خیلیها گمان میکردند امسال هالیوود فیلمی متفاوت را به عنوان فیلم برگزیده جوایز آکادمی (اسکار) معرفی کند: «از گور برخاسته» ساخته تحسینآمیز گونزالس؛ اما در نهایت «اسپات لایت» به عنوان بهترین فیلم سال معرفی شد.
به نظر میرسد اسپات لایت بیش از هر چیز بخاطر سوژهاش مورد توجه واقع شده: یک داستان واقعی که فساد کلیسا را به تصویر میکشد. با چند روزنامهنگار نشریه بوستون گلوب روبرو هستیم که به موضوع آزار جنسی کودکان توسط کشیشها علاقهمند میشوند و خیلی زود میفهمند که آمار واقعی، بسیار بیش از آن است که به نظر میرسد و آمار اولیه آنها از سیزده کشیش در بوستون خیلی زود به آمار شش درصد همه کشیشهای این شهر- یعنی حداقل نود نفر- میرسد و فیلم ادامه داستان را باز میگذارد: پس از انتشار تحقیق وقت گیر آنها، تلفنهای روزنامه به طور مرتب زنگ میخورد تا قربانیان تازهای فرصت روایت ماجرایشان را داشته باشند.
البته با سوژه جسورانهای روبهرو هستیم که به طرز ماهرانهای نه فقط کشیشهای مجرم، بلکه تمام کلیسا را زیر سوال میبرد؛ آنجا که موارد لو رفته توسط کلیسا سرپوش گذاشته شده و کشیشهای مجرم به جای مجازات با «مرخصی برای بیماری» روبهرو شدهاند و قدرت کلیسا موارد شکایت را بیسروصدا مسکوت گذاشته است.
اسپات لایت خالی از دیالوگهای ظریف نیست (از جمله دیالوگی که بین یکی از روزنامه نگاران و قربانیان رد و بدل میشود: «موضوع رو بعد به کسی گفتی؟» قربانی: «به کی؟ به مثلاً یک کشیش؟») و ازطرفی فیلم بر اساس یک تناقض جذاب بنا شده: کشیشهای کاتالولیکی که باید از شر دیگران به آنها پناه برد و نزدشان به خصوصیترین موارد اعتراف کرد، خود میتوانند عامل فسادی باشند که از شرشان گریزی نیست.
روایت دو قربانی اول که با ذکر جزئیات نحوه سوءاستفاده کشیشها از آنها را توضیح میدهند، البته تکان دهنده است، اما فیلم در همین حد سوژه جنجالیاش خلاصه میشود.
پرداخت شخصیتها به شدت بر اساس الگوهای از پیش تعیین شده هالیوود است (که هیچ کدام عمق ندارند و همه بسیار سطحی به نظر میرسند) و از طرفی روند پیشبرد ماجرا و انتهای قابل حدس آن، بر اساس چیزی است که معمولاً هالیوود میسازد و تماشاگر معتاد به هالیوود میپسندد. برای مثال برای نشان دادن کار شبانه روزی آنها، همهشان را تک تک میبینیم که در خانههایشان در نیمههای شب در حال کار هستند یا برای نمایش اینکه چطور این روزنامه نگاران زندگی شخصیشان را فدای کارشان میکنند، تنها به تصویری کلیشهای اکتفا میشود که یکی از آنها نیمه شب در خانه همکارش را میزند و شوهر او با تعجب در را باز میکند.
بازیهای فیلم (به ویژه مارک روفالو در نقش یکی از روزنامهنگارها) به شدت تصنعی و اغراق آمیز است و فضای مصنوعیای خلق میکند که به سختی قابل باور میشود. از طرفی تمام فیلم به غایت متکی بر دیالوگ است و از لحاظ بصری فیلم هیچ نکته قابل توجهی ندارد؛ درست برخلاف تجربه ایناریتو که از لحاظ بصری شگفتانگیز بود و به شدت کم دیالوگ.
نبرد اسپات لایت با از گور برخاسته، نبرد صنعت سینما بود با هنر سینما که باز طبق معمول هالیوود، صنعت سینما بازی را برد، در حالی که به نظر میرسید از پس اشتباههای گذشته و عوض شدن دوران، هالیوود میخواهد رنگ عوض کند (در نتیجه فیلمی ضدهالیوودی چون از گور برخاسته خلق میکند که تمام ارزشهای از پیش تعیین شده از جمله داستانگویی و ستاره سازی را به چالش میکشد: با فیلمی به شدت ضدقصه و اثری که ستارهای چون دی کاپریو را از اوج زیبایی و شیک پوشی به زیر میکشد و به زشتترین شکل ممکن در حادترین وضعیت تصویر میکند)، اما هنوز هالیوود محافظه کارتر از آن است که جنجال و سر و صدای «موضوع» فیلم معمولیای چون اسپات لایت را فدای فیلم درخشانی چون از گوربرخاسته بکند.