روز ۱۸ تير مصادف با سالروز تيرباران سيد علی محمد باب، رهبر جنبش بابيه در سال ۱۲۲۸ خورشيدی،۱۸۵۰ ميلادی در تبريز به اتهام ارتداد است.
از زمان مرگ سيد علی محمد باب تاکنون طرفداران و مخالفان او آثار زيادی در مورد وی منتشر کرده اند. در همين زمينه آثار تحقيقی مستقل بسياری نيز منتشر شده است.
در دهه پنجاه و سيطره اندیشه های چپ در ايران، اين جنبش بيشتر از منظر رويکرد اجتماعی آن مورد ارزيابی قرار می گرفت.
به عنوان نمونه، محمد رضا فشاهی در آثاری چون واپسين قيام دوران قرون وسطايی و نهضت باب؛ تحولات فکری و اجتماعی درجامعه فئودالی ايران جنبش بابيه را «جنبشی صد درصد انقلابی» عليه نظام فئودالی ايران می خواند.
به عبارت ديگر، او تصريح می کند که اعتقاد به ظهور امام مهدی به نوعی با قيام توده های فقير عليه نظام فئودالی همراه بوده است.
گذشته از صحت وسقم چنين ارزيابی هايی، موضوعی که بيشتر در اين مطلب مد نظر قرار گرفته، اين است که جايگاه جنبش بابيه در چارچوب گفتمان اصلاح دينی در ايران را چگونه می توان ارزيابی کرد.
در گفت وگو با پرفسور «دنيس مک ايون» Denis MacEoin استاد دانشکده ادبيات انگليسی دانشگاه نيوکاسل که تز دکترای خود را در مطالعات ايران اخذ کرده و نوشته های بسياری درباره اسلام، شيعه، باب و جنبش بابيه منتشر کرده به اين موضوع پرداخته ايم.
از منظر آقای مک ايون، جنبش باب را نمی توان جنبش اصلاحگرايانه دینی خواند، اما او می گويد شخصيت هايی در اين جنبش نقش ايفا کردند که جنبش بابيه را به سمت ديگری سوق دادند.
يکی از اين شخصيت ها، به گفته آقای مک ايون، قره العين و يا فاطمه برغانی است.
آقای مک ايون می گويد: «به عقيده من فاطمه برغانی نيروی اصلی است که جنبش بابيه را به سمت حساس و اساسی سوق می دهد تا به فراتر از نظام و سيستم مبتنی بر قانون يعنی مرکزيت دل حرکت کند.»
از منظر آقای مک ايون، هدف اصلی قره العين اين بود که از دايره ظواهر و شريعت اسلام خارج شود، بنابراين نمی توان از شخصيت او قرائتی فمينيستی داشت.
به اعتقاد اين استاد دانشگاه، «اگر قره العين رهبر جنبش بابيه می بود» آن گاه ممکن بود اين جنبش نقشی ديگر بزند؛ هر چند چنين اظهار نظری يک گمانه زنی خالص است.
مشروح گفت وگو با دنيس مک ايون را می خوانيد:
جنبش بابی به لحاظ تاريخی چه جايگاهی در تحولات گفتمتان دينی ايران دارد؟ آيا می توان آن را يک جنبش اصلاح گرا ارزيابی کرد؟
به لحاظ تاريخی اين جنبش در مراحل اوليه دخالت قدرت های بزرگ در ايران شکل گرفت. بريتانيا و روسيه قدرت و نفوذ خود را در اين سال ها در ايران توسعه دادند. اين کشورها در نهايت نفوذ خود را به بخش های مختلف جامعه چون تجارت در ايران بسط دادند.
محمدعلی باب، بنيانگذار جنبش بابيه در سال ۱۸۴۴که مذهب خود را اعلام کرد، يک تاجر ۲۵ ساله بود.
او در طرح ادعای خود از شيوه های سنتی پيروی کرد. او در سرآغاز نه تنها ادعای اصلاح گری ( reform ) نداشت بلکه برعکس خود را به عنوان يک «مفسر قرآن» معرفی کرد.
او در آغاز، ظهور امام مهدی را نويد داد و در سال ۱۸۵۰ در اواخر کار گفت که خود امام مهدی است. البته بايد يادآوری کنم سالی که چنين ادعايی را مطرح کرد نيز بسيار اهميت دارد. اين سال، هزارمين سال غيبت امام مهدی بود. برخی از مردم بر اين باور بودند که در هزارمين سال «غيبت»، امام باز خواهد گشت.
باب در آغاز اعلام می کرد که امام مهدی خواهد آمد و پيروان خود را برای جهاد و زمينه سازی ظهور آماده می کرد. بنابراين می توان گفت «بابيه» يک جنبش بسيار محافظه کارانه بود، ولی شايد پيش بينی ظهور امام مهدی را بتوان از این قاعده مستثنی کرد.
اما در اين ميان، شخصيتی در جنبش بابيه که آن را به سمت ديگری سوق می داد، کمتر مورد توجه قرار گرفته است:
زنی به نام فاطمه بيگم، فاطمه قزوينی برغانی و يا قره العين که در خانواده ای از روحانيت و علما پرورش يافته بود. او تحصيلات دينی و فقه را نزد عموی خود کسب کرده بود.
قره العين در سال ۱۸۴۴ يا ۱۸۴۵ در کربلا و بغداد به جنبش بابيه پيوست و در آنجا، ابتدا خطابه خواندن برای مردان را از پشت پرده آغاز کرد و سپس از پشت پرده بيرون آمد.
پروژه نهايی او خروج از شريعت اسلام بود. به طوری که نقل می کنند او در روز عاشورا به همراه خواهرش و با لباس های رنگين در ميان جمعيت عزادار و سياهپوش حاضر شده است.
دنیس مک ایون
به نظر من شخصيت فاطمه قزوينی بسيار قابل تعمق تر از«باب» است. او به عنوان يک زن نقش مهمی در اين جنبش به عهده داشت تا بدانجا که در سال ۱۸۴۸ در بداشت در محلی که پيروان بابيه جمع شده بودند حجاب خود را برداشت و خروج از شريعت اسلام را اعلام کرد.
پيش بينی اينکه در بلند مدت می توانست چه بشود بسيار سخت است، اما مشخصا می توان گفت که روند او می توانست مبنايی برای يک جنبش اصلاح گرايانه باشد.
بنا براين می توان اين گونه دسته بندی کرد که باب کوشيد در چارجوپ زبانی همان مفاهيم گذشته بماند، اما قره العين می خواست از شريعت اسلام خارج شود؟
در آخر کار، باب نيز از شريعت اسلام خارج شد. او در آخر کار اعلام کرد که «مظهر الهی» است، همانند «رسول نبی»، و شريعت خود را اعلام می کند. کتاب «بيان» حاصل همين تحول است.
او قوانين بسيار عجيبی وضع کرد. در شريعت او حتی برای خوردن تخم مرغ نيز قانونگذاری شده بود. به عبارتی برای موارد خيلی جزيی نيز قانون وضع شده بود.
دنیس مک ایون
البته در برخی موارد چون تجسم «اماکن مقدس» بدون وجود مادی آنها نکته قابل توجهی بود که اگر از منظر غرب و مدرنيته به آنها نگاه کنيم می توان گفت که آنها نهايت «آگاهی» و يا «سورئاليسم» اند. رويکردی که بيشتر با مساله تصور سر و کار دارد.
ولی نمی توان گفت که «باب» رويکردی اصلاح گرايانه داشت.«باب» هيچ عملی را که بتوان گفت آن را در مسيری برای اصلاح دينی سوق دهد ارايه نکرد.
اما واکنش مردم به اين جنبش آن هم در مدت کوتاه بسيار قابل توجه است.
در مسير اين جنبش سنتی، حضور شخصيت هايی چون فاطمه قزوينی که کاملا از اسلام بريدند، اهميت دارد. فشار کسانی چون او باعث شد که باب نيز مسير خود را تغيير دهد. اما آنچه پس از مرگ باب روی داد به غايت پيچيده تر است.
چه نکات اصلی در اين جنبش و جود داشت؟
پيروان باب بسيار جوان بودند. در حلقه اول پيروان او، ملاهای جوانی حضور داشتند، آنان مجتهد و یا از طبقه علما نبودند بلکه از رده ميانی روحانيت بودند. شايد بتوان گفت که اين يک جنبش متعلق به جوانان بود.
آنها شايد در هيچ چارچوب ديگری به غير از دين نمی توانستند اهداف خود را بيان کنند. اين زبانی بود که آنها با آن آشنا بودند.
اين گروه دين خود را تغيير دادند، و «باب» در پايان کار خود مفاهيمی بسيار «خيال انگيز» در راستايی که او دين را تصور می کرد، ارايه می کند. او درباره «نهايت کمال» هر پديده ای سخن به ميان می آورد. اين مفهوم فلسفی و بسيار پيچيده است. به عبارتی هر پديده ای می بايست به «نهايت کمال» فيزيکی و روحی خود دست يابد.
مفاهيمی که به نظر غير واقعی و بسيار جالب به نظر می رسند. فکر کردن درباره دين در مسيری خارج از روال موجود و در آخر کار درباره جامعه.
از دل جريان«باب» دو گروه ازلی و بهايی شکل گرفتند. آنها کوشيدند که به طور سنتی «بابی» باقی بمانند، ولی در تحليل آخر در مسير اصلاح گری گام برداشتند.
ازلی ها در جنبش انقلاب مشروطه نقش فعال بازی کردند و می توان گفت آنها در جريان مشروطه در جست وجوی وضعيت سياسی جديدی برای جامعه بودند.
ازلی ها نقش تاثير گذاری در اين تحول سياسی داشتند و بسياری از بازيگران اصلی مشروطه مانند آقاخان کرمانی، ازلی بودند. اما بهايی ها کوشيدند تا از مسايل سياسی کناره گيری کنند.
اگر قره العين رهبر جنبش باب می بود چه سرانجامی می توانست رقم بخورد؟
هنگامی که قره العين در کربلا بود، موجب بروز بسياری از درگيری ها شد. او حتی با حاکم بغداد وارد مجادله شد و در نهايت حتی بازداشت خانگی شد.
او انسانی با روحيه عالی بود. بايد به اين نکته توجه داشت که او يک زن در آن شرايط اجتماعی ايران است. حضور اجتماعی زن در جامعه آن روز ايران پديده ای آسان نبود.
دنیس مک ایون
فاطمه قزوينی در انظار عمومی وارد بحث با مردان می شد و در بسياری از اين مباحثات، او پيروز صحنه گفت وگو بود. در ميان پيروان بسيار او، مردان زيادی حضور داشتند که حتی با او به ايران و قزوين رفتند.
او در قزوين درگير ماجرای قتل عمويش شد، که به نظر من در آن دخالتی نداشت و مجبور شد قزوين را ترک و به تهران سفر کند.
به نظر من او شخصيتی قوی داشت و بايد اين را در نظر داشت که او در يک خانواده روحانی بزرگ شده بود.
البته برای قره العين غير ممکن بود که رهبر جنبش «بابيه» بشود به خاطر اينکه اين جنبش به طور خاص در جهت حقوق زنان نبود. ولی اگر او رهبر اين جنبش می بود، به لحاظ شخصيت فردی اش، آن گاه فصل پايانی آن می توانست بسيار متفاوت باشد.
نمی توانيم در اين باره حدس و گمانه زنی کنيم، ولی از آنجا که قره العين موضعی سرسختانه نسبت به شريعت اسلام داشت می توانست نقشی ديگر بزند.
به ياد داشته باشيم که او شوهر خود را ترک و از او طلاق گرفت. اين برای زنی در ايران قرن نوزدهم عملی بسيار غير معمول است.
به دليل اينکه سازماندهی درست در آن زمان وجود نداشت، به همين خاطر اين روند به نقطه مشخصی منتهی نشد.
اما من قانع نشده ام که او يک فمينست بوده است. به نظر من او می کوشيد تا حقيقت دين را کشف کند. به همين خاطر نيت اصلی او از کشف حجاب اين بود که می خواست حجاب های ظاهری(شريعت) را کنار بزند.
اينکه اگر او رهبر جنبش بابيه می بود سرانجام ديگری رقم می خورد به نظر من فقط يک حدس و گمانه زنی خواهد بود.
در نوشته های او بسيار درباره قلب و دل سخن گفته شده است و راه هايی که می توان به دل دست يافت يعنی با کنار زدن اين ظواهر. امروز او به خاطر اين شعرها معروف است.
برخی می گويند جنبش بابيه فرصتی برای تغيير در ساختار و اصلاح در درون ساختار روحانيت شيعه بود، اما روحانيت شيعه به اين هشدار ها توجه نکرد. برای فهميدن توان اصلاح پذيری و دمکراتيک شدن در درون روحانيت شيعه از جنبش بابيه چه چيزی می توان آموخت؟
اگر به ايران در قرن نوزدهم نگاه کنيم در می يابيم که جريانی در ميان علمای اصولی و نه اخباری در حال شکل گيری است. علمای اصولی در حال شکل دادن يک نوع تمرکز و افزايش قدرت در ميان روحانيت در دوران قاجار هستند.
آنچه در ميان علمای اصولی روی داد اين بود که نقش «اجتهاد» هرچه بيشتر پر رنگ تر شود. به تدريج در شهرهای مختلف قدرت می گيرند و در نهايت به يک کانون يعنی مرجع تقليد منتهی می شود.
تعداد زيادی از مراجع تقليد پا به عرصه ظهور می گذارند و در برخی دوره های زمانی يک مرجع عالی تقليد و يا چند مرجع برای شيعيان وجود دارند.
آنچه می توان گفت اين است که مفهوم «سلسله مراتبی» مرجع عالی درميان روحانيان شيعه در حال شکل گيری است و در نهایت تمرکز به سمت يک شخصيت قدرتمند در اين سلسله مراتب حرکت می کند.
ايده يک شخصيت «مرکزی» در ميان بابيه نيز وجود دارد. يعنی اينکه يک فرد نقش اصلی را بازی می کند.
«باب» ابتدا مفسر قرآن است و به تدريج ظهور امام مهدی را نويد می دهد و در نهايت خود امام مهدی می شود. در جريان محاکمه اش در تبريز او همان شخصی است که همه برای هزار سال منتظر او هستند. در پايان و هنگام مرگ اعلام می کند که او «مظهر الهی» است.
چنين روندی برای بهاييت نيز روی می دهد. «بهاء الله» در ابتدا می گويد امام حسين است که بازگشته است و سپس او مظهر الهی می شود.
اين جريان موازی «سلسله مراتبی» در ميان علمای شيعه تا انقلاب سال ۱۳۵۷ جریان دارد که ايده ولايت فقيه و يا رهبری عالی آقای خمينی از دل آن بیرون می آید.
باب و بهاء از چنين روندی نبريدند به خاطر آنکه آن را غير اخلاقی می دانستند.
برای علما نيز غير ممکن بود که چنين سلسه مراتبی را کنار بگذرند و شايد آن را خطرناک می ديدند و به همين خاطر حتی آن را ارزيابی نکردند.
در نتيجه، همين روند را برای يک زمان طولانی ادامه دادند. در نهايت هنگامی که قدرت را به دست گرفتند، آنچه را که در تعقيبش بودند به اجرا گذاشتند. يعنی به يک شخصيت کانونی به عنوان مرجع عالی شکل دادند که رويکردی غير دمکراتيک است.
باب و بهاء نيز در اين مفهوم، جريان های دمکراتيکی نبودند. سر آغاز شکل گيری مفاهيم دمکراتيک به انقلاب مشروطه می رسد.
تصور اينکه اين جريان ها می توانستند در ساختارها، اصلاحات انجام دهند قابل تعمق است، ولی در واقعيت شواهدی برای تقويت چنين ايده ای وجود ندارد. برخی مفاهيم دمکراتيک در بهاييت چون برابری حقوق زنان بعد ها شکل گرفت.