برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی سالگرد ۲۲ بهمن در بستر تهدیدهای صریح نهادهای امنیتی و انتظامی برگزار می شود.این نهادها که از تظاهرات احتمالی مخالفان و منتقدان در روز ۲۲ بهمن هراس دارند، بر آن اند تا با تولید فضای رعب و وحشت از تجلی تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی سه دهه گذشته در مهم ترین مراسم جمهوری اسلامی جلوگیری کنند.
در نخستین دهه های جمهوری اسلامی مراسم سالگرد انقلاب در موجی از همراهی فرهنگی، ایدئولوژیکی و سیاسی اکثریت مردم با حکومت برگزار می شد و فرهنگ مسلط بر جامعه کل با فرهنگ حکومتی همبسته بود.در دهه اخیر نیز بقایای این همبستگی در لایه هایی از جامعه و اقتدار ترس در روان شناسی لایه های معترض از بروز هر مخالفتی در مراسم رسمی، و از جمله در مراسم ۲۲ بهمن، جلوگیری می کرد.
اما فضایی که مراسم ۲۲ بهمن امسال را از مراسم سی سال گذشته متمایز می کند و از جمله در تهدیدهای نهادهای امنیتی تجلی می یابد، گذشته از ابعاد سیاسی آن و گذشته از برگزار شدن یا برگزار نشدن تظاهرات اعتراضی، نموداری گویا از تحولات مهم فرهنگی جامعه ایرانی را تصویر کرده و از عمییق تر شدن شکاف بین فرهنگ حکومتی و فرهنگ لایه هایی مهمی از جامعه کل خبر می دهد.
تحولات فرهنگی جوامع را می توان در دو عرصه فرهنگ عمومی و فرهنگ لایه های تحصیل کرده تر جامعه، در فرآیند تحول نظام ارزشی و در آثار نظری، هنری و ادبی و در عرصه ارتباطات بررسی کرد.در جوامعی چون ایران فرهنگ عمومی، فرهنگ مسلط بر جامعه کل با خرده فرهنگ های آن، با روان شناسی اجتماعی پیوندی تنگاتنگ دارد چرا که اکثریت مردم در این جوامع حیات فرهنگی خود را نه در آثار هنری و ادبی و در مباحث نظری، که در روان شناسی اجتماعی و در نظام ارزشی خود زندگی کرده و تنها اقلیتی از جامعه بازتاب حیات فرهنگی خود را در فرآورده های فکری، هنری و ادبی تجربه می کنند.
تلاش فرهنگی سی ساله اما عقیم حکومت
جمهوری اسلامی، برخلاف نظام شاهنشاهی، از همان نخستین روزهای استقرار خود بر عرصه فرهنگ عمومی و فرهنگ خلاقه، حوزه نظری، هنر و ادبیات و ارتباطات، تاکیدی جدی داشت و کوشید تا در هر دو عرصه، فرهنگی متناسب با مکتب مطلوب خود تولید و آن را با توسل به سانسور و تک صدایی کردن جامعه، بر مردم ایران تحمیل کند.
اما تلاش سی ساله برای تولید هنر و ادبیات اسلامی حکومتی با شکست رو به رو شد و تولید فرهنگ حکومتی در عرصه نظری نیز، و حتی در فقه، حکمت و فلسفه اسلامی که از پشتوانه سنتی غنی برخورداراند، سترون ماند و در سی سال گذشته به تقریب هیچ اثر ادبی، هنری و نظری با ارزش و ماندگار، جز یکی دو فیلم، بر بستر فرهنگ حکومتی خلق نشد.
بیگانگی گرایش اسلامی جامعه ایرانی با هنر و ادبیات و مباحث نو نظری در صد و اندی سال گذشته را می توان چون یکی از دلایل کارنامه منفی جمهوری اسلامی در هنر و ادبیات برشمرد.
از دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی ترکیبی متناقض و متحول از مفاهیم بنیادین مذهب شیعه و ناسیونالیزم ایرانی فرهنگ مسلط بر جامعه ایرانی را شکل می داد و حتی دربار و دولت، که مدعی مدرنیزاسیون بودند، از منظر مذهب به جهان می نگریستند با این همه خلق آثار هنری و ادبی در این دوران به تقریب در انحصار گرایش های غیر مذهبی بود.
در این دوران در عرصه هایی چون موسیقی، نقاشی، گرافیک، سینما، تاتر و داستان نویسی، جز یکی دو اثر کم ارزش چون مجموعه «داستان راستان» به قلم آیت الله مطهری، به تقریب هیچ اثر هنری و ادبی بر بستر فرهنگ اسلامی تولید نشد. در عرصه نظری و در مباحث سیاسی نیز جز کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی، آثار مهندس مهدی بازرگان و دکتر علی شریعتی، فقر نظری گرایش اسلامی و گسست آن از سنت غنی گذشته هویدا بود.
در دهه های ۴۰ و ۵۰ موجی فرهنگی بر بستر«احیاء سنت و حفظ هویت» بالا گرفت که با چهره هایی چون جلال آل احمد در اپوزیسیون و دکتر حسین نصر در پوزیسیون مشخص می شد. بخش حکومتی این موج در مراکزی چون انجمن حکمت و فلسفه و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی و... سازمان یافته بود و دفتر فرح پهلوی می کوشید تا آن را با سرمایه گذاری هنگفت مالی و معنوی و حتی به یاری سانسور تقویت کند. این موج با تمایلات فرهنگی روحانیت سنتی، از جمله آیت الله خمینی، همراه بود و پس از انقلاب مبانی و زمینه های اصلی سیاست گذاری فرهنگی حکومت جمهوری اسلامی را در سی سال اخیر شکل داد.
اما تولید آثار فرهنگی بر بستر و بر مبنای سنت اسلامی، که بخش غیر حکومتی آن پیش از انقلاب خودجوش بود و از نیازهای درون زای لایه هایی از جامعه بر می خاست، پس از انقلاب و در سی سال اخیر رنگ مکتبی و حکومتی به خود گرفت و از خلاقیت و درون زایی دور شد.
حکومت جمهوری اسلامی در نخستین دهه استقرار خود بر آن بود تا با بهره گیری از ساختارهای دولتی عقب ماندگی مکتب خود در عرصه نظری و ادبی و هنری جبران کند.
نهادهای فرهنگی گوناگونی چون بنیاد سینمایی فارابی، حوزه اندیشه و هنر اسلامی و... تاسیس شدند و وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی سانسور و حذف فرهنگ غیر اسلامی و هدایت فرهنگ اسلامی را بر عهده گرفت.
اما حکومتی بودن فرهنگی که تولید آن برنامه ریزی شده بود و بی تناسب بودن و گاه تنافر آن با نیازهای فرهنگی جامعه کل و خواست مخاطبان آثار ادبی و هنری و نظری، حذف فرهنگ و روشنفکران خلاق مستقل، تک صدایی شدن عرصه تولید فرهنگی، سرکوب و سانسور، برخوردار نبودن فرهنگ اسلامی از سنت خلاقیت های هنری و ادبی و نظری در صد و اندی سال اخیر و ... تلاش های جمهوری اسلامی را برای تولید آثار ادبی و هنری با ارزش و برخوردار از نفوذ و تاثیر در جامعه، جز در مواردی انگشت شمار، عقیم کرد.
در سی سال گذشته استعدادهای هنری و ادبی و نظری متمایل به فرهنگ حکومتی نیز پس از ارائه چند اثر در تضاد بین خلاقیت و معیارهای حکومتی یا به صف مخالفان و منتقدان پیوستند یا استعداد خود را در تولید آثار سفارشی تلف کردند.
حکومت اسلامی که در ژانرهایی چون داستان، شعر، نقاشی موفقیت و چشم اندازی نداشت و تئاتر را به دلیل ترس از اجرای زنده خفه کرده بود، تلاش خود را بر تولید «سینمای اسلامی» متمرکز کرد. سینمای اسلامی دو دوره هدایت شده سینمای جنگ و سینمای عرفان را با شکست پشت سر گذاشت و به تولید فیلم های جشنواره پسند روی آورد. نفوذ سیاست بر جشنواره هایی اروپایی، که از گسترش رابطه ایران و اروپا و از رفرم در ایران حمایت می کردند، فضای مناسبی در اخیتار سیتمای جشنواره ای ایران گذاشت اما روی آوردن این جشنواره ها به فیلم های انتقادی در پنج ساله اخیر، که از تنش در پرونده اتمی ایران تاثیر می گرفت، سیاست گذاران سینمای حکومتی ایران را از جشنواره ها نومید کرد.
در سی سال گذشته ژانرهایی چون مباحث نظری، شعر، داستان، نقاشی و ... مستقل از فرهنگ حکومتی چشم اندازهای گوناگونی را تجربه کردند و در بخش «فیلم های اسلامی» سینمای ایران، جز یکی دو فیلم درخشان و برجسته چون «عروسی خوبان» و «آژانس شیشه ای»، اثری ماندگار خلق نشد.
اما فیلم های باارزشی چون عروسی خوبان و آژانس شیشه ای، که در بستر فرهنگ اسلامی خلق شدند، شکست آرمان خواهی شیعه انقلابی را در حکومتی مذهبی، خلاقانه و هنرمندانه، تصویر می کنند و به دلیل نگاه تراژیک خود از ژانر سینمای حکومتی دور می شوند.
از دهه ۶۰ به بعد روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان مستقل و آثاری که حکومت حذف آنان را از فرهنگ جامعه برنامه ریزی کرده بود، به فضای فرهنگی راه یافته و هژمونی فرهنگی لایه های مخاطب آثار هنری و ادبی و نظری را بازیافتند هر چند هژمونی فرهنگی توده های اصلی جامعه در انحصار روحانیت شیعه و رسانه های فراگیر حکومتی باقی ماند.
فقر و غنای فرهنگی رفرمیست های مذهبی
رفرمیست های مذهبی در دو دهه اخیر با نقد قرائت سنتی، حوزوی و حکومتی در عرصه شناخت شناسی و فلسفه سیاسی، مفاهیمی اگر نه بکر که بحث انگیز و موثر بر لایه هایی از تحصیل کردگان جامعه تولید کردند اما این گرایش در عرصه هنر و ادبیات حتی یک اثر جدی و ماندگار خلق نکرد.
نفوذ و تاثیر فرهنگی رفرمیست های مذهبی همگام با شکست حکومت دینی در تحقق وعده های خود و نیز متناسب با فقر هنری، ادبی و نظری این حکومت افزایش یافت و به دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی به اوج رسید. نقد این گرایش بر قرائت سنتی دین و مفاهیمی چون مردم سالاری دینی در فلسفه سیاسی اما به تدریج به تناقضات ساختاری برخورد و ادامه نقد را در چارچوب وضع شده ناممکن ساخت. نقد در روند ارتقاء ناگزیر خود به مرزهای چارچوب موضوع نقد رسید و این گرایش را با گره گاه انتخاب بین عقل خودبیناد و تجربه دینی، بین عبور از وحی یا بازگشت به برخی مفاهیم سنتی رو به رو کرد.
گسست فرهنگی مردم و حکومت
سوی غیر حکومتی فرهنگ ایرانی، در دو عرصه فرهنگ جامعه کل و خرده فرهنگ های آن و در عرصه تولید آثار نظری، ادبی و هنری و ذهنیت و فرهنگی مخاطبان این آثار در سی سال گذشته، روندهای گوناگونی را تجربه کرده است اما شاخص ها در هر دو عرصه از گرایش این روندها به فرهنگ های غیر دینی و آثار فرهنگی تولید شده بر بستر فرهنگ هایی جز فرهنگ حکومتی و مهم تر از همه از گسست لایه های مهمی از فرهنگ جامعه کل از فرهنگ حکومتی خبر می دهند.
در نخسین سال های انقلاب اسلامی روشنفکران و مخاطبان آثار هنری و ادبی با فرهنگ اسلامی و حکومتی همراه نبودند اما فرهنگ مسلط بر جامعه کل با فرهنگ اسلامی حکومتی همبسته بود.
همبستگی فرهنگی اکثریت مردم با فرهنگ حکومتی اما به تدریج و به ویژه در دهه اخیر کم رنگ شد و جای خود را به گسست فرهنگی داد تا جایی که حتی گزارش های حکومتی نیز از گرایش گسترده اکثریت مردم به آثار هنری و ادبی با ارزش یا بازاری منتقد فرهنگ حکومتی خبر می دهند.
گسست فرهنگی و شکاف بین فرهنگ حکومتی از سویی و تمایلات فرهنگی جامعه کل، به ویژه لایه های متوسط و غنی، روشنفکران و تولید کنندگان و مخاطبان آثار نظری، ادبی و هنری و فعالان عرصه ارتباطات در ایران از دیگر سو، از مهم ترین روندهای فرهنگی سی سال گذشته است و در خلق فضایی که ۲۲ بهمن امسال را از مراسم همیشگی متمایز می کند، نقشی مهم دارد.
در نخستین دهه های جمهوری اسلامی مراسم سالگرد انقلاب در موجی از همراهی فرهنگی، ایدئولوژیکی و سیاسی اکثریت مردم با حکومت برگزار می شد و فرهنگ مسلط بر جامعه کل با فرهنگ حکومتی همبسته بود.در دهه اخیر نیز بقایای این همبستگی در لایه هایی از جامعه و اقتدار ترس در روان شناسی لایه های معترض از بروز هر مخالفتی در مراسم رسمی، و از جمله در مراسم ۲۲ بهمن، جلوگیری می کرد.
اما فضایی که مراسم ۲۲ بهمن امسال را از مراسم سی سال گذشته متمایز می کند و از جمله در تهدیدهای نهادهای امنیتی تجلی می یابد، گذشته از ابعاد سیاسی آن و گذشته از برگزار شدن یا برگزار نشدن تظاهرات اعتراضی، نموداری گویا از تحولات مهم فرهنگی جامعه ایرانی را تصویر کرده و از عمییق تر شدن شکاف بین فرهنگ حکومتی و فرهنگ لایه هایی مهمی از جامعه کل خبر می دهد.
تحولات فرهنگی جوامع را می توان در دو عرصه فرهنگ عمومی و فرهنگ لایه های تحصیل کرده تر جامعه، در فرآیند تحول نظام ارزشی و در آثار نظری، هنری و ادبی و در عرصه ارتباطات بررسی کرد.در جوامعی چون ایران فرهنگ عمومی، فرهنگ مسلط بر جامعه کل با خرده فرهنگ های آن، با روان شناسی اجتماعی پیوندی تنگاتنگ دارد چرا که اکثریت مردم در این جوامع حیات فرهنگی خود را نه در آثار هنری و ادبی و در مباحث نظری، که در روان شناسی اجتماعی و در نظام ارزشی خود زندگی کرده و تنها اقلیتی از جامعه بازتاب حیات فرهنگی خود را در فرآورده های فکری، هنری و ادبی تجربه می کنند.
تلاش فرهنگی سی ساله اما عقیم حکومت
جمهوری اسلامی، برخلاف نظام شاهنشاهی، از همان نخستین روزهای استقرار خود بر عرصه فرهنگ عمومی و فرهنگ خلاقه، حوزه نظری، هنر و ادبیات و ارتباطات، تاکیدی جدی داشت و کوشید تا در هر دو عرصه، فرهنگی متناسب با مکتب مطلوب خود تولید و آن را با توسل به سانسور و تک صدایی کردن جامعه، بر مردم ایران تحمیل کند.
اما تلاش سی ساله برای تولید هنر و ادبیات اسلامی حکومتی با شکست رو به رو شد و تولید فرهنگ حکومتی در عرصه نظری نیز، و حتی در فقه، حکمت و فلسفه اسلامی که از پشتوانه سنتی غنی برخورداراند، سترون ماند و در سی سال گذشته به تقریب هیچ اثر ادبی، هنری و نظری با ارزش و ماندگار، جز یکی دو فیلم، بر بستر فرهنگ حکومتی خلق نشد.
بیگانگی گرایش اسلامی جامعه ایرانی با هنر و ادبیات و مباحث نو نظری در صد و اندی سال گذشته را می توان چون یکی از دلایل کارنامه منفی جمهوری اسلامی در هنر و ادبیات برشمرد.
از دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی ترکیبی متناقض و متحول از مفاهیم بنیادین مذهب شیعه و ناسیونالیزم ایرانی فرهنگ مسلط بر جامعه ایرانی را شکل می داد و حتی دربار و دولت، که مدعی مدرنیزاسیون بودند، از منظر مذهب به جهان می نگریستند با این همه خلق آثار هنری و ادبی در این دوران به تقریب در انحصار گرایش های غیر مذهبی بود.
در این دوران در عرصه هایی چون موسیقی، نقاشی، گرافیک، سینما، تاتر و داستان نویسی، جز یکی دو اثر کم ارزش چون مجموعه «داستان راستان» به قلم آیت الله مطهری، به تقریب هیچ اثر هنری و ادبی بر بستر فرهنگ اسلامی تولید نشد. در عرصه نظری و در مباحث سیاسی نیز جز کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی، آثار مهندس مهدی بازرگان و دکتر علی شریعتی، فقر نظری گرایش اسلامی و گسست آن از سنت غنی گذشته هویدا بود.
در دهه های ۴۰ و ۵۰ موجی فرهنگی بر بستر«احیاء سنت و حفظ هویت» بالا گرفت که با چهره هایی چون جلال آل احمد در اپوزیسیون و دکتر حسین نصر در پوزیسیون مشخص می شد. بخش حکومتی این موج در مراکزی چون انجمن حکمت و فلسفه و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی و... سازمان یافته بود و دفتر فرح پهلوی می کوشید تا آن را با سرمایه گذاری هنگفت مالی و معنوی و حتی به یاری سانسور تقویت کند. این موج با تمایلات فرهنگی روحانیت سنتی، از جمله آیت الله خمینی، همراه بود و پس از انقلاب مبانی و زمینه های اصلی سیاست گذاری فرهنگی حکومت جمهوری اسلامی را در سی سال اخیر شکل داد.
اما تولید آثار فرهنگی بر بستر و بر مبنای سنت اسلامی، که بخش غیر حکومتی آن پیش از انقلاب خودجوش بود و از نیازهای درون زای لایه هایی از جامعه بر می خاست، پس از انقلاب و در سی سال اخیر رنگ مکتبی و حکومتی به خود گرفت و از خلاقیت و درون زایی دور شد.
حکومت جمهوری اسلامی در نخستین دهه استقرار خود بر آن بود تا با بهره گیری از ساختارهای دولتی عقب ماندگی مکتب خود در عرصه نظری و ادبی و هنری جبران کند.
نهادهای فرهنگی گوناگونی چون بنیاد سینمایی فارابی، حوزه اندیشه و هنر اسلامی و... تاسیس شدند و وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی سانسور و حذف فرهنگ غیر اسلامی و هدایت فرهنگ اسلامی را بر عهده گرفت.
اما حکومتی بودن فرهنگی که تولید آن برنامه ریزی شده بود و بی تناسب بودن و گاه تنافر آن با نیازهای فرهنگی جامعه کل و خواست مخاطبان آثار ادبی و هنری و نظری، حذف فرهنگ و روشنفکران خلاق مستقل، تک صدایی شدن عرصه تولید فرهنگی، سرکوب و سانسور، برخوردار نبودن فرهنگ اسلامی از سنت خلاقیت های هنری و ادبی و نظری در صد و اندی سال اخیر و ... تلاش های جمهوری اسلامی را برای تولید آثار ادبی و هنری با ارزش و برخوردار از نفوذ و تاثیر در جامعه، جز در مواردی انگشت شمار، عقیم کرد.
در سی سال گذشته استعدادهای هنری و ادبی و نظری متمایل به فرهنگ حکومتی نیز پس از ارائه چند اثر در تضاد بین خلاقیت و معیارهای حکومتی یا به صف مخالفان و منتقدان پیوستند یا استعداد خود را در تولید آثار سفارشی تلف کردند.
حکومت اسلامی که در ژانرهایی چون داستان، شعر، نقاشی موفقیت و چشم اندازی نداشت و تئاتر را به دلیل ترس از اجرای زنده خفه کرده بود، تلاش خود را بر تولید «سینمای اسلامی» متمرکز کرد. سینمای اسلامی دو دوره هدایت شده سینمای جنگ و سینمای عرفان را با شکست پشت سر گذاشت و به تولید فیلم های جشنواره پسند روی آورد. نفوذ سیاست بر جشنواره هایی اروپایی، که از گسترش رابطه ایران و اروپا و از رفرم در ایران حمایت می کردند، فضای مناسبی در اخیتار سیتمای جشنواره ای ایران گذاشت اما روی آوردن این جشنواره ها به فیلم های انتقادی در پنج ساله اخیر، که از تنش در پرونده اتمی ایران تاثیر می گرفت، سیاست گذاران سینمای حکومتی ایران را از جشنواره ها نومید کرد.
در سی سال گذشته ژانرهایی چون مباحث نظری، شعر، داستان، نقاشی و ... مستقل از فرهنگ حکومتی چشم اندازهای گوناگونی را تجربه کردند و در بخش «فیلم های اسلامی» سینمای ایران، جز یکی دو فیلم درخشان و برجسته چون «عروسی خوبان» و «آژانس شیشه ای»، اثری ماندگار خلق نشد.
اما فیلم های باارزشی چون عروسی خوبان و آژانس شیشه ای، که در بستر فرهنگ اسلامی خلق شدند، شکست آرمان خواهی شیعه انقلابی را در حکومتی مذهبی، خلاقانه و هنرمندانه، تصویر می کنند و به دلیل نگاه تراژیک خود از ژانر سینمای حکومتی دور می شوند.
از دهه ۶۰ به بعد روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان مستقل و آثاری که حکومت حذف آنان را از فرهنگ جامعه برنامه ریزی کرده بود، به فضای فرهنگی راه یافته و هژمونی فرهنگی لایه های مخاطب آثار هنری و ادبی و نظری را بازیافتند هر چند هژمونی فرهنگی توده های اصلی جامعه در انحصار روحانیت شیعه و رسانه های فراگیر حکومتی باقی ماند.
فقر و غنای فرهنگی رفرمیست های مذهبی
رفرمیست های مذهبی در دو دهه اخیر با نقد قرائت سنتی، حوزوی و حکومتی در عرصه شناخت شناسی و فلسفه سیاسی، مفاهیمی اگر نه بکر که بحث انگیز و موثر بر لایه هایی از تحصیل کردگان جامعه تولید کردند اما این گرایش در عرصه هنر و ادبیات حتی یک اثر جدی و ماندگار خلق نکرد.
نفوذ و تاثیر فرهنگی رفرمیست های مذهبی همگام با شکست حکومت دینی در تحقق وعده های خود و نیز متناسب با فقر هنری، ادبی و نظری این حکومت افزایش یافت و به دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی به اوج رسید. نقد این گرایش بر قرائت سنتی دین و مفاهیمی چون مردم سالاری دینی در فلسفه سیاسی اما به تدریج به تناقضات ساختاری برخورد و ادامه نقد را در چارچوب وضع شده ناممکن ساخت. نقد در روند ارتقاء ناگزیر خود به مرزهای چارچوب موضوع نقد رسید و این گرایش را با گره گاه انتخاب بین عقل خودبیناد و تجربه دینی، بین عبور از وحی یا بازگشت به برخی مفاهیم سنتی رو به رو کرد.
گسست فرهنگی مردم و حکومت
سوی غیر حکومتی فرهنگ ایرانی، در دو عرصه فرهنگ جامعه کل و خرده فرهنگ های آن و در عرصه تولید آثار نظری، ادبی و هنری و ذهنیت و فرهنگی مخاطبان این آثار در سی سال گذشته، روندهای گوناگونی را تجربه کرده است اما شاخص ها در هر دو عرصه از گرایش این روندها به فرهنگ های غیر دینی و آثار فرهنگی تولید شده بر بستر فرهنگ هایی جز فرهنگ حکومتی و مهم تر از همه از گسست لایه های مهمی از فرهنگ جامعه کل از فرهنگ حکومتی خبر می دهند.
در نخسین سال های انقلاب اسلامی روشنفکران و مخاطبان آثار هنری و ادبی با فرهنگ اسلامی و حکومتی همراه نبودند اما فرهنگ مسلط بر جامعه کل با فرهنگ اسلامی حکومتی همبسته بود.
همبستگی فرهنگی اکثریت مردم با فرهنگ حکومتی اما به تدریج و به ویژه در دهه اخیر کم رنگ شد و جای خود را به گسست فرهنگی داد تا جایی که حتی گزارش های حکومتی نیز از گرایش گسترده اکثریت مردم به آثار هنری و ادبی با ارزش یا بازاری منتقد فرهنگ حکومتی خبر می دهند.
گسست فرهنگی و شکاف بین فرهنگ حکومتی از سویی و تمایلات فرهنگی جامعه کل، به ویژه لایه های متوسط و غنی، روشنفکران و تولید کنندگان و مخاطبان آثار نظری، ادبی و هنری و فعالان عرصه ارتباطات در ایران از دیگر سو، از مهم ترین روندهای فرهنگی سی سال گذشته است و در خلق فضایی که ۲۲ بهمن امسال را از مراسم همیشگی متمایز می کند، نقشی مهم دارد.