لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۱۰

اسفندیار منفردزاده از شاپور قریب می گوید


شاپور قریب (نفر دوم از راست) روز ۱۶خرداد در تهران درگذشت.
شاپور قریب (نفر دوم از راست) روز ۱۶خرداد در تهران درگذشت.
سينمای ايران روز سه شنبه، ۱۶خرداد، يکی از کارگردانان پيشکسوت خود را از دست داد. اين هنرمند، شاپور قريب است که در پی انتشار دو کتاب داستان به نام های «عصر پائيزی» و «گنبد حلبی»، پا به دنيای سينما گذاشت؛ هنری که تا پايان زندگی،عاشق آن بود.

اسفنديار منفردزاده، آهنگساز سرشناس ایران در گفت و گو با رادیو فردا ضمن نقل خاطراتی، از خصوصيات اخلاقی شاپور قريب هم ياد کرده است.

اسفندیار منفردزاده: آشنايی من با شاپور قريب پس از نوشتن داستان کوتاه «گنبد حلبی» بود. بعد از آن بود که شانس نزديکی دست داد و با او تا پيش از انقلاب رفت و آمد دوستانه داشتيم.

من با شناختی که از او داشتم در فيلمی که می ساخت در کنارش قرار گرفتم و با او همکاری کردم. از جمله در فيلم «رقاصه شهر » بود که درد و زخم بخشی از جامعه را مطرح می کرد با زبان ساده ای که آن روزها متدوال بود.

آقای منفردزاده شما سوای اين شما آهنگسازی فيلم «هفت تيرهای چوبی» را هم به عهده داشتيد.

بله. شاپور قريب به دعوت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به فيلمسازی برای کودکان پرداخت. داستان اين فيلم بسيار زيبا و طنز بود و پر از شادی و لبخند برای کودکان و نوجوانان. اما نگاه طنزی به فيلم های وسترن اسپاگتی داشت و البته نگاهی به فيلم هايی که خشونت را در کل فيلم تبليغ می کردند.

در اين فيلم تاثير تلويزيون بر نسل نوجوان به نقد کشيده شده بود. حرف اين فيلم اين نبود که تلويزيون نبايد تاثيرگذار نباشد، بلکه می گفت چون اين تاثير وجود داشت پس هشدار اين است که محتوای برنامه های تلويزيون بايد با دقت بيشتری انتخاب می شد تا شايد خشونت می توانست از جامعه ما کنار برود، ولی متاسفانه اين جور نشد.

اين فيلم طنز بود و موسيقی فيلم هم به تعبيت از کل فيلم طنزآلود بود و چون من در کانون کار می کردم و شاپور قريب، دوست من اين فيلم را ساخته بود اين مسئله وجه مضاعفی بود تا من با اين همکاری کرده و تا جايی که می توانم کمک کنم.

تا آن جايی که من اطلاع دارم شما در تدوين و مونتاژ همين فيلم هفت تيرهای چوبی شاپور قريب هم دست داشتيد.

بله. جدای از موسيقی فيلم که بعد از اتمام فيلم نوشتم و ضبط کردم او از من خواست که در مونتاژ فيلم هم همکاری کنم.

اين کار را من پذيرفتم و انجام آن را دوست داشتم حتی در صحنه پايانی فيلم، شاپور قريب با سادگی می خواست نامه ای به کانون بنويسد که در تصادف صحنه آخر در فيلم، وسيله نقليه شکسته شده و درب و داغان شود. من پيش از اينکه کار به آنجا بکشد به او گفتم اين کار راه دارد و ما می توانيم اين کار را از راه ديگری انجام بدهيم.

من در اين صحنه دستيار ايشان شدم و آن صحنه تصادف، واقعی نيست. در واقع با مونتاژ و تصاويری که با حرکات دوربين انجام داديم و در واقع اين دوربين بود که به جای کج و راست شدن وسيله نقليه، حرکت می کرد آن صحنه را به شکلی مصنوعی ساختيم که هيچ خشونتی هم در آن نبود.

صحنه تصادف نهايی فيلم به گل سرخی در بيمارستان قطع می شد که هم تداعی کننده خون بود و هم تداعی کننده گل و من از آن کاری که کردم راضی هستم.

پرسش آخر من پيرامون خصوصيات اخلاقی شاپور قريب، فيلمساز تازه از دست رفته است.

شاپور قريب بسيار انسان شريفی بود و با اصولی که باور داشت زندگی کرد.

هرگز نديدم به حقوق ديگران تجاوز کند. بسيار صبور و در يک کلام شريف و به اميال انسانی بسيار باور داشت و تا جايی که توانست در آن زمينه ها کار کرد.

او پس از انقلاب فشار فراوانی را تحمل کرد. کارهای بعد ازانقلابش را بايد ديد و ارزيابی کرد. من خيال می کنم تاريخ ملاک و معيار قضاوت رفتار انسان ها خواهد شد. کسی اگر کاری کرده باشد ماندگار، از بين نمی رود چون تا کارش زنده خواهد باشد او هم خواهد بود. يادش را گرامی می داريم و با اميد به اينکه اين سنت را بشکنيم و تا هستند از آدم ها يادی کنيم.

ای کاش شاپور قريب تا وقتی به آلزايمر مبتلا نشده بود يادش می شد و اگر هم يادی از او شد در سطح گسترده و وسيع نشد. چرا که حکومت رفتاری خردمندانه نداشت و خردمندان در حاکميت نقشی نداشتند. ياد شاپور قريب خوش.
XS
SM
MD
LG