لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۱:۱۸

از «سگ ایرانی» تا داستان پناهنده‌های فراموش‌شده در نیوزلند


Alierza Asadollah, Iranian writer's, two recent published books.
Alierza Asadollah, Iranian writer's, two recent published books.

چارلز بوکوفسکی زندگی روزمره‌اش را بدون تعارف در داستان‌هایش می‌گنجاند و این روایت‌ها خودبه‌خود تصویری شد از آمریکای پس از جنگ دوم جهانی.

علیرضا میراسدالله شاید به تاسی از نویسنده مورد علاقه اش، بوکوفسکی، در غالب داستان‌هایش از زندگی روزمره و آدم‌های اطراف و اکنافش بهره می‌برد و به مانند مادربزرگ قصه گویش، برای ما داستان‌های جذابی تعریف می‌کند که همه واقعی به نظر می‌رسند و از زندگی پرتلاطم و عجیب نویسنده بهره می‌گیرند.

دو کتاب تازه او، «سگ ایرانی» و «ممد مردی که مرد»- که به اقتضای سانسور حاکم بر نشر کتاب در ایران، در داخل فرصت چاپ پیدا نکرده‌اند و در لندن توسط انتشارات «اچ اند اس مدیا» منتشر شده‌اند- از جهات بسیاری با هم متفاوت‌اند، اما در یک نقطه به هم می رسند: روایت آدم‌های اطراف نویسنده در دو موقعیت کاملاً متضاد- در محله ای در جنوب شهر تهران تا نیوزلند- که هر کدام داستان‌های واقعی اما عجیبی دارند که در بستر روایتی ساده از نوع بوکوفسکی، از فرط غریب بودن به رئالیسم جادویی و داستان‌های مارکز- به ویژه صد سال تنهایی- تاسی می‌کنند.

نویسنده در ابتدای کتاب سگ ایرانی می نویسد «سال‌ها طول کشید تا فهمیدم که برای نوشتن قصه نیاز به خیال پردازی ندارم. فقط کافی است به پشت سرم نگاه کنم و به بقایای کسانی که زمانی پا به پای شان می‌رفتم. سال ها طول کشید تا فهمیدم آنچه لازم دارم قلم و کاغذ نیست، بیل است و کلنگ، که گورها را بکنم و جسدها را بیرون بکشم. من قصه‌گو نیستم، خیال پرداز نیستم. اصلاً گور پدر ادبیات. من گورکن‌ام، نبش قبر می کنم، مرده بیرون می‌کشم...»

این شروع داستان غریبی است که از همان نقطه اول خواننده را با خود همراه می‌کند و به دنیایی می‌برد که برگرفته از زندگی نویسنده از کودکی تا مقطعی از زندگی‌اش در داخل ایران است.

داستان‌های سگ ایرانی با مرگ پیوند خورده‌اند؛ با خانه کهنه و رو به ویرانی مادربزرگی که همه اعضای فامیل به شکلی با آن پیوند دارند و شماری از آنها، مرگ‌های غریبی را تجربه می‌کنند. با آن که نویسنده در وجه خودآگاه در حال روایت داستان‌هایی است که شنیده یا تجربه کرده، اما راه را بر ناخودآگاه نمی‌بندد، در نتیجه سگ ایرانی لایه‌های مختلفی از جنون و مالیخولیای شخصیت‌ها را به خود راه می‌دهد که به طرز غریبی با واقعیت اطراف داستان‌ها پیوند می‌خورد و عمق بیشتری به آنها می‌دهد.

هر فصل از داستانی واقعی با یک موخره- یا مقدمه- به یک رویای غریب پیوند می‌خورد، رویایی که به شدت سوررئال به نظر می‌رسد و مشخص نیست که رویاهای واقعی نویسنده است یا زاده تخیل او، اما به هر رو ابعاد نمادین و استعاری آدم ها، مکان‌ها و وقایع، شگفت انگیز است: مثلاً خانه مادربزرگ- احتمالاً به شکل ناخودآگاه- به تمثیلی روشن و ساده از ایران بدل شده است: جایی که نویسنده می‌گوید دیگر به آنجا پا نمی‌گذارد.

در عین حال اما وقایعی که نویسنده از سر می‌گذارند، بازتابی است از اتفاقاتی که یک نسل از انقلاب تا به امروز تجربه و تحمل کرده است. یکی از آنها جنگی است که نویسنده در آن حضور دارد: جوان چهارده پانزده ساله ای که از وضعیت خود در خانواده خسته شده و با ثبت نام در بسیج به جبهه اعزام می‌شود. سهم او از جنگ با پذیرش قطعنامه و آتش بس، به حضور در جایی خلاصه می شود که پس از عملیات مجاهدین، اجسادی از هر دو طرف همه جا را پوشانده و بوی گند آنها تنفس را دشوار می‌کند. تصویر آخرالزمانی‌ای که نویسنده از جنگ ارائه می‌کند، فراموش نشدنی است؛ به ویژه آنجا که در میان جسدها به دنبال جایی برای دراز کشیدن و نفس تازه کردن است و در خواب/ رویا با یکی از اجساد مجاهدین گفت‌وگو می کند؛ تک‌تیراندازی که احتمالاً پسرخاله راوی را هم کشته و حالا این دو در یک دیالوگ دوستانه تلخ و مالیخولیایی درباره مفهوم «دشمن» با هم حرف می‌زنند.

«ممد مردی که مرد» در واقع داستانی میانی است از کتاب سگ ایرانی که به درستی از آن جدا شده و کتاب مستقلی را شکل داده است: کتابی که بیشتر واقعی و روایت گونه است و از دنیای وهم‌آلود کتاب دیگر فاصله دارد؛ روایت زمانی که نویسنده سرخورده از وقایع اطرافش فقط می خواهد از ایران برود و به عنوان پناهنده به نیوزلند می‌رسد.

روایت ممد مردی که مرد، از معدود روایت‌های احوال پناهندگان و پناهجویان ایرانی در خارج از کشور است که تصویری تلخ و واقعی از مردمانی ارائه می‌کند که داستان‌هایش گم شده‌اند: از مرد عاشقی اهل اراک که رفتار زنش در نیوزلند او را به جنون و خودکشی می‌کشاند تا آدم‌های مختلفی از کلاهبردار تا عارف مسلک که همگی در یک محیط کوچک و بسته روزگار می‌گذارند؛ جایی که نویسنده در پایان ترکش می‌کند یا در واقع از آن برای همیشه می‌گریزد.

XS
SM
MD
LG