در همه شکل های آن نفی کرده و سرچشمه اصلی مشروعيت روحانيت شيعه را با ادعای ظهور امام غائب و وضع دينی نو منتفی کرده است، برخوردی متفاوت را به جان خريده است.
ريشه يابی دلايل برخورد متفاوت روحانيت شيعه با بهاييان اما مبحثی است نظری و باز برای بررسی های آکادميک.
در موقعيت کنونی مساله عملی و حاد آزادی همه مذاهب و حق يک سان پيروان همه اديان در بيان، تبليغ و اجرای مناسک و آئين های مذهبی خود، جدا از محتوا، کيفيت ، سمت و سوی آموزه ها و تاريخچه هر مذهبی، و نيز حق شهروندان برای غير مذهبی بودن و بيان و تبليغ مواضع نظری خود، به يکی از مهم ترين کارکردهای ضروری هواداران حقوق بشر و دموکراسی در ايران بدل شده است.