هفته گذشته با انتشار کتاب «ساده چون صدای گاو» ترجمه فارسی ۳۰ شعر ولادیمیر مایاکوفسکی در دسترس فارسیزبانان قرار گرفت و ترجمه مجموعه دیگری از شعرهای او نیز با عنوان «آتش سرد» در روزهای آینده منتشر خواهد شد. این دو کتاب را بابک شهاب به فارسی ترجمه کرده است.
نام و آثار ولادیمیر مایاکوفسکی برای کتابخوانان ایرانی آشنا است و برخی از آثار او پیش از این به فارسی ترجمه شدهاند که از آن جمله میتوان به دو کتاب «ساس» و «حمام» به ترجمه ع. نوريان، «ابر شلوارپوش»، «زندگی و کار»، با ترجمه مديا كاشيگر، «آمريکايی که من شناختم»، به ترجمه وازریک درساهاکیان و «شعر چگونه ساخته میشود؟» با ترجمه اسماعیل عباسی اشاره کرد. آخرين شعر ماياكوفسكی پیش از خودکشی را نیز یوسف اباذری به فارسی ترجمه کرده است.
ولادیمیر مایاکوفسکی ،که او از به عنوان یکی از خلاقترین شاعران روسیه و جهان یاد میکنند، در ۱۸۹۳ در گرجستان، که در آن روزگار به روسیه تزاری تعلق داشت، در خانوادهای فقیر، چشم به جهان گشود و از همان دوران نوجوانی سری پرشور و طبعی شورشی داشت و نفی و نقد و طغیان از مولفههای اصلی شعر درخشان و زندگی کوتاه او بود.
مایاکوفسکی نوجوان در فضای پر تنش پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه دل به ادبیات خلاقه و نوآور سیاست انقلابی داد و با خلق ساختارها و زبانی تازه، با درونی کردن خلاقانه و هنرمندانه شور و شوق فضای انقلاب اکتبر در آثار خود و با ابداع وزن، ریتم و تصویرهای نو و دمیدن نگاهی تازه در شعر خطابی خود، به عنوان یکی از پیشروترین و خلاقانهترین شاعران زبان روسی و یکی از پیشگامان شعر «فوتوریستی» تثبیت شد و مولفههای خلاقانه شعر خود را در نمایشنامههای خویش نیز استادانه به کار گرفت.
زندگی مایاکوفسکی نیز با شعر او همگن بود؛ در ۱۴ سالگی در سال ۱۹۰۸ به حزب سوسيال دمكرات روسیه پیوست که جناح انقلابی آن چند سال بعد به حزب بلشویک و کمونیست تغییر نام داد و در انقلاب اکتبر به قدرت رسید.
فعالیتهای انقلابی مایاکوفسکی نوجوان خشم پلیس سیاسی تزار را برانگیخت و او در ۱۵ سالگی به زندان افتاد و پس از دوبار زندانی شدن برای سه سال به تبعید فرستاده شد.
در سال ۱۹۱۳ نخستین نمایشنامه مایاکوفسکی با عنوان تراژدی ولاديمير ماياكوفسكی، در تئاتر لوناپارک پطرزبورگ به صحنه رفت. عنوان این نمایشنامه را اداره سانسور برگزید، چرا که ماياكوفسكی این اثر را بدون نام به اداره بررسی کتاب فرستاد و کارمندان سانسور نام نویسنده را نام اثر پنداشتند.
ماياکوفسکی که با محافل ِ آوانگارد هنری و نوآور همدل بود در سال ۱۹۱۳ بیانیه «سیلی برگوش عامه» را منتشر کرد که فراخوانی بود برای برگذشتن از بینش و فرمهای سنتی در ادبیات و هنر آن روزگار.
از ۱۳ جلد مجموعه شعرهای مایاکوفسکی یک جلد پیش از انقلاب و ۱۲ جلد پس از انقلاب ۱۹۱۷ منتشر شدند. مایاکوفسکی که آثار او تجلی هنری شور و شوق و نفی و نقد انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب نیز کوشید تا فضای انقلاب را که موجی از امید و شور برانگیخته بود و با منش فردی و بینش شورشی او همگن بود، در شعر خطابی خود تصویر کرده و با شعر خوانی در جبههها، خیابانها، کارخانهها و میکدهها با تودههای مردم ارتباطی زنده برقرار کند.
مایاکوفسکی در ۱۹۲۳ سردبیری مجله فوتوریستی و آوانگارد «لف» را بر عهده گرفت و در سال ۱۹۲۵ به فرانسه، اسپانیا، کوبا، مکزیک و آمریکا سفر کرد.
دولت شوروری پس از پیروزی در انقلاب ۱۹۱۷ برآن بود تا شور و شوق انقلاب را به سود اقتدار رسمی حذف کند و از این منظر با فوتوریزم و دیگر نحلههای شورشی و آوانگارد هنر و ادبیات به دشمنی برخاست.
دولت و حزب کمونیست شوروی در منظر عمومی مایاکوفسکی را گرامی میداشتند اما بورکراسی دولتی و حزبی در کار حذف خلاقان عرصه هنر بود. شاخکهای حساس و نگاه تیز مایاکوفسکی مرگ شوق و گرمای انقلابی و ظهور سرد استبداد را دیدند و شاعر انقلاب چندان سرخورده شد که در ۱۴ آوریل ۱۹۳۰ در ۳۶ سالگی با شلیک گلولهای به مغز خود به زندگی پرشور و خلاق خود پایان داد.
نام و آثار ولادیمیر مایاکوفسکی برای کتابخوانان ایرانی آشنا است و برخی از آثار او پیش از این به فارسی ترجمه شدهاند که از آن جمله میتوان به دو کتاب «ساس» و «حمام» به ترجمه ع. نوريان، «ابر شلوارپوش»، «زندگی و کار»، با ترجمه مديا كاشيگر، «آمريکايی که من شناختم»، به ترجمه وازریک درساهاکیان و «شعر چگونه ساخته میشود؟» با ترجمه اسماعیل عباسی اشاره کرد. آخرين شعر ماياكوفسكی پیش از خودکشی را نیز یوسف اباذری به فارسی ترجمه کرده است.
ولادیمیر مایاکوفسکی ،که او از به عنوان یکی از خلاقترین شاعران روسیه و جهان یاد میکنند، در ۱۸۹۳ در گرجستان، که در آن روزگار به روسیه تزاری تعلق داشت، در خانوادهای فقیر، چشم به جهان گشود و از همان دوران نوجوانی سری پرشور و طبعی شورشی داشت و نفی و نقد و طغیان از مولفههای اصلی شعر درخشان و زندگی کوتاه او بود.
مایاکوفسکی نوجوان در فضای پر تنش پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه دل به ادبیات خلاقه و نوآور سیاست انقلابی داد و با خلق ساختارها و زبانی تازه، با درونی کردن خلاقانه و هنرمندانه شور و شوق فضای انقلاب اکتبر در آثار خود و با ابداع وزن، ریتم و تصویرهای نو و دمیدن نگاهی تازه در شعر خطابی خود، به عنوان یکی از پیشروترین و خلاقانهترین شاعران زبان روسی و یکی از پیشگامان شعر «فوتوریستی» تثبیت شد و مولفههای خلاقانه شعر خود را در نمایشنامههای خویش نیز استادانه به کار گرفت.
زندگی مایاکوفسکی نیز با شعر او همگن بود؛ در ۱۴ سالگی در سال ۱۹۰۸ به حزب سوسيال دمكرات روسیه پیوست که جناح انقلابی آن چند سال بعد به حزب بلشویک و کمونیست تغییر نام داد و در انقلاب اکتبر به قدرت رسید.
فعالیتهای انقلابی مایاکوفسکی نوجوان خشم پلیس سیاسی تزار را برانگیخت و او در ۱۵ سالگی به زندان افتاد و پس از دوبار زندانی شدن برای سه سال به تبعید فرستاده شد.
در سال ۱۹۱۳ نخستین نمایشنامه مایاکوفسکی با عنوان تراژدی ولاديمير ماياكوفسكی، در تئاتر لوناپارک پطرزبورگ به صحنه رفت. عنوان این نمایشنامه را اداره سانسور برگزید، چرا که ماياكوفسكی این اثر را بدون نام به اداره بررسی کتاب فرستاد و کارمندان سانسور نام نویسنده را نام اثر پنداشتند.
ماياکوفسکی که با محافل ِ آوانگارد هنری و نوآور همدل بود در سال ۱۹۱۳ بیانیه «سیلی برگوش عامه» را منتشر کرد که فراخوانی بود برای برگذشتن از بینش و فرمهای سنتی در ادبیات و هنر آن روزگار.
از ۱۳ جلد مجموعه شعرهای مایاکوفسکی یک جلد پیش از انقلاب و ۱۲ جلد پس از انقلاب ۱۹۱۷ منتشر شدند. مایاکوفسکی که آثار او تجلی هنری شور و شوق و نفی و نقد انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب نیز کوشید تا فضای انقلاب را که موجی از امید و شور برانگیخته بود و با منش فردی و بینش شورشی او همگن بود، در شعر خطابی خود تصویر کرده و با شعر خوانی در جبههها، خیابانها، کارخانهها و میکدهها با تودههای مردم ارتباطی زنده برقرار کند.
مایاکوفسکی در ۱۹۲۳ سردبیری مجله فوتوریستی و آوانگارد «لف» را بر عهده گرفت و در سال ۱۹۲۵ به فرانسه، اسپانیا، کوبا، مکزیک و آمریکا سفر کرد.
دولت شوروری پس از پیروزی در انقلاب ۱۹۱۷ برآن بود تا شور و شوق انقلاب را به سود اقتدار رسمی حذف کند و از این منظر با فوتوریزم و دیگر نحلههای شورشی و آوانگارد هنر و ادبیات به دشمنی برخاست.
دولت و حزب کمونیست شوروی در منظر عمومی مایاکوفسکی را گرامی میداشتند اما بورکراسی دولتی و حزبی در کار حذف خلاقان عرصه هنر بود. شاخکهای حساس و نگاه تیز مایاکوفسکی مرگ شوق و گرمای انقلابی و ظهور سرد استبداد را دیدند و شاعر انقلاب چندان سرخورده شد که در ۱۴ آوریل ۱۹۳۰ در ۳۶ سالگی با شلیک گلولهای به مغز خود به زندگی پرشور و خلاق خود پایان داد.