رفتار مقامهای جمهوری اسلامی در فرایند ثبت نام و رد صلاحیتها در انتخابات ۱۳۹۲ نشان داد که همهی گروهها و افراد وفادار به آیتالله علی خامنهای در یک نکته با هم اشتراک نظر دارند و آن این است که «واژهی اصلاح نباید بر زبانها جاری شود». جمهوری اسلامی دشمن شمارهی یک خود را نه امپریالیسم یا فقر و بیکاری و تورم بلکه کسانی میداند که خواهان تغییر و اصلاح هستند. به همین دلیل نیز نزدیکترین یاران و بنیانگزاران رژیم به دلیل خواست تغییر، حذف و سرکوب می شوند.
هنگامی که زمزمهی ثبت نام محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی به گوش رسید موج حملات به سوی این دو سرازیر شد. خاتمی و هاشمی در این نوع برخوردها تنها نیستند چون رئیس دولتی در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲ (مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، میرحسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد) نیست که مورد غضب ولی فقیه اول و دوم واقع نشده باشد. نامزدهای اصلاحطلب، مثل مسعود پزشکیان حتی با تجربهای (یک دوره وزارت و دو دوره عضویت در مجلس) فراتر از افراد نزدیک به بیت، مثل سعید جلیلی رد صلاحیت شدند. هاشمی رفسنجانی صرفاً برای چند انتقاد ملایم از وضعیت موجود علیرغم ریاست بر مجمع تشخیص مصلحت نظام و سابقهی طولانی در بالاترین مناصب اجرایی و قانونگزاری رد صلاحیت شد. مهم ترین پیام رد صلاحیت رفسنجانی این بود که جایی برای تغییر و اصلاح نیست. به همین دلیل تقریبا هیچ سخنی از اصلاح در سخنان هشت نامزد رد شده از صافی تنگ شورای نگهبان شنیده نمی شود.
این رویکرد به اصلاح از چه نگرانیهایی مایه می گیرد؟ نتایج و پیامدهایش برای حکومت و مخالفان چیست؟ و در نهایت چه چشم اندازی از آیندهی کشور ترسیم می کند؟
خامنهای و تجربهی فروپاشی کمونیسم
یکی از حیطههایی که خامنهای با علاقه دنبال کرده تحولات منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروری بوده است. او به خوبی از اشتراکات حکومت کمونیستی و حکومت اسلامگرا آگاه است و می داند که این حکومتها تنها با زور سر نیزه و سرکوب باقی می مانند. درسی که از سرنوشت حکومتهای دیکتاتوری بلوک شرق گرفته آن است که هر گونه اصلاح و باز کردن فضا می تواند به فروپاشی منجر شود. نگرانی او از آمدن خاتمی این بود که نکند وی به «گورباچف ایران» تبدیل شود، نگرانیای که با توجه به شخصیت خاتمی هیچ وجهی نداشت.
او همچنین از ضعفهای خود و حکومتاش آگاه است و می داند که باز کردن راه برای ورودی نظرات و مطالبات مردم و شفاف سازی حکومت (گلاسنوست) منجر به برخی اصلاحات (پروستریکا) و در نتیجه، به حاشیه رفتن وی می شود. خامنهای برای حفظ و تحکیم قدرت، خود را ناچار به جلوگیری از هر گونه اصلاح حتی در سطوح خُرد می بیند. هر گونه اصلاح کوچک مردم را بیشتر به تغییر و اصلاح امیدوار می کند و خامنهای در مقابل همیشه سیاست مایوس کردن مردم را دنبال کرده است.
مغازله با حکومت، نمیگیرد
بسیاری از مخالفان در دوران جمهوری اسلامی تلاش کردهاند با پذیرش واقعیت جمهوری اسلامی در قالب رژیم، فعالیت و روند امور را اصلاح کنند. اما آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای همیشه آنها را مایوس کردهاند. مقامات حکومت جمهوری اسلامی تنها به روابط خویشاوندی و صنفی و محفلی اتکا دارند و هر آن کس را که از این محدوده بیرون باشد با سوء ظن و گمان بد می نگرند. آن دسته از افرادی که در ابتدای شکل گیری جمهوری اسلامی روحانی نبودند و روابط سببی نیز با روحانیت ایجاد نکردند بزودی حذف شدند. بدون شایسته سالاری ورود نیروی تازه، فکر تازه، تغییر و اصلاح غیر ممکن می شود.
از همین جهت روحانیت شیعهی حاکم و نیروهای وابسته و پیوسته به آن هیچ نیازی به اصلاح نمیبینند چون همه چیز در کنترل آنهاست و ورود فکر و فرد غیر خودی تنها دردسر آفرین است. کسانی که بیرون از این دایره به مغازله با مقامات مشغولند معمولاً ابزار واقع می شوند و چیزی را که انتظار داشتهاند به دست نمی آورند.
اصلاح ناپذیر است، اما جدی نمیگیرند
حکومت هر روز به زبانهای متفاوت اعلام می کند که اصلاح ناپذیر است اما بخشی از مخالفان و منتقدان و معترضان ظاهراً این پیام را نمی گیرند یا نمی خواهند بگیرند. این افراد یا گروهها را می توان به چهار گروه تقسیم کرد:
۱. گروههایی که در بقای نظام منافع مشخصی دارند، حتی اگر در حوزههایی بدان انتقاد داشته باشند؛ نظام رانتی در ایران بسیاری را در دوره ها و دولتهای مختلف وامدار حکومت و وابسته به دلارهای نفتی کرده است؛
۲. گروههایی که از فرط دشمنی با غرب و احساس خطر از روی کار آمدن حکومتی متمایل به غرب جمهوری اسلامی را بر رژیمی دیگر ترجیح میدهند؛ ترس از بیگانه بسیاری را به دامن استبداد هل داده است؛
۳. کسانی که رژیم را نمی خواهند اما از خونریزی جنگ و انقلاب واهمه دارند و خونریزی توسط حکومت در شرایط غیر انقلابی را کمتر از خونریزی برای ساقط کردن حکومت تلقی می کنند؛ آنها تصور می کنند که انقلاب آرام و بدون خشونت غیر ممکن است و حتی اگر مخالفان در پی خشونتورزی نباشند حکومت ظرفیت بالایی برای کشتار دارد. از نظر آنها ایران در شرایط کشورهای اروپای شرقی نیست و باید آن را با افغانستان و سوریه و لیبی مقایسه کرد؛
۴. گروههایی که رژیم موجود را نمیخواهند اما نه خود حاضرند هزینهای بپردازند و نه مخالفان را منسجم، سازمان یافته و توانمند برای شکل دادن به رژیمی بدیل و موفقتر از رژیم فعلی تلقی میکنند. مخالفانی که نتوانستهاند با همکاری با یکدیگر در جهت سقوط رژیم ایران موفق عمل کنند طبعاً توسط بسیاری برای اداره کشور، توانمند تلقی نمی شوند. همین که یک گروه در ایالات متحده بتواند علی رغم همهی دشواریها در انتخابات پیروز شود همین برای مردم نشانهای است برای این که می توانند کشور را نیز اداره کنند. مخالفان نیز هرگاه توانستند با همکاری و برنامه ریزی و سازمان دهی جمهوری اسلامی را ساقط کنند شایستگی خود را برای اداره ی کشور را نشان دادهاند.
نوری در انتهای تونل مشاهده نمیشود
رفتار حکومت جمهوری اسلامی حتی به کند ترین افراد و خوشبینترین افراد نشان داده که با وجود حکومت موجود هیچ امیدی به آینده نیست. همهی اطلاعات و مشاهدات موجود خراب تر شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نوید میدهند. آیندهی ایران بیشتر شبیه کرهی شمالی و سوریه است چون ایران در میان کشورهای همسایه و دارای نظامهای سیاسی شبیه خود، نه ظرفیتهای اجتماعی و سازماندهی حزبی و نه اخلاق کنفوسیوسی چین، نه همسایگی ترکیه، نه ظرفیتهای ابرقدرتی باقی مانده از گذشته در روسیه، و نه ظرفیتهای جامعهی مدنی در کشورهای کمونیستی اروپای شرقی را داراست.
یا با انزوای بیشتر و تحکیم نظام مبتنی بر کیش شخصیت و نظامیتر شدن حکومت به سمت کرهی شمالی حرکت میکنیم یا با نادیده گرفتن مطالبات اکثریت و ضعیف تر شدن حکومت (اما نه به اندازه ای که با قیام مردم بیفتد) به سمت سوریه می رویم. هر دو حالت فلاکت و بدبختی بیشتری را برای مردم به ارمغان خواهد آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاههای مطرح شده در این یادداشت نظر نویسنده آن است و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.
هنگامی که زمزمهی ثبت نام محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی به گوش رسید موج حملات به سوی این دو سرازیر شد. خاتمی و هاشمی در این نوع برخوردها تنها نیستند چون رئیس دولتی در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲ (مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، میرحسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد) نیست که مورد غضب ولی فقیه اول و دوم واقع نشده باشد. نامزدهای اصلاحطلب، مثل مسعود پزشکیان حتی با تجربهای (یک دوره وزارت و دو دوره عضویت در مجلس) فراتر از افراد نزدیک به بیت، مثل سعید جلیلی رد صلاحیت شدند. هاشمی رفسنجانی صرفاً برای چند انتقاد ملایم از وضعیت موجود علیرغم ریاست بر مجمع تشخیص مصلحت نظام و سابقهی طولانی در بالاترین مناصب اجرایی و قانونگزاری رد صلاحیت شد. مهم ترین پیام رد صلاحیت رفسنجانی این بود که جایی برای تغییر و اصلاح نیست. به همین دلیل تقریبا هیچ سخنی از اصلاح در سخنان هشت نامزد رد شده از صافی تنگ شورای نگهبان شنیده نمی شود.
این رویکرد به اصلاح از چه نگرانیهایی مایه می گیرد؟ نتایج و پیامدهایش برای حکومت و مخالفان چیست؟ و در نهایت چه چشم اندازی از آیندهی کشور ترسیم می کند؟
خامنهای و تجربهی فروپاشی کمونیسم
یکی از حیطههایی که خامنهای با علاقه دنبال کرده تحولات منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروری بوده است. او به خوبی از اشتراکات حکومت کمونیستی و حکومت اسلامگرا آگاه است و می داند که این حکومتها تنها با زور سر نیزه و سرکوب باقی می مانند. درسی که از سرنوشت حکومتهای دیکتاتوری بلوک شرق گرفته آن است که هر گونه اصلاح و باز کردن فضا می تواند به فروپاشی منجر شود. نگرانی او از آمدن خاتمی این بود که نکند وی به «گورباچف ایران» تبدیل شود، نگرانیای که با توجه به شخصیت خاتمی هیچ وجهی نداشت.
او همچنین از ضعفهای خود و حکومتاش آگاه است و می داند که باز کردن راه برای ورودی نظرات و مطالبات مردم و شفاف سازی حکومت (گلاسنوست) منجر به برخی اصلاحات (پروستریکا) و در نتیجه، به حاشیه رفتن وی می شود. خامنهای برای حفظ و تحکیم قدرت، خود را ناچار به جلوگیری از هر گونه اصلاح حتی در سطوح خُرد می بیند. هر گونه اصلاح کوچک مردم را بیشتر به تغییر و اصلاح امیدوار می کند و خامنهای در مقابل همیشه سیاست مایوس کردن مردم را دنبال کرده است.
مغازله با حکومت، نمیگیرد
بسیاری از مخالفان در دوران جمهوری اسلامی تلاش کردهاند با پذیرش واقعیت جمهوری اسلامی در قالب رژیم، فعالیت و روند امور را اصلاح کنند. اما آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای همیشه آنها را مایوس کردهاند. مقامات حکومت جمهوری اسلامی تنها به روابط خویشاوندی و صنفی و محفلی اتکا دارند و هر آن کس را که از این محدوده بیرون باشد با سوء ظن و گمان بد می نگرند. آن دسته از افرادی که در ابتدای شکل گیری جمهوری اسلامی روحانی نبودند و روابط سببی نیز با روحانیت ایجاد نکردند بزودی حذف شدند. بدون شایسته سالاری ورود نیروی تازه، فکر تازه، تغییر و اصلاح غیر ممکن می شود.
از همین جهت روحانیت شیعهی حاکم و نیروهای وابسته و پیوسته به آن هیچ نیازی به اصلاح نمیبینند چون همه چیز در کنترل آنهاست و ورود فکر و فرد غیر خودی تنها دردسر آفرین است. کسانی که بیرون از این دایره به مغازله با مقامات مشغولند معمولاً ابزار واقع می شوند و چیزی را که انتظار داشتهاند به دست نمی آورند.
اصلاح ناپذیر است، اما جدی نمیگیرند
حکومت هر روز به زبانهای متفاوت اعلام می کند که اصلاح ناپذیر است اما بخشی از مخالفان و منتقدان و معترضان ظاهراً این پیام را نمی گیرند یا نمی خواهند بگیرند. این افراد یا گروهها را می توان به چهار گروه تقسیم کرد:
۱. گروههایی که در بقای نظام منافع مشخصی دارند، حتی اگر در حوزههایی بدان انتقاد داشته باشند؛ نظام رانتی در ایران بسیاری را در دوره ها و دولتهای مختلف وامدار حکومت و وابسته به دلارهای نفتی کرده است؛
۲. گروههایی که از فرط دشمنی با غرب و احساس خطر از روی کار آمدن حکومتی متمایل به غرب جمهوری اسلامی را بر رژیمی دیگر ترجیح میدهند؛ ترس از بیگانه بسیاری را به دامن استبداد هل داده است؛
۳. کسانی که رژیم را نمی خواهند اما از خونریزی جنگ و انقلاب واهمه دارند و خونریزی توسط حکومت در شرایط غیر انقلابی را کمتر از خونریزی برای ساقط کردن حکومت تلقی می کنند؛ آنها تصور می کنند که انقلاب آرام و بدون خشونت غیر ممکن است و حتی اگر مخالفان در پی خشونتورزی نباشند حکومت ظرفیت بالایی برای کشتار دارد. از نظر آنها ایران در شرایط کشورهای اروپای شرقی نیست و باید آن را با افغانستان و سوریه و لیبی مقایسه کرد؛
۴. گروههایی که رژیم موجود را نمیخواهند اما نه خود حاضرند هزینهای بپردازند و نه مخالفان را منسجم، سازمان یافته و توانمند برای شکل دادن به رژیمی بدیل و موفقتر از رژیم فعلی تلقی میکنند. مخالفانی که نتوانستهاند با همکاری با یکدیگر در جهت سقوط رژیم ایران موفق عمل کنند طبعاً توسط بسیاری برای اداره کشور، توانمند تلقی نمی شوند. همین که یک گروه در ایالات متحده بتواند علی رغم همهی دشواریها در انتخابات پیروز شود همین برای مردم نشانهای است برای این که می توانند کشور را نیز اداره کنند. مخالفان نیز هرگاه توانستند با همکاری و برنامه ریزی و سازمان دهی جمهوری اسلامی را ساقط کنند شایستگی خود را برای اداره ی کشور را نشان دادهاند.
نوری در انتهای تونل مشاهده نمیشود
رفتار حکومت جمهوری اسلامی حتی به کند ترین افراد و خوشبینترین افراد نشان داده که با وجود حکومت موجود هیچ امیدی به آینده نیست. همهی اطلاعات و مشاهدات موجود خراب تر شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نوید میدهند. آیندهی ایران بیشتر شبیه کرهی شمالی و سوریه است چون ایران در میان کشورهای همسایه و دارای نظامهای سیاسی شبیه خود، نه ظرفیتهای اجتماعی و سازماندهی حزبی و نه اخلاق کنفوسیوسی چین، نه همسایگی ترکیه، نه ظرفیتهای ابرقدرتی باقی مانده از گذشته در روسیه، و نه ظرفیتهای جامعهی مدنی در کشورهای کمونیستی اروپای شرقی را داراست.
یا با انزوای بیشتر و تحکیم نظام مبتنی بر کیش شخصیت و نظامیتر شدن حکومت به سمت کرهی شمالی حرکت میکنیم یا با نادیده گرفتن مطالبات اکثریت و ضعیف تر شدن حکومت (اما نه به اندازه ای که با قیام مردم بیفتد) به سمت سوریه می رویم. هر دو حالت فلاکت و بدبختی بیشتری را برای مردم به ارمغان خواهد آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاههای مطرح شده در این یادداشت نظر نویسنده آن است و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.