کسانی که به موسيقی راک علاقه دارند تام ويتس، خواننده، نوازنده، آهنگساز، هنرپيشه و نويسنده ۵۹ ساله آمريکايی را به خوبی می شناسند.
موسيقی تام ويتس عليرغم اين که هيچ گاه «بازاری» نشده است و عليرغم نامتعارف بودن آن، مورد توجه بسياری قرار دارد.
نسل های مختلفی هنوز با موسيقی او و حال و هوای ويژه آن لذت می برند. جوانان راک دوست هنوز هم آثار اين پير راک را دنبال می کنند.
او تا کنون ۲۱ آلبوم عرضه کرده؛ برای ده فيلم موسيقی ساخته؛ در ۲۲ فيلم ايفای نقش کرده است؛ از جمله در فيلم های جيم جارموش، فرانسيس فورد کوپولا، ويم وندرس، رابرت آلتمن، روبرتو بنينی و... ترانه های ويتس را بارها خوانندگان ديگر نيز اجرا کرده است.
در ايران نيز موسيقی تام ويتس در دهه هفتاد خورشيدی به ميان جوانان و به ويژه جوانان روشنفکر رفت و طرفداران بسياری را به خود جلب کرد.
صدای بم و دو رگه ويتس به همراه تلفيقی از موسيقی جاز و بلوز و استفاده از آواها و صداهای بديع به همراه فضای تئاترآل حاکم بر اجراهای او چهره کاملا منحصر به فردی را به خلاقيت هنری وی می بخشد.
تام ويتس، اسطوره زنده راک آمريکا، هيچ دوست ندارد به سئوالات روزنامه نگاران پاسخ دهد. به نظر او مصاحبه، عذاب آور و قراردادی است. اما با اين وجود دوست دارد حرف بزند و حکايت کند.
- «وقتی شليک می کنيد، گلوله می داند که به چه کسی می خورد؟ آيا بطری ای در قعر اقيانوس وجود دارد؟ وقتی روزنامه ای را به يک ورق مچاله شده تبديل می کنيم چه حسی دارد؟ درختی در کنار يک اتوبان بودن چه حسی دارد؟ آدم ها خواهند توانست با روبوت ها ازدواج کنند؟ دنيا چه زمانی رَم می کند و سعی می کند ما را به زمين بکوبد؟»
او در گفت و گويی خيالی، با خودش مصاحبه می کند؛ گفت و گويی ميان تام ويتس سئوال کننده و تام ويتس پاسخ دهنده! گفت و گويی که نامتعارف بودن آن شبيه به آثار خود ويتس است.
روزنامه فيگارو چاپ فرانسه چند روز پيش از کنسرت تام ويتس در پاريس که روزهای ۲۴ و ۲۵ ژوئيه برگزار خواهد شد اين گفت و گوی ويژه را منتشر کرد.
تام ويتس: آلبوم شگفت انگيزی که می پسنديد کدام است؟
تام ويتس: در دهه هفتاد آلبومی با عنوان بهترين های مارسل مارسو در لس آنجلس منتشر شد: چهل دقيقه سکوت که با کف زدن های حاضرين همراه بود. خوب فروش رفت. وقتی به خانه می آيم دوست دارم به آن گوش دهم؛ اما دوست ندارم که وقتی آن را برای کسی می گذارم حرف بزند.
کدام هنرمندان بيشترين تاثير را بر خلاقيت هنری شما گذاشته اند؟
اين هم کسانی که در اين لحظه به ذهنم می رسند: کرواک، ديلان، باکوفسکی، راد سرلينگ، دون وان ويلت، کانتينفالس، جيمز براون، هری بلافونت، ما رينی، بيگ ماما ثورنتون، هاولين ولف، ليدبلی، لورد باکلی، مابل مارسر، لی ماروين، ثلانيوس مانک، جان فورد، فدريکو فلينی، ويجی، مايک جاگر، کيث ريچاردز، ويلی ديکسون، جان مک کارميک، جانی کش، هانک ويليامز، فرانک سيناترا، لوئيس آرمسترانگ، رابرت جانسون، کاروسو.
در زندگی چه چيزی به نظرتان سخت می رسد؟
بودن ميان واقعيت و خيال از همه چيز سخت تر است. واقعيت من به خيال نياز دارد؛ مثل آمپولی که به محلی برای نفوذ محتاج است. خيال و تصور من هم به واقعيت نياز دارد. مثل کوری که به عصا محتاج است. رياضی هم مشکل است. خواندن يک کارت، پی گرفتن تعليمات و آموزش، نجاری، کارهای الکترونيکی، لوله کشی، چيزها را دقيق به خاطر آوردن، خطوط صاف و مستقيم، سفارش دادن غذا در يک رستوران چينی، خواندن دستورالعمل استفاده از يک دستگاه صوتی به زبان آلمانی.
مهيج ترين تجربه موزيکالی شما چه بوده است؟
در تايم اسکوار. کمابيش سی سال پيش. در گوشه ای سالن تمرينی وجود داشت که به فضاهای خيلی کوچکی تقسيم می شد طوری که تنها جا داشتيد در را باز کنيد. پيانوی کوچکی آن جا بود که با آتش سيگارها سوخته شده بود؛ نقاشی در و ديوار ور آمده بود و بعضی جاها ناقص رنگ شده بود. وقتی در را می بستم از اتاق های ديگر سر و صدا بود که می باريد و من نمی توانستم کار کنم. کارم را قطع کردم تا به اين سر و صدای مهييج گوش بدهم؛ صداهايی تشکيل شده از گام های کلارينت، تانگو، اپرت، درس آواز، کسی که نعره می زد، کلاس پيانو، گروه های گاراژ... زمين می لرزيد. انگار ده راديو را با هم در يک اتاق روشن کرده باشی، برای من اين يک بهشت بود.
از چه صداهايی خوشتان می آيد؟
کليسای گوشه خيابان؛ ترافيک منهتن؛ همسرم وقتی آواز می خواند؛ اسب ها يا قطاری که نزديک می شوند؛ بچه هايی که از مدرسه خارج می شوند؛ ارکستری که سازهای خود را تنظيم می کند؛ پيانو در سالن های فيلم های وسترن؛ پروژکتوری که با ضربه ای می ترکد؛ ترق و تروق شيشه؛ چرخ دنده؛ مسابقه های فوتبال در آژانتين؛ بيس بال در راديو ترازيستوری؛ دستگاه کهنه ضبط و صوت؛ آشپزخانه رستوران؛ صدای پای فيل؛ کلاس ملارينت؛ زنگ رينگ بوکس؛ دعوا به زبان چينی؛ صدای کبوتر؛ جغدها؛ تراکتورها، دنيا که تمام مدت موزيک توليد می کند.
سئوالی هست که جواب نداده باشيد؟
وقتی شليک می کنيد، گلوله می داند که به چه کسی می خورد؟ آيا بطری ای در قعر اقيانوس وجود دارد؟ وقتی روزنامه ای را به يک ورق مچاله شده تبديل می کنيم چه حسی دارد؟ درختی در کنار يک اتوبان بودن چه حسی دارد؟ آدم ها خواهند توانست با روبوت ها ازدواج کنند؟ دنيا چه زمانی رَم می کند و سعی می کند ما را به زمين بکوبد؟
و در مورد تور کنسرت تان در پاريس؟
من يک گروه آسمانی دارم. لری تيلور، کنترباس می نوازد. پاتريک وارن، پيانو؛ عمر تورز، گيتار؛ وينسنت هنری، سازهای بادی چوبی و کيزی ويتس، درام. آن ها با دقتی مثل مسابقات فرمول يک می نوازند و و افسونگری واقعی هستند. آن ها هر کدام چندين ساز می نوازند. من با آن ها ترانه هايی را اجرا می کنم که هرگز جرات نکرده ام خارج از استوديو آن ها را اجرا کنم.