لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۰۶

مسئله دموکراسی از دیدگاه پوپر


اصلا «چه کسی باید حکومت کند؟» و از آن گذشته آیا نباید برای جلوگیری از حرکات مخربانه حاکمان بد و کاذب نهادهایی سیاسی تشکیل داد؟

این نوع سوال‌ها بود که فکر سر کارل ریموند پوپر (۱۹۰۲–۱۹۹۴) را به خود مشغول می‌کرد. هدف او ساخت نهادهایی است که توان و قدرت آن را داشته باشند که جلو آسیب‌های احتمالی حاکمان قدرتمند را بگیرند یا حداقل حجم صدمات و زیان آن را محدود کنند. او به این نتیجه رسیده بود که حاکمان همیشه و لزوماً درست و خردمندانه عمل نمی‌کنند.

پوپر فکر می‌کرد که حاکمان دول در گذشته در کمترین مواقع بالای حد متوسط و اکثراً زیر حد متوسطِ فکر و اخلاق جامعه دست به کار می‌شوند و اقدام به عملی می‌کنند. به نظر او، جنون‌آمیز است اگر امیدوار باشیم که انتخاب بهترین، شایسته‌ترین و لایق‌ترین حاکمان الزاماً توفیق و کامیابی برای مردم عام را به دنبال داشته باشد.

تئوری کنترل دموکراتیک پوپر از این نکته حرکت می‌کند که حکومت صادقانه و بسیار عالی اکثریت در حقیقت استثنایی است. نکته اصلی این است که حکومت‌های ظالمِ استبدادی پست و غیراخلاقی‌اند و از این رو باید با آنها مبارزه کرد و جلو رشد آنها را گرفت.

به نظر پوپر، در حقیقت فقط دو نوع عمده حکومت وجود دارد: دولت‌هایی که بدون خونریزی و از راه انتخابات از قدرت خلع می‌شوند و سقوط می‌کنند. در این نوع حکومت نهادهای اجتماعی به مردم اجازه می‌دهند که حاکمان خود را از قدرت برکنار کنند و حاکمان هم نمی‌توانند به خود اجازه بدهند که این نهادهای نظارت را نابود کنند. این سیستم‌ها را پوپر نظام‌های دموکراتیک می‌نامد.

از سوی دیگر حکومت‌هایی هست که فقط توسط انقلاب‌های خونین می‌توان آنها را از قدرت انداخت، یعنی در واقع خلع این حکومت‌ها از قدرت نسبتاً کم اتفاق می‌افتد. پوپر آنها را حکومت‌های استبدادی یا دیکتاتوری می‌نامد.

برای پوپر خیلی مهم نیست که معنی دموکراسی حاکمیت مردمی است؛ لذا او تأکید می‌کند که مردم فوقش می‌توانند به حکومت خود تأثیراتی وارد کنند و در حقیقت در دموکراسی هم مردم به معنی کلامی حکومت نمی‌کنند.

به دنبال این منطق، سیاست دموکراتیک محدود می‌شود به تشکیل نهادهایی که توان کنترل حاکمان قدرت را دارند، با هدف از بین بردن امکان به قدرت رسیدن حکومت‌های استبدادی و دیکتاتوری، چه مذهبی و چه سکولار.

به نظر پوپر، بهتر است که یک سیاست بد دموکراتیک داشته باشیم تا حکومتی استبدادی که ادعای عادل و خردمند و فاضل بودن هم داشته باشد.

این البته به این معنی نیست که نهادهای نظارتی الزاماً تشکیل می‌شوند و بلاشرط ضامن دولتی دموکراتیک خواهند بود.

به نظر پوپر، بهتر است که یک سیاست بد دموکراتیک داشته باشیم تا حکومتی استبدادی که ادعای عادل و خردمند و فاضل بودن هم داشته باشد. به همین دلیل تئوری دموکراسی پوپر بر مبنای حکومت اکثریت پایه‌ریزی نشده است؛ بلکه روش‌های کنترل دموکراتیک مانند انتخابات عمومی و دولت پارلمانی نهادهایی هستند که در حقیقت جلو حکومت استبدادی را می‌گیرند و قادرند شیوه حکومت خود را بهتر کنند و حتی روش‌هایی برای بهبود نظام رشد و توسعه دهند.

حسن سیستم دموکراتیک رای اکثریت نیست، بلکه امکان تشکیل نهادهای آزاد و دموکراتیکی است که قادرند حتی رای اکثریت را مورد بازبینی و تجدید نظر قرار دهند، البته با شیوه‌های مبارزه و امکانات دموکراتیک.

پوپر با لحنی تلخ در کتاب خود با عنوان «جامعه باز و دشمنان آن» می‌نویسد که اگر هم اکثریت مردم با رای خود موجب نابودی نهادهای دموکراتیک شدند، فرد دموکرات می‌آموزد که هیچ روش امنی برای جلوگیری از حکومت استبدادی وجود ندارد. او تأکید می‌کند که این تجربه تاریخی که همان تجربه به قدرت رسیدن نازی‌ها در آلمان باشد، نباید از اراده یک دموکرات برای مبارزه با دیکتاتوری بکاهد و او را تضعیف کند.

پوپر دنبال خوشبختی در حد اعلی برای طبقه، گروه یا نژاد خاصی نبود. برایش این امر کافی بود که انسان‌ها تا حد امکان بدبختی نکشند.

پوپر نظریه راسیونالیسم انتقادی یا واقع‌بینی انتقادی را طرح کرد. به نظر او، انسان نمی‌تواند بدون پیش‌داوری چیزی را تجربه کند و بدون تجربه نیز انسان توان شناخت امری را ندارد. از این رو دانش انسان همیشه موقتی است و علم و دانش انسان پیوسته باید مورد انتقاد و بازبینی قرار بگیرد. از این رو انسان به نظر او مدام حدس می‌زند و دانش ابدی ندارد. مثلاً این که قو رنگ سفید دارد به این معنی نیست که به هیچ وجه امکانش نیست که قویی سیاه‌رنگ هم روزی در دریاچه‌ای پیدا شود.

طرح تئوری در واقع فقط کوششی است برای شناخت دنیا و این شناخت همیشه باید زیر سوال و پرسش قرار گیرد که آیا هنوز هم با آن بافت دنیا را می‌شود شناخت یا نه.

حسن سیستم دموکراتیک رای اکثریت نیست، بلکه امکان تشکیل نهادهای آزاد و دموکراتیکی است که قادرند حتی رای اکثریت را مورد بازبینی و تجدید نظر قرار دهند، البته با شیوه‌های مبارزه و امکانات دموکراتیک.

به دلیل این که هر نوع دنیابینی ایدئولوژیکی و آرمانی باعث محدودیت آزادی می‌شود باید از اراده آزادِ انسان‌ها دفاع کرد. قوانین جوامع باز باید طوری طرح بشوند که نهادهای سیاسی و قوانین کشور آزادیِ هر فرد را ضمانت کنند.

جامعه باز نظامی است که امکان آزادی و رواداری و شکیبایی و مدارا را بین شهروندان خود تضمین می‌کند و همیشه قادر است خود را به صورت انتقادآمیز بازبینی کند.

به نظر پوپر، آزادی در حقیقت آزادی منفی است، یعنی آزادی از زور و از سرکوب و از اعتساف. البته این آزادی‌ها نامحدود نیستند. انسان قدرتمند اجازه ندارد که ضعیف‌تر از خود را تحقیر کند. یعنی آزادی یک فرد جایی پایان می‌یابد که آزادی دیگری خدشه‌دار شود.

کارل پوپر
کارل پوپر

پوپر نه فقط از حقوق فردی دفاع می‌کرد و خواهان سیستمی آزادی‌طلب، دموکراتیک و اجتماعی بود. او موافق دخالت دولت در مسائل اجتماعی هم بود و به همین دلیل نمی‌شود گفت که او صددرصد موافق اقتصاد لیبرالیستی است. زیرا او دولت را موظف می‌داند که از حقوق فقرا دفاع کرده و حقوق آنها را تأمین کند.

پوپر فکر می‌کرد که مقامات کشور باید نوعی از نهادهای اجتماعی به وجود آورند که قادر باشند از انسان‌هایی که از لحاظ اقتصادی ضعیف هستند در مقابل زور قدرتمندان دفاع کنند. قوای سیاسی باید قوای اقتصادی را تحت کنترل خود قرار دهند.

آرمان مبرم پوپر «جامعه باز» بود. مردم جوامع مدرن باید از منافع آزادی دفاع کرده و پرچم‌دار اهداف جامعه باز شوند. او ولی مخالف دفاع از آرما‌های انتزاعی بلندپروا بود. یک شهروند جامعه باز باید وضعیت نامناسب و نارسایی‌های اجتماع را برطرف کند، ولی نباید با ابزار ایدئولوژیک کوشش کند مردم جهان را خوشبخت کند. هر کس می‌بایست مسائل اجتماعی را شناسایی کرده و راه حلی برای آن پیدا کند، بدون آن که آرمانی ایدئولوژیکی برای خود بسازد و برای آینده دور و نزدیک جامعه برنامه‌های سیاسی تهیه کند.

اندیشه و تصور از یک جامعه بهتر هدف نیست، بلکه هدف اصلی فقط باید کسب توانایی برای برکناری بالقوه دولت و مقامات حاکم کشور باشد. یعنی نهادهای سیاسی باید قدرت را کنترل کرده و توازن سیاسی به وجود آورند. فقط نظام پلورالیستی دموکراسی می‌تواند ضامن آزادی باشد، نظامی که دارای تفکیک واقعی قوا، برقراری سیستم انتخابات دوره‌ای و رقابت عمومیِ منافع و نظرات سیاسی حقیقتاً مختلف و متنوع باشند.

پوپر نه فقط از حقوق فردی دفاع می‌کرد و خواهان سیستمی آزادی‌طلب، دموکراتیک و اجتماعی بود. او موافق دخالت دولت در مسائل اجتماعی هم بود و به همین دلیل نمی‌شود گفت که او صددرصد موافق اقتصاد لیبرالیستی است.

پوپر یکی از بزرگ‌ترین منتقدان هر نوع ایدئولوژی و یوتوپیا یعنی تفکر آرمان‌شهری و هر نوع مدینه فاضله بود. به نظر او هر نوع «تلاش برای رسیدن به دنیای لاهوتی بالاخره کره ارض خوب ما را تبدیل به جهنم خواهد کرد».

هدف تئوری شناخت او این بود که در حقیقت صحت هیچ تئوری‌ای قابل اثبات نیست و همیشه باید امکان آن را مهیا کرد که هر نظریه‌ای را مورد انتقاد و امتحان قرار داد. او مستقیم به هیتلر و استالین انتقاد نمی‌کرد، بلکه نظریه‌های افلاطون، هگل و مارکس را مقصر به وجود آمدن تئوری‌های توتالیتر می‌دانست.

پوپر در مقاله‌ای که در اوت سال ۱۹۸۷ برای مجله هفتگی آلمانی‌زبان اشپیگل منتشر شد، اقرار می‌کند که در جوانی هم مارکسیست و هم دموکرات بوده، ولی جنبش‌ها و دیکتاتوری‌های توتالیتر او را مجبور به تدوین تئوری جامعه باز کرده‌اند. او در مقاله خود به‌راحتی تأکید می‌کند که دموکراسی یعنی حاکمیت و استقلال مردم ولی در حقیقت در هیچ کشوری مردم حکومت نمی‌کنند بلکه دول و دستگاه‌های بوروکراسی کشور حکومت می‌کنند. البته برخی از دیکتاتوری‌ها هم از واژه دموکراسی استفاده می‌کنند.

او می‌نویسد که دموکراسی‌های ما همه حزبی هستند. البته احزاب پدیده خیلی مؤثری نیستند و بدون احزاب هم فعلاً دموکراسی امکان‌پذیر نیست. در حقیقت دموکراسی‌های مدرن حاکمیت مردم نیستند، بلکه حاکمیت دولت‌ها به معنی حکومت دولت‌ها به علاوه حکومت احزاب و روسای احزاب است. هر چه حزبی بزرگ‌تر باشد، حد دموکراسی هم در آن حزب کمتر می‌شود و به همان نسبت هم تأثیر مردم بر سیاست و برنامه حزبی و دولتی کمتر می‌شود.

به نظر پوپر، کثرت عقاید نباید حتماً منجر به کثرت احزاب شود. هدف اصلی جامعه باز ضمانت آزادی عقاید مختلف است و یک سیستم دوحزبی هم می‌تواند از عهده آن برآید.

او می‌نویسد که در حقیقت حکومت احزاب در پارلمان حاکمیت مردم و خواسته‌های مردمی را منعکس نمی‌کند، بلکه فقط تأثیر احزاب و تبلیغات را بر مردم منعکس می‌کند.

به نظر پوپر، کارایی دموکراسی در کشوری که فقط دو حزب دارد نسبت به کشورهای چندحزبی بهتر است و دلیل آن هم این است که هر حزب کوچکی دیگر نمی‌تواند تأثیر زیادی بر سیاست احزاب بزرگ دولتی بگذارد. این نوع دموکراسی دوحزبی نسبت به باقی شکل‌های مختلف حکومتی بهترین نوع آن هم است.

پوپر می‌نویسد که دولت دو حزبی بهترین نوع حکومت است، زیرا در چنین صورتی احزاب مجبور به انتقاد از خود می‌شوند. مثلاً طبق معمول اگر حزبی در انتخابات به اندازه کافی رای نیاورد در آن حزب به‌زودی رفرم برای تعویض سیاست‌ها خواهد شد. این نوع رفرم‌پذیری نتیجه رقابت‌های سیاسی است.

به نظر پوپر، بعد از تجربه ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و استالینیسم در شوروی تئوری حاکمیت مردم از نظر اخلاقی و سیاسی اهمیت خود را کاملاً از دست داده است. سیستم دوحزبی کاملاً کافی است. به دنبال این نظریه وظیفه یک حزب اپوزیسیون نظارت انتقادی بر سیاست حزب حاکم است تا این که شکیبایی و رواداری و کثرت عقاید در کشور تضمین شود و پلورالیسم تبدیل به واقعیتی اجتماعی گردد، حتی اگر مبلغان بعضی از ایدئولوژی‌ها تبلیغ علیه رواداری را دنبال کنند.

به نظر پوپر، کثرت عقاید نباید حتماً منجر به کثرت احزاب شود. هدف اصلی جامعه باز ضمانت آزادی عقاید مختلف است و یک سیستم دوحزبی هم می‌تواند از عهده آن برآید.

سیستم‌های بسته نمی‌توانند انتقاد و کثرت عقاید را تحمل کنند و نسبت به هر نوع انتقاد مصون هستند و با هر نوع تفکر و عقیده مستقل، خلاق و نوآور مبارزه می‌کنند. در مقابل آن سیستم‌های باز از یک سو ریسک می‌کنند و موجودیت خود را به خطر می‌اندازند تا با هر نوع نظر و عقیده برخورد کنند، ولی از سوی دیگر به همین دلیل قادرند سیستم خود را بهینه‌سازی کنند، بدون این که مانند دیکتاتوری‌های مذهبی و ایدئولوژیک روزی از درون منفجر شده و از هم بپاشند.

XS
SM
MD
LG