ایرانیها در جنگ هشت ساله، ارتش متجاوز عراق را از خاک خود بیرون کردند اما این پیروزی با ضعفهایی نیز روبرو بود. روایت ایرانیها و عراقیها از جنگ هشت ساله ایران و عراق (۱۳۵۹-۱۳۶۷) متفاوت است. حتی در میان ایرانیها نیز دست کم دو نگاه ادبیات رسمی حکومت جمهوری اسلامی و ادبیات اپوزیسیون، روایت متفاوتی از این جنگ دارند.
ادبیات رسمی جمهوری اسلامی عمدتاً روایت پیروزیها و و نادیده گرفتن چند عملیات است که به شکست انجامید. دامنه نقد در این نگاه به جنگ نیز، محدود، مقید و مشروط است. در نگاه بخش عمدهای از اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز محوریترین سخن این است که سپاه پاسداران و نیروهای مردمی که جنگیدند، جنگ بلد نبودند، به ارتشیها میدان لازم برای جنگ داده نشد و جنگ نیز پس از آزادی خرمشهر باید پایان مییافت.
مطالعه اسناد، کتابها و مقالات فارسی و غیر فارسی زبان منتشر شده درباره جنگ و نیز، خاطرات فرماندهان ایرانی، و بعضاً عراقی، بررسی نقشهها و موقعیتهای جغرافیایی و نیز ارزیابی توان ملی و نیروهای مسلح ایران و عراق پیش و هنگام جنگ ونیز مواجهه دادن ادعاهای فتح و ظفر طرفین نشان میدهد که هیچیک از این دو روایت، روایت کامل، واقع بینانه، منصفانه و منطبق بر واقعیات صحنه جنگ نبوده است. این نوشتار به بهانه سی و پنجمین سال آغاز جنگ ایران و عراق تلاش میکند از نگاه سوم، و نیز به جای یک یادداشت یا مقاله، به ذکر ۱۱ نکته کمتر گفته شده از ضعفهای ایران در جنگ بپردازد، جنگی که ایرانیان از این نظر که سرانجام ارتش متجاوز عراق را از خاک اشغال شده خود بیرون کردند، پیروزآن بودند ولی آنها نیز شکستهایی داشتند و اشتباهاتی. و این اشتباهاتگاه استراتژیک و بسیارپر هزینه و خونین بودند.
۱- بررسی میدان جنگ هشت ساله ایران و عراق نشان میدهد هیچیک از دو نیروی متخاصم نتوانستند حتی یک مرکز استان از مراکز استانهای طرف مقابل را تصرف کنند. خرمشهر، بستان، سوسنگرد، مهران، قصرشیرین، فاو و حلبچه که به تصرف نیروهای متخاصم درآمدند هیچیک مرکز استان نبودند.
۲- نیروهای مسلح قدرتمند ایران که عمدتا طی سالهای اواخر دهه ۴۰ و هفت سال نخست دهه ۱۳۵۰ تجهیز و آموزش دیده و به یک ارتش قدرتمند منطقهای تبدیل شده بودند در نتیجه یک دوره پر آشوب ۲۶ ماهه در سالهای ۵۷، ۵۸ و ۵۹ بشدت تضعیف شدند و این در حالی بود که ارتش عراق در همان مقطع در حال تقویت ساختارهای تسلیحاتی و سازمانی و پرسنلی خود بود.
این ۲۶ ماه که از آبان ۱۳۵۷ و با اعزام نیروهای ارتش و تانکهایشان به خیابانهای ایران برای مقابله با تظاهرات مخالفان شاه شروع شد، شخص شاه به عنوان حامی این ارتش نیرومند در عمل به فروپاشی آن در خیابانها کمک کرد و ارتشی که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در عمل، بدنه آن دچار فروپاشی شده بود، ۱۹ ماه بعد یعنی از ۲۲ بهمن ۵۷ تا شروع جنگ در ۳۱ شهریوز ۱۳۵۹ طی سلسله اقداماتی که مسولیت نهایی آن با حکومت تحت رهبری آیت الله روح الله خمینی بود بشدت تضعیف شد و تحلیل رفت.
نیروهای مسلح قدرتمند ایران که عمدتا طی سالهای اواخر دهه ۴۰ و هفت سال نخست دهه ۱۳۵۰ تجهیز و آموزش دیده و به یک ارتش قدرتمند منطقهای تبدیل شده بودند در نتیجه یک دوره پر آشوب ۲۶ ماهه در سالهای ۵۷، ۵۸ و ۵۹ بشدت تضعیف شدند و این در حالی بود که ارتش عراق در همان مقطع در حال تقویت ساختارهای تسلیحاتی و سازمانی و پرسنلی خود بود.
اعدام، بازنشسته کردن و یا مجبور به مهاجرت کردن تقریبا تمامی امرا و افسران سرهنگ به بالا، توقف مانورها و تمرینهای نظامی، عدم نگهداری صحیح از تسلیحات و تجهیزات مدرن، پایان داده شدن به همکاریهای نظامی و دفاعی با قدرتهایی چون آمریکا و بریتانیا، و حتی لغو برخی قراردادهای خرید نظامی، نقل و انتقالات احساسی سربازان و درجه داران به شهرستان محل تولد یا زندگی آنها، ترخیص بخش عمدهای از سربازان در حال خدمت در چارچوب طرح کاهش زمان خدمت وظیفه و.... در دورانی که مسولیت آن با افرادی چون شاپور بختیار، مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، محمد علی رجایی و شورای انقلاب بود در عمل توازن قوا را به نفع ارتش عراق و به ضرر ایران بر هم زد. وضعیتی که میتواند دلیل اصلی حمله عراق به ایران باشد.
۳-عراق در جریان جنگ از وحدت فرماندهی در دولت، حزب بعث، وزارت دفاع، مجلس و نیروهای مسلح برخوردار بود که این وحدت فرماندهی در شخص صدام حسین به عنوان رییس جمهوری، رییس شورای فرماندهی انقلاب و فرمانده کل نیروهای مسلح تجلی یافته بود. در مقابل، ایران در وضعیتی بود که زمزمه انحلال ارتش آن شنیده میشد.
در فاصله بهمن ۱۳۵۷ تا شروع ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر در عمل فرماندهی کل قوا وجود خارجی نداشت و آیت الله خمینی خود به عنوان رهبر انقلاب از صلاحیت فنی و وقت لازم برای این سمت برخوردار نبود.
از شروع ریاست جمهوری بنی صدر در بهمن ۱۳۵۸ تا شروع جنگ در شهریور ۵۹ و حتی تا خرداد ۱۳۶۰ که بنی صدر از سمت خود به عنوان رییس جمهور و فرمانده کل قوا برکنار شد در عمل نوعی منازعه قدرت بین دولتمردان و سیاستمداران طراز اول ایران وجود داشت در حالی که ارتش عراق در این زمان در آستانه حمله به ایران بود و سپس به ایران حمله کرده و بخشهایی از خاک ایران را اشغال کرده بود. در سال ۶۰ - ۶۱ و ۶۲ نیز ادامه تفرق فرماندهی و شروع و تشدید اختلافات بین محسن رضایی فرمانده سپاه و سرهنگ علی صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، اوج این شکاف فرماندهی در نیروهای اصلی رزمی ایران بود.
حتی تعیین اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ از اواخر سال ۱۳۶۲ نیز به رفع کامل این مشکل کمک نکرد. صیاد و رضایی هم اختیار کامل نداشتند و هم مطیع کامل هاشمی رفسنجانی نبودند و حتی در مواردی کار این اختلاف فراتر از هاشمی رفسنجانی به آِیت الله خمینی میرسید و معمولاً نیز توصیه وی به مدارای ارتش و سپاه با یکدیگر بود، البته با کمی حمایت بیشتر از سپاه و رفع تقاضاهای تسلیحاتیاش از ارتش.
کودتای ناموفق نوژه در تیر ۵۹ که اپوزیسیون حکومت آن را قیام ملی افسران وطن دوست مینامد، با هر نگاهی که نگریسته شود در عمل به فروپاشی ارتش ایران و بویژه یگانهای زبده آن از جمله لشکر ۹۲ زرهی اهواز که ماموریت دفاع در برابر تجاوز احتمالی عراق را در خوزستان به عهده داشت، کمک کرد.
۴- کودتای ناموفق نوژه در تیر ۵۹ که اپوزیسیون حکومت آن را قیام ملی افسران وطن دوست مینامد، با هر نگاهی که نگریسته شود در عمل به فروپاشی ارتش ایران و بویژه یگانهای زبده آن از جمله لشکر ۹۲ زرهی اهواز که ماموریت دفاع در برابر تجاوز احتمالی عراق را در خوزستان به عهده داشت، کمک کرد.
پس از کودتا، فرمانده لشکر و فرمانده تیپهای این لشکر بازداشت و برخی افسران رسته مخابرات با درجه سرگردی به فرماندهی تیپهای زرهی آن برگزیده شدند. در واقع این لشکر دو ماه پیش از شروع حمله عراق از نظر فرماندهی یگانهای مختلف آن دچار بحران شدید بود.
۵- انقلاب ۱۳۵۷ در عمل به فروپاشی ساختار اطلاعات نظامی ایران از جمله شبکههای جمع آوری اطلاعات از درون خاک عراق منجر شد. با وجود آنکه برخی ماموران و افسران اطلاعات نظامی تلاش کردند در آَشفتگی پس از انقلاب به ماموریت گردآوری اطلاعات از تحرکات و نقل و انتقالات و تجهیز ارتش عراق بپردازند ولی از نگاه سازمانی نیروهای مسلح ایران از دسترسی به اطلاعات استراتژیک ارتش عراق که در حال آماده کردن خود برای حمله به ایران بود عاجز ماندند و اندک اطلاعات موجود از تحرکات مرزی ارتش عراق که عمدتاً از سوی پاسگاههای ژاندارمری ایران گردآوری میشد از انتقال هدفمند به سلسله مراتب فرماندهی و اطلاعات و عملیات ستاد کل ارتش باز ماند.
نتیجه آنکه حتی اندک افرادی از مسولان ارشد سیاسی و فرماندهان نظامی ایران که حدود یک یا دو ماه پیش از حمله عراق به انجام چنین حملهای مشکوک شده بودند در عمل زمانی به این حدس و گمان رسیده بودند که دیگر برای تجهیز نیروهای مسلح ایران و برقراری توازن قوا با ۱۲ لشکر آماده عراق دیر شده بود. حتی در این زمان نیز بین مسولان و فرماندهان ایرانی اتفاق نظری مبنی بر جدی بودن حمله عراق وجود نداشت.
۶- در حالی که عراق با ۱۲ لشکر مستقر در مرز و فرماندهی واحد آماده حمله به ایران بود، از هشت لشکر نیروی زمینی ایران که بنا برمقدمات پیش گفته، بسیار ضعیف شده و تحلیل رفته بودند فقط چندین گردان در نزدیکی مرز عراق مستقر بودند.
برخی گردانهای دیگر یا در درگیریهای داخلی کردستان درگیر بودند و یا در ستادهای لشکرها در شهرهای محل استقرار خود زمین گیر شده بودند و حتی با شروع جنگ نیز فرماندهی واحد و فصل الخطابی برای انتقال سریع این لشکرها به جبهه جنگ در مناطق مرزی با عراق وجود نداشت و لشکرهایی نیز که نصف و نیمه به مرز اعزام شدند فاقد شناخت (شناسایی) از محورهای درگیری بودند و به محض پیاده شدن از قطار وارد نبرد با ارتش متجاوز شدند.
۷- به دلیل بیاعتمادی حاکمیت جمهوری اسلامی به ارتش پس از انقلاب که کودتای نوژه- دو ماه پیش از شروع جنگ نیز- بر دامنه آن افزوده بود، در حالی که عراق از فرماندهی واحد برخوردار بود، ایرانیان طی جنگ فرماندهان نیروهای سه گانه هوایی- دریایی و زمینی خود را بازداشت، اعدام و برکنار کردند.
به دلیل بیاعتمادی حاکمیت جمهوری اسلامی به ارتش پس از انقلاب که کودتای نوژه- دو ماه پیش از شروع جنگ نیز- بر دامنه آن افزوده بود، در حالی که عراق از فرماندهی واحد برخوردار بود، ایرانیان طی جنگ فرماندهان نیروهای سه گانه هوایی- دریایی و زمینی خود را بازداشت، اعدام و برکنار کردند.
سرهنگ هوشنگ صدیق فرمانده نیروهای هوایی در جریان جنگ، به دلیل فرار رییس ستاد نیروی هوایی به خارج از کشور، تحت الحفظ در بیمارستان بازداشت و سپس برکنار شد. سرهنگ علی صیاد شیرازی که حزب اللهیترین افسر ارشد و فرمانده نیروی زمینی بود پس از کشدار شدن اختلافاتش با محسن رضایی فرمانده سپاه در سال ۱۳۶۵ از کار برکنار شد و ناخدا بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ایران نیز به اتهام جاسوسی برای شوروی در سال ۱۳۶۲ اعدام شد. فرماندهان سه نیروی اصلی رزمی ایران در حالی به این سرنوشت دچار شدند که نیروهای مسلح کشور در حال نبرد با دشمن خارجی بودند.
۸- استراتژی جدید محسن رضایی فرمانده کل سپاه در سال ۱۳۶۶برای گشایش جبهه دوم علیه عراق در کردستان که با هدف کاهش تمرکز و فشار ارتش عراق در جبهه جنوب طراحی شد و به اجرا درآمد، در عمل به نتیجه مورد نظر منجر نشد.
نه عراق یگانهای اصلی خود را از جنوب به جبهه کردستان منتقل کرد و نه هنگامی که در بهار و تابستان ۶۷ ارتش عراق سلسله حملات زنجیرهای و موفق خود در جنوب را اجرا کرد، نیروهای ایرانی در جبهه جنوب برای مقابله با این حمله کافی بودند. نتیجه آنکه ایران از معدود مناطق تصرف شده در منطقه حلبچه وسد دربندیخان عقب نشینی کرد و تلاش کرد نیروهای مستقر در جبهه کردستان را با عجله به جنوب منتقل کند.
۹- توازن موجود در مورد اسرا که تا ماههای پایانی جنگ با اختلاف فاحشی به نفع ایران بود، به یکباره در پایان جنگ تغییر کرد.
ارتش عراق در حملات چهارگانه خود به فاو، شلمچه، طلاییه و هور، موسیان و دهلران موفق شد ظرف چند روز به یکباره هزاران ایرانی- در برخی تخمینها تا بیست هزار سرباز، پاسدار و بسیجی – را به اسارت درآورد و از آنها در بهبود موقعیت خود در تبادل اسرا استفاده کند.
ارتش عراق در حملات چهارگانه خود به فاو، شلمچه، طلاییه و هور، موسیان و دهلران موفق شد ظرف چند روز به یکباره هزاران ایرانی- در برخی تخمینها تا بیست هزار سرباز، پاسدار و بسیجی – را به اسارت درآورد و از آنها در بهبود موقعیت خود در تبادل اسرا استفاده کند.
۱۰- حضور مستقیم فرماندهان یگانهای رزمی سپاه در خط مقدم وبر هم زدن قواعد کلاسیک حضور فرماندهان در قرارگاههای دورتر از خط مقدم، اگر چه در تمامی سالهای جنگ یکی از عوامل روحیه بخش به نیروهای رزمنده ایرانی و تحریک آنها به رزم موثرتر بود اما در نهایت و در سالهای میانی و پایانی جنگ به کمبود شدید فرماندهان بویژه درسطح گردان و گروهان منجر شد.
در سطوح بالاتر همین وضعیت که نشانه شجاعت و جانفشانی فرماندهان نیز به شمار میرفت در سالهای میانی جنگ به این نتیجه منجر شد که بسیاری از فرماندهان لشکرها و تیپهای ایران کشته شدند. ضربهای که این وضعیت به نیروهای رزمی ایران در سالهای پایانی جنگ وارد کرد به گونهای بود که در سالهای اواخر جنگ فرماندهان ارشد سپاه اعلام میکردند حتی در صورت وجود بسیجی و داوطلب کافی برای حضور در جبههها، در عمل فرمانده گردان و گروهان به قدر کافی برای فرماندهی و سازماندهی آنها وجود ندارد.
۱۱- مهمترین نقطه نبرد بین ایران و عراق در جنگ هشت ساله را باید شلمچه و دشت شرق بصره و شمال غربی خرمشهر دانست. با وجود نبردهای بزرگ طرفین در این منطقه، هیچیک از آنها به یک پیروزی راهبردی و تعیین کننده در این منطقه، یعنی یک پیروزی که به خلع اراده طرف مقابل برای ادامه جنگ منجر شود، دست نیافتند.
عراق در سال ۱۳۵۹ با اشغال خرمشهر و عبور از کارون و نیز پیشروی مجدد در ماه آخر جنگ دراین منطقه و رسیدن دوباره به اطراف خرمشهر و جاده خرمشهر- اهواز نتوانست این برتری تعیین کننده رادر طول جنگ بدست آورد. ایرانیها نیز علیرغم انجام موفق عملیات بیت المقدس (آزادی خرمشهر) و اجرای نسبتاً موفق کربلای پنج (در شلمچه) در چندین عملیات دیگر در این منطقه از جمله رمضان، کربلای چهار، خیبر و بدر (درهور العظیم وجزایر مجنون برای رسیدن به پشت جبهه عراق در شمال بصره) ناموفق بودند. در واقع نه ایران و نه عراق نمیتوانند از یک پیروزی قاطع در جغرافیا و مهمترین میدان های نبرد جنگ هشت ساله سخن بگویند.