بنا به تصميم وزارت آموزش و پرورش اسراييل، در پی سخنرانی منشه امير، روزنامه نگار ايرانی- اسراييلی در اسراييل، مدارس اين کشور موضوع پيشينه محله های قديمی تهران را در کتاب های درسی قرار می دهند تا نوجوانان اسراييلی با محله های قديمی پايتخت ايران آشنا شوند.
وزارت آموزش و پرورش اسراييل به دنبال سخنرانی منشه امير در باره عودلاجان، محله زادگاه خود در جنوب تهران، تصميم گرفت که در کتاب های درسی مدارس اسراييل، درسی را با عنوان محله های قديمی ايران و تهران در موضوع های کتاب های درسی مدارس اين کشور قرار دهد.
منشه امير خود در همين زمينه به راديو فردا می گويد:« اخيرا درچارچوب يک همايش فرهنگی از سوی يکی از دانشگاه های اسراييل برای شناسايی فرهنگ و پيشينه يهوديان ايرانی به سخنرانی دعوت شدم و پيشنهاد کردم که در باره محله زادگاه خود سخن بگويم.»
وی می افزايد:« سخنرانی من به زبان عبری انجام شد که برگزار کنندگان همايش، آن را صادقانه و هيجان انگيز توصيف کردند، و از آنجا که دانش آموزان در اسراييل موظف هستند که افزون بر مسائل اساسی، درباره فرهنگ و هنر و پيشينه اقوام و ملل نيز تحقيق کنند و مطالعه داشته باشند، وزارت آموزش و پرورش تصميم گرفته که بر اساس اين سخنرانی، موضوع پيشينه محله های قديمی تهران و محله های يهوديان در کشور ايران را در چارچوب درس مدارس اسراييل بگنجاند.»
برج های مسکونی در محلات قدیمی
منشه امير، روزنامه نگار ايرانی زاده، ۶۷ سال پيش در محله عودلاجان در تهران به دنيا آمد. او پس از ده ها سال رياست بخش فارسی راديو اسراييل، يکی از قديمی ترين ايستگاه های راديويی فارسی زبان، در يک سال اخير سرپرستی تارنمای فارسی وزارت امور خارجه اسراييل را بر عهده گرفته است.
وی اخيرا در بخش «سخن دوست» در اين تارنما نوشته بود: «خبری خواندم که مرا بسياراندوهناک ساخت: گروهی افراد سودجو هفته پيش شبانه به محله عودلاجان در تهران رفته و در ظرف چند ساعت سه ساختمان قديمی را که می توانست بخشی از ميراث فرهنگی ايرانيان باشد با خاک يکسان کرده تا بساز و بفروش ها بتوانند در آنجا برج های مسکونی چندين و چند طبقه بر پا سازند...عودلاجان اوج هنر معماری ايران نبود. مسلما خير! ولی يک يادگارتاريخی و فرهنگی از شيوه زندگی در قرن گذشته بود که بايد آن را عزيز داشت و حفظ کرد...»
آقای امير می افزايد: «...به عکس های قديمی نگاه کنيد؛ ببينيد که بر سر برخی آثار تاريخی چه آورده اند. تقريبا آنها را ويران کرده اند تا بتوانند محله های مسکونی نوساز و بناهای چندين طبقه بسازند. هيچ اعتنايی به ارزش های فرهنگی و تاريخی نداشته اند.»
به گفته وی، «انجمن کليميان ايران بارها به شهرداری تهران و بنياد ميراث فرهنگی ايران شکايت برد که چرا می خواهند محله تاريخی عودلاجان را ويران کنند. ولی کو گوش شنوا؟ چه کسی در دستگاه حکومتی اعتنا می کند؟ خود سازمان ميراث فرهنگی با صراحت اعتراف می کند که هيچ گونه اختياراتی ندارد و شهرداری هيچ گونه اعتباری برای تذکرات اين سازمان قائل نيست.»
اين روزنامه نگار می گويد: «مسئولان شهرداری تهران ظاهرا با اين استدلال که امکان بازسازی اين محلات قديمی را ندارد و خانه های آجری و گلی آن در حدی تخريب شده که امکان بازسازی را سلب کرده، اين بخش ها را که در نزديکی مسجد جامع و خيابان بوذرجمهری و بازار تهران است، ويران کرده اند تا آن را به پارک تبديل کنند. اما به نظرم، بيشتر دلالان ملک هستند که شهرداری را به اين تصميم تاسف انگيزتشويق کرده اند تا برج های مسکونی بسازند.»
منشه امير می گويد:«در اسراييل و کشورهای اروپايی بسياری می بينم که چگونه از محلات قديمی نگهداری می کنند و پيوسته همت به بازسازی می نمايند و به آن افتخار می کنند. اما شوربختانه در ايران تصميم گيری ها بر اساس نرخ روز است!»
وی افزود:«در سن شش سالگی از تکيه رضا قلی خان به محله ای در جنب آن رفتيم که کوچه عصاری ناميده شد. به آن کوچه، عصاری می گفتند زيرا يک مغازه در آن قرار داشت که کارش عصاری بود، و تصورم اين است که نوجوانان و جوانان امروز ايران حتی نمی دانند که واژه عصاری به چه مفهوم است.»
آقای امير می گويد:«با قراردادن دو سنگ بزرگ گرد، دانه های کنجد را له می کردند و از آن روغن استخراج می کردند. سنگ بالايی را نه حتی اسب، بلکه حيوان زحمتکش الاغ می چرخاند و ما کودکان می ايستاديم و حرکت الاغ و خروج قطرات روغن را نگاه می کرديم.»
این روزنامه نگار ایرانی زاده گفت:«تکيه رضا قلی خان در محله عودلاجان در آن روزگار از تکيه های معروف تهران بود زيرا مراسم مهم تعزيه در آنجا بينندگان زيادی داشت. در اطراف تکيه، مغازه های قديمی عطاری، بقالی و آهنگری زيادی وجود داشت. درآن روزگاران، ما کودکان در مسيراين کوچه های باريک حرکت می کرديم و از اين طريق شايد فکر می کرديم که بر دامنه مشاهدات خود از جهان اضافه می کنيم! مانند تلويزيون و اينترنت امروزی ما بود و حرف هايی که می شنيديم مثل خواندن وبلاگ های امروزی برای ما محسوب می شد!»
منشه امير می گويد:«سال ها بعد، هنگامی که از اسراييل به ايران سفر کردم و از محله های قديمی جنوب تهران ديدارکردم، با اندوه بسيار متوجه شدم که ديگر از آن شور گذشته ها خبری نيست و وضعيت محله ها کاملا متفاوت شده است و مسلم است که اکنون نيز ديگر وضعيت کاملا ديگری برقرار است.»
وی آخرين بار يک سال پيش از انقلاب، از ايران ديدار کرده بود.
ساختمان های بی قواره
منشه امير در بخش ديگری از گفت وگوی خود در تشريح سفرش به ايران می گويد:« هنگامی که به اسراييل مهاجرت کردم، برای نخستين بار پس از ۱۲ سال به ايران بازگشتم و ملاحظه کردم که ساختمان ها و عمارات قديمی تهران را که با سبک معماری قبل از جنگ جهانی دوم و يا به شيوه های رايج پس از جنگ ساخته شده بود، ويران کرده و ساختمان های بی قواره و ظاهرا مدرن بر پا کرده اند.»
- « هنگامی که به اسراييل مهاجرت کردم، برای نخستين بار پس از ۱۲ سال به ايران بازگشتم و ملاحظه کردم که ساختمان ها و عمارات قديمی تهران را که با سبک معماری قبل از جنگ جهانی دوم و يا به شيوه های رايج پس از جنگ ساخته شده بود، ويران کرده و ساختمان های بی قواره و ظاهرا مدرن بر پا کرده اند.»
وی می افزايد:« اما اگر آن سبک معماری خاص حفظ می شد، مسلما يونسکو اين محلات تهران را به عنوان بخشی از فرهنگ ايران به رسميت می شناخت همان گونه که ساختمان های قديمی تل آويو از سوی يونسکو شناخته شده و با حمايت يونسکو بازسازی شده و اين بخشی از ميراث فرهنگی است، و ای کاش که شهرداری تهران نيز هر چه زودتر به بازنگری اقدام کند و مانع از تخريب آخرين عمارات باقی مانده شود.»
آقای امير در بازگويی خاطرات خود از تهران قديم اظهار داشت: «بار ديگر هنگامی که از جنوب تهران به نقطه ای ديگر در پايتخت اسباب کشی کرديم، خوب به خاطر دارم که مصادف شده بود دقيقا با روز بيست و هشتم امرداد ماه اوائل دهه سی و دو خورشيدی و به عنوان يک پسرده يازده ساله شاهد رخدادها بودم و سخت کنجکاو کسب آگاهی از اين مسائل و پشت پرده. در آن روزگاران، ازطريق راديوهای خارجی، مخصوصا راديوهايی که از برلين و شوروی پخش می شد، با دستگاه راديو بزرگی که مادر بزرگ داشت، به شنيدن ديدگاه های ديگر هم علاقمند بودم و گاه پشت پرده ای که راديو در يک طاقچه در آن قرار داشت می رفتم و کاغذی را لوله می کردم و جلوی دهانم می گرفتم و برای خود و خواهر و برادرهايم «اخبار» می گفتم و گاه نيز بچه های محل می آمدند و «برنامه خبری» مرا نگاه می کردند!»
وی گفت: «با تسلط به زبان فرانسه از پول اندک تو جيبی که از پدر درجه دار ارتشی خود می گرفتم، مجله های فرانسه زبان را می خريدم و می خواستم سريعا با جهان آشنا شوم و بسيار زود برای خود شروع به ترجمه تحليل های مطالب اين مجلات کردم و برخی از آنها را در کلاس انشای مدرسه می خواندم و هنگامی نيز که معلم فرانسه غيبت می کرد، مدير مدرسه تدريس فرانسه به همکلاسان خود يا کلاس های بالاتر را بر عهده من می گذاشت.»
منشه امير که ۶۷ سال دارد، حدود نيم قرن است که در اسراييل زندگی می کند. او از نوجوانی به دليل تسلط به زبان های خارجی، بويژه فرانسه، از سوی مصطفی مصباح زاده، ناشر روزنامه کيهان تهران برای ترجمه خبر و تحليل های روزنامه های فرانسه زبان، به استخدام اين روزنامه درآمد.
او در سال ۱۹۵۹ به اسراييل مهاجرت کرد و در کنار تحصيل در دانشگاه به کار در بخش فارسی راديو اسراييل پرداخت و از سال ۱۹۸۴ به رياست اين موسسه رسيد.
وی از حدود بيست سال پيش به کار نوشتن يک فرهنگ عظيم لغت سه زبانه فارسی- عبری – انگليسی مشغول است. او خود می گويد که اين فرهنگ از سويی به دليل وسواس کاری، و از سويی ديگر به خاطر مشغله های روزنامه نگاری بی وقفه، هنوز منتشرنشده و در حال تکميل است.