حدود یک سال است که اقتدارگرایان اسلامگرا در ایران از فتنهٔ ۹۲ سخن میگویند. دو روایت از این فتنه عرضه شده است:
۱- روایت روزنامهٔ رسمی ولایت فقیه (کیهان): اتحاد دو جریان فتنه (سبزها) و انحرافی (تیم احمدینژاد) برای برهم زدن امنیت کشور در جریان انتخابات سال ۹۲، البته این بار به مدیریت جریان انحرافی؛
۲- روایت اقتدارگرایان سنتگرا (موتلفه و گروههای همراه) و تحلیلگران سپاه: تلاش محمود احمدینژاد برای نسخهبرداری از مدل ولادیمیر پوتین- دمیتری مدودف و گذاشتن تاج ریاست جمهوری بر سر اسفندیار رحیم مشایی توسط احمدینژاد و در صورت رد صلاحیت مشایی، استعفای احمدینژاد و عدم برگزاری انتخابات، که طلیعهٔ آن با تاخیر در تشکیل هیئت اجرایی مرکزی انتخابات توسط دولت (که باید قانوناً پنج ماه قبل از انتخابات تشکیل میشد) آشکار شده است.
هر دو روایت چالشهای گذار از دورهٔ ریاست جمهوری احمدینژاد را برای بیت [آیت الله علی] خامنهای و دستگاههای حکومتی بیان میکنند. احمدینژاد آنچنان در برابر مجلس و قوهٔ قضاییه گردنکشی کرده، در مواردی توصیههای خامنهای را نادیده گرفته و در دورههایی به افشاگری پرداخته که خامنهای و دیگر اقتدارگرایان تصور نمیکنند به راحتی بتوانند او را از پاستور بیرون برانند. اما هیچ یک از این دو دسته حدس و گمان نمیتواند نظام سیاسی موجود را با ابزارهایی که در دست دارد به چالش جدی فرا بخواند و گذاشتن نام فتنه (به چالش کشیدن مرکز قدرت و ناکارآمد و نامشروع نشان دادن ولایت فقیه، به بیان اقتدارگرایان حاکم) بر آنها سرراست نمینماید.
روایت روزنامهٔ رسمی ولایت فقیه، تخیلی و برای زدن دو هدف غیر مرتبط با هم با یک تیر است. برای کنترل احمدینژاد نیز حکومت ابزارهای کافی در اختیار دارد و «بگمبگم»های وی نمیتواند دولت وی را تداوم ببخشد (البته میتواند برای وی حاشیه امن ایجاد کند). بنابراین اگر فتنهای در کار باشد که هست (و نیازی به برساختن یا وانمود کردن بدان نیست) فتنهٔ بیآبروسازی علی خامنهای توسط همهٔ نزدیکان به وی است. جمهوری اسلامی غیر از فتنههای توهمی، در دریایی از فتنههای خودساخته و ساختاری شناور است.
فتنهٔ بیاعتبارسازی خامنهای
فتنه ای که به شکل زیرپوستی در ایران در چند ماه اخیر در جریان بوده و تقریبا همهٔ وفاداران به حکومت در آن مشارکت داشتهاند اعلام رسمی شکست سیاستهای خامنهای در هشت سال گذشته بوده است. البته خامنهای تلاش کرده با احضار مدیران مسئول رسانهها به وزارت اطلاعات جلو این کار را با عنوان سیاهنمایی بگیرد، اما معلوم نیست این کار چقدر موثر باشد.
از این سیاستها با عنوان سیاستهای احمدینژاد یاد میشود، اما حمایت، تایید و حتی فشار خامنهای برای اجرای آنها ناگفته میماند. کسانی که این سیاستها را امروز به نام احمدینژاد سکه میزنند باید روشن سازند که سیاستهای خامنهای در هشت سال گذشته چه بوده (با وقوف به این که دستگاه سیاستگذاری نظام یعنی مجمع تشخیص مصلحت به طور کلی توسط دولت و خامنهای نادیده گرفته شده و عملاً تعطیل بوده است) و خامنهای در برابر سیاستهایی که مد نظر وی نبودهاند، چه موضعی داشته است.
وجوه تمایز دولت احمدینژاد
دولت احمدینژاد را با پنج سیاست میتوان از دولتهای قبلی متمایز کرد:
۱- نفی مدیریت و برنامهریزی در کشور (با انحلال سازمان برنامه) و توزیع منابع بر اساس سفرهای استانی، عریضهنویسی (برای درماندگان) و روابط رانتی درون ساختار قدرت (برای قدرتمندان)؛
۲- ارتقای مبارزه با اسرائیل به سطح نفی کشتار جمعی یهودیان، یهودستیزی و همپیمانی با نیروهای فاشیست در سراسر دنیا؛
۳- هدفمندی یارانهها با شعار آوردن پول نفت بر سر سفرهٔ مردم؛
۴- واگذاری هرچه بیشتر منابع کشور به سپاهیان که البته هنوز رضایت آنها را فراهم نیاورده است؛ و
۵- بسیج همهٔ منابع پشت سر برنامهٔ هستهای و رویکرد تهاجمی برای پیشبرد آن.
احمدینژاد، مجری سیاستهای خامنهای
خامنهای نه تنها با هر پنج سیاست موافق، بلکه مشوق آنها نیز بوده است. هنگامی که وی در نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ سیاستهای احمدینژاد را در مقایسه با اکبر هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان به خود نزدیکتر دانست دقیقا این سیاستهای پنجگانه را مد نظر داشت. او نه تنها در هیچ موردی با این پنج سیاست مخالفتی ابراز نکرده، بلکه قول، فعل و تاییدهای وی همه ناشی از این نکته هستند که اینها سیاستهای خود رهبر جمهوری اسلامی بودهاند. اختلافات خامنهای و احمدینژاد در دو سال اخیر نه بر سر سیاستها، بلکه بر سر حیطهٔ اختیارات رئیس دولت بوده است.
در برنامهٔ هستهای احمدینژاد دقیقا راهی را رفت که خامنهای و فرماندهان سپاه او میخواستند. سفرهای استانی وی دقیقا گرتهبرداری از سفرهای استانی خامنهای در دوران رهبری وی بودهاند (پولپاشی، صلهدهی، حمایت از پروژههای خاص). در سیاست خارجی همانا خامنهای بود که محمد خاتمی را به تلویح شاه سلطان حسین خواند و از مذاکرات دولت وی در خارج ابراز نگرانی کرد. همچنین نیروهای حزب پادگانی وی بودند که با اشارهٔ وی به سفارت بریتانیا حمله کردند. خامنهای حتی بیش از احمدینژاد علیه موجودیت اسرائیل سخن گفته و این کشور را تهدید به نابودی کرده است.
خامنهای در یک سال اخیر، پس از تشدید تحریمها، تازه متوجه هزینهها و مخاطرات سیاستهای پنجگانهٔ فوق شده است اما نزدیکان وی به جای نشانهروی رهبر غیرمسئول، نظارتناپذیر و فراقانون دارند همهٔ کاسه و کوزهها را بر سر دولت احمدینژاد میشکنند. نزدیکترین مشاوران خامنهای امروز از سیاست تنشزدایی دولت در عرصهٔ بینالمللی (علی اکبر ولایتی، تسنیم ۲۳ فروردین ۱۳۹۲) - در عین دخالت مستمر و ریزبینانهٔ خامنهای در این قلمرو- اجرای نادرست طرح هدفمندی یارانهها (غلامعلی حداد عادل، خبرآنلاین، ۲۲ فروردین ۱۳۹۲) و نقش آنها در کاهش تولید و افزایش تورم، و اشتباه بودن نفی هولوکاست (محمد باقر قالیباف، تسنیم ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲) سخن میگویند.
گسترش حوزهٔ عمل سپاه و تند شدن آهنگ برنامهٔ هستهای
البته کسی از وفاداران به نظام و ولایت فقیه در مورد دخالت بیشتر سپاه در امور کشور (از مخابرات تا نظام پزشکی و از بزرگراه تهران- شمال تا کتاب سال) و تندتر شدن آهنگ برنامهٔ هستهای سخن نمیگوید چون اینها از موضوعاتی نیستند که خامنهای بخواهد در آنها تجدید نظر کند. تحریمها که امروز همهٔ مقامات سیاسی و نظامی آنها را مخرب معرفی میکنند نتیجهٔ مستقیم سیاستهای هستهای بودهاند. مداخلهٔ سپاه در امور اقتصادی نیز به فساد هرچه بیشتر حکومت منجر شده است که هیچ یک از نامزدها به سمت بیان آن نخواهد رفت. نامزدها از فساد شکایت میکنند و خواهند کرد، اما از ریشهها و علل آن سخن نخواهند گفت، چون کسی نمیخواهد سپاهیان و بیت را از خود برنجاند.
خامنهای علیه همه، همه علیه خامنهای
کسی نیست که خامنهای در ادارهٔ کشور او را نرنجانده باشد. مدیریت خُرد وی مبتنی است بر دخالت هر روزه در تصمیمگیریهای مدیران و در نتیجه، تحقیر آنها. از این جهت است که امروز همهٔ مدیران وفادار به نظام علیه سیاستهای وی همدست شده و البته به جای وی احمدینژاد را هدف نقد و حملهٔ خود قرار دادهاند. این یکی از ویژگیهای بنیادی نظام ولایت فقیه است که ولی مطلقهٔ فقیه را علیه همه و در نتیجه همه را علیه وی قرار میدهد اما به دلیل قرار داشتن قوای قهریه در دست ولی فقیه، افراد عمدتاً سیاستهای وی را به دیگران نسبت داده و از آنها انتقاد میکنند.
نقش ولی فقیه در ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی نقض یا محدود کردن حقوق و آزادیهای همگان است: سانسورچی اعظم، مسئول عالی رتبهٔ فیلترینگ و پارازیت، مشخصکنندهٔ این که چه کسی در زندان و چه کسی بیرون باشد، تعیینکنندهٔ چارچوبهای نظارت استصوابی، مشخصکنندهٔ این که چه کسی حرف بزند و چه کسی نزند، چه کسانی فعالیت تجاری داشته باشند و چه کسانی نداشته باشند، چه کسانی به آموزش عالی وارد شوند و چه کسانی محروم شوند، مدیران چه کنند و چه نکنند، چه کسانی مدیر باشند و چه کسانی نباشند، معیارساز برای لباس و پوشش و آرایش زنان و خلاصه تعیین محدودیتهای افراد و گروهها. طبیعی است که همهٔ آحاد ملت در چنین وضعیتی علیه وی خواهند بود. او ممکن است با برخی پاداشها گروههایی را چند صباحی از خود راضی نگاه دارد، اما همانها با کسب کوچکترین موقعیت علیه وی به فعالیت خواهند پرداخت.
----------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
۱- روایت روزنامهٔ رسمی ولایت فقیه (کیهان): اتحاد دو جریان فتنه (سبزها) و انحرافی (تیم احمدینژاد) برای برهم زدن امنیت کشور در جریان انتخابات سال ۹۲، البته این بار به مدیریت جریان انحرافی؛
۲- روایت اقتدارگرایان سنتگرا (موتلفه و گروههای همراه) و تحلیلگران سپاه: تلاش محمود احمدینژاد برای نسخهبرداری از مدل ولادیمیر پوتین- دمیتری مدودف و گذاشتن تاج ریاست جمهوری بر سر اسفندیار رحیم مشایی توسط احمدینژاد و در صورت رد صلاحیت مشایی، استعفای احمدینژاد و عدم برگزاری انتخابات، که طلیعهٔ آن با تاخیر در تشکیل هیئت اجرایی مرکزی انتخابات توسط دولت (که باید قانوناً پنج ماه قبل از انتخابات تشکیل میشد) آشکار شده است.
هر دو روایت چالشهای گذار از دورهٔ ریاست جمهوری احمدینژاد را برای بیت [آیت الله علی] خامنهای و دستگاههای حکومتی بیان میکنند. احمدینژاد آنچنان در برابر مجلس و قوهٔ قضاییه گردنکشی کرده، در مواردی توصیههای خامنهای را نادیده گرفته و در دورههایی به افشاگری پرداخته که خامنهای و دیگر اقتدارگرایان تصور نمیکنند به راحتی بتوانند او را از پاستور بیرون برانند. اما هیچ یک از این دو دسته حدس و گمان نمیتواند نظام سیاسی موجود را با ابزارهایی که در دست دارد به چالش جدی فرا بخواند و گذاشتن نام فتنه (به چالش کشیدن مرکز قدرت و ناکارآمد و نامشروع نشان دادن ولایت فقیه، به بیان اقتدارگرایان حاکم) بر آنها سرراست نمینماید.
روایت روزنامهٔ رسمی ولایت فقیه، تخیلی و برای زدن دو هدف غیر مرتبط با هم با یک تیر است. برای کنترل احمدینژاد نیز حکومت ابزارهای کافی در اختیار دارد و «بگمبگم»های وی نمیتواند دولت وی را تداوم ببخشد (البته میتواند برای وی حاشیه امن ایجاد کند). بنابراین اگر فتنهای در کار باشد که هست (و نیازی به برساختن یا وانمود کردن بدان نیست) فتنهٔ بیآبروسازی علی خامنهای توسط همهٔ نزدیکان به وی است. جمهوری اسلامی غیر از فتنههای توهمی، در دریایی از فتنههای خودساخته و ساختاری شناور است.
فتنهٔ بیاعتبارسازی خامنهای
فتنه ای که به شکل زیرپوستی در ایران در چند ماه اخیر در جریان بوده و تقریبا همهٔ وفاداران به حکومت در آن مشارکت داشتهاند اعلام رسمی شکست سیاستهای خامنهای در هشت سال گذشته بوده است. البته خامنهای تلاش کرده با احضار مدیران مسئول رسانهها به وزارت اطلاعات جلو این کار را با عنوان سیاهنمایی بگیرد، اما معلوم نیست این کار چقدر موثر باشد.
از این سیاستها با عنوان سیاستهای احمدینژاد یاد میشود، اما حمایت، تایید و حتی فشار خامنهای برای اجرای آنها ناگفته میماند. کسانی که این سیاستها را امروز به نام احمدینژاد سکه میزنند باید روشن سازند که سیاستهای خامنهای در هشت سال گذشته چه بوده (با وقوف به این که دستگاه سیاستگذاری نظام یعنی مجمع تشخیص مصلحت به طور کلی توسط دولت و خامنهای نادیده گرفته شده و عملاً تعطیل بوده است) و خامنهای در برابر سیاستهایی که مد نظر وی نبودهاند، چه موضعی داشته است.
وجوه تمایز دولت احمدینژاد
دولت احمدینژاد را با پنج سیاست میتوان از دولتهای قبلی متمایز کرد:
۱- نفی مدیریت و برنامهریزی در کشور (با انحلال سازمان برنامه) و توزیع منابع بر اساس سفرهای استانی، عریضهنویسی (برای درماندگان) و روابط رانتی درون ساختار قدرت (برای قدرتمندان)؛
۲- ارتقای مبارزه با اسرائیل به سطح نفی کشتار جمعی یهودیان، یهودستیزی و همپیمانی با نیروهای فاشیست در سراسر دنیا؛
۳- هدفمندی یارانهها با شعار آوردن پول نفت بر سر سفرهٔ مردم؛
۴- واگذاری هرچه بیشتر منابع کشور به سپاهیان که البته هنوز رضایت آنها را فراهم نیاورده است؛ و
۵- بسیج همهٔ منابع پشت سر برنامهٔ هستهای و رویکرد تهاجمی برای پیشبرد آن.
احمدینژاد، مجری سیاستهای خامنهای
خامنهای نه تنها با هر پنج سیاست موافق، بلکه مشوق آنها نیز بوده است. هنگامی که وی در نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ سیاستهای احمدینژاد را در مقایسه با اکبر هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان به خود نزدیکتر دانست دقیقا این سیاستهای پنجگانه را مد نظر داشت. او نه تنها در هیچ موردی با این پنج سیاست مخالفتی ابراز نکرده، بلکه قول، فعل و تاییدهای وی همه ناشی از این نکته هستند که اینها سیاستهای خود رهبر جمهوری اسلامی بودهاند. اختلافات خامنهای و احمدینژاد در دو سال اخیر نه بر سر سیاستها، بلکه بر سر حیطهٔ اختیارات رئیس دولت بوده است.
در برنامهٔ هستهای احمدینژاد دقیقا راهی را رفت که خامنهای و فرماندهان سپاه او میخواستند. سفرهای استانی وی دقیقا گرتهبرداری از سفرهای استانی خامنهای در دوران رهبری وی بودهاند (پولپاشی، صلهدهی، حمایت از پروژههای خاص). در سیاست خارجی همانا خامنهای بود که محمد خاتمی را به تلویح شاه سلطان حسین خواند و از مذاکرات دولت وی در خارج ابراز نگرانی کرد. همچنین نیروهای حزب پادگانی وی بودند که با اشارهٔ وی به سفارت بریتانیا حمله کردند. خامنهای حتی بیش از احمدینژاد علیه موجودیت اسرائیل سخن گفته و این کشور را تهدید به نابودی کرده است.
خامنهای در یک سال اخیر، پس از تشدید تحریمها، تازه متوجه هزینهها و مخاطرات سیاستهای پنجگانهٔ فوق شده است اما نزدیکان وی به جای نشانهروی رهبر غیرمسئول، نظارتناپذیر و فراقانون دارند همهٔ کاسه و کوزهها را بر سر دولت احمدینژاد میشکنند. نزدیکترین مشاوران خامنهای امروز از سیاست تنشزدایی دولت در عرصهٔ بینالمللی (علی اکبر ولایتی، تسنیم ۲۳ فروردین ۱۳۹۲) - در عین دخالت مستمر و ریزبینانهٔ خامنهای در این قلمرو- اجرای نادرست طرح هدفمندی یارانهها (غلامعلی حداد عادل، خبرآنلاین، ۲۲ فروردین ۱۳۹۲) و نقش آنها در کاهش تولید و افزایش تورم، و اشتباه بودن نفی هولوکاست (محمد باقر قالیباف، تسنیم ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲) سخن میگویند.
گسترش حوزهٔ عمل سپاه و تند شدن آهنگ برنامهٔ هستهای
البته کسی از وفاداران به نظام و ولایت فقیه در مورد دخالت بیشتر سپاه در امور کشور (از مخابرات تا نظام پزشکی و از بزرگراه تهران- شمال تا کتاب سال) و تندتر شدن آهنگ برنامهٔ هستهای سخن نمیگوید چون اینها از موضوعاتی نیستند که خامنهای بخواهد در آنها تجدید نظر کند. تحریمها که امروز همهٔ مقامات سیاسی و نظامی آنها را مخرب معرفی میکنند نتیجهٔ مستقیم سیاستهای هستهای بودهاند. مداخلهٔ سپاه در امور اقتصادی نیز به فساد هرچه بیشتر حکومت منجر شده است که هیچ یک از نامزدها به سمت بیان آن نخواهد رفت. نامزدها از فساد شکایت میکنند و خواهند کرد، اما از ریشهها و علل آن سخن نخواهند گفت، چون کسی نمیخواهد سپاهیان و بیت را از خود برنجاند.
خامنهای علیه همه، همه علیه خامنهای
کسی نیست که خامنهای در ادارهٔ کشور او را نرنجانده باشد. مدیریت خُرد وی مبتنی است بر دخالت هر روزه در تصمیمگیریهای مدیران و در نتیجه، تحقیر آنها. از این جهت است که امروز همهٔ مدیران وفادار به نظام علیه سیاستهای وی همدست شده و البته به جای وی احمدینژاد را هدف نقد و حملهٔ خود قرار دادهاند. این یکی از ویژگیهای بنیادی نظام ولایت فقیه است که ولی مطلقهٔ فقیه را علیه همه و در نتیجه همه را علیه وی قرار میدهد اما به دلیل قرار داشتن قوای قهریه در دست ولی فقیه، افراد عمدتاً سیاستهای وی را به دیگران نسبت داده و از آنها انتقاد میکنند.
نقش ولی فقیه در ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی نقض یا محدود کردن حقوق و آزادیهای همگان است: سانسورچی اعظم، مسئول عالی رتبهٔ فیلترینگ و پارازیت، مشخصکنندهٔ این که چه کسی در زندان و چه کسی بیرون باشد، تعیینکنندهٔ چارچوبهای نظارت استصوابی، مشخصکنندهٔ این که چه کسی حرف بزند و چه کسی نزند، چه کسانی فعالیت تجاری داشته باشند و چه کسانی نداشته باشند، چه کسانی به آموزش عالی وارد شوند و چه کسانی محروم شوند، مدیران چه کنند و چه نکنند، چه کسانی مدیر باشند و چه کسانی نباشند، معیارساز برای لباس و پوشش و آرایش زنان و خلاصه تعیین محدودیتهای افراد و گروهها. طبیعی است که همهٔ آحاد ملت در چنین وضعیتی علیه وی خواهند بود. او ممکن است با برخی پاداشها گروههایی را چند صباحی از خود راضی نگاه دارد، اما همانها با کسب کوچکترین موقعیت علیه وی به فعالیت خواهند پرداخت.
----------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.