بازخوانی نوع دیالوگ و رابطه حکومت اسلامی در ایران با جوانان در مقایسه با آن چه در دنیا و سایر تجربههای دینی میگذرد میتواند به شناخت بهتر واقعیتهای امروزی جامعه ایران یاری رساند. همزمان شدن درگیریهای جوانان در ایران با نیروهای انتظامی با مراسم روز جهانی جوانان کاتولیک بهانهای برای بررسی تطبیقی این دو تجربه بسیار متفاوت است.
روز جهانی جوانان کاتولیک که توسط کلیسا و تشکیلات واتیکان سازماندهی میشود این بار در مادرید مانند گذشته صدها هزار جوان را از کشورهای گوناگون در کنار یکدیگر گرد آورد. جوانان کاتولیک که از پنج قاره گیتی به مادرید سرازیر شده بودند طی چند روز در کنار شرکت در مراسم رسمی و نیایش مذهبی که توسط پاپ بندیکت شانزدهم صورت گرفت جشنها، فعالیتهای تفریحی و فرهنگی خود را نیز برگزار کردند.
گردهمآیی بزرگ سالانه جوانان کاتولیک که به ابتکار پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۸۶ پایهگذاری شد هدف ایجاد رابطه و دیالوگ جدیدی میان جوانان مسیحی و کلیسای کاتولیک را دنبال میکند. این ابتکار مهم واتیکان را باید در بستر بحرانی که از نیم قرن گذشته به این سو در رابطه جوانان با دین و دینداری شکل گرفته مورد توجه قرار داد. فاصلهگیری تدریجی جوانان از کلیسا یکی از پدیدههای اجتماعی مهم دهههای گذشته در کشورهای مسیحی بوده است. ظهور جوانان به صورت یک گروه اجتماعی جدید با فرهنگ و الگوهای رفتاری خاص از دهه شصت میلادی به این سو بر شکاف فرهنگی و هویتی میان کلیسا و مخاطبان جوانش افزوده است.
از همان سالها این واقعیت مهم برای همگان روشن شد که دینداری به سبک و سیاق سنتی با انبوهی از ممنوعیتها و تابوها دیگر نمیتواند برای جوانانی که در مرکز تحولات و پویایی اجتماعی و فرهنگی قرار دارند جذابیت چندانی داشته باشد. کاهش چشمگیر نفوذ نهاد دین بر روندهای جامعهپذیری جوانان یکی از واقعیتهای مهم تحولات اجتماعی معاصر را تشکیل میدهد. رابطه جوانان با معنویت و دین مانند بسیاری دیگر از پدیدههای اجتماعی تابعی از زمان و تحولات اجتماعی است و شتاب گرفتن روند تغییرات در زندگی و ذهنیت جوانان، رشد افکار لائیک یا گسترش معنویت جدید از جمله در قالب «ادیان بدون خدا» خطر انزوای کلیسا را به طور جدی افزایش داده است.
ژان پل دوم که به دنبال نوعی تجدید حیات کلیسا از طریق توجه به ویژگیهای جامعه امروز بود برای رابطه با جوانان و درک معنویت جوانان جایگاه خاصی در نظر میگرفت. از همان آغاز روشن بود که موفقیت و گستردگی این ابتکار تا حدود زیادی با نوع رفتار کلیسا و میزان درک آن از واقعیتهای امروزی جوانان و فرهنگ و نیازهای آنها رابطه دارد. کلیسا ناچار بود در گفتمان سنتی و درونگرای خود تجدید نظر کند و واقعیتهای جامعه امروزی را در نظر گیرد تا گروههای وسیعتری از جوانان را به سوی دین و ارزشهای دینی بکشاند. این پوستاندازی مذهبی کار آسانی نبوده و نیست و واتیکان تلاش میکند زبان گفتوگو با جوانانی را بیابد که بخش بزرگی از آنها چون گذشته حاضر نیستند چشمبسته دنبالهروی کلیسا و ایدئولوژی آن باشند. سخنرانی بندیکت شانزدهم که موضعی سنتیتر از پاپ قبلی هم دارد در مراسم پایانی و دعوت چند باره از جوانان برای حضور در کلیسا به روشنی از دشواریهای نوسازی دینی در عصر ما پرده برمیدارد.
دیالوگ نهاد دین با جوانان همیشه کار آسانی نیست و نیاز به توانایی درک این گروه اجتماعی پویا و نیز عبور از خطوط قرمز و تابوهای دینی دارد. دستاندرکاران کلیسای کاتولیک به خوبی دریافتهاند که بدون بازاندیشی در دگمها و نوسازی نگاه دینی امکان دیالوگ با بخشهای بزرگی از جوانان در عمل ناممکن میشود. در گذشته ژان پل دوم با استفاده از شخصیت فرهمند (کاریزماتیک، پرجذبه) و محبوبیت ویژه خود توانست گامهایی در به وجود آوردن فضای دیالوگ با جوانان بردارد. اما بحثهایی که در چهارچوب این مراسم طرح میشوند از تفاوتهای فرهنگی پرده برمیدارند که هم چنان بر رابطه کلیسا و جوانان کاتولیک سنگینی میکند.
همزمان نگاهی به تفاوتهای فرهنگی مهم جوانان کاتولیکی که از حوزههای تمدنی گوناگون در این جشنها و مراسم شرکت کردند نشان از تنوع اشکال دینداری در دنیای امروز هم دارد. در بین جوانان هم میتوان کسانی را یافت که به راحتی خود را در گفتمان واتیکان پیدا میکنند و هم کسانی که پیوندهای سستی با کلیسا دارند. بسیاری از آنها دیگر منتظر اجازه و «رهنمودهای» واتیکان برای شکل دادن به معنویت و دینداری یا زندگی اجتماعی خود نیستند. کافی است سری به مراسم گوناگون مربوط به این روزها زد یا سراغ ابتکارات خودجوش جوانان رفت تا با میزان این تحول در رابطه جوانان با دین و تنوع اشکال دینداری آنها آشنا شد. دختر و پسران پرشماری که با لوازم موسیقی یا با فرهنگ خود به این جشنها میآیند و در کنار مراسم مذهبی از شادی و پایکوبی و فعالیتهای تفریحی و فرهنگی غافل نمیشوند در حقیقت روایت خود از دینداری جدید در جامعه امروزی را هم به نمایش میگذارند و از این طریق در تحول گفتمان مذهبی این نهاد محافظهکار و نوسازی آن مشارکت میکنند.
مذهب ضد شادی در تهران
درست در روزهایی که دختران و پسران جوان با هلهله و پایکوبی در جشنهای روز جهانی جوانان کاتولیک شرکت کردند در تهران ما شاهد جنجال بیسابقه بر سر ماجرای ساده آببازی چند ده جوان در یک پارک و بحثهای تکراری درباره هنجارشکنی نسل جوان یا وجود «توطئههای دشمنان انقلاب» برای «منحرف» کردن جوانان بودیم. حکومت دینی در ایران حتی تحمل سرگرمی و شادی ساده دختران و پسران بهویژه وقتی جمعی و مختلط باشد را ندارد و آن را هنجارشکنی و «جرم» به شمار میآورد.
اکنون سالهاست که رابطه حکومت اسلامی با جوانان در ایران به یک معضل بزرگ اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. جوانانی که حاضر نیستند با دنیای ارزشی و فرهنگ عبوس روحانیون و نیروهای محافظهکار مذهبی کنار بیایند به کابوس این حکومت تبدیل شدهاند. اگر از کنار گروهی از جوانان که با انگیزههای گوناگون با فرهنگ دولتی همساز میشوند بگذریم، در جامعه ایران نوعی جنگ آشکار فرهنگی میان بخش بزرگی از جوانان و سیاستهای رسمی دولت وجود دارد.
دلیل اصلی این تنش مداوم هم نه فقط حضور برداشتی از دین که در آن غم، اندوه، گریه و عزاداری و انواع ممنوعیتها دست بالا را دارند، که وجود دولتی اسلامی است که با سماجت میخواهد این نوع دینداری را از بالا به جامعه تحمیل کند. فقدان آزادیهای فردی و عدم رعایت حقوق شهروندی، قرائت جامد و خشک از دین، اجبارها، سختگیریها و برخورد خشن، ممنوعیتها و تابوها وعدم درک نیازها و فرهنگ جوانان سبب میشوند بخشهای بزرگی از جوانان از فرهنگ رسمی فاصله گیرند. حتی زمانی که اصلاحطلبان در حکومت تلاش کردند نرمشهایی در این سیاستهای آمرانه به وجود آورند با مقاومت محافظهکارانی روبهرو شدند که حاضر به بازاندیشی در دگمها و باورهای مذهبی خود نیستند. نتیجه این عدم دیالوگ چیزی جز گسترش روزافزون یک فرهنگ نیمهپنهان و زیرزمینی جوانان و تنش مداوم میان فرهنگ دولتی و فرهنگ غیررسمی جوانان نیست که به واقعیت تلخ ولی عادی و روزمره جامعه ما تبدیل شده است. شکاف فرهنگی میان گفتمان دولت دینی با دنیای جوانان یکی از بنبستهای مهم جمهوری اسلامی است.
مقایسه سیاست نرمش فرهنگی کلیسای کاتولیک در برابر جوانان و تلاش برای جذب آنها با آن چه در ایران و در سایه حکومت اسلامی میگذرد دربردارنده نکات بسیار جالبی است. دستاندرکاران در برابر مقاومت فرهنگی جوانان راه حل «مهندسی فرهنگی» جامعه برای نظارت و هدایت همهجانبه روندهای فرهنگپذیری نسل جدید را پیش میکشند. آنها به جای بازاندیشی درباره ریشهها و دلایل عینی این شکاف فرهنگی بیشتر به سراغ تشدید سیاستهای سختگیرانه و فشارهای ایدئولوژیک بیشتر در سطح جامعه و نظام آموزشی میروند. این باور نادرست از ابتدا در جمهوری اسلامی شکل گرفته که گویا از طریق یک نظام آموزشی ایدئولوژیک و رسانههای جمعی و سایر اقدامات فرهنگی که توسط دولت هدایت میشوند میتوان جوانانی همسو با فرهنگ و نظام سیاسی حاکم تربیت کرد. در حالی که روندهای جامعهپذیری جوانان بهویژه در عصر انقلاب ارتباطات و جهانی شدن بسیار پیچیده و چند سویه است و بعد فردی آن را نباید از نظر دور داشت.
معنویت و رابطه با دین نوعی زندگی کردن در این دنیاست و رابطه با خویشتن و دیگران. سلب اختیار از فرد در گزینش نوع دینداری (یا بیدینی) معنایی جز تباه کردن دین ندارد. دینداری دولتی بهناچار بعد مناسکی دین و نمایش رفتارهای قابل مشاهده را عمده میکند. این به معنای تهی ساختن دین از عنصر معنوی و افزایش بعد ابزاری و ریاکارانه آن و تحقیر آشکار فردیت انسان و حق انتخاب اوست. به همین خاطر است که دین دولتی و اجبار دینی در حکومت اسلامی به نتایج فاجعهباری برای جامعه و مردم منجر میشود. مقاومت جوانان در برابر چنین دینداری اجباری و دولتی واکنشی طبیعی و انسانی است. مسئولین جامعه ما جای اندیشیدن پیرامون ناتوانی و بنبست خود در دیالوگ با جوانان و نیز درک معنای این شکاف و تنش فرهنگی مداوم و دلیل رویگردانی و مقاومت نسل جدید یا نیرویهای انتظامی را برای تحمیل نظم اسلامی مورد نظر خود به خیابانها میفرستند یا دلیل «انحرافات» آنها را در واشینگتن و پاریس و لندن میجویند.
روز جهانی جوانان کاتولیک که توسط کلیسا و تشکیلات واتیکان سازماندهی میشود این بار در مادرید مانند گذشته صدها هزار جوان را از کشورهای گوناگون در کنار یکدیگر گرد آورد. جوانان کاتولیک که از پنج قاره گیتی به مادرید سرازیر شده بودند طی چند روز در کنار شرکت در مراسم رسمی و نیایش مذهبی که توسط پاپ بندیکت شانزدهم صورت گرفت جشنها، فعالیتهای تفریحی و فرهنگی خود را نیز برگزار کردند.
گردهمآیی بزرگ سالانه جوانان کاتولیک که به ابتکار پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۸۶ پایهگذاری شد هدف ایجاد رابطه و دیالوگ جدیدی میان جوانان مسیحی و کلیسای کاتولیک را دنبال میکند. این ابتکار مهم واتیکان را باید در بستر بحرانی که از نیم قرن گذشته به این سو در رابطه جوانان با دین و دینداری شکل گرفته مورد توجه قرار داد. فاصلهگیری تدریجی جوانان از کلیسا یکی از پدیدههای اجتماعی مهم دهههای گذشته در کشورهای مسیحی بوده است. ظهور جوانان به صورت یک گروه اجتماعی جدید با فرهنگ و الگوهای رفتاری خاص از دهه شصت میلادی به این سو بر شکاف فرهنگی و هویتی میان کلیسا و مخاطبان جوانش افزوده است.
از همان سالها این واقعیت مهم برای همگان روشن شد که دینداری به سبک و سیاق سنتی با انبوهی از ممنوعیتها و تابوها دیگر نمیتواند برای جوانانی که در مرکز تحولات و پویایی اجتماعی و فرهنگی قرار دارند جذابیت چندانی داشته باشد. کاهش چشمگیر نفوذ نهاد دین بر روندهای جامعهپذیری جوانان یکی از واقعیتهای مهم تحولات اجتماعی معاصر را تشکیل میدهد. رابطه جوانان با معنویت و دین مانند بسیاری دیگر از پدیدههای اجتماعی تابعی از زمان و تحولات اجتماعی است و شتاب گرفتن روند تغییرات در زندگی و ذهنیت جوانان، رشد افکار لائیک یا گسترش معنویت جدید از جمله در قالب «ادیان بدون خدا» خطر انزوای کلیسا را به طور جدی افزایش داده است.
ژان پل دوم که به دنبال نوعی تجدید حیات کلیسا از طریق توجه به ویژگیهای جامعه امروز بود برای رابطه با جوانان و درک معنویت جوانان جایگاه خاصی در نظر میگرفت. از همان آغاز روشن بود که موفقیت و گستردگی این ابتکار تا حدود زیادی با نوع رفتار کلیسا و میزان درک آن از واقعیتهای امروزی جوانان و فرهنگ و نیازهای آنها رابطه دارد. کلیسا ناچار بود در گفتمان سنتی و درونگرای خود تجدید نظر کند و واقعیتهای جامعه امروزی را در نظر گیرد تا گروههای وسیعتری از جوانان را به سوی دین و ارزشهای دینی بکشاند. این پوستاندازی مذهبی کار آسانی نبوده و نیست و واتیکان تلاش میکند زبان گفتوگو با جوانانی را بیابد که بخش بزرگی از آنها چون گذشته حاضر نیستند چشمبسته دنبالهروی کلیسا و ایدئولوژی آن باشند. سخنرانی بندیکت شانزدهم که موضعی سنتیتر از پاپ قبلی هم دارد در مراسم پایانی و دعوت چند باره از جوانان برای حضور در کلیسا به روشنی از دشواریهای نوسازی دینی در عصر ما پرده برمیدارد.
دیالوگ نهاد دین با جوانان همیشه کار آسانی نیست و نیاز به توانایی درک این گروه اجتماعی پویا و نیز عبور از خطوط قرمز و تابوهای دینی دارد. دستاندرکاران کلیسای کاتولیک به خوبی دریافتهاند که بدون بازاندیشی در دگمها و نوسازی نگاه دینی امکان دیالوگ با بخشهای بزرگی از جوانان در عمل ناممکن میشود. در گذشته ژان پل دوم با استفاده از شخصیت فرهمند (کاریزماتیک، پرجذبه) و محبوبیت ویژه خود توانست گامهایی در به وجود آوردن فضای دیالوگ با جوانان بردارد. اما بحثهایی که در چهارچوب این مراسم طرح میشوند از تفاوتهای فرهنگی پرده برمیدارند که هم چنان بر رابطه کلیسا و جوانان کاتولیک سنگینی میکند.
همزمان نگاهی به تفاوتهای فرهنگی مهم جوانان کاتولیکی که از حوزههای تمدنی گوناگون در این جشنها و مراسم شرکت کردند نشان از تنوع اشکال دینداری در دنیای امروز هم دارد. در بین جوانان هم میتوان کسانی را یافت که به راحتی خود را در گفتمان واتیکان پیدا میکنند و هم کسانی که پیوندهای سستی با کلیسا دارند. بسیاری از آنها دیگر منتظر اجازه و «رهنمودهای» واتیکان برای شکل دادن به معنویت و دینداری یا زندگی اجتماعی خود نیستند. کافی است سری به مراسم گوناگون مربوط به این روزها زد یا سراغ ابتکارات خودجوش جوانان رفت تا با میزان این تحول در رابطه جوانان با دین و تنوع اشکال دینداری آنها آشنا شد. دختر و پسران پرشماری که با لوازم موسیقی یا با فرهنگ خود به این جشنها میآیند و در کنار مراسم مذهبی از شادی و پایکوبی و فعالیتهای تفریحی و فرهنگی غافل نمیشوند در حقیقت روایت خود از دینداری جدید در جامعه امروزی را هم به نمایش میگذارند و از این طریق در تحول گفتمان مذهبی این نهاد محافظهکار و نوسازی آن مشارکت میکنند.
مذهب ضد شادی در تهران
درست در روزهایی که دختران و پسران جوان با هلهله و پایکوبی در جشنهای روز جهانی جوانان کاتولیک شرکت کردند در تهران ما شاهد جنجال بیسابقه بر سر ماجرای ساده آببازی چند ده جوان در یک پارک و بحثهای تکراری درباره هنجارشکنی نسل جوان یا وجود «توطئههای دشمنان انقلاب» برای «منحرف» کردن جوانان بودیم. حکومت دینی در ایران حتی تحمل سرگرمی و شادی ساده دختران و پسران بهویژه وقتی جمعی و مختلط باشد را ندارد و آن را هنجارشکنی و «جرم» به شمار میآورد.
اکنون سالهاست که رابطه حکومت اسلامی با جوانان در ایران به یک معضل بزرگ اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. جوانانی که حاضر نیستند با دنیای ارزشی و فرهنگ عبوس روحانیون و نیروهای محافظهکار مذهبی کنار بیایند به کابوس این حکومت تبدیل شدهاند. اگر از کنار گروهی از جوانان که با انگیزههای گوناگون با فرهنگ دولتی همساز میشوند بگذریم، در جامعه ایران نوعی جنگ آشکار فرهنگی میان بخش بزرگی از جوانان و سیاستهای رسمی دولت وجود دارد.
دلیل اصلی این تنش مداوم هم نه فقط حضور برداشتی از دین که در آن غم، اندوه، گریه و عزاداری و انواع ممنوعیتها دست بالا را دارند، که وجود دولتی اسلامی است که با سماجت میخواهد این نوع دینداری را از بالا به جامعه تحمیل کند. فقدان آزادیهای فردی و عدم رعایت حقوق شهروندی، قرائت جامد و خشک از دین، اجبارها، سختگیریها و برخورد خشن، ممنوعیتها و تابوها وعدم درک نیازها و فرهنگ جوانان سبب میشوند بخشهای بزرگی از جوانان از فرهنگ رسمی فاصله گیرند. حتی زمانی که اصلاحطلبان در حکومت تلاش کردند نرمشهایی در این سیاستهای آمرانه به وجود آورند با مقاومت محافظهکارانی روبهرو شدند که حاضر به بازاندیشی در دگمها و باورهای مذهبی خود نیستند. نتیجه این عدم دیالوگ چیزی جز گسترش روزافزون یک فرهنگ نیمهپنهان و زیرزمینی جوانان و تنش مداوم میان فرهنگ دولتی و فرهنگ غیررسمی جوانان نیست که به واقعیت تلخ ولی عادی و روزمره جامعه ما تبدیل شده است. شکاف فرهنگی میان گفتمان دولت دینی با دنیای جوانان یکی از بنبستهای مهم جمهوری اسلامی است.
مقایسه سیاست نرمش فرهنگی کلیسای کاتولیک در برابر جوانان و تلاش برای جذب آنها با آن چه در ایران و در سایه حکومت اسلامی میگذرد دربردارنده نکات بسیار جالبی است. دستاندرکاران در برابر مقاومت فرهنگی جوانان راه حل «مهندسی فرهنگی» جامعه برای نظارت و هدایت همهجانبه روندهای فرهنگپذیری نسل جدید را پیش میکشند. آنها به جای بازاندیشی درباره ریشهها و دلایل عینی این شکاف فرهنگی بیشتر به سراغ تشدید سیاستهای سختگیرانه و فشارهای ایدئولوژیک بیشتر در سطح جامعه و نظام آموزشی میروند. این باور نادرست از ابتدا در جمهوری اسلامی شکل گرفته که گویا از طریق یک نظام آموزشی ایدئولوژیک و رسانههای جمعی و سایر اقدامات فرهنگی که توسط دولت هدایت میشوند میتوان جوانانی همسو با فرهنگ و نظام سیاسی حاکم تربیت کرد. در حالی که روندهای جامعهپذیری جوانان بهویژه در عصر انقلاب ارتباطات و جهانی شدن بسیار پیچیده و چند سویه است و بعد فردی آن را نباید از نظر دور داشت.
معنویت و رابطه با دین نوعی زندگی کردن در این دنیاست و رابطه با خویشتن و دیگران. سلب اختیار از فرد در گزینش نوع دینداری (یا بیدینی) معنایی جز تباه کردن دین ندارد. دینداری دولتی بهناچار بعد مناسکی دین و نمایش رفتارهای قابل مشاهده را عمده میکند. این به معنای تهی ساختن دین از عنصر معنوی و افزایش بعد ابزاری و ریاکارانه آن و تحقیر آشکار فردیت انسان و حق انتخاب اوست. به همین خاطر است که دین دولتی و اجبار دینی در حکومت اسلامی به نتایج فاجعهباری برای جامعه و مردم منجر میشود. مقاومت جوانان در برابر چنین دینداری اجباری و دولتی واکنشی طبیعی و انسانی است. مسئولین جامعه ما جای اندیشیدن پیرامون ناتوانی و بنبست خود در دیالوگ با جوانان و نیز درک معنای این شکاف و تنش فرهنگی مداوم و دلیل رویگردانی و مقاومت نسل جدید یا نیرویهای انتظامی را برای تحمیل نظم اسلامی مورد نظر خود به خیابانها میفرستند یا دلیل «انحرافات» آنها را در واشینگتن و پاریس و لندن میجویند.