داستان سينما و نظام سياسی پس از انقلاب تا سال ها داستان کودکی بود در دامان مادری که پابه پايش می برد. آن قدر که به سينمای گلخانه ای معروف شده بود. سينمايی که قرار بود از آنجا که روحانيت شيعه و به اصطلاح «بچه مسجدی ها» اوايل روسپی خانه اش می خواندند و سر تا پايش را فاسد می پنداشتند، درش تخته شود.
اما تنها به لطف جمله ای از آيت الله خمینی که فيلم «گاو» مهرجويی را پسنديده بود، از سرنوشتی که هنر رقص و موسيقی بانوان بدان دچار آمد، يعنی مرگ کامل، نجات يافت.
سينمای وابسته به نظام برآمده از انقلاب اما، به تدريج راه رفتن نويی آموخت و زبان اش هم از لکنت به درآمد. تجربه هايی تازه کرد و در جشنواره های جهانی رونق يافت، جوايزی به خانه آورد و اعتباری دست و پا کرد. با اين حال هرگز از تيغ تيز منتقدان مذهبی اش در امان نماند.
در سال ۱۳۷۲ و چهار سال پيش از دوران معروف به اصلاحات بود که خانه ای برايش فراهم شد.«خانه سينما» مکانی برای گردآمدن اصناف سينمايی بود.
در سال های اصلاحات اين خانه رونق بيشتری يافت و با راه اندازی جشنی سالانه، حرمتی همسنگ جشنواره فجر و گاه افزون تر يافت. اما هرگز اين خانه که سعی می کرد مستقل از سياست های نظام، خود، امورات داخلی اش را با حضور اصناف اش بچرخاند، چندان روی آرامش نديد. تا اين که امروز با افزون بر پنج هزار نفری که کارت عضويت اش را در جيب دارند، پس از چند سالی بالا گرفتن نزاع پيدا و پنهان، سرانجام حکم تعطيلی اش از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر شده است.
امير عزتی، منتقد سينمايی ساکن فنلاند پيشينه نزاع حاکميت ايران و خانه سينما را به تناقض های درونی نظام اسلامی و نهادهای مدرنی چون سينما مرتبط می داند.
امير عزتی: اين ناسازگاری و اين تناقض از روز اول وجود داشت. چون در ميان افرادی که اين نظام را پايه ريزی کردند، از جمله آقای خمينی و دوستانشان کسانی هم بودند که کمی ميانه روتر و معتدل تر بودند و فکر می کردند که از آموزه های مدرنی مثل اقتصاد يا سينما می شود برای پيشبرد اهداف خودشان که همان اهداف ايدئولوژيک اسلامی بود، بهره ببرند.
نمونه آن را در همين خانه سينما می توانيد ببينيد. نهادی که در سال ۱۳۶۵ با مصوبه مجلس و با کمک سه تن از مديران دولتی معروف از جمله آقای انوار، بهشتی و حيدريان نطفه تشکيل آن بسته شد، تا شش يا هفت سال بعدش که اولين هيات مديره انتخابی آن به وجود آمد و در اداره ثبت شرکت ها به ثبت رسيد و موجوديت پيدا کرد. از آن روز تحت هجوم کسانی بود که وجود يک چنين واحد صنفی را اساسا قبول نداشتند.
محمد عبدی، منتقد و نويسنده سينمايی ساکن لندن، می گويد که مواجهه نظام با نهاد صنفی خانه سينما برای ناظران سينمای ايران قابل پيش بينی بوده است.
محمد عبدی: اين دعوا در واقع دعوای کهنه ای است. بر خلاف تصور برخی که فکر می کنند اين دعوا به دوره احمدی نژاد برمی گردد، بايد بگويم اين طور نيست. در دوره خاتمی شايد بسياری فراموش کرده باشند، ولی در يکی از جشن هايی که برگزار شد به علت اتفاقاتی که در آن جشن رخ داد يک شب بعد از آن نيروهای امنيتی به محل خانه سينما حمله کردند و مديران خانه سينما را دستگير کرده و برای چند ساعت آنها را بازجويی کردند.
و طبيعتا با دخالت نيروهای بالاتر، اين دعوا فيصله يافت و آنها آزاد شدند. و اين دعوا مطبوعاتی نشد.اما حمله به خانه سينما از همان دوران شروع شد و ادامه داشت. می شود پيگيری کرد که روزنامه کيهان در زمان های مختلف چگونه حملات اش را نثار اعضای اين خانه می کرد.
با آمدن احمدی نژاد اين دشمنی تندتر و عميق تر شد تا جايی که سال قبل به نامه نگاری تند معاونت سينمايی و مدير خانه سينما انجاميد. و اين دعوا تا به امروز رسيد که در خانه سينما را گل بگيرند.
منتقد سينمايی ديگری نيز معتقد است که علت حدف اين خانه به دست وزارت ارشاد، دشواری کنترل تمام و کمال آن بوده است.
مهدی عبدالله زاده، ساکن سوئيس: آن چيزی که الان درباره خانه سينما دارد اتفاق می افتد، در ادامه سياست های فرهنگی حاکميت است که دارد سعی می کند يکی يکی پل های فرهنگی موجود در کشور را فتح نمايد. منتهی تفاوت اينجاست که خانه سينما به دليل ساختار دمکراتيکی که دارد، هيچ کدام از پست های اش قابليت انتصاب ندارد. يعنی پست انتصابی در خانه سينما وجود ندارد.
در بين پنج هزار عضو خانه سينما تعداد کسانی که مورد وثوق حاکميت بودند، و بتوانند در آنجا رای بياورند و پست های کليدی را به دست بگيرند، آن قدر نبود که آدم های نظام بتوانند در آن ساختار مديريتی نفوذ کنند.بنابر اين چون حاکميت به اين نتيجه رسيده بود که اين نهاد قابل تسخير نيست، تصميم به تخريب و نابودی آن گرفت.
ناظران سينمای ايران ريشه همه اين مسائل را در عدم تحمل هر گونه استقلال خانه سينما از سوی نظام می دانند.
امير عزتی: به خاطر اين که دو تا نهاد ديگر در سينمای ايران وجود داشت ؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنياد فارابی که در دفترچه سياست های اين دو نهاد نوشته شده بود که وظيفه اصلی اينها، هدايت، نظارت و وزارت سينمای ايران است. عملا سينمايی را قبول داشتند که دولتی و در خدمت دولت باشد. طبيعتا وجود يک تشکل صنفی غير دولتی به نام خانه سينما از روز اول مزاحم چنين تفکری بوده و هست.
درگيری های چند سال اخير نمونه های بارز قسمت فوقانی کوه يخی است که عمده آن زير آب قرار داشت. بسياری از بگير و ببندها، فشارها و اتفاقاتی که بين وزارت ارشاد و خانه سينما در طول چند دهه گذشته افتاده ، عملا از ديد مردم و مطبوعات پنهان مانده بود.
در چند سال اخير، به خصوص در دو سال اخير، درگيری های اين دو نهاد با همديگر علنی و مطبوعاتی شده است. نمونه اش ماجرای دستگيری مستندسازان يا موضوع جشن خانه سينما و دستگيری برخی از فيلم سازها و تحت فشار قرار دادن آنها که نهايتا تنها کاری که اين نهاد صنفی انجام داده است، نوشتن اطلاعيه ها يا نامه هايی به مسئولين برای دفاع از حقوق انسان هايی بود که در اين صنف عضويت دارند.
ولی همين را هم حتی دولتی ها برنتابيدند و نپذيرفتند.
اما اهميت خانه سينما در چيست؟
محمد عبدی: خانه سينما تنها خانه اهالی سينمای ايران است که حدود ۲۰ سال از موجوديت اش می گذرد. به کارهای مختلفی دست زده است از جمله «روز ملی سينما» را که در تقويم ملی به ثبت رسيده است، نامگذاری کرده است.
جشن خانه سينما هر سال برگزار می شده است و از طريق روابط صنفی کار بيمه دست اندرکاران سينما را حل کرده است و به هر حال اهرم بسيار بزرگی برای حمايت از اهالی سينماست.
سينما در ايران همواره زير فشار حساسيت های سياسی بوده است. چه با خانه سينما و چه بی آن. اين را امير عزتی، منتقد فيلم می گويد:
امیر عزتی: بعد از پايان جنگ بسياری از سپاهی ها مصدر کارهايی شدند که هيچ زمينه ای نسبت به انجام آن کار نداشتند. نمونه اش آقای ضرغامی و بسياری از سپاهيانی که عملا مصادر کارهای فرهنگی شدند. در صورتی که نه دانش و نه تخصص اين کارها را نداشتند. چرا؟
به دليل اينکه آنها هم فهميده بودند که در فضای بعد از جنگ برای ادامه حيات شان نياز به يک دست شدن فضا و به دست گرفتن اهرم کنترل جامعه هستند و چه اهرمی بهتر از رسانه های جمعی مثل تلويزيون، سينما و مطبوعات.
فشاری که در همه اين سالها بر اين رسانه های جمعی وارد شد، نشان دهنده اين اتفاق است که اصلا کسانی که در راس کار هستند، نمی پذيرند که شما يک نهاد صنفی داشته باشيد که در داخل اين نظام که پسوند مقدس را هم يدک می کشد، فعاليت رسمی و علنی داشته باشيد.
منتقد فيلم ديگری که وقايع سينمای ايران را از سالها پيش پی گرفته می گويد از زمان حاکميت محمود احمدی نژاد، تلاش های زيادی برای کنترل خانه سينما از درون صورت گرفت.
محمد عبدی: وقتی که اينها در واقع دولت را تسخير کردند، می خواستند هر جور شده خانه سينما را در دست بگيرند. تا جايی که می توانستند سعی کردند در خانه سينما نفوذ کنند. حتی چند صنف را هم در دست گرفتند.
يعنی آدم هايی را به درون اين صنف ها فرستادند تا به هر طريق ممکن خودشان را به بالاترين حد برسانند و مديران صنف ها را در اختيار بگيرند.
اما اين نفوذ فقط در دو سه صنف از خانه سينما اتفاق افتاد و در بقيه اصناف اين اتفاق رخ نداد. در نتيجه اينها راضی نبودند و تمام تلاش شان را به کار بردند تا وهله وهله پيش بروند تا به اين نقطه برسند که به کلی در خانه سينما را ببندند. شورای عالی سينما که تاسيس شد نکته بسيار مهم و به اعتقاد من زنگ خطری بسيار جدی بود که گوشزد می کرد که اين دولت قصد دارد به زودی خانه سينما را تعطيل کند.
اما بود و نبود خانه سينما چه تفاوتی به حال سينمای ايران خواهد داشت؟
مهدی عبدالله زاده، منتقد فيلم: طبيعتا تاثير روانی آن بسيار بيشتر از تاثيرات ديگر است. دليل آن هم اين است که در خانه سينما فعاليت های آن چنانی مرتبط با سينما شکل نمی گرفت. بيشتر در حد نشست ها و مسائل حاشيه ای و صنفی بود. سينما به راه خود ادامه خواهد داد و هيچ مشکل خاصی در روند توليدات سينمايی کشور شکل نخواهد گرفت. فقط فضايی که باعث شده بود که سينماگران گرد هم بيايند و کارهای صنفی خود را انجام بدهند دچار اختلال خواهد شد.
امير عزتی منتقد سينما: طبعا بود و نبود خانه سينما مشکلات زيادی ايجاد خواهد کرد و به نوعی به اوايل دهه شصت بر می گرديم و به قبل از شکل گيری اين نهاد و حتی بدتر از آن. چون اوضاع از نظر ناظران سياسی در حال حاضر بسيار بدتر از دوران اول انقلاب و اوايل دهه ۶۰ است. طبعا اين فشارهای اقتصادی و سياسی که از بيرون تحميل می شود، در جايی از جمله سينما و در ديگر واحدهای تجاری، فرهنگی و هنری منعکس خواهد شد.
سينماگران ايرانی تا اين لحظه واکنش هايی نشان داده اند.
محمد عبدی، نويسنده سينمايی: به هر حال حرکت هايی که از سوی سينماگران از جمله يکسری کارگردان هايی که معروف اند به کارگردان هايی که نزد حکومت طی دوران های مختلفی محبوب بوده اند، مثل حاتمی کيا و محمدرضا درويش که به هر حال به دولت ربط داشتند و دولت در دوران های مختلفی آنها را دوست داشته است.
حالا اين فيلمسازان امروز خودشان به نوعی دارند موضع بسيار تند می گيرند، اين خودش جايی از اميد باقی گذاشته است. فيلمسازانی مثل فرمان آرا که جوايز خود را به جشنواره فجر پس داده است، واکنش بسيار شديدی است. به نظر من پيشنهادی که آقای فرمان آرا داده است، عملا پيشنهاد درستی است که گفته است با بسته شدن خانه سينما، دست اندرکاران خانه سينما محصولات شان را به جشنواره فيلم فجر ارسال نکنند.
اگر واقعا اين اتفاق بيافتد، جشنواره ای که ويترين سينمايی وزارت ارشاد محسوب می شود خود به خود تعطيل می شود و اين اتفاق بزرگی است.
اما تنها به لطف جمله ای از آيت الله خمینی که فيلم «گاو» مهرجويی را پسنديده بود، از سرنوشتی که هنر رقص و موسيقی بانوان بدان دچار آمد، يعنی مرگ کامل، نجات يافت.
سينمای وابسته به نظام برآمده از انقلاب اما، به تدريج راه رفتن نويی آموخت و زبان اش هم از لکنت به درآمد. تجربه هايی تازه کرد و در جشنواره های جهانی رونق يافت، جوايزی به خانه آورد و اعتباری دست و پا کرد. با اين حال هرگز از تيغ تيز منتقدان مذهبی اش در امان نماند.
در سال ۱۳۷۲ و چهار سال پيش از دوران معروف به اصلاحات بود که خانه ای برايش فراهم شد.«خانه سينما» مکانی برای گردآمدن اصناف سينمايی بود.
در سال های اصلاحات اين خانه رونق بيشتری يافت و با راه اندازی جشنی سالانه، حرمتی همسنگ جشنواره فجر و گاه افزون تر يافت. اما هرگز اين خانه که سعی می کرد مستقل از سياست های نظام، خود، امورات داخلی اش را با حضور اصناف اش بچرخاند، چندان روی آرامش نديد. تا اين که امروز با افزون بر پنج هزار نفری که کارت عضويت اش را در جيب دارند، پس از چند سالی بالا گرفتن نزاع پيدا و پنهان، سرانجام حکم تعطيلی اش از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر شده است.
امير عزتی، منتقد سينمايی ساکن فنلاند پيشينه نزاع حاکميت ايران و خانه سينما را به تناقض های درونی نظام اسلامی و نهادهای مدرنی چون سينما مرتبط می داند.
امير عزتی: اين ناسازگاری و اين تناقض از روز اول وجود داشت. چون در ميان افرادی که اين نظام را پايه ريزی کردند، از جمله آقای خمينی و دوستانشان کسانی هم بودند که کمی ميانه روتر و معتدل تر بودند و فکر می کردند که از آموزه های مدرنی مثل اقتصاد يا سينما می شود برای پيشبرد اهداف خودشان که همان اهداف ايدئولوژيک اسلامی بود، بهره ببرند.
نمونه آن را در همين خانه سينما می توانيد ببينيد. نهادی که در سال ۱۳۶۵ با مصوبه مجلس و با کمک سه تن از مديران دولتی معروف از جمله آقای انوار، بهشتی و حيدريان نطفه تشکيل آن بسته شد، تا شش يا هفت سال بعدش که اولين هيات مديره انتخابی آن به وجود آمد و در اداره ثبت شرکت ها به ثبت رسيد و موجوديت پيدا کرد. از آن روز تحت هجوم کسانی بود که وجود يک چنين واحد صنفی را اساسا قبول نداشتند.
محمد عبدی، منتقد و نويسنده سينمايی ساکن لندن، می گويد که مواجهه نظام با نهاد صنفی خانه سينما برای ناظران سينمای ايران قابل پيش بينی بوده است.
محمد عبدی: اين دعوا در واقع دعوای کهنه ای است. بر خلاف تصور برخی که فکر می کنند اين دعوا به دوره احمدی نژاد برمی گردد، بايد بگويم اين طور نيست. در دوره خاتمی شايد بسياری فراموش کرده باشند، ولی در يکی از جشن هايی که برگزار شد به علت اتفاقاتی که در آن جشن رخ داد يک شب بعد از آن نيروهای امنيتی به محل خانه سينما حمله کردند و مديران خانه سينما را دستگير کرده و برای چند ساعت آنها را بازجويی کردند.
و طبيعتا با دخالت نيروهای بالاتر، اين دعوا فيصله يافت و آنها آزاد شدند. و اين دعوا مطبوعاتی نشد.اما حمله به خانه سينما از همان دوران شروع شد و ادامه داشت. می شود پيگيری کرد که روزنامه کيهان در زمان های مختلف چگونه حملات اش را نثار اعضای اين خانه می کرد.
با آمدن احمدی نژاد اين دشمنی تندتر و عميق تر شد تا جايی که سال قبل به نامه نگاری تند معاونت سينمايی و مدير خانه سينما انجاميد. و اين دعوا تا به امروز رسيد که در خانه سينما را گل بگيرند.
منتقد سينمايی ديگری نيز معتقد است که علت حدف اين خانه به دست وزارت ارشاد، دشواری کنترل تمام و کمال آن بوده است.
مهدی عبدالله زاده، ساکن سوئيس: آن چيزی که الان درباره خانه سينما دارد اتفاق می افتد، در ادامه سياست های فرهنگی حاکميت است که دارد سعی می کند يکی يکی پل های فرهنگی موجود در کشور را فتح نمايد. منتهی تفاوت اينجاست که خانه سينما به دليل ساختار دمکراتيکی که دارد، هيچ کدام از پست های اش قابليت انتصاب ندارد. يعنی پست انتصابی در خانه سينما وجود ندارد.
در بين پنج هزار عضو خانه سينما تعداد کسانی که مورد وثوق حاکميت بودند، و بتوانند در آنجا رای بياورند و پست های کليدی را به دست بگيرند، آن قدر نبود که آدم های نظام بتوانند در آن ساختار مديريتی نفوذ کنند.بنابر اين چون حاکميت به اين نتيجه رسيده بود که اين نهاد قابل تسخير نيست، تصميم به تخريب و نابودی آن گرفت.
ناظران سينمای ايران ريشه همه اين مسائل را در عدم تحمل هر گونه استقلال خانه سينما از سوی نظام می دانند.
امير عزتی: به خاطر اين که دو تا نهاد ديگر در سينمای ايران وجود داشت ؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنياد فارابی که در دفترچه سياست های اين دو نهاد نوشته شده بود که وظيفه اصلی اينها، هدايت، نظارت و وزارت سينمای ايران است. عملا سينمايی را قبول داشتند که دولتی و در خدمت دولت باشد. طبيعتا وجود يک تشکل صنفی غير دولتی به نام خانه سينما از روز اول مزاحم چنين تفکری بوده و هست.
درگيری های چند سال اخير نمونه های بارز قسمت فوقانی کوه يخی است که عمده آن زير آب قرار داشت. بسياری از بگير و ببندها، فشارها و اتفاقاتی که بين وزارت ارشاد و خانه سينما در طول چند دهه گذشته افتاده ، عملا از ديد مردم و مطبوعات پنهان مانده بود.
در چند سال اخير، به خصوص در دو سال اخير، درگيری های اين دو نهاد با همديگر علنی و مطبوعاتی شده است. نمونه اش ماجرای دستگيری مستندسازان يا موضوع جشن خانه سينما و دستگيری برخی از فيلم سازها و تحت فشار قرار دادن آنها که نهايتا تنها کاری که اين نهاد صنفی انجام داده است، نوشتن اطلاعيه ها يا نامه هايی به مسئولين برای دفاع از حقوق انسان هايی بود که در اين صنف عضويت دارند.
ولی همين را هم حتی دولتی ها برنتابيدند و نپذيرفتند.
اما اهميت خانه سينما در چيست؟
محمد عبدی: خانه سينما تنها خانه اهالی سينمای ايران است که حدود ۲۰ سال از موجوديت اش می گذرد. به کارهای مختلفی دست زده است از جمله «روز ملی سينما» را که در تقويم ملی به ثبت رسيده است، نامگذاری کرده است.
جشن خانه سينما هر سال برگزار می شده است و از طريق روابط صنفی کار بيمه دست اندرکاران سينما را حل کرده است و به هر حال اهرم بسيار بزرگی برای حمايت از اهالی سينماست.
سينما در ايران همواره زير فشار حساسيت های سياسی بوده است. چه با خانه سينما و چه بی آن. اين را امير عزتی، منتقد فيلم می گويد:
امیر عزتی: بعد از پايان جنگ بسياری از سپاهی ها مصدر کارهايی شدند که هيچ زمينه ای نسبت به انجام آن کار نداشتند. نمونه اش آقای ضرغامی و بسياری از سپاهيانی که عملا مصادر کارهای فرهنگی شدند. در صورتی که نه دانش و نه تخصص اين کارها را نداشتند. چرا؟
به دليل اينکه آنها هم فهميده بودند که در فضای بعد از جنگ برای ادامه حيات شان نياز به يک دست شدن فضا و به دست گرفتن اهرم کنترل جامعه هستند و چه اهرمی بهتر از رسانه های جمعی مثل تلويزيون، سينما و مطبوعات.
فشاری که در همه اين سالها بر اين رسانه های جمعی وارد شد، نشان دهنده اين اتفاق است که اصلا کسانی که در راس کار هستند، نمی پذيرند که شما يک نهاد صنفی داشته باشيد که در داخل اين نظام که پسوند مقدس را هم يدک می کشد، فعاليت رسمی و علنی داشته باشيد.
منتقد فيلم ديگری که وقايع سينمای ايران را از سالها پيش پی گرفته می گويد از زمان حاکميت محمود احمدی نژاد، تلاش های زيادی برای کنترل خانه سينما از درون صورت گرفت.
محمد عبدی: وقتی که اينها در واقع دولت را تسخير کردند، می خواستند هر جور شده خانه سينما را در دست بگيرند. تا جايی که می توانستند سعی کردند در خانه سينما نفوذ کنند. حتی چند صنف را هم در دست گرفتند.
يعنی آدم هايی را به درون اين صنف ها فرستادند تا به هر طريق ممکن خودشان را به بالاترين حد برسانند و مديران صنف ها را در اختيار بگيرند.
اما اين نفوذ فقط در دو سه صنف از خانه سينما اتفاق افتاد و در بقيه اصناف اين اتفاق رخ نداد. در نتيجه اينها راضی نبودند و تمام تلاش شان را به کار بردند تا وهله وهله پيش بروند تا به اين نقطه برسند که به کلی در خانه سينما را ببندند. شورای عالی سينما که تاسيس شد نکته بسيار مهم و به اعتقاد من زنگ خطری بسيار جدی بود که گوشزد می کرد که اين دولت قصد دارد به زودی خانه سينما را تعطيل کند.
اما بود و نبود خانه سينما چه تفاوتی به حال سينمای ايران خواهد داشت؟
مهدی عبدالله زاده، منتقد فيلم: طبيعتا تاثير روانی آن بسيار بيشتر از تاثيرات ديگر است. دليل آن هم اين است که در خانه سينما فعاليت های آن چنانی مرتبط با سينما شکل نمی گرفت. بيشتر در حد نشست ها و مسائل حاشيه ای و صنفی بود. سينما به راه خود ادامه خواهد داد و هيچ مشکل خاصی در روند توليدات سينمايی کشور شکل نخواهد گرفت. فقط فضايی که باعث شده بود که سينماگران گرد هم بيايند و کارهای صنفی خود را انجام بدهند دچار اختلال خواهد شد.
امير عزتی منتقد سينما: طبعا بود و نبود خانه سينما مشکلات زيادی ايجاد خواهد کرد و به نوعی به اوايل دهه شصت بر می گرديم و به قبل از شکل گيری اين نهاد و حتی بدتر از آن. چون اوضاع از نظر ناظران سياسی در حال حاضر بسيار بدتر از دوران اول انقلاب و اوايل دهه ۶۰ است. طبعا اين فشارهای اقتصادی و سياسی که از بيرون تحميل می شود، در جايی از جمله سينما و در ديگر واحدهای تجاری، فرهنگی و هنری منعکس خواهد شد.
سينماگران ايرانی تا اين لحظه واکنش هايی نشان داده اند.
محمد عبدی، نويسنده سينمايی: به هر حال حرکت هايی که از سوی سينماگران از جمله يکسری کارگردان هايی که معروف اند به کارگردان هايی که نزد حکومت طی دوران های مختلفی محبوب بوده اند، مثل حاتمی کيا و محمدرضا درويش که به هر حال به دولت ربط داشتند و دولت در دوران های مختلفی آنها را دوست داشته است.
حالا اين فيلمسازان امروز خودشان به نوعی دارند موضع بسيار تند می گيرند، اين خودش جايی از اميد باقی گذاشته است. فيلمسازانی مثل فرمان آرا که جوايز خود را به جشنواره فجر پس داده است، واکنش بسيار شديدی است. به نظر من پيشنهادی که آقای فرمان آرا داده است، عملا پيشنهاد درستی است که گفته است با بسته شدن خانه سينما، دست اندرکاران خانه سينما محصولات شان را به جشنواره فيلم فجر ارسال نکنند.
اگر واقعا اين اتفاق بيافتد، جشنواره ای که ويترين سينمايی وزارت ارشاد محسوب می شود خود به خود تعطيل می شود و اين اتفاق بزرگی است.