برنامه هستهای ايران يکی از بزرگترين دلمشغولیهای آمريکا و اکثريت کشورهای اروپايی است و کوشش های بين المللی توأم با تشويق و تهديد ايران تاکنون راه به جايی نبرده است.
ارائه بسته مشوق ها و اعمال تحريم از سوی کشورهای موسوم به گروه ۱+۵ يعنی آمريکا، روسيه، چين، بريتانيا، فرانسه و آلمان بی نتیجه باقی مانده و قطعنامههای شورای امنيت سازمان ملل متحد نيز نتيجهای مطلوب نداده است.
کشورهای گروه ۱+۵ که خواستار توقف برنامه غنی سازی ايران هستند، بر اين باورند که جمهوری اسلامی ایران به دنبال دستيابی به جنگ افزار هستهای است. ايران با رد اين ادعا، فعاليتهای خود را مطابق قوانين بين المللی پادمانهای جهانی میداند و ضمن اصرار بر ادامه غنی سازی اورانیوم، هدف برنامه اتمی خود را توليد سوخت هستهای اعلام کرده است.
برنامه هسته ای ايران پيشينهای ديرينه دارد و در زمان محمدرضا شاه پهلوی شکل گرفت. آيا اين برنامه همواره پرهياهو و جنجالبرانگيز بوده است؟ هدف شاه ار برنامه هستهای ايران چه بود؟ برنامه هستهای ايران پس از انقلاب به چه سمت و سويی رفت؟ سياست هستهای محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق، و دولت محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور کنونی ایران، و تعاملشان با کشورهای غربی چگونه بوده است؟
و بالاخره اينکه با روی کار آمدن باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، و ابراز تمايل او برای گفتوگوی بدون پيش شرط با دولت ایران، آيا مسئله هستهای ایران ممکن است به شکلی حل شود؟
اين پرسش ها را با چهار کارشناس بين المللی در ميان گذاشتيم: پروفسور محمد سهیمی، از دانشگاه کاليفرنيای جنوبی آمريکا، دکتر جيم والش از انستيتوی تکنولوژی ماساچوست آمريکا، دکتر شهرام چوبين از مرکز مطالعات سياست های امنيتی در ژنو سويس و مارک فيتزپاتريک از موسسه بين المللی مطالعات استراتژيک در لندن.
هدفها و دامنه برنامه هستهای ايران در زمان شاه چه بود؟
محمد سهيمی: «بخش بزرگی از اهداف شاه در رابطه با متنوع تر کردن منابع انرژی ايران، تأمين بخشی از انرژی ايران توسط راکتورهای هستهای و ورود تکنولوژی مدرن هستهای به ايران بود. ولی در عين حال جنبههای ديگری هم داشت. واضح است هر کشوری که به تکنولوژی هسته ای دست پيدا کند، آن تکنولوژی به طور بالقوه -اگرنه بالفعل- می تواند برای اهداف نظامی و امنيتی استفاده شود. شاه در چندين مورد مصاحبههايی که کرده بود، گفته بود ايران ممکن است بخواهد تلاش کند به سلاح هستهای دست پيدا کند. آن موقع شاه متحد غرب بود و غرب نسبت به اين موضوع اعتراض عمدهای نمیکرد.»
در زمان شاه با توجه به شرايط بين المللی و دوستی ايران و آمريکا، واشینگتن در نظر داشت چندين راکتور هستهای در ايران راه بیاندازد و در تحقیقاتی که مؤسسه استانفورد آمريکا منتشر کرده بود نیز این موضوع توصيه شده بود.
محمد سهيمی: «شاه متحد آمريکا بود. در تاريخ سه آوريل ۱۹۷۴، ريچارد هلمز سفير وقت آمريکا در تهران، نامه محرمانهای به آقای اسدالله علم وزير دربار نوشت و طی آن پيشنهاد کرده بود که کميسيون مشترکی تشکيل شود که راههای همکاری بيشتر بين ايران و آمريکا را بررسی کند. همان زمان، موسسه استانفورد اعلام کرده بود که تا سال ۱۹۹۰ ايران به حدود ۲۰ هزار مگابايت برق نياز دارد که شرايط موجود برق ايران قادر نبود آن را تأمين کند. به همين دليل شاه علاقه پيدا کرده بود که تکنولوژی هستهای وارد ايران شود. غرب با اين جريان مخالفتی نداشت. دولت آقای جرالد فورد -که پس از استعفای ریچارد نيکسون روی کار آمد- حتی به ايران پيشنهاد کرد که در ايران تأسيسات "دوباره پردازی پلوتونيوم" که از زباله های هسته ای به دست می آيد و نیز [تأسیسات] غنی سازی اورانيوم تأسيس شود.
شاه صحبت اين را کرده بود که ۲۳ مرکز هسته ای ساخته شود. طبق قراردادی که بعدا بين ايران و آمريکا در سال ۱۹۷۷ بسته شد در زمان ديدار پرزيدنت کارتر از ايران، قرار بود که هشت راکتور هستهای ساخته شود که مبلغ قرارداد در آن زمان ۱۵ ميليارد دلار بود.»
اما بعد از انقلاب، انقلابيون از سياست هستهای شاه شديدا انتقاد کردند و دولت موقت مهدی بازرگان نيز همه قراردادهای هستهای را لغو کرد. آيا اين تصميم درستی بود؟
محمد سهيمی: «جوی که در آن دولت بازرگان تصميم به لغو قرارداد گرفت يک جو انقلابی بود. با توجه به جو موجود و اوضاع خراب اقتصادی ايران، دولت مهندس بازرگان تصميم گرفت برنامه هستهای شاه را لغو کند. شايد بشود گفت درست نبود زيرا ورود تکنولوژی هستهای به ايران به هرحال اجتناب ناپذير بود.»
به نظر میرسد دولتهای ايران برخلاف تصميمهای رهبران انقلابي، برنامه هستهای رها شده را احيا کردند. چرا؟ هدف جمهوری اسلامی ايران چه بود؟
شهرام چوبين: «تصميم برای روی آوردن به نيروی هستهای در اواسط دهه ۱۹۸۰ گرفته شد. و کسانی مانند علی اکبر رفسنجانی در اين کار دخيل بودند. برنامه هستهای ايران در آن زمان يک برنامه فشرده نبود و هدف اين بود که برنامه هستهای احيا شود و سپس بررسی گردد که تا کجا میتوان پيش رفت. پيشرفت برنامه در اين دوران کند بود. ايران فيزيکدان و مهندس کافی برای اين کار نداشت. مهمتر اين که دسترسی به تکنولوژی مربوطه را هم نداشت تا برنامهاش را با سرعت پيش ببرد. بنابراين برنامه هستهای ايران با کندی و کوششهای سازمان انرژی اتمی ايران ادامه يافت. در دوران رياست جمهوری خاتمی، روابط ايران با غرب رو به بهبود نسبی گذاشت و ايران از تکنولوژی هستهای پاکستان -از طريق عبدالقدير خان- بهره گرفت. اين کار سرعت لازم را به برنامه هستهای ايران داد. از سال ۱۹۹۹ به بعد ايران گامهای بلندتری برداشت و تقريبا خودکفا شد. جز پاکستان، چينیها و ساير کشورها از همکاری خودداری کردند. با وجود اين خاتمی کنترل چندانی بر بخشهايی از برنامه هستهای ايران نداشت.»
به باور برخی آگاهان سیاسی، مردم ايران از پيشرفت برنامه هستهای بی خبر بودند و موضوع هستهای تنها در جمع خبرگان سياسی مطرح میشد. در مجموع سياست هستهای ايران در زمان خاتمی را چگونه ارزيابی میکنيد؟
شهرام چوبين: «در اين دوره اتفاقات جالبی افتاد. همه کشورها از برنامه هسته ای اعلام نشده ايران آگاه بودند. ولی از تاسيسات هستهای نطنز و برنامه غنی سازی ايران اطلاعی نداشتند. ايران هم حرفی در اين مورد به کسی نزده بود. اما در اوت سال ۲۰۰۲ زمانی که نيروهای آمريکايی پس از شکست طالبان به فکر حمله به عراق افتاده بودند، از کارآيی خود در افغانستان خيلی راضی بودند، «مجاهدين خلق» وارد عمل شدند و شواهدی ارائه کردند مبنی بر اينکه بخشی از برنامه هستهای ايران سری و پوشيده است.
در پی اين افشاگریها، ايران از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ میلادی -يعنی دوران خاتمی- شديدا نگران بود و احتمال میداد که آمريکا به بهانه برنامه هستهای جمهوری اسلامی به ايران حمله کند. نتيجه اين که آيت الله خامنه ای به دولت خاتمی اجازه داد که با کشورهای بريتانيا، فرانسه و آلمان -موسوم به کشورهای سه گانه اتحاديه اروپا- وارد مذاکره شود و مفاد پروتکل الحاقی را برای بازرسیهای بيشتر بپذيرد و غنی سازی را معوق کند. اما به مرور زمان وضع منطقهای و رفتار ايران تغيير کرد و در سال ۲۰۰۵ شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی تصميم گرفت پرونده هستهای ايران را به خاطر عدم همکاری دولت ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد بفرستد.»
اما سياست هستهای دولت خاتمی چه تفاوتی با سياست هستهای دولت احمدی نژاد دارد؟
شهرام چوبين: «وقتی احمدی نژاد به قدرت رسيد، با درنظر گرفتن اکثريت اصولگرايان در مجلس و تکيه بر گرايشهای خود، با حمايت آقای خامنه ای نخست از گفتگو با غرب سر باز زد و اجرای مفاد پروتکل الحاقی را وارد ندانست. دوم اين که به سياستهای تودهگرايانه و مردمباورانه روی آورد. سياستهای پوپوليستی. سفرهای استانی خود را آغاز کرد و در سخنرانیهايش سعی کرد حمايت مردم را به برنامه هستهای جلب کند. احمدی نژاد وانمود کرد که او و حاميانش ملیگرايان بصيری هستند که برنامه هستهای ايران را نجات دادند. اما نبايد فراموش کرد که آيت الله خامنه ای است که سررشته سياست هستهای را چه در دولت خاتمی و چه در دولت احمدی نژاد در دست داشته و دارد. از ديد هواداران احمدی نژاد هرکس که از سياست های او انتقاد کند، خائن و عامل کشورهای خارجی است.»
اکنون باراک اوباما زمام قدرت را در واشینگتن در دست دارد و برخلاف جرج بوش تمايل دارد "بدون پيش شرط" يعنی "توقف غني سازی اورانیوم" با ايران گفتوگو کند. آيا گفتوگوی بدون پيش شرط پا خواهد گرفت؟
جيم والش: «به باور من آمريکا مستقيما با ايران گفتگو خواهد کرد. مهمترين نکته در اين مذاکرات اين است که شخصيت دولتمردانی مانند احمدی نژاد يا اوباما مطرح نخواهد بود. زيرا دو دولت به گفتوگو خواهند نشست. سياست اوباما بر اساس نظرسنجیها مورد حمايت مردم آمريکا است. اما گفتگوی تنها کافی نيست و چيزی برای عرضه کردن مهم است. اگر آمريکا همان حرفهای گذشته اش را در گفتوگوها تکرار کند، پيشرفت چندانی حاصل نخواهد شد. اوباما در مصاحبهای با تلويزيون العربيه گفت دولت به يکی دو ماه وقت نياز دارد تا طرح و رويه گفتوگو با ايران را بررسی کند. من به پيشرفت کار خوشبينم.»
مارک فيتزپتريک: «من خوشبين نيستم که گفتوگو با ايران به نتيجهای برسد و توسعه برنامه هستهای ايران را متوقف کند. برنامهای که نگرانی شديدی را پديد آورده است. در سه سال گذشته ايران به مصالحهای تن در نداده است. با وجود اين بدون گفتوگوی مستقيم ميان ايران و آمريکا نمیتوان چيزی را پيش بينی کرد. از ديدگاه نظری اگر ايران احساس کند که آمريکا در گفتوگو صادق است، آن وقت امکان دارد به نوعی سازش در برنامه هستهایش تن در دهد و ممکن است حتی برخی گزينهها و راهها را مد نظر قرار دهد.»
سياست اوباما غير از کنار گذاشتن پيش شرط، چه تفاوتهايی با سياست جرج بوش خواهد داشت؟
مارک فيتزپتريک: «بيشترين تغييراتی را که اوباما میخواهد ايجاد کند، مربوط به روند اجرای سياست آمريکا است. مانند گفتوگوی بدون پيش شرط با ايران. فکر نمیکنم که شالوده سياست، منافع مورد نظر و موضع آمريکا تغييری کرده باشد. اوباما همان سياست را دنبال خواهد کرد که پيشتر آمريکا، کشورهای اروپايی، روسيه و چين درقبال برنامه هستهای ايران اتخاذ کرده بودند و آن اين است که ايران دو گزينه در پيش دارد. يا میتواند با جامعه جهانی تعامل داشته باشد و از منافع اين کار -مانند سرمايهگذاری خارجی در ايران و گسترش بازرگانی- بهره گيرد، به شرطی که برنامه غنی سازی را متوقف کند. و گزينه دوم اينکه اگر به فعاليتهای هستهای خود ادامه دهد با انزوای سياسی و اقتصادی بيشتری مواجه خواهد شد.»
شماری از مقامهای ايران میگويند که «سياست اوباما تفاوت اساسی و ذاتی با سياست بوش ندارد و فقط چماق و هويج آن بزرگتر است.»
جيم والش: «فکر نمیکنم اينها قطعی و غيرقابل تغيير باشد. دولت اوباما در حال بررسی و تجديدنظر سياست آمريکا در قبال ايران است و هيلاری کلينتون هم در جلسه معارفهاش در کنگره از تاکيد و رويه و تاکتيک خاصی برای گفتوگو با ايران خودداری کرد. به باور من در دولت اوباما بحثهای جدی درباره سياست آمريکا نسبت به ايران در خواهد گرفت. برخی ممکن است در پی تاکتيک چماق و هويج و تهديدهای بيشتری باشند و برخی هم در پی راههای ابتکاری و واقعگرايانه. در هرصورت لازم است که آمريکا و ايران منافع يکديگر را در نظر گيرند و به نوعی مصالحه تن در دهند.»
برخی از مقامهای ايران غنی سازی را خط قرمز میدانند و عبور از اين خط را توصيه نمیکنند.
مارک فيتزپتريک: «ايران، اگر هدف غنی سازی را بالاتر از هر هدفی بپندارد، راه به جايی نخواهد برد و احتمالا نااميد خواهد شد. تنها آمريکا و باراک اوباما نيستند که خواهان توقف غنی سازی در ايران هستند. جامعه جهانی -از جمله شورای امنيت سازمان ملل متحد و شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی- از ايران خواستهاند که غنی سازی را متوقف کند. مقامهای ايرانی، اگر بر اين باورند که هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، در اشتباهند. اوباما با اظهار تمايل به گفتوگوی مستقيم توجه خاصی به غرور ملی ايرانيان دارد و میخواهد رفتار با ايران مانند رفتار با يک دوست باشد. اين کار میتواند مورد اقبال مردم ايران قرار گيرد و مساله غنی سازی را تحت الشعاع قرار دهد.»
شماری از کارشناسان بر اين باورند که گفتوگوی ايران آمريکا در چند ماه باقيمانده از رياست جمهوری احمدی نژاد صورت نخواهد گرفت زيرا آمريکا نمیخواهد موقعيت او را پيش از انتخابات ايران تقويت کند.
مارک فيتزپتريک: «به باور من گفتوگوهايی در سطوح مختلف بين مقامهای دو کشور انجام خواهد شد. قطع نظر از موضوع انتخابات رياست جمهوری در ايران فکر نمی کنم اوباما شخصا در اين گفتوگو ها شرکت کند. به ويژه در نخستين ماههای رياست جمهوریاش. او کارهای مهمتری با اولويتهای فوری در دستور کار خود دارد. گذشته از اين، گفتوگوها طبعا از سطح پایين شروع میشود. اگر نتيجه مثبت دهد ممکن است در ماههای آينده امسال باراک اوباما نيز وارد عمل شود. در صورتی که اين احتمال وجود داشته باشد که گفتوگوی رؤسای جمهوری دو کشور ممکن است مثمر ثمر واقع شود.»
آيا میتوان به حل مسئله هستهای ايران در آينده نزديک خوشبين بود؟
جيم والش: «درحاليکه قدمهايی به جلو برداشته میشود، مدنظر قرار دادن يک نکته بسيار مهم است و آن اينکه دو طرف مذاکره نبايد بيش از اندازه حساسيت به خرج دهند. حساسيت به اظهارات و شعارهای برخی افراد. لازم است دو طرف همديگر را تنها با حرفهايی که میزنند قضاوت نکنند. عمل يکديگر را هم در نظر گيرند. در اين صورت بخت بيشتری برای حل مسئله خواهيم داشت.»
شهرام چوبين: «در گذشته به عدم تمايل آمريکا به گفتوگو با ايران بسيار توجه شده است. اما اين موضوع ديگر مطرح نيست. زيرا آمريکا میخواهد با ايران گفتوگو کند. حالا سوال مهم اين است که ايران چه خواهد کرد. آيا تهران میخواهد با واشنگتن مذاکره کند يا نه. در اين ارتباط مسائلی وجود دارند: يکی مسئله غنی سازی اورانيوم در ايران است که خود جزيی از مسئلهای بزرگتر است. اگر اين مسئله صرفا يک مسئله تکنيکی بود، میشد راههايی برای حل آن پيدا کرد و غني سازی ايران را با پنج شش هزار سانتريفيوژ درمقابل بازرسیهای گسترده و سرزده آژانس پذيرفت. ولی موضوع فراتر از غنی سازی است و آن هم "اعتماد" است. هربار که مساله غنی سازی مطرح میشود، ايران به بهانههايی متوسل میشود. از جمله اينکه آمريکا بايد از ايران عذرخواهی کند، نيروهای آمريکا بايد از منطقه خارج شوند و يا آمريکا بايد از حمايت "صهيونيستها" دست بردارد.
به عبارت ديگر تهران آب را گل آلود میکند. درخواست واشینگتن اين است که ايران مسئولانه رفتار کند و يا مواضع خود را ملايم کند. در اينجا میشود پرسيد که آيا جمهوری اسلامی ایران تمايلی به تعويض رفتار خود دارد يا نه، رفتاری که به باور رهبران ايران باعث سربلندی و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه شده است. رفتارهايی مانند حمايت از حزب الله و حماس و ستيزهجويان عراقی و افغانستانی. خلاصه اينکه آيا ايران میخواهد اينگونه رفتارها را به خاطر برقراری روابط عادی با غرب تغيير دهد؟
اگر پاسخ منفی باشد مساله هسته ای ايران حل نخواهد شد و اگر مثبت باشد، آمريکا با ايران کنار خواهد آمد، به شرط آنکه ايران بخواهد يک کشور معمولی باشد و نه يک نهاد انقلابی. اين مهمترين مسئله است. برنامه هستهای يک موضوع فرعی است. البته حل آن فوريت دارد. جواب اين سئوال که ايران میخواهد رفتار خود را تغيير دهد يا نه، به عهده يک نفر است و آن هم آيت الله خامنه ای است و آيت الله خامنه ای برای پاسخ به پرسش، سئوال ديگری را بايد مد نظر قرار دهد و آن اينکه: آيا عادی شدن روابط ايران با کشورهای دنيا به بقای رژيم ایران کمک خواهد کرد يا نه؟»
ارائه بسته مشوق ها و اعمال تحريم از سوی کشورهای موسوم به گروه ۱+۵ يعنی آمريکا، روسيه، چين، بريتانيا، فرانسه و آلمان بی نتیجه باقی مانده و قطعنامههای شورای امنيت سازمان ملل متحد نيز نتيجهای مطلوب نداده است.
کشورهای گروه ۱+۵ که خواستار توقف برنامه غنی سازی ايران هستند، بر اين باورند که جمهوری اسلامی ایران به دنبال دستيابی به جنگ افزار هستهای است. ايران با رد اين ادعا، فعاليتهای خود را مطابق قوانين بين المللی پادمانهای جهانی میداند و ضمن اصرار بر ادامه غنی سازی اورانیوم، هدف برنامه اتمی خود را توليد سوخت هستهای اعلام کرده است.
برنامه هسته ای ايران پيشينهای ديرينه دارد و در زمان محمدرضا شاه پهلوی شکل گرفت. آيا اين برنامه همواره پرهياهو و جنجالبرانگيز بوده است؟ هدف شاه ار برنامه هستهای ايران چه بود؟ برنامه هستهای ايران پس از انقلاب به چه سمت و سويی رفت؟ سياست هستهای محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق، و دولت محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور کنونی ایران، و تعاملشان با کشورهای غربی چگونه بوده است؟
و بالاخره اينکه با روی کار آمدن باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، و ابراز تمايل او برای گفتوگوی بدون پيش شرط با دولت ایران، آيا مسئله هستهای ایران ممکن است به شکلی حل شود؟
اين پرسش ها را با چهار کارشناس بين المللی در ميان گذاشتيم: پروفسور محمد سهیمی، از دانشگاه کاليفرنيای جنوبی آمريکا، دکتر جيم والش از انستيتوی تکنولوژی ماساچوست آمريکا، دکتر شهرام چوبين از مرکز مطالعات سياست های امنيتی در ژنو سويس و مارک فيتزپاتريک از موسسه بين المللی مطالعات استراتژيک در لندن.
هدفها و دامنه برنامه هستهای ايران در زمان شاه چه بود؟
محمد سهيمی: «بخش بزرگی از اهداف شاه در رابطه با متنوع تر کردن منابع انرژی ايران، تأمين بخشی از انرژی ايران توسط راکتورهای هستهای و ورود تکنولوژی مدرن هستهای به ايران بود. ولی در عين حال جنبههای ديگری هم داشت. واضح است هر کشوری که به تکنولوژی هسته ای دست پيدا کند، آن تکنولوژی به طور بالقوه -اگرنه بالفعل- می تواند برای اهداف نظامی و امنيتی استفاده شود. شاه در چندين مورد مصاحبههايی که کرده بود، گفته بود ايران ممکن است بخواهد تلاش کند به سلاح هستهای دست پيدا کند. آن موقع شاه متحد غرب بود و غرب نسبت به اين موضوع اعتراض عمدهای نمیکرد.»
«واضح است هر کشوری که به تکنولوژی هسته ای دست پيدا کند، آن تکنولوژی به طور بالقوه -اگرنه بالفعل- می تواند برای اهداف نظامی و امنيتی استفاده شود. شاه در چندين مورد مصاحبههايی که کرده بود، گفته بود ايران ممکن است بخواهد تلاش کند به سلاح هستهای دست پيدا کند. آن موقع شاه متحد غرب بود و غرب نسبت به اين موضوع اعتراض عمدهای نمیکرد.»
محمد سهیمی
محمد سهيمی: «شاه متحد آمريکا بود. در تاريخ سه آوريل ۱۹۷۴، ريچارد هلمز سفير وقت آمريکا در تهران، نامه محرمانهای به آقای اسدالله علم وزير دربار نوشت و طی آن پيشنهاد کرده بود که کميسيون مشترکی تشکيل شود که راههای همکاری بيشتر بين ايران و آمريکا را بررسی کند. همان زمان، موسسه استانفورد اعلام کرده بود که تا سال ۱۹۹۰ ايران به حدود ۲۰ هزار مگابايت برق نياز دارد که شرايط موجود برق ايران قادر نبود آن را تأمين کند. به همين دليل شاه علاقه پيدا کرده بود که تکنولوژی هستهای وارد ايران شود. غرب با اين جريان مخالفتی نداشت. دولت آقای جرالد فورد -که پس از استعفای ریچارد نيکسون روی کار آمد- حتی به ايران پيشنهاد کرد که در ايران تأسيسات "دوباره پردازی پلوتونيوم" که از زباله های هسته ای به دست می آيد و نیز [تأسیسات] غنی سازی اورانيوم تأسيس شود.
شاه صحبت اين را کرده بود که ۲۳ مرکز هسته ای ساخته شود. طبق قراردادی که بعدا بين ايران و آمريکا در سال ۱۹۷۷ بسته شد در زمان ديدار پرزيدنت کارتر از ايران، قرار بود که هشت راکتور هستهای ساخته شود که مبلغ قرارداد در آن زمان ۱۵ ميليارد دلار بود.»
اما بعد از انقلاب، انقلابيون از سياست هستهای شاه شديدا انتقاد کردند و دولت موقت مهدی بازرگان نيز همه قراردادهای هستهای را لغو کرد. آيا اين تصميم درستی بود؟
محمد سهيمی: «جوی که در آن دولت بازرگان تصميم به لغو قرارداد گرفت يک جو انقلابی بود. با توجه به جو موجود و اوضاع خراب اقتصادی ايران، دولت مهندس بازرگان تصميم گرفت برنامه هستهای شاه را لغو کند. شايد بشود گفت درست نبود زيرا ورود تکنولوژی هستهای به ايران به هرحال اجتناب ناپذير بود.»
به نظر میرسد دولتهای ايران برخلاف تصميمهای رهبران انقلابي، برنامه هستهای رها شده را احيا کردند. چرا؟ هدف جمهوری اسلامی ايران چه بود؟
شهرام چوبين: «تصميم برای روی آوردن به نيروی هستهای در اواسط دهه ۱۹۸۰ گرفته شد. و کسانی مانند علی اکبر رفسنجانی در اين کار دخيل بودند. برنامه هستهای ايران در آن زمان يک برنامه فشرده نبود و هدف اين بود که برنامه هستهای احيا شود و سپس بررسی گردد که تا کجا میتوان پيش رفت. پيشرفت برنامه در اين دوران کند بود. ايران فيزيکدان و مهندس کافی برای اين کار نداشت. مهمتر اين که دسترسی به تکنولوژی مربوطه را هم نداشت تا برنامهاش را با سرعت پيش ببرد. بنابراين برنامه هستهای ايران با کندی و کوششهای سازمان انرژی اتمی ايران ادامه يافت. در دوران رياست جمهوری خاتمی، روابط ايران با غرب رو به بهبود نسبی گذاشت و ايران از تکنولوژی هستهای پاکستان -از طريق عبدالقدير خان- بهره گرفت. اين کار سرعت لازم را به برنامه هستهای ايران داد. از سال ۱۹۹۹ به بعد ايران گامهای بلندتری برداشت و تقريبا خودکفا شد. جز پاکستان، چينیها و ساير کشورها از همکاری خودداری کردند. با وجود اين خاتمی کنترل چندانی بر بخشهايی از برنامه هستهای ايران نداشت.»
به باور برخی آگاهان سیاسی، مردم ايران از پيشرفت برنامه هستهای بی خبر بودند و موضوع هستهای تنها در جمع خبرگان سياسی مطرح میشد. در مجموع سياست هستهای ايران در زمان خاتمی را چگونه ارزيابی میکنيد؟
شهرام چوبين: «در اين دوره اتفاقات جالبی افتاد. همه کشورها از برنامه هسته ای اعلام نشده ايران آگاه بودند. ولی از تاسيسات هستهای نطنز و برنامه غنی سازی ايران اطلاعی نداشتند. ايران هم حرفی در اين مورد به کسی نزده بود. اما در اوت سال ۲۰۰۲ زمانی که نيروهای آمريکايی پس از شکست طالبان به فکر حمله به عراق افتاده بودند، از کارآيی خود در افغانستان خيلی راضی بودند، «مجاهدين خلق» وارد عمل شدند و شواهدی ارائه کردند مبنی بر اينکه بخشی از برنامه هستهای ايران سری و پوشيده است.
در پی اين افشاگریها، ايران از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ میلادی -يعنی دوران خاتمی- شديدا نگران بود و احتمال میداد که آمريکا به بهانه برنامه هستهای جمهوری اسلامی به ايران حمله کند. نتيجه اين که آيت الله خامنه ای به دولت خاتمی اجازه داد که با کشورهای بريتانيا، فرانسه و آلمان -موسوم به کشورهای سه گانه اتحاديه اروپا- وارد مذاکره شود و مفاد پروتکل الحاقی را برای بازرسیهای بيشتر بپذيرد و غنی سازی را معوق کند. اما به مرور زمان وضع منطقهای و رفتار ايران تغيير کرد و در سال ۲۰۰۵ شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی تصميم گرفت پرونده هستهای ايران را به خاطر عدم همکاری دولت ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد بفرستد.»
اما سياست هستهای دولت خاتمی چه تفاوتی با سياست هستهای دولت احمدی نژاد دارد؟
شهرام چوبين: «وقتی احمدی نژاد به قدرت رسيد، با درنظر گرفتن اکثريت اصولگرايان در مجلس و تکيه بر گرايشهای خود، با حمايت آقای خامنه ای نخست از گفتگو با غرب سر باز زد و اجرای مفاد پروتکل الحاقی را وارد ندانست. دوم اين که به سياستهای تودهگرايانه و مردمباورانه روی آورد. سياستهای پوپوليستی. سفرهای استانی خود را آغاز کرد و در سخنرانیهايش سعی کرد حمايت مردم را به برنامه هستهای جلب کند. احمدی نژاد وانمود کرد که او و حاميانش ملیگرايان بصيری هستند که برنامه هستهای ايران را نجات دادند. اما نبايد فراموش کرد که آيت الله خامنه ای است که سررشته سياست هستهای را چه در دولت خاتمی و چه در دولت احمدی نژاد در دست داشته و دارد. از ديد هواداران احمدی نژاد هرکس که از سياست های او انتقاد کند، خائن و عامل کشورهای خارجی است.»
«سياست اوباما بر اساس نظرسنجیها مورد حمايت مردم آمريکا است. اما گفتگوی تنها کافی نيست و چيزی برای عرضه کردن مهم است. اگر آمريکا همان حرفهای گذشتهاش را در گفتوگوها تکرار کند، پيشرفت چندانی حاصل نخواهد شد.»
«من خوشبين نيستم که گفتوگو با ايران به نتيجهای برسد و توسعه برنامه هستهای ايران را متوقف کند. برنامهای که نگرانی شديدی را پديد آورده است. در سه سال گذشته ايران به مصالحهای تن در نداده است.»
مارک فیتزپاتریک
جيم والش: «به باور من آمريکا مستقيما با ايران گفتگو خواهد کرد. مهمترين نکته در اين مذاکرات اين است که شخصيت دولتمردانی مانند احمدی نژاد يا اوباما مطرح نخواهد بود. زيرا دو دولت به گفتوگو خواهند نشست. سياست اوباما بر اساس نظرسنجیها مورد حمايت مردم آمريکا است. اما گفتگوی تنها کافی نيست و چيزی برای عرضه کردن مهم است. اگر آمريکا همان حرفهای گذشته اش را در گفتوگوها تکرار کند، پيشرفت چندانی حاصل نخواهد شد. اوباما در مصاحبهای با تلويزيون العربيه گفت دولت به يکی دو ماه وقت نياز دارد تا طرح و رويه گفتوگو با ايران را بررسی کند. من به پيشرفت کار خوشبينم.»
مارک فيتزپتريک: «من خوشبين نيستم که گفتوگو با ايران به نتيجهای برسد و توسعه برنامه هستهای ايران را متوقف کند. برنامهای که نگرانی شديدی را پديد آورده است. در سه سال گذشته ايران به مصالحهای تن در نداده است. با وجود اين بدون گفتوگوی مستقيم ميان ايران و آمريکا نمیتوان چيزی را پيش بينی کرد. از ديدگاه نظری اگر ايران احساس کند که آمريکا در گفتوگو صادق است، آن وقت امکان دارد به نوعی سازش در برنامه هستهایش تن در دهد و ممکن است حتی برخی گزينهها و راهها را مد نظر قرار دهد.»
سياست اوباما غير از کنار گذاشتن پيش شرط، چه تفاوتهايی با سياست جرج بوش خواهد داشت؟
مارک فيتزپتريک: «بيشترين تغييراتی را که اوباما میخواهد ايجاد کند، مربوط به روند اجرای سياست آمريکا است. مانند گفتوگوی بدون پيش شرط با ايران. فکر نمیکنم که شالوده سياست، منافع مورد نظر و موضع آمريکا تغييری کرده باشد. اوباما همان سياست را دنبال خواهد کرد که پيشتر آمريکا، کشورهای اروپايی، روسيه و چين درقبال برنامه هستهای ايران اتخاذ کرده بودند و آن اين است که ايران دو گزينه در پيش دارد. يا میتواند با جامعه جهانی تعامل داشته باشد و از منافع اين کار -مانند سرمايهگذاری خارجی در ايران و گسترش بازرگانی- بهره گيرد، به شرطی که برنامه غنی سازی را متوقف کند. و گزينه دوم اينکه اگر به فعاليتهای هستهای خود ادامه دهد با انزوای سياسی و اقتصادی بيشتری مواجه خواهد شد.»
شماری از مقامهای ايران میگويند که «سياست اوباما تفاوت اساسی و ذاتی با سياست بوش ندارد و فقط چماق و هويج آن بزرگتر است.»
جيم والش: «فکر نمیکنم اينها قطعی و غيرقابل تغيير باشد. دولت اوباما در حال بررسی و تجديدنظر سياست آمريکا در قبال ايران است و هيلاری کلينتون هم در جلسه معارفهاش در کنگره از تاکيد و رويه و تاکتيک خاصی برای گفتوگو با ايران خودداری کرد. به باور من در دولت اوباما بحثهای جدی درباره سياست آمريکا نسبت به ايران در خواهد گرفت. برخی ممکن است در پی تاکتيک چماق و هويج و تهديدهای بيشتری باشند و برخی هم در پی راههای ابتکاری و واقعگرايانه. در هرصورت لازم است که آمريکا و ايران منافع يکديگر را در نظر گيرند و به نوعی مصالحه تن در دهند.»
برخی از مقامهای ايران غنی سازی را خط قرمز میدانند و عبور از اين خط را توصيه نمیکنند.
مارک فيتزپتريک: «ايران، اگر هدف غنی سازی را بالاتر از هر هدفی بپندارد، راه به جايی نخواهد برد و احتمالا نااميد خواهد شد. تنها آمريکا و باراک اوباما نيستند که خواهان توقف غنی سازی در ايران هستند. جامعه جهانی -از جمله شورای امنيت سازمان ملل متحد و شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی- از ايران خواستهاند که غنی سازی را متوقف کند. مقامهای ايرانی، اگر بر اين باورند که هيچ اتفاقی نخواهد افتاد، در اشتباهند. اوباما با اظهار تمايل به گفتوگوی مستقيم توجه خاصی به غرور ملی ايرانيان دارد و میخواهد رفتار با ايران مانند رفتار با يک دوست باشد. اين کار میتواند مورد اقبال مردم ايران قرار گيرد و مساله غنی سازی را تحت الشعاع قرار دهد.»
شماری از کارشناسان بر اين باورند که گفتوگوی ايران آمريکا در چند ماه باقيمانده از رياست جمهوری احمدی نژاد صورت نخواهد گرفت زيرا آمريکا نمیخواهد موقعيت او را پيش از انتخابات ايران تقويت کند.
آيا میتوان به حل مسئله هستهای ايران در آينده نزديک خوشبين بود؟
جيم والش: «درحاليکه قدمهايی به جلو برداشته میشود، مدنظر قرار دادن يک نکته بسيار مهم است و آن اينکه دو طرف مذاکره نبايد بيش از اندازه حساسيت به خرج دهند. حساسيت به اظهارات و شعارهای برخی افراد. لازم است دو طرف همديگر را تنها با حرفهايی که میزنند قضاوت نکنند. عمل يکديگر را هم در نظر گيرند. در اين صورت بخت بيشتری برای حل مسئله خواهيم داشت.»
شهرام چوبين: «در گذشته به عدم تمايل آمريکا به گفتوگو با ايران بسيار توجه شده است. اما اين موضوع ديگر مطرح نيست. زيرا آمريکا میخواهد با ايران گفتوگو کند. حالا سوال مهم اين است که ايران چه خواهد کرد. آيا تهران میخواهد با واشنگتن مذاکره کند يا نه. در اين ارتباط مسائلی وجود دارند: يکی مسئله غنی سازی اورانيوم در ايران است که خود جزيی از مسئلهای بزرگتر است. اگر اين مسئله صرفا يک مسئله تکنيکی بود، میشد راههايی برای حل آن پيدا کرد و غني سازی ايران را با پنج شش هزار سانتريفيوژ درمقابل بازرسیهای گسترده و سرزده آژانس پذيرفت. ولی موضوع فراتر از غنی سازی است و آن هم "اعتماد" است. هربار که مساله غنی سازی مطرح میشود، ايران به بهانههايی متوسل میشود. از جمله اينکه آمريکا بايد از ايران عذرخواهی کند، نيروهای آمريکا بايد از منطقه خارج شوند و يا آمريکا بايد از حمايت "صهيونيستها" دست بردارد.
به عبارت ديگر تهران آب را گل آلود میکند. درخواست واشینگتن اين است که ايران مسئولانه رفتار کند و يا مواضع خود را ملايم کند. در اينجا میشود پرسيد که آيا جمهوری اسلامی ایران تمايلی به تعويض رفتار خود دارد يا نه، رفتاری که به باور رهبران ايران باعث سربلندی و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه شده است. رفتارهايی مانند حمايت از حزب الله و حماس و ستيزهجويان عراقی و افغانستانی. خلاصه اينکه آيا ايران میخواهد اينگونه رفتارها را به خاطر برقراری روابط عادی با غرب تغيير دهد؟
اگر پاسخ منفی باشد مساله هسته ای ايران حل نخواهد شد و اگر مثبت باشد، آمريکا با ايران کنار خواهد آمد، به شرط آنکه ايران بخواهد يک کشور معمولی باشد و نه يک نهاد انقلابی. اين مهمترين مسئله است. برنامه هستهای يک موضوع فرعی است. البته حل آن فوريت دارد. جواب اين سئوال که ايران میخواهد رفتار خود را تغيير دهد يا نه، به عهده يک نفر است و آن هم آيت الله خامنه ای است و آيت الله خامنه ای برای پاسخ به پرسش، سئوال ديگری را بايد مد نظر قرار دهد و آن اينکه: آيا عادی شدن روابط ايران با کشورهای دنيا به بقای رژيم ایران کمک خواهد کرد يا نه؟»