برنار هانری لوی، فیلسوف و نویسنده فرانسوی، در مطلبی که در وبسایت خبری هافینگتون پست منتشر شده دیدگاههای خود را درباره آن چه در این ۱۰ سال گذشته یا به قول وی «در کجای جنگ با تروریسم هستیم؟» مطرح کرده است.
برنار هانری لوی در مقدمه مطلب خود مینویسد که القاعده کاملا نمرده است، هنور هم سلولهای سرطانی تروریسم از سواحل شبهجزیره عربستان تا شرق آفریقا، از غرب آفریقا تا آسیای مرکزی و در سراسر قفقاز به حیات خود ادامه میدهد.
گروههای جهادی پاکستانی مثل «لشکر طیبه» اکنون متحد شده و دامنه عملیات خود را از مناطق مرزی به شهرهای بزرگی مثل کراچی و اسلامآباد گسترش دادهاند. هیچ تضمینی نیست که درست در همین لحظاتی که این سطور نوشته میشوند حمله دیگری مثل یازدهم سپتامبر در حال طراحی و تدارک نباشد.
اما اگر یک ارزیابی دقیق و صادقانه از میزان نفوذ و فعالیت القاعده و گروههای همفکر آن در کشورهای مسلمان و سایر نقاط جهان انجام دهیم به این نتیجه میرسیم که این تروریستها ممکن است ریشهکن نشده باشند، ولی در این ده سال مسلما متحمل شکست و ضربات سنگینی شدهاند.
برنار هانری لوی تاکید میکند که مرگ اسامه بن لادن ضربه بزرگی بر پیکر این شبکه بود. اما مسئله پاکستان «همان طوری که بارها تاکید کردهام» اهمیت بسیار فراوانی دارد. در سالهای اخیر به این سوال پاسخ داده نشده، اما حداقل به آن توجه شده است. سیاست آمریکا در قبال پاکستان تغییر کرده است. در دروان ریاست جمهوری جرج بوش پاکستان دولت دوست یا حداقل دولت متحد تلقی میشد و این در حالی بود که پاکستان از نظر پایگاه، امکانات، عضوگیری و کمکهای مالی بزرگترین کشور حامی القاعده و امثال آن بود.
زمانی در آینده خواهیم دید که سرویسهای امنیتی کشورهای عربی و غربی در همکاری با یکدیگر طی ۱۰ سال گذشته توانستهاند طرحها و نقشههای متعددی برای حملاتی شبیه به یازدهم سپتامبر را خنثی کنند.
تحول دیگری که باید به آن اشاره کرد جنبشهای سیاسی سال جاری در کشورهای عربی است. بالاخره پس از سالها تاخیر و تعلل، ملت عرب به این نتیجه رسیدهاند که بین رژیمهای خودکامه و جهاد راه دیگری نیز وجود دارد.
برنار هانری لوی، فیلسوف و نویسنده فرانسوی، در ادامه مطلب خود میافزاید این راه دیگر که برخی از جوامع عربی در پیش گرفتهاند حتی در بدبینانهترین حالت، جاذبه و یکهتازی ایدئولوژی جهادی که در دهههای اخیر به عنوان تنها گزینه در برابر رژیمهای خودکامه خودنمایی میکرد را از بین خواهد برد.
یا در نمونه لیبی، مردم که چندین دهه تحت سلطه رژیمی زندگی کرده بودند که به گوش آنها خوانده بود غرب متجاوز، غارتگر و آدمکش است اکنون دریافتهاند که برای آزادی از یوغ یک رژیم خودکامه میتوانند روی کمکهای غرب حساب کنند.
به اعتقاد من، جنگ لیبی اولین و احتمالا مرگبارترین ضربه را به فرضیه «جدال تمدنها» وارد کرده است. ایدهای که بیش از همه از سوی آمریکاییها تبلیغ میشد و چنین وانمود میکرد که در دو طرف معرکه گروهی دینباور و بنیادگرا برای عقاید مذهبی خود میجنگند. به اعتقاد من، جنگ لیبی درست برخلاف حمله نظامی آمریکا به عراق که قصد آن تنبیه و انتقامجویی جمعی بود نبردی پیروزمندانه بوده است.
برنار هانری لوی در بخش پایانی گفتار خود میافزاید که تحت تاثیر تغییراتی که طی ۱۰ سال اخیر روی داده امکانات و اقبال شبکه القاعده و گروههای همفکر آن برای عضوگیری به شدت کاهش یافته است.
این گروهها اکنون به یک مجموعه دستههای تبهکار و کاملا مخفی بدل شدهاند، دستههایی که بخش اعظم قربانیان آنها را اکنون خود مسلمانان تشکیل میدهند. این تحولی بزرگ است، چون یک دسته تبهکاری هر چه قدر هم که موفق باشد دیگر توانایی و جاذبههای یک تشکیلات به اصطلاح بزرگ را ندارد و نمیتواند به سادگی گذشته افراد را برای مبارزه در راه آرمانهای خود به اطلاعات وادار کند.
من معتقد نیستم که بازی تمام شده، ولی بدون شک ماهیت آن کاملا تغییر کرده است. تمام میانهروهای جهان عرب در همکاری با غرب اکنون امکانات، شهامت و توانایی اولیه این نبرد تا پیروزی کامل بر تروریسم را دارند.
القاعده بازی را باخته است.
برنار هانری لوی در مقدمه مطلب خود مینویسد که القاعده کاملا نمرده است، هنور هم سلولهای سرطانی تروریسم از سواحل شبهجزیره عربستان تا شرق آفریقا، از غرب آفریقا تا آسیای مرکزی و در سراسر قفقاز به حیات خود ادامه میدهد.
گروههای جهادی پاکستانی مثل «لشکر طیبه» اکنون متحد شده و دامنه عملیات خود را از مناطق مرزی به شهرهای بزرگی مثل کراچی و اسلامآباد گسترش دادهاند. هیچ تضمینی نیست که درست در همین لحظاتی که این سطور نوشته میشوند حمله دیگری مثل یازدهم سپتامبر در حال طراحی و تدارک نباشد.
اما اگر یک ارزیابی دقیق و صادقانه از میزان نفوذ و فعالیت القاعده و گروههای همفکر آن در کشورهای مسلمان و سایر نقاط جهان انجام دهیم به این نتیجه میرسیم که این تروریستها ممکن است ریشهکن نشده باشند، ولی در این ده سال مسلما متحمل شکست و ضربات سنگینی شدهاند.
برنار هانری لوی تاکید میکند که مرگ اسامه بن لادن ضربه بزرگی بر پیکر این شبکه بود. اما مسئله پاکستان «همان طوری که بارها تاکید کردهام» اهمیت بسیار فراوانی دارد. در سالهای اخیر به این سوال پاسخ داده نشده، اما حداقل به آن توجه شده است. سیاست آمریکا در قبال پاکستان تغییر کرده است. در دروان ریاست جمهوری جرج بوش پاکستان دولت دوست یا حداقل دولت متحد تلقی میشد و این در حالی بود که پاکستان از نظر پایگاه، امکانات، عضوگیری و کمکهای مالی بزرگترین کشور حامی القاعده و امثال آن بود.
زمانی در آینده خواهیم دید که سرویسهای امنیتی کشورهای عربی و غربی در همکاری با یکدیگر طی ۱۰ سال گذشته توانستهاند طرحها و نقشههای متعددی برای حملاتی شبیه به یازدهم سپتامبر را خنثی کنند.
تحول دیگری که باید به آن اشاره کرد جنبشهای سیاسی سال جاری در کشورهای عربی است. بالاخره پس از سالها تاخیر و تعلل، ملت عرب به این نتیجه رسیدهاند که بین رژیمهای خودکامه و جهاد راه دیگری نیز وجود دارد.
برنار هانری لوی، فیلسوف و نویسنده فرانسوی، در ادامه مطلب خود میافزاید این راه دیگر که برخی از جوامع عربی در پیش گرفتهاند حتی در بدبینانهترین حالت، جاذبه و یکهتازی ایدئولوژی جهادی که در دهههای اخیر به عنوان تنها گزینه در برابر رژیمهای خودکامه خودنمایی میکرد را از بین خواهد برد.
یا در نمونه لیبی، مردم که چندین دهه تحت سلطه رژیمی زندگی کرده بودند که به گوش آنها خوانده بود غرب متجاوز، غارتگر و آدمکش است اکنون دریافتهاند که برای آزادی از یوغ یک رژیم خودکامه میتوانند روی کمکهای غرب حساب کنند.
به اعتقاد من، جنگ لیبی اولین و احتمالا مرگبارترین ضربه را به فرضیه «جدال تمدنها» وارد کرده است. ایدهای که بیش از همه از سوی آمریکاییها تبلیغ میشد و چنین وانمود میکرد که در دو طرف معرکه گروهی دینباور و بنیادگرا برای عقاید مذهبی خود میجنگند. به اعتقاد من، جنگ لیبی درست برخلاف حمله نظامی آمریکا به عراق که قصد آن تنبیه و انتقامجویی جمعی بود نبردی پیروزمندانه بوده است.
برنار هانری لوی در بخش پایانی گفتار خود میافزاید که تحت تاثیر تغییراتی که طی ۱۰ سال اخیر روی داده امکانات و اقبال شبکه القاعده و گروههای همفکر آن برای عضوگیری به شدت کاهش یافته است.
این گروهها اکنون به یک مجموعه دستههای تبهکار و کاملا مخفی بدل شدهاند، دستههایی که بخش اعظم قربانیان آنها را اکنون خود مسلمانان تشکیل میدهند. این تحولی بزرگ است، چون یک دسته تبهکاری هر چه قدر هم که موفق باشد دیگر توانایی و جاذبههای یک تشکیلات به اصطلاح بزرگ را ندارد و نمیتواند به سادگی گذشته افراد را برای مبارزه در راه آرمانهای خود به اطلاعات وادار کند.
من معتقد نیستم که بازی تمام شده، ولی بدون شک ماهیت آن کاملا تغییر کرده است. تمام میانهروهای جهان عرب در همکاری با غرب اکنون امکانات، شهامت و توانایی اولیه این نبرد تا پیروزی کامل بر تروریسم را دارند.
القاعده بازی را باخته است.