ساعت پنج و پانزده دقیقه بامداد با حالتی متشنج و سریع در سلول کوچک خود در زندان اوین که اندازه آن سه در چهار متر بود، قدم میزدم و به خودم دلداری میدادم و دستهای لرزان و عصبی خود را در یکدیگر گره میزدم.
با خود میگفتم: «نگران نباش، احتمالا این آخرین روز تنهایی تو در این سلول است، آنها تو را به حال خود رها نخواهند کرد تا دیوانه شوی.»
سارا شورد در مطلبی که در روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز نوشته ادامه میدهد که روزهای اوایل زمستان سال ۲۰۰۹ بود. من همراه نامزدم، شین باوئر، و دوست دیگری به نام جاش فتال از تابستان آن سال در زندان بودیم. پس از عبور اتفاقی ما از نوار مرزی بدون علامت بین ایران و عراق در منطقه کردستان، ماموران ایرانی ما را دستگیر کرده و به جرم جاسوسی به زندان انداخته بودند.
سه ماه قبل از این روز من تمام مدت را در سلول انفرادی سپری کرده بودم. فقط پس از پنج روز اعتصاب غذا به من اجازه دادند که چند دقیقه با چشمبند در اتاق بازجویی با جاش و شین دیدار کنم. یک روز قبل از این ماجرا بازجوی من گفته بود که از این پس اجازه خواهند داد که هر روز نیم ساعت در فضای باز یکدیگر را ببینیم.
همزمان با فرا رسیدن ساعت ملاقات شروع کردم به قدم زدن در سلول انفرادی خود و میترسیدم که نکند این وعده دروغ بوده و نگهبانان نیایند. ساعت شش و پانزده دقیقه من به شدت عرق کرده بودم و اشک از چشمانم جاری شد.
در شرایطی که آدمی از تماس با دنیای خارج و حقوق و آزادیهای اساسی خود محروم است، گفتن از ارزش تماس با دیگران اغراق نیست.
پس از گذشت دو ماه بدون تقریبا هیچ گونه تماسی با دیگران، ذهن من دیگر به خوبی کار نمیکرد. گاهی اوقات در خیال خود تصور میکردم که صدای پای افرادی را در راهروهای بند میشنوم. بخش اعظم روزا را در این سلول انفرادی در حالت نشسته با چهار دست و پا کنار در ورودی سلول سپری میکردم تا شاید صدایی را از بیرون سلول بشنوم.
گاهی اوقات حالتی به من دست میداد که گویا اشعهای یا روزنهای از نور دیدهام، اما با برگرداندن سر خود به آن سمت متوجه میشدم که این نور فقط تصوری بوده در سر من. بارها آن قدر به دیوار سلول کوبیدم که از مفاصل انگشتانم خون جاری شد و از شدت گریه و خستگی به حال بیهوشی افتادم. یک بار صدای فریاد کسی به گوشم رسید و تا زمانی که دست یکی از نگهبانان مهربانتر را روی صورت خود حس نکرده بودم متوجه نشدم که این فریادهای خود من است.
از مجموع چهارده ماه و نیم، یا ۹ هزار و ۸۴۰ ساعتی که من به عنوان گروگان سیاسی در زندان اوین سپری کردم ۹ هزار و ۴۹۵ ساعت آن را در سلول انفرادی بودم.
حدود یک سال پیش که آزاد شدم در کمال تعجب متوجه شدم که کنوانسیون سازمان ملل متحد علیه شکنجه که از معدود معاهداتی است که دولت آمریکا نیز آن را پذیرفته است، نگهداری زندانیان در سلول انفرادی را از مصادیق شکنجه نمیداند.
دریافتم که شمار کثیر و نامعلومی از زندانیان در سراسر جهان از جمله بین ۲۰ تا ۲۵ هزار زندانی در خود آمریکا در سلولهای انفرادی به سر میبرند. بر اساس گزارش خوان مندز، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد شکنجه، به نظر میرسد که «استفاده از روش نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی از نظر کثرت و نوع اعمال فشار بر زندانیان در حال افزایش است».
ایمی فتیگ، از سازمان مدافع آزادیهای مدنی در آمریکا، در این باره به من گفت: «در آمریکا از روش نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی به عنوان یک روش دائمی و نه به عنوان آخرین حربه یا مجازات ممکن استفاده میشود.»
تابستان سال گذشته زندانیان ساکن زندان «پلیکان بی» در ایالت کالیفرنیا در اعتراض به نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی به مدت ۲۲ ساعت در روز، دست به اعتصاب غذا زدند. و فقط زمانی که مسئولان زندان قبول کردند که در این روش تجدید نظر کنند زندانیان به اعتصاب غذای خود پایان دادند.
چنین تجدید نظری باید در مورد تمام زندانها صورت بگیرد، به خصوص در خود آمریکا که به گفته گزارشگر سازمان ملل متحد در مورد شکنجه، بیشترین تعداد زندانیان در سلولهای انفرادی را دارد.
به گفته خوان مندز، تفسیر مشخص و جهانشمولی در مورد نگهداری زندانیان در حالت انفرادی وجود ندارد. سازمان مدافع آزادیهای مدنی در آمریکا نیز معتقد است که نگهداری زندانی در شرایط انزوا و جدا از دیگران برای مدتی بیش از ۲۲ ساعت در روز به معنای زندان انفرادی است.
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور شکنجه خواستار تعیین معیارهای مشخصتری برای تعریف «زندان انفرادی» شده و میگوید باید مرز استفاده از این روش به عنوان نوعی تنبیه یا اعمال فشار روحی و جسمی بر زندانیان مشخص شود. در همین حال استفاده از روش زندان انفرادی برای اعمال فشار بر زندانی طبق قوانین بینالمللی ممنوع اعلام شده است.
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور شکنجه خواستار ممنوعیت نگهداری طولانیمدت در زندانهای انفرادی شده و در هر موردی که بیشتر از ۱۵ روز طول بکشد باید با دقت تحقیق شود.
برای اذیت و آزار فرد لازم نیست او را کتک زد یا از نظر جسمی تحت فشار قرار داد. شکنجه روحی محصول نگهداری افراد در زندان انفرادی شاید آثار زخم و جراحت بر بدن زندانی نگذارد، ولی تاثیرات آن شدید و طولانیمدت است.
خوشبختانه در مورد خود من، در آن روز زمستان سال ۲۰۰۹ بالاخره نگهبانان آمدند و ملاقاتهای روزانه و کوتاه من با شین و جاش شروع شد. تحت تاثیر این تغییر، اوضاع روحی من کمی بهبود یافت. در آن شرایط من آن چنان در وجود خود غرق شده بودم که گاهی اوقات به هنگام ملاقات با دوستانم نمیتوانستم به خوبی با آنها ارتباط برقرار کرده یا مستقیم به چشمان آنها نگاه کنم.
پس از آزادی از زندان پزشکان به من گفتند که دچار حالت عصبی و تشنج ناشی از سپری کردن یک دوران بحرانی هستم. هنوز هم هرگاه کمی عصبی میشوم ناخودآگاه شروع میکنم به قدم زدن و گره کردن دستان خود در یکدیگر. هنوز هم شبها برای خوابیدن مشکل دارم یا دچار کابوس میشوم. حتی شباهت سقف برخی از اماکن با سقف سلولی که در آن زندانی بودم مرا آزار میدهد.
هر چند آن چه حکومت ایران با ما سه نفر کرد ناعادلانه و نفرتانگیز بود، ولی معتقدم که ما سه نفر جزء خوششانسها بودیم. هیچ گاه این حالت به ما دست نداد که دیگران ما را فراموش کردهاند. ما میدانستیم که خانواده، دوستان و حامیان ما به تلاش برای آزادی ما سه نفر ادامه خواهند داد. از زمانی که من در سال گذشته و شین و جاش در ماه سپتامبر امسال آزاد شدهایم، میزان محبت و حمایت از ما سه نفر بسیار بیشتر از آن حدی بوده که معمولا در مورد افراد دیگری که مثل ما ناعادلانه به زندان افتادهاند، شاهد بودهایم.
بازگشت مجدد به زندگی واقعا زیبا و ارزشمند است و هر روز که میگذرد من احساس آزادی بیشتری میکنم. ولی در عین حال نمیتوانم فکر کردن به هزاران زندانی دیگری را که اکنون در سلولهای انفرادی تنها هستند از ذهن خود خارج کنم.
من معتقدم که استفاده بیش از حد از روش نگهداری زندانیان در سلول انفرادی مصداق بارز شکنجهای بیرحمانه است. سازمان ملل متحد باید این روش را غیرقانونی اعلام کند و آمریکا باید در حذف کامل این روش پیشگام شود.
با خود میگفتم: «نگران نباش، احتمالا این آخرین روز تنهایی تو در این سلول است، آنها تو را به حال خود رها نخواهند کرد تا دیوانه شوی.»
سارا شورد در مطلبی که در روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز نوشته ادامه میدهد که روزهای اوایل زمستان سال ۲۰۰۹ بود. من همراه نامزدم، شین باوئر، و دوست دیگری به نام جاش فتال از تابستان آن سال در زندان بودیم. پس از عبور اتفاقی ما از نوار مرزی بدون علامت بین ایران و عراق در منطقه کردستان، ماموران ایرانی ما را دستگیر کرده و به جرم جاسوسی به زندان انداخته بودند.
سه ماه قبل از این روز من تمام مدت را در سلول انفرادی سپری کرده بودم. فقط پس از پنج روز اعتصاب غذا به من اجازه دادند که چند دقیقه با چشمبند در اتاق بازجویی با جاش و شین دیدار کنم. یک روز قبل از این ماجرا بازجوی من گفته بود که از این پس اجازه خواهند داد که هر روز نیم ساعت در فضای باز یکدیگر را ببینیم.
همزمان با فرا رسیدن ساعت ملاقات شروع کردم به قدم زدن در سلول انفرادی خود و میترسیدم که نکند این وعده دروغ بوده و نگهبانان نیایند. ساعت شش و پانزده دقیقه من به شدت عرق کرده بودم و اشک از چشمانم جاری شد.
در شرایطی که آدمی از تماس با دنیای خارج و حقوق و آزادیهای اساسی خود محروم است، گفتن از ارزش تماس با دیگران اغراق نیست.
پس از گذشت دو ماه بدون تقریبا هیچ گونه تماسی با دیگران، ذهن من دیگر به خوبی کار نمیکرد. گاهی اوقات در خیال خود تصور میکردم که صدای پای افرادی را در راهروهای بند میشنوم. بخش اعظم روزا را در این سلول انفرادی در حالت نشسته با چهار دست و پا کنار در ورودی سلول سپری میکردم تا شاید صدایی را از بیرون سلول بشنوم.
گاهی اوقات حالتی به من دست میداد که گویا اشعهای یا روزنهای از نور دیدهام، اما با برگرداندن سر خود به آن سمت متوجه میشدم که این نور فقط تصوری بوده در سر من. بارها آن قدر به دیوار سلول کوبیدم که از مفاصل انگشتانم خون جاری شد و از شدت گریه و خستگی به حال بیهوشی افتادم. یک بار صدای فریاد کسی به گوشم رسید و تا زمانی که دست یکی از نگهبانان مهربانتر را روی صورت خود حس نکرده بودم متوجه نشدم که این فریادهای خود من است.
از مجموع چهارده ماه و نیم، یا ۹ هزار و ۸۴۰ ساعتی که من به عنوان گروگان سیاسی در زندان اوین سپری کردم ۹ هزار و ۴۹۵ ساعت آن را در سلول انفرادی بودم.
حدود یک سال پیش که آزاد شدم در کمال تعجب متوجه شدم که کنوانسیون سازمان ملل متحد علیه شکنجه که از معدود معاهداتی است که دولت آمریکا نیز آن را پذیرفته است، نگهداری زندانیان در سلول انفرادی را از مصادیق شکنجه نمیداند.
دریافتم که شمار کثیر و نامعلومی از زندانیان در سراسر جهان از جمله بین ۲۰ تا ۲۵ هزار زندانی در خود آمریکا در سلولهای انفرادی به سر میبرند. بر اساس گزارش خوان مندز، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد شکنجه، به نظر میرسد که «استفاده از روش نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی از نظر کثرت و نوع اعمال فشار بر زندانیان در حال افزایش است».
ایمی فتیگ، از سازمان مدافع آزادیهای مدنی در آمریکا، در این باره به من گفت: «در آمریکا از روش نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی به عنوان یک روش دائمی و نه به عنوان آخرین حربه یا مجازات ممکن استفاده میشود.»
تابستان سال گذشته زندانیان ساکن زندان «پلیکان بی» در ایالت کالیفرنیا در اعتراض به نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی به مدت ۲۲ ساعت در روز، دست به اعتصاب غذا زدند. و فقط زمانی که مسئولان زندان قبول کردند که در این روش تجدید نظر کنند زندانیان به اعتصاب غذای خود پایان دادند.
چنین تجدید نظری باید در مورد تمام زندانها صورت بگیرد، به خصوص در خود آمریکا که به گفته گزارشگر سازمان ملل متحد در مورد شکنجه، بیشترین تعداد زندانیان در سلولهای انفرادی را دارد.
به گفته خوان مندز، تفسیر مشخص و جهانشمولی در مورد نگهداری زندانیان در حالت انفرادی وجود ندارد. سازمان مدافع آزادیهای مدنی در آمریکا نیز معتقد است که نگهداری زندانی در شرایط انزوا و جدا از دیگران برای مدتی بیش از ۲۲ ساعت در روز به معنای زندان انفرادی است.
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور شکنجه خواستار تعیین معیارهای مشخصتری برای تعریف «زندان انفرادی» شده و میگوید باید مرز استفاده از این روش به عنوان نوعی تنبیه یا اعمال فشار روحی و جسمی بر زندانیان مشخص شود. در همین حال استفاده از روش زندان انفرادی برای اعمال فشار بر زندانی طبق قوانین بینالمللی ممنوع اعلام شده است.
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور شکنجه خواستار ممنوعیت نگهداری طولانیمدت در زندانهای انفرادی شده و در هر موردی که بیشتر از ۱۵ روز طول بکشد باید با دقت تحقیق شود.
برای اذیت و آزار فرد لازم نیست او را کتک زد یا از نظر جسمی تحت فشار قرار داد. شکنجه روحی محصول نگهداری افراد در زندان انفرادی شاید آثار زخم و جراحت بر بدن زندانی نگذارد، ولی تاثیرات آن شدید و طولانیمدت است.
خوشبختانه در مورد خود من، در آن روز زمستان سال ۲۰۰۹ بالاخره نگهبانان آمدند و ملاقاتهای روزانه و کوتاه من با شین و جاش شروع شد. تحت تاثیر این تغییر، اوضاع روحی من کمی بهبود یافت. در آن شرایط من آن چنان در وجود خود غرق شده بودم که گاهی اوقات به هنگام ملاقات با دوستانم نمیتوانستم به خوبی با آنها ارتباط برقرار کرده یا مستقیم به چشمان آنها نگاه کنم.
پس از آزادی از زندان پزشکان به من گفتند که دچار حالت عصبی و تشنج ناشی از سپری کردن یک دوران بحرانی هستم. هنوز هم هرگاه کمی عصبی میشوم ناخودآگاه شروع میکنم به قدم زدن و گره کردن دستان خود در یکدیگر. هنوز هم شبها برای خوابیدن مشکل دارم یا دچار کابوس میشوم. حتی شباهت سقف برخی از اماکن با سقف سلولی که در آن زندانی بودم مرا آزار میدهد.
هر چند آن چه حکومت ایران با ما سه نفر کرد ناعادلانه و نفرتانگیز بود، ولی معتقدم که ما سه نفر جزء خوششانسها بودیم. هیچ گاه این حالت به ما دست نداد که دیگران ما را فراموش کردهاند. ما میدانستیم که خانواده، دوستان و حامیان ما به تلاش برای آزادی ما سه نفر ادامه خواهند داد. از زمانی که من در سال گذشته و شین و جاش در ماه سپتامبر امسال آزاد شدهایم، میزان محبت و حمایت از ما سه نفر بسیار بیشتر از آن حدی بوده که معمولا در مورد افراد دیگری که مثل ما ناعادلانه به زندان افتادهاند، شاهد بودهایم.
بازگشت مجدد به زندگی واقعا زیبا و ارزشمند است و هر روز که میگذرد من احساس آزادی بیشتری میکنم. ولی در عین حال نمیتوانم فکر کردن به هزاران زندانی دیگری را که اکنون در سلولهای انفرادی تنها هستند از ذهن خود خارج کنم.
من معتقدم که استفاده بیش از حد از روش نگهداری زندانیان در سلول انفرادی مصداق بارز شکنجهای بیرحمانه است. سازمان ملل متحد باید این روش را غیرقانونی اعلام کند و آمریکا باید در حذف کامل این روش پیشگام شود.