در جایی از مستند تلویزیونی روایت فتح، دوربین پشت سربازی به گودالی وارد میشود و راوی میگوید: «وقتی از آن فاصلهای که در دید دشمن قرار داشت گذشتیم و به کانالهای بعدی وارد شدیم، هرگز نمیدانستیم که چه در انتظار ماست...»
سالها گذشته است و راوی این بار هم نمیداند کجا میرود و چه در انتظار اوست؛ در نامهای مینویسد: «مرا با چشمان بسته به هر سو میبرند. وقتی داخل اتاق شدم، مردی چهل پنجاه ساله در یک سر میزی دراز، نشسته بود. لبخندی زد و سر دیگر میز را نشانم داد، نشستم و بعد از سلام و علیک معمول، گفت: آقای نوریزاد اصلاً دوست نداشتم تو را اینجا ببینم، چرا باید تو اینجا باشی؟...»
راوی آن فیلم در ادامه میگوید: «آنها (بسیجیان) سربازان امام زمان و پیوستگان به او هستند و تو اگر در جستوجوی موعود خود هستی، او را در میان سربازانش بجوی.»
نویسنده این نامهها مینویسد: «اگر روزی شنیدید که چه در زندان و چه بعدها به تیر غیبی از پا درآمدهام، بدانید که کار سربازان گمنام است، سربازان گمنامی که خود را به امام زمان تحمیل کردهاند.»
راوی آن فیلم و نویسنده این نامههای یکی است. فیلم، روایت جنگ ایران و عراق است و سرباز و اسلحه و خاکریز و نامهها، انتقاد راوی آنها به وضع موجود که «ما و شما [خطاب به آیتالله خامنهای]؛ مردم خویش را از دست دادهایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان میبینید به ضرب زور و اسلحه است.»
راوی آن فیلمهای مستند و نویسنده این نامههای انتقادآمیز نه تنها یکی است بلکه هوادار سرسخت «انقلاب» است و همین هواداری دلیل نوشتن نامههای تند و انتقادی او به رهبر ایران. او در چهارمین نامه خود از زندان به آیتالله خامنهای مینویسد: «لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند. اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنهای نبوده و نیست.»
محمد نوریزاد، روزنامهنگار و تحلیلگری است که در آخرین روزهای آذر ماه سال گذشته، پس از نوشتن نامههای انتقادی به سران جمهوری اسلامی بازداشت شد.
نامههای آقای نوریزاد، لحنی کنایهآمیز و بیپروا دارد و در هر گوشه آن میتوان انتقادهایی را یافت که از آنچه تا همینک «خط قرمز» خوانده میشد، بسیار فراتر است. در این نامهها شخص آقای خامنهای مسئول «خونریزیها» و «نارضایتیها» عنوان شده و از او خواسته شده است که «مراقب فتنههای واقعی باشد» و «پیش از به پایان رسیدن فرصت آزمون» به اصلاح امور بپردازد.
نتیجه نوشتن نامهها، به قلم کسی که تا چندی پیش در روزنامه کیهان مینوشت سه سال و نیم زندان و ۵۰ ضربه شلاق بود.
اما پس از اعلام حکم و الزام قانونی برای فرستادن او به بند عمومی، وی در بند ۲۰۹ زندان اوین نگه داشته شد.
در این مدت او «صحنههایی» دیده و «از دیگر زندانیان سیاسی مواردی را شنیده» که دیگر «هر حادثه ناخواسته و ناگهانی را برای خود و خانواده خویش محتمل میدانم».
صحنههایی که به نوشته خود او و پس از دیدار با دادستان، حتی ممکن است پس از کوبیدن به در برای هر کسی اتفاق بیافتد؛ «... و من هر چه درخواست کردهام میخواهم افسر نگهبان را ببینم، اهمیتی نمیدهند و وقتی به عنوان اعتراض، بر در سلول خود میکوبم، در باز شده و افسر نگهبان با من درگیر میشود، یکدیگر را خبر میکنند و پنج نفری مثل پرکاه مرا از زمین بلند کرده و محکم به زمین میکوبند. سرم به شدت به زمین میخورد. دو کتفم آسیب میبیند، بینایی چشمم تحلیل میرود. سردرد شدیدی عارضم میشود...»
گمنامها
برخی از رسانههای اینترتی منتقد دولت نوشتهاند محمد نوریزاد تصمیم گرفته است دیدههایش را در «یادداشتهایی از داخل زندان» بنویسد و در آنها به معرفی زندانیان گمنام و یا آنانی که کمتر موررد توجه قرار گرفتهاند، بپردازد.
اولین یادداشت نیز، در اینترنت با عنوان «گلها و سیمخاردارها» منتشر شده است. صرف نظر از اینکه چنین یادداشتهایی میتوانند در دراز مدت راهی به بیرون پیدا کنند یا نه، این موضوع در آستانه یک سالگی اعتراضهای خونبار در ایران، بار دیگر به پرسشها در مورد زندانیان گمنام دامن زده است.
زندانیانی که اطلاع دقیقی از تعداد آنها در دست نیست و کسی نامی از همه آنها نبرده است، اما در میان رسانههای هوادار حکومت ایران نیز گاه به آنها اشاره میشود. منتها این اشارهها در انتقاد به رسانههای دیگری است که مبادرت به نشر مطلبی در این مورد میکنند. اما به نظر میرسد انتقادهای رسانههای هوادار حکومت هم بر پایه اطلاعات درستی بنا نشده است.
برای نمونه پس از انتشار «فهرست زندانیان گمنام در بند ۳۵۰ زندان اوین» در وبسایت ندای سبز آزادی و انتشار گزارشی در این مورد توسط بخش فارسی بی بی سی، خبرگزاری دولتی فارس از «انتشار نام ۳۵۰ نفر از زندانیان گمنام» توسط «رسانه دولتی انگلیس» شدیدا انتقاد کرد.
برخی از فعالان حقوق بشر معتقدند سکوت بیشترین ضربه را به زندانیان و به ویژه آنانی که گمنام ماندهاند، میزند. رضا معینی، پژوهشگر بخش ایران در سازمان گزارشگران بدون مرز در این مورد به رادیو فردا میگوید: «با توجه به گسترش اینترنت، اخبار از همه زندانیان بیشتر طرح میشود، اما فقط خبر منتشر کردن نیست. گاهی انتشار بیموقع خبر میتواند خطرات جدیتری برای زندانی به وجود بیاورد.» آقای معینی در عین حال میگوید: «در بعضی موارد حتی در لیستهایی که منتشر میکنیم بعضی از خانواده ها و برخی از وکلا و حتی برخی از زندانیان تمایل به طرح اسم ندارند.»
در شرایطی که خبر بازداشت یا در زندان ماندن کسی نه تنها توسط سازوکارهای امنیتی اعلام نمیشود، اما گاه خود زندانیان هم تمایلی به اعلام آن ندارند، کار خبر رسانی برای رسانههای مستقل به مراتب سختتر میشود. کار باز سختتر میشود، وقتی اطلاعات دقیقی از خود بازداشتگاهها، مخفی و آشکار، نیز در دست نیست.
اندکی پس از آغاز اعتراضها، روزنامه بریتانیایی گاردین در بخش شهروندی وبسایت خود، صفحهای را برای جمعآوری اطلاعات در مورد بازداشتشدگان گمنام و نامی ایران اختصاص داد. اندکی بعد دامنه بازداشتها به طور روزافزونی بالا گرفت. یکی از آخرین به روز رسانیهای صفحه ویژه گاردین به ژانویه ۲۰۱۰ باز میگردد که در آن نام ۱۲۵۹ زندانی آمده است. اما از آن تاریخ نیز پنج ماه میگذرد و بازداشتها در این مدت ادامه داشته است. [صفحه ویژه گاردین -رادیو فردا مسئول محتوای وبسایتهای دیگر نیست]
در شبکه اجتماعی فیسبوک هم صفحاتی برای معرفی زندانیان ایجاد شده است. یکی از همین صفحات در معرفی خود آورده است: «بدنبال وقایع پس از انتخابات در ایران (خردادماه) در اعتراضات خیابانی گفته میشود بیش از ۱۸ هزار تن بازداشت شدهاند. چند تن از آنان را میشناسیم؟»
چند تن از فعالان مدنی نیز خواستهاند تا کمپین وسیعی «علیه گمنام ماندن» در اینترنت ایجاد شود.
باز هم به نظر میرسد یکی از مشکلات اصلی همان است که آقای معینی به آن اشاره میکند: «بعضی از خانوادهها و برخی از وکلا و حتی برخی از زندانیان تمایل به طرح اسم ندارند.»
در چنین شرایطی، شاید یکی از راههای گرفتن اطلاعات -غیر از آنچه از کانالهای رسمی ایران منتشر میشود- نامهها و یادداشتهایی است که به بیرون درز میکند، مانند آنچه محمد نوریزاد اقدام به نوشتنش کرده است. اما در این مورد هم کار آسان نیست؛ نامه زندانی را، اول زندانبان میخواند.
سالها گذشته است و راوی این بار هم نمیداند کجا میرود و چه در انتظار اوست؛ در نامهای مینویسد: «مرا با چشمان بسته به هر سو میبرند. وقتی داخل اتاق شدم، مردی چهل پنجاه ساله در یک سر میزی دراز، نشسته بود. لبخندی زد و سر دیگر میز را نشانم داد، نشستم و بعد از سلام و علیک معمول، گفت: آقای نوریزاد اصلاً دوست نداشتم تو را اینجا ببینم، چرا باید تو اینجا باشی؟...»
راوی آن فیلم در ادامه میگوید: «آنها (بسیجیان) سربازان امام زمان و پیوستگان به او هستند و تو اگر در جستوجوی موعود خود هستی، او را در میان سربازانش بجوی.»
نویسنده این نامهها مینویسد: «اگر روزی شنیدید که چه در زندان و چه بعدها به تیر غیبی از پا درآمدهام، بدانید که کار سربازان گمنام است، سربازان گمنامی که خود را به امام زمان تحمیل کردهاند.»
راوی آن فیلم و نویسنده این نامههای یکی است. فیلم، روایت جنگ ایران و عراق است و سرباز و اسلحه و خاکریز و نامهها، انتقاد راوی آنها به وضع موجود که «ما و شما [خطاب به آیتالله خامنهای]؛ مردم خویش را از دست دادهایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان میبینید به ضرب زور و اسلحه است.»
راوی آن فیلمهای مستند و نویسنده این نامههای انتقادآمیز نه تنها یکی است بلکه هوادار سرسخت «انقلاب» است و همین هواداری دلیل نوشتن نامههای تند و انتقادی او به رهبر ایران. او در چهارمین نامه خود از زندان به آیتالله خامنهای مینویسد: «لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند. اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنهای نبوده و نیست.»
محمد نوریزاد، روزنامهنگار و تحلیلگری است که در آخرین روزهای آذر ماه سال گذشته، پس از نوشتن نامههای انتقادی به سران جمهوری اسلامی بازداشت شد.
نامههای آقای نوریزاد، لحنی کنایهآمیز و بیپروا دارد و در هر گوشه آن میتوان انتقادهایی را یافت که از آنچه تا همینک «خط قرمز» خوانده میشد، بسیار فراتر است. در این نامهها شخص آقای خامنهای مسئول «خونریزیها» و «نارضایتیها» عنوان شده و از او خواسته شده است که «مراقب فتنههای واقعی باشد» و «پیش از به پایان رسیدن فرصت آزمون» به اصلاح امور بپردازد.
نتیجه نوشتن نامهها، به قلم کسی که تا چندی پیش در روزنامه کیهان مینوشت سه سال و نیم زندان و ۵۰ ضربه شلاق بود.
اما پس از اعلام حکم و الزام قانونی برای فرستادن او به بند عمومی، وی در بند ۲۰۹ زندان اوین نگه داشته شد.
در این مدت او «صحنههایی» دیده و «از دیگر زندانیان سیاسی مواردی را شنیده» که دیگر «هر حادثه ناخواسته و ناگهانی را برای خود و خانواده خویش محتمل میدانم».
صحنههایی که به نوشته خود او و پس از دیدار با دادستان، حتی ممکن است پس از کوبیدن به در برای هر کسی اتفاق بیافتد؛ «... و من هر چه درخواست کردهام میخواهم افسر نگهبان را ببینم، اهمیتی نمیدهند و وقتی به عنوان اعتراض، بر در سلول خود میکوبم، در باز شده و افسر نگهبان با من درگیر میشود، یکدیگر را خبر میکنند و پنج نفری مثل پرکاه مرا از زمین بلند کرده و محکم به زمین میکوبند. سرم به شدت به زمین میخورد. دو کتفم آسیب میبیند، بینایی چشمم تحلیل میرود. سردرد شدیدی عارضم میشود...»
گمنامها
برخی از رسانههای اینترتی منتقد دولت نوشتهاند محمد نوریزاد تصمیم گرفته است دیدههایش را در «یادداشتهایی از داخل زندان» بنویسد و در آنها به معرفی زندانیان گمنام و یا آنانی که کمتر موررد توجه قرار گرفتهاند، بپردازد.
اولین یادداشت نیز، در اینترنت با عنوان «گلها و سیمخاردارها» منتشر شده است. صرف نظر از اینکه چنین یادداشتهایی میتوانند در دراز مدت راهی به بیرون پیدا کنند یا نه، این موضوع در آستانه یک سالگی اعتراضهای خونبار در ایران، بار دیگر به پرسشها در مورد زندانیان گمنام دامن زده است.
زندانیانی که اطلاع دقیقی از تعداد آنها در دست نیست و کسی نامی از همه آنها نبرده است، اما در میان رسانههای هوادار حکومت ایران نیز گاه به آنها اشاره میشود. منتها این اشارهها در انتقاد به رسانههای دیگری است که مبادرت به نشر مطلبی در این مورد میکنند. اما به نظر میرسد انتقادهای رسانههای هوادار حکومت هم بر پایه اطلاعات درستی بنا نشده است.
برای نمونه پس از انتشار «فهرست زندانیان گمنام در بند ۳۵۰ زندان اوین» در وبسایت ندای سبز آزادی و انتشار گزارشی در این مورد توسط بخش فارسی بی بی سی، خبرگزاری دولتی فارس از «انتشار نام ۳۵۰ نفر از زندانیان گمنام» توسط «رسانه دولتی انگلیس» شدیدا انتقاد کرد.
برخی از فعالان حقوق بشر معتقدند سکوت بیشترین ضربه را به زندانیان و به ویژه آنانی که گمنام ماندهاند، میزند. رضا معینی، پژوهشگر بخش ایران در سازمان گزارشگران بدون مرز در این مورد به رادیو فردا میگوید: «با توجه به گسترش اینترنت، اخبار از همه زندانیان بیشتر طرح میشود، اما فقط خبر منتشر کردن نیست. گاهی انتشار بیموقع خبر میتواند خطرات جدیتری برای زندانی به وجود بیاورد.» آقای معینی در عین حال میگوید: «در بعضی موارد حتی در لیستهایی که منتشر میکنیم بعضی از خانواده ها و برخی از وکلا و حتی برخی از زندانیان تمایل به طرح اسم ندارند.»
در شرایطی که خبر بازداشت یا در زندان ماندن کسی نه تنها توسط سازوکارهای امنیتی اعلام نمیشود، اما گاه خود زندانیان هم تمایلی به اعلام آن ندارند، کار خبر رسانی برای رسانههای مستقل به مراتب سختتر میشود. کار باز سختتر میشود، وقتی اطلاعات دقیقی از خود بازداشتگاهها، مخفی و آشکار، نیز در دست نیست.
اندکی پس از آغاز اعتراضها، روزنامه بریتانیایی گاردین در بخش شهروندی وبسایت خود، صفحهای را برای جمعآوری اطلاعات در مورد بازداشتشدگان گمنام و نامی ایران اختصاص داد. اندکی بعد دامنه بازداشتها به طور روزافزونی بالا گرفت. یکی از آخرین به روز رسانیهای صفحه ویژه گاردین به ژانویه ۲۰۱۰ باز میگردد که در آن نام ۱۲۵۹ زندانی آمده است. اما از آن تاریخ نیز پنج ماه میگذرد و بازداشتها در این مدت ادامه داشته است. [صفحه ویژه گاردین -رادیو فردا مسئول محتوای وبسایتهای دیگر نیست]
در شبکه اجتماعی فیسبوک هم صفحاتی برای معرفی زندانیان ایجاد شده است. یکی از همین صفحات در معرفی خود آورده است: «بدنبال وقایع پس از انتخابات در ایران (خردادماه) در اعتراضات خیابانی گفته میشود بیش از ۱۸ هزار تن بازداشت شدهاند. چند تن از آنان را میشناسیم؟»
چند تن از فعالان مدنی نیز خواستهاند تا کمپین وسیعی «علیه گمنام ماندن» در اینترنت ایجاد شود.
باز هم به نظر میرسد یکی از مشکلات اصلی همان است که آقای معینی به آن اشاره میکند: «بعضی از خانوادهها و برخی از وکلا و حتی برخی از زندانیان تمایل به طرح اسم ندارند.»
در چنین شرایطی، شاید یکی از راههای گرفتن اطلاعات -غیر از آنچه از کانالهای رسمی ایران منتشر میشود- نامهها و یادداشتهایی است که به بیرون درز میکند، مانند آنچه محمد نوریزاد اقدام به نوشتنش کرده است. اما در این مورد هم کار آسان نیست؛ نامه زندانی را، اول زندانبان میخواند.