نظامهای استبدادی در فرایند فروپاشی مراحل مختلفی را از سر میگذرانند. آنها نخست رقابت سیاسی حتی میان نیروهای خودی را محدودتر و محدودتر میکنند (در ایران، با تمسک به نظارت استصوابی)؛ سپس با انواع روشها در انتخابات دستکاری کرده و مشارکت سیاسی را بیمعنی میسازند. در عین حال با تمسک به نیروهای شبه نظامی یا نظامی به کنترل تمامیتطلبانهی جامعه و با ترور و شکنجه و زندان به محدود کردن فعالان سیاسی میپردازند. در برابر این اعمال، نخست گروههایی کوچک و معدود و سپس انبوه میلیونی به اعتراض میپردازند. حکومت با تهدید و ارعاب تلاش میکند مردم به اعتراضات خود پایان دهند و اگر این اعتراضها ادامه پیدا کند خونریزی و شکنجه و اعدام و زندانهای طولانی مدت پاسخ آنهاست. اگر معترضان استقامت ورزند و پس از هر سرکوب علی رغم تهدیدات به میدان بیایند، حکومت به مرحلهی استیصال میرسد. در این مرحله حکومت چگونه رفتار میکند؟
استیصال نظام
جمهوری اسلامی نه تنها بحران مشروعیت و اقتدار و نفوذ دارد بلکه از بحران کارآمدی رنج میبرد. بحران کارآمدی نظام جمهوری اسلامی نه فقط در فرار مغزها یا جمعیت دهها میلیونی زیر خط فقر یا بیکاری دو رقمی یا خروج ارز از کشور بلکه در ناتوانی آن در سرکوب معترضان نیز آشکار میشود. عدم توانایی دستگاههای امنیتی و نظامی و شبه نظامی و قضایی در پایان بخشیدن به اعتراضها برای یک حکومت پلیسی امنیتی نمایانگر تزلزل پایههای قدرت آن است. مقامات امنیتی و انتظامی و نظامی پس از هر تظاهراتی با دستکاری در تعداد معترضان (پایین آوردن آن تا حد ۴۰ تا ۲۰۰ نفر) به صراحت اعلام میکنند که جنبش پایان یافته است اما دوباره دهها هزار نفر در سراسر کشور با شعارهای تازه و تاکتیکهای خلاقانه به عرصهی عمومی میآیند و موثر نبودن سرکوب را در این مرحله فریاد میزنند.
در شش ماهی که از جنبش سبز میگذرد، این حکومت است که فرسوده شده و نیروهایش ناهماهنگ ظاهر میشوند (در روز ۱۶ آذر میان نیروی انتظامی و لباس شخصیها درگیری صورت گرفت). نیروهای جنبش پس از اتمام هر مرحله، خود را برای مرحلهی دیگری از نمایش زنده بودن اعتراضات و ریزش نیروهای حکومتی آماده میکنند. تهدیدات دادستان کل کشور و فرماندهی نیروی انتظامی پس از ۱۶ آذر مبنی بر تمام شدن حجت بر معترضان و آمادگی برای برخورد بارها پیش از این نیز تکرار شده بودند و موثر واقع نشدهاند. این امر حکومت را در مرحلهی استیصال قرار داده است.
عصبانیت و پرخاش
علی رغم تهدیدات بیشمار، سرکوب و نمایشهای قضایی و سیاسی توسط نیروهای بسیجی و امنیتی و نظامی، جنبش سبز با استقامت ادامه پیدا کرده و نه تنها دیکتاتورها بلکه نظام دیکتاتوری در ایران را با جدیترین چالش مواجه ساخته است. رهبران نظام استبدادی جمهوری اسلامی پس از تظاهرات سراسری ۱۶ آذر حتی نمیتوانند عصبانیت خود را از این استقامت و عدم کارایی نیروهای خود پنهان سازند و به ناسزاگویی و تهدیدهای مرگبار مخالفان و ملامت نزدیکان خود متوسل شدهاند. آنها از نابود کردن مخالفان سخن میگویند.
رهبری نظام در آستانهی آماده شدن فعالان جنبش برای راهپیماییهای محرم، خود را مساوی با ملت و مخالفان خود را بدون پایگاه اجتماعی اعلام میکند و به پیشگوییهای تاریخ گرایانه که دستگاههای امنیتی و نظامی باید آنها را محقق کنند میپردازد: «كسانی كه در مقابل ملت قرار گرفته اند، بیریشه هستند. ... دشمنان ملت ایران و نظام اسلامی همچون كف روی آب هستند كه از بین خواهند رفت.» (کیهان، ۲۳ آذر ۱۳۸۸) او حتی لب به دشنام باز میکند: «معنی فتنه همین است ... این جریان گنداب فاسد ... تلاش دارد با ابزارهای مختلف خود در افكار عمومی جهان رسوخ پیدا كند.» (همان)
دیگر مقامات نیز به همین ادبیات روی کرده اند: «موسوی کوچک تر از آن است که امت حزبالله و نظام بخواهد با آن مقابله کند. ... خاتمی، حقیرتر، کوچکتر و پستتر از آن است که این امت حزبالله و دانشجویان بیدار بخواهند با یک چنین شخص حقیری که چشمش به دست غرب است مقابله کند و حتیهاشمی هم کوچک تر از آن است که بخواهیم با وی مبارزه کنیم. ... [خطاب به هواداران جنبش سبز] خاک بر سر شما که از صدام هم پست تر هستید.» (تغییر، روح الله حسینیان، ۲۲ آذز ۱۳۸۸) جعفر شجونی، عضو جامعه روحانیت مبارز نیز علاوه بر توهین، روش برخورد با مخالفان را بیان میکند: «کسانی که گوشهای نشسته و بیانیه صادر میکنند احمق و بیشعور هستند. ... اگر آقا لب تر کند خرخره این آقایان را میجویم.»(موج سبز، ۲۱ آذر ۱۳۸۸) این ادبیات در عین آن که معرف سطح فرهنگی و اجتماعی رهبران جمهوری اسلامی است از ناتوانی جدی این نیروها برای برخوردهای شدیدتر حکایت میکند.
تصمیم گیریهای خلق الساعه و اشتباهات بزرگ
عصبانیت حاکمان واکنشی احساسی است و آمدن این واکنش به عرصهی عمومی نمایانگر پایین آمدن سطح قدرت تصمیم گیریهای موثر یا عقلانی برای نحوهی برخورد با مخالفان است. لحظهای که سران یک حکومت برای سرکوب مخالفان خود احساساتی شوند، همان لحظهی کلیدی تصمیم گیریهای خلق الساعه و اشتباهات بزرگ است. از لحن پرخاشگرانه میتوان خطاهای بزرگی را در تصمیمگیری رهبران جمهوری اسلامی انتظار کشید.
نمایش پاره شدن عکس آقای خمینی و عکسالعمل نمایشی به آن یک نمونه از این تصمیم گیریهای خلق الساعه است که اولا این پرسش را به وجود میآورد که چرا حکومت پاره شدن و سوزانده شدن ولی فقیه موجود را توهین به مقدسات تلقی نمیکند، اما همین کار در مورد ولی فقیه سابق توهین به مقدسات و گناه است (البته چنین گناهی در هیچ متن دینی ذکر نشده است). و ثانیا این گونه اعمال در جهت قدسیت زدایی و عادی سازی چهرهی رهبران سیاسی است و نه به مقام قدسی رساندن آنها. نمایش پاره شدن و سوزاندن عکس آقای خمینی بر خلاف خواست رهبران جمهوری اسلامی عمل میکند تا در جهت خواست آنان.
تشتت درونی
عصبانیت رهبران جمهوری اسلامی نمایانگر وضعیت کاست حکومتی نیز هست و آن اختلافات جدی میان سرکوبگران در مورد نحوهی سرکوب است. گروهی که مصمم و هدفمند و متحد به راه خویش ادامه میدهد دچار ناسزاگویی و ادعاهای واهی مثل از میان بردن طرف مقابل یا «جویدن خرخرهی مخالفان» که میلیونها نفر هستند، نمیشود. حکومت جمهوری اسلامی در سالهای ابتدایی خود نیز به سرکوب مخالفان پرداخت اما به دلیل قدرت و کاریزمای خمینی مصمم و بدون تهدیدات تلویزیونی هر روزه به این کار میپرداخت. آیتالله خامنهای در هماهنگ کردن نیروهای خشنی که در قالب لباس شخصیها سازمان داده شدهاند با نیروهای رسمی با دشواری مواجه است.
برادران سابق و رانت خواران
نکته دیگری که رهبران موجود را مستاصل و لذا عصبانی کرده، عدم همراهی همپیمانان سابق با سرکوبگران است. خامنه ای در گفتار تهدید آمیز خود خطاب به اصلاح طلبان مذهبی پیش از آغاز ماه محرم و حوادث پیش بینی ناپذیر آن، آنها را «برادران سابق» خواند به این معنی که از زیر چتر امنیتی وی خارج شدهاند و باید انتظار هر برخوردی را از حکومت داشته باشند. از نظر وفاداران موجود اینها نمک خورده (با مستمری حکومت معیشت خود را تامین میکنند) و نمکدان شکستهاند.
رسانههای حکومت مدام روحانیونی را که از حکومت مستمری دریافت میکنند یا سنتگرایانی را که در طی سه دهه ثروت کشور را به خود اختصاص دادهاند (رانت خواران) اما از آن به دفاع بر نمیآیند به صراحت یا تلویحا برای نپیوستن به جبههی حق (یا همان حکومت خودکامه) مورد ملامت قرار میدهند.
علت ملامت گروه اول احساس تهدید شدگی شدید است چون حاکمان با رفتارهایی که تاکنون داشتهاند به شدت از سقوط حکومت هراس دارند. علت ملامت گروه دوم این است که حاکمان بر این باورند که این کارمندان دیوانسالاری دینی و معتمدان نظام بدون شایستگی و صرفا بر اساس لطف به این رانتها دست یافتهاند و اکنون نباید ولی نعمت خود را تنها بگذارند.
استیصال نظام
جمهوری اسلامی نه تنها بحران مشروعیت و اقتدار و نفوذ دارد بلکه از بحران کارآمدی رنج میبرد. بحران کارآمدی نظام جمهوری اسلامی نه فقط در فرار مغزها یا جمعیت دهها میلیونی زیر خط فقر یا بیکاری دو رقمی یا خروج ارز از کشور بلکه در ناتوانی آن در سرکوب معترضان نیز آشکار میشود. عدم توانایی دستگاههای امنیتی و نظامی و شبه نظامی و قضایی در پایان بخشیدن به اعتراضها برای یک حکومت پلیسی امنیتی نمایانگر تزلزل پایههای قدرت آن است. مقامات امنیتی و انتظامی و نظامی پس از هر تظاهراتی با دستکاری در تعداد معترضان (پایین آوردن آن تا حد ۴۰ تا ۲۰۰ نفر) به صراحت اعلام میکنند که جنبش پایان یافته است اما دوباره دهها هزار نفر در سراسر کشور با شعارهای تازه و تاکتیکهای خلاقانه به عرصهی عمومی میآیند و موثر نبودن سرکوب را در این مرحله فریاد میزنند.
در شش ماهی که از جنبش سبز میگذرد، این حکومت است که فرسوده شده و نیروهایش ناهماهنگ ظاهر میشوند (در روز ۱۶ آذر میان نیروی انتظامی و لباس شخصیها درگیری صورت گرفت). نیروهای جنبش پس از اتمام هر مرحله، خود را برای مرحلهی دیگری از نمایش زنده بودن اعتراضات و ریزش نیروهای حکومتی آماده میکنند. تهدیدات دادستان کل کشور و فرماندهی نیروی انتظامی پس از ۱۶ آذر مبنی بر تمام شدن حجت بر معترضان و آمادگی برای برخورد بارها پیش از این نیز تکرار شده بودند و موثر واقع نشدهاند. این امر حکومت را در مرحلهی استیصال قرار داده است.
عصبانیت و پرخاش
علی رغم تهدیدات بیشمار، سرکوب و نمایشهای قضایی و سیاسی توسط نیروهای بسیجی و امنیتی و نظامی، جنبش سبز با استقامت ادامه پیدا کرده و نه تنها دیکتاتورها بلکه نظام دیکتاتوری در ایران را با جدیترین چالش مواجه ساخته است. رهبران نظام استبدادی جمهوری اسلامی پس از تظاهرات سراسری ۱۶ آذر حتی نمیتوانند عصبانیت خود را از این استقامت و عدم کارایی نیروهای خود پنهان سازند و به ناسزاگویی و تهدیدهای مرگبار مخالفان و ملامت نزدیکان خود متوسل شدهاند. آنها از نابود کردن مخالفان سخن میگویند.
رهبری نظام در آستانهی آماده شدن فعالان جنبش برای راهپیماییهای محرم، خود را مساوی با ملت و مخالفان خود را بدون پایگاه اجتماعی اعلام میکند و به پیشگوییهای تاریخ گرایانه که دستگاههای امنیتی و نظامی باید آنها را محقق کنند میپردازد: «كسانی كه در مقابل ملت قرار گرفته اند، بیریشه هستند. ... دشمنان ملت ایران و نظام اسلامی همچون كف روی آب هستند كه از بین خواهند رفت.» (کیهان، ۲۳ آذر ۱۳۸۸) او حتی لب به دشنام باز میکند: «معنی فتنه همین است ... این جریان گنداب فاسد ... تلاش دارد با ابزارهای مختلف خود در افكار عمومی جهان رسوخ پیدا كند.» (همان)
دیگر مقامات نیز به همین ادبیات روی کرده اند: «موسوی کوچک تر از آن است که امت حزبالله و نظام بخواهد با آن مقابله کند. ... خاتمی، حقیرتر، کوچکتر و پستتر از آن است که این امت حزبالله و دانشجویان بیدار بخواهند با یک چنین شخص حقیری که چشمش به دست غرب است مقابله کند و حتیهاشمی هم کوچک تر از آن است که بخواهیم با وی مبارزه کنیم. ... [خطاب به هواداران جنبش سبز] خاک بر سر شما که از صدام هم پست تر هستید.» (تغییر، روح الله حسینیان، ۲۲ آذز ۱۳۸۸) جعفر شجونی، عضو جامعه روحانیت مبارز نیز علاوه بر توهین، روش برخورد با مخالفان را بیان میکند: «کسانی که گوشهای نشسته و بیانیه صادر میکنند احمق و بیشعور هستند. ... اگر آقا لب تر کند خرخره این آقایان را میجویم.»(موج سبز، ۲۱ آذر ۱۳۸۸) این ادبیات در عین آن که معرف سطح فرهنگی و اجتماعی رهبران جمهوری اسلامی است از ناتوانی جدی این نیروها برای برخوردهای شدیدتر حکایت میکند.
تصمیم گیریهای خلق الساعه و اشتباهات بزرگ
عصبانیت حاکمان واکنشی احساسی است و آمدن این واکنش به عرصهی عمومی نمایانگر پایین آمدن سطح قدرت تصمیم گیریهای موثر یا عقلانی برای نحوهی برخورد با مخالفان است. لحظهای که سران یک حکومت برای سرکوب مخالفان خود احساساتی شوند، همان لحظهی کلیدی تصمیم گیریهای خلق الساعه و اشتباهات بزرگ است. از لحن پرخاشگرانه میتوان خطاهای بزرگی را در تصمیمگیری رهبران جمهوری اسلامی انتظار کشید.
نمایش پاره شدن عکس آقای خمینی و عکسالعمل نمایشی به آن یک نمونه از این تصمیم گیریهای خلق الساعه است که اولا این پرسش را به وجود میآورد که چرا حکومت پاره شدن و سوزانده شدن ولی فقیه موجود را توهین به مقدسات تلقی نمیکند، اما همین کار در مورد ولی فقیه سابق توهین به مقدسات و گناه است (البته چنین گناهی در هیچ متن دینی ذکر نشده است). و ثانیا این گونه اعمال در جهت قدسیت زدایی و عادی سازی چهرهی رهبران سیاسی است و نه به مقام قدسی رساندن آنها. نمایش پاره شدن و سوزاندن عکس آقای خمینی بر خلاف خواست رهبران جمهوری اسلامی عمل میکند تا در جهت خواست آنان.
تشتت درونی
عصبانیت رهبران جمهوری اسلامی نمایانگر وضعیت کاست حکومتی نیز هست و آن اختلافات جدی میان سرکوبگران در مورد نحوهی سرکوب است. گروهی که مصمم و هدفمند و متحد به راه خویش ادامه میدهد دچار ناسزاگویی و ادعاهای واهی مثل از میان بردن طرف مقابل یا «جویدن خرخرهی مخالفان» که میلیونها نفر هستند، نمیشود. حکومت جمهوری اسلامی در سالهای ابتدایی خود نیز به سرکوب مخالفان پرداخت اما به دلیل قدرت و کاریزمای خمینی مصمم و بدون تهدیدات تلویزیونی هر روزه به این کار میپرداخت. آیتالله خامنهای در هماهنگ کردن نیروهای خشنی که در قالب لباس شخصیها سازمان داده شدهاند با نیروهای رسمی با دشواری مواجه است.
برادران سابق و رانت خواران
نکته دیگری که رهبران موجود را مستاصل و لذا عصبانی کرده، عدم همراهی همپیمانان سابق با سرکوبگران است. خامنه ای در گفتار تهدید آمیز خود خطاب به اصلاح طلبان مذهبی پیش از آغاز ماه محرم و حوادث پیش بینی ناپذیر آن، آنها را «برادران سابق» خواند به این معنی که از زیر چتر امنیتی وی خارج شدهاند و باید انتظار هر برخوردی را از حکومت داشته باشند. از نظر وفاداران موجود اینها نمک خورده (با مستمری حکومت معیشت خود را تامین میکنند) و نمکدان شکستهاند.
رسانههای حکومت مدام روحانیونی را که از حکومت مستمری دریافت میکنند یا سنتگرایانی را که در طی سه دهه ثروت کشور را به خود اختصاص دادهاند (رانت خواران) اما از آن به دفاع بر نمیآیند به صراحت یا تلویحا برای نپیوستن به جبههی حق (یا همان حکومت خودکامه) مورد ملامت قرار میدهند.
علت ملامت گروه اول احساس تهدید شدگی شدید است چون حاکمان با رفتارهایی که تاکنون داشتهاند به شدت از سقوط حکومت هراس دارند. علت ملامت گروه دوم این است که حاکمان بر این باورند که این کارمندان دیوانسالاری دینی و معتمدان نظام بدون شایستگی و صرفا بر اساس لطف به این رانتها دست یافتهاند و اکنون نباید ولی نعمت خود را تنها بگذارند.