در همه سال های پس از برآمدن نظام اسلامی بر ساخته روحانيت شيعه در ايران، يکی از مهمترين الويت اين نظام در قلمرو سياست منطقه ای اش، تبديل جمهوری اسلامی ايران به عضوی مقبول و موثر در ميان کشورهای عرب مسلمان خاورميانه بوده است.
در اين ميان، مواضع تند ضد اسرائيلی، خلق گروه های شبه نظامی چون «حزب الله»، سرمايه گذاری های وسيع در جهان عربی و تبديل کردن ايران به بزرگترين دشمن برقراری صلح ميان فلسطين و اسرائيل، اغلب با همين هدف بوده اند.
اما نه تنها هيچ يک به پذيرفته شدن ايران در جمع اعراب منجر نشد، بلکه نتايجی معکوس هم به بار آورد.
با اين حال، يک کشور از اين ميان، سياستی متفاوت از باقی برادران عربش در پيش گرفت. سوريه.
هر چند بسياری بر اين باورند که اين کشور در طول ۳۰ سال گذشته تنها در ازای دريافت کمک های بلاعوض فراوان از جمهوری اسلامی، خود را مهمترين دوست اين نظام نشان داده است.
اما نظام خودکامه سوريه با رهبران مادام العمرش، بيشتر از يک ماه است که گرفتار در ميان توفان جنبش دموکراسی خواهی عربی دست و پا می زند و تنها واکنش اش، کشتن بيش از ۵۰۰ تن از ملتش بوده است تا اين لحظه.
شايد به همين خاطر است که مهرزاد بروجردی، استاد علوم سياسی دانشگاه سيراکيوز آمريکا ، سوريه را اين گونه می بيند:
مهرزاد بروجردی: اولا من خيلی مطمئن نيستم که مخالفين در سوريه بتوانند حکومت آقای بشار اسد را سرنگون کنند. به نظر من مدل اتفاقاتی که در سوريه می افتد به اتفاقات ليبی شبيه است. يعنی اينکه می تواند به سمت يک جنگ داخلی طولانی مدت متمايل شود.
رهبران ارتش سوريه عمدتا از گروه علوی هستند که ۱۲ درصد جمعيت سوريه را تشکيل می دهند. برخلاف ارتشيان مصر که توانستند مبارک را از عرصه بيرون کنند، ارتشيان سوريه در کنار آقای اسد به جنگ با مردم ادامه خواهند داد. شايد به اين دليل است که با جنگی طولانی مدت در سوريه روبرو شويم.»
با اين حال به نظر نمی رسد که جنبش دموکراسی خواهی با ابزار سرکوب خونين از سوی خاندان اسد، از حضور در خيابان ها پا پس بکشد. اين يکی از تفاوت هايی است که جنبش دموکراسی خواهی سوريه با ايران دارد.
بروجردی: مخالفين سوريه از جنبش سبز در ايران راديکالترند. بحث تنها تغيير و رفرم يک حکومت نيست. بلکه آنچه قابل توجه است بحث رفتن آقای اسد و پايان دادن به ۴۰ سال حکمرانی پدر و پسری که بر اين کشور غالب بودند.»
وقايع سوريه البته، تاثيرات خود را بر آتش زير خاکستر جنبش سبز ايران خواهد نهاد. اين را حميد دباشی، تحليلگر مسائل ايران می گويد:
حمید دباشی: اين مسئله منجر به تقويت جنبش آزاديخواهی مردم ما، موسوم به جنبش سبز، خواهد شد. برای اينکه اين دايره دارد دور ايران تنگ تر و تنگ تر می شود و سرکوب جنبش آزاديخواهی در ايران را مشکل تر می کند. مسائل آن را در ملاء عام و نگاه جهانی بيشتر قرار می دهد.
از آن مهم تر موقعيت سوق الجيشی جمهوری اسلامی به خصوص در ارتباط با سوريه و حزب الله و حماس را که اکنون با فتح هم به توافق رسيده اند، به خطر می اندازد.»
به گمان اين استاد جامعه شناسی فرهنگ دانشگاه کلمبيا، جمهوری اسلامی برای پيشگيری از همين تاثيرات است که همه جنبش های منطقه را«اسلامی» می خواند.
دباشی: جمهوری اسلامی سعی می کند به نفع خودش تمامی اين انقلاب ها را اسلامی تلقی کند. برای اينکه به وضوح می بيند که آن شرايط سوق الجيشی که جمهوری اسلامی با سوء استفاده از آن در طول ۳۰ سال گذشته ، با خلق بحران و يا با سوء استفاده از بحران، به نفع خودش ايجاد کرده است، الان به مخاطره افتاده است.»
اما پيروزی احتمالی جنبش دموکراسی خواهی سوريه، آن گونه که مهرزاد بروجردی، استاد علوم سياسی می گويد، بيشترين تاثير خود را بيش از مسائل داخلی بر حوزه سياست خارجی ايران و نيز تغيير آرايش سياسی در منطقه خاورميانه خواهد گذاشت.
بروجردی: الان در منطقه بين ايران ، سوريه و حزب الله يک ائتلاف وجود دارد. که با خارج شدن حکومت آقای اسد از اين مدار، اين ائتلاف بزرگ شکسته خواهد شد و با صف کشی هايی که در منطقه در ارتباط با تحولات سوريه انجام شده است، شما شاهد حضور کشورهايی مانند لبنان، ايران و ترکيه و اسرائيل هستيد که نمی خواهند حکومت سوريه تغيير کند چون نگران آلترناتيوی هستند که بعد از اين حکومت، بر سر کار خواهد آمد.
از سوی ديگر با کشورهايی مانند عربستان، کويت، قطر و امارات مواجه هستيم که از مخالفين حکومت بشار اسد حمايت می کنند.»
تغيير اساسی صف بندی ها در خاورميانه در صورت فروپاشی خاندان اسد، نکته ای است که رئيس مرکز مطالعات خاورميانه ای دانشگاه کلمبيا – حميد دباشی- هم به آن معتقد است:
دباشی: حماس که يکی از نيروهای مورد حمايت جمهوری اسلامی بوده امروزه خودش به نتايج تازه ای رسيده و دارد با فتح به توافق می رسد و دارند به سمت اعلام استقلال کشورشان به سازمان ملل گام برمی دارند.
الان تمام الفبای سياست در منطقه در حال تغيير است. پيش از اين يک توازنی وجود داشت که آمريکا، اسرائيل، عربستان سعودی و متحدان غربيشان در يک سمت اين توازن قرار داشتند و ايران و سوريه و حزب الله و حماس و جيش المهدی در طرف ديگر اين معادله قرار داشتند.
کل آن ژئوپلتيک منطقه با بروز اين جنبش آزاديخواهی در شمال آفريقا و کشورهای خاورميانه، اصلا و ابدا ديگر موضوعيت ندارد و دارد تغيير می کند.»
اگر در کوران جنبش سبز، شعار «نه غزه نه لبنان» در واکنش به سياست های جمهوری اسلامی بارها شنيده شد، در سوريه هم شعار «لا حزب الله، لا ايران» به فراوانی به گوش رسيد.
علت آن را در تحليل حميد دباشی بشنويد: «شعار نه حزب الله نه ايران، در واقع انعکاس همان شعار نه غزه نه لبنانی بود که در ايران سر داده شد.
هم مردم ايران و هم مردم سوريه اين ارتباط تنگاتنگ بين اين دو کشور را که در واقع بر ضد منافع ملت های اين دو کشور و به نفع جنگ افروزی ها و بحران منطقه و به نفع رژيم های حاکم بر اين دو کشور بوده است، به خوبی می شناسند و با آن موافق نيستند.
طبيعی است که مردم سوريه هيچ دشمنی و عنادی با ملت ايران ندارند. جنبش آزاديخواهی مردم ايران در راستا و همسوی اين جنبش آزاديخواهی در منطقه و به خصوص در سوريه بوده است، منتها نقش مخرب رژيم جمهوری اسلامی را در منطقه به طور اعم و در سوريه به طور اخص، هم مردم سوريه و هم مردم ايران به وضوح درک می کنند.»
با اين حال، اين بدان معنا نيست که سقوط بشار اسد در سوريه را بايد پايان نگرانی های اسرائيل دانست.
مهرزاد بروجردی حتی بر نقطه مقابل آن تاکيد می کند: «حقيقتا فکر می کنم اشخاصی که در تل آويو نشسته اند امروزه بايد بسيار نگران باشند.
دقت کنيد. اتفاقی که در مصر افتاد باعث شد که موضع دولت مصر در رابطه با حماس و ايران تغيير کند. به هر حال اين تغيير موضع، اسرائيلی ها را نگران می کند.
حالا اگر در اين برهه از زمان، در سوريه هم نيروهای مخالف قدرت يابند، به خصوص اگر نيروهايی که بر سر کار می آيند حالت سکولار نداشته باشند و از نوع گروه اخوان المسلمين باشند، طبعا نگرانی اسرائيل دو چندان خواهد شد.
يعنی دو کشور مهم که از بازيگران اصلی دنيای عربند، مثل سوريه و مصر، هر دو، مواضع جدی تری در مقابله با اسرائيل درپيش خواهند گرفت.»
همزمان با جنبش دموکراسی خواهی در سوريه، در بحرين هم وقايعی با اهداف نسبتا مشابهی می گذرد. همچنين در يمن و کمی آن سو تر در ليبی. اما مواضع جمهوری اسلامی نسبت به هيچ يک مشابه نبوده است. چرا؟
حميد دباشی: به نظر من هيچ کدام از اين جنبش های آزاديخواهی ، به نفع جمهوری اسلامی نيست. چه از نظر منافع داخلی ايران و چه از نظر منافع خارجی اش در منطقه.
جمهوری اسلامی خودش مبتنی بر يک استبداد و ظلم و ستم داخلی شکل گرفته است.صدای مخالفان خودش را با چوب و چماق خفه کرده است، طبيعی است که در هر جای دنيا، خصوصا در منطقه، صدای يک جنبش آزاديخواهی بلند می شود، در وهله اول ستمی را که به مردم و مخالفانش می کند، با بروز آن جنبش ها در نگاه بين المللی آشکار می شود.
منتها از نظر سوق الجيشی بين اين دو مقوله فرق هست که حسنی مبارک از مصر برود يا زمانی که موقعيت بشار اسد در سوريه به مخاطره بيافتد.
موقعی که در تونس يا در مصر يک انقلاب مردمی بروز می کند، جمهوری اسلامی دارد دشمنان منطقه ای اش را از دست می دهد. اما وقتی اين بحران به سوريه مربوط می شود چون سوريه از معدود کشورهايی است که با جمهوری اسلامی رابطه تنگاتنگ و نزديکی داشته است، در واقع جمهوری اسلامی دارد يک دوستش را از دست می دهد.
جمهوری اسلامی به زعم باطل خودش، تمام اين انقلابات آزاديخواهی را که در منطقه بروز کرده است، يک جنبش انقلاب اسلامی فرض می کند. که به هيچ وجه اين تصور درست نيست.
منتها در تفسير مسئله سوريه با يک معضل عجيب روبرو هستند. چون نمی دانند اين جنبش سوريه را چطور تعبير کنند؟ اين اتفاقات را به اسرائيل و عربستان سعودی و اين قبيل حرف ها وصل می کنند.»
هر يک از جنبش های دموکراسی خواهانه خاورميانه، از بحرين و سوريه تا ليبی، بخش هايی از زنجيره ای است که به زودی سياست های خاورميانه را، احتمالا برای هميشه دچار تحولاتی اساسی خواهد کرد.
آيا جمهوری اسلامی به موقع با چنين ضرب آهنگی خود را هماهنگ خواهد کرد؟
در اين ميان، مواضع تند ضد اسرائيلی، خلق گروه های شبه نظامی چون «حزب الله»، سرمايه گذاری های وسيع در جهان عربی و تبديل کردن ايران به بزرگترين دشمن برقراری صلح ميان فلسطين و اسرائيل، اغلب با همين هدف بوده اند.
اما نه تنها هيچ يک به پذيرفته شدن ايران در جمع اعراب منجر نشد، بلکه نتايجی معکوس هم به بار آورد.
با اين حال، يک کشور از اين ميان، سياستی متفاوت از باقی برادران عربش در پيش گرفت. سوريه.
هر چند بسياری بر اين باورند که اين کشور در طول ۳۰ سال گذشته تنها در ازای دريافت کمک های بلاعوض فراوان از جمهوری اسلامی، خود را مهمترين دوست اين نظام نشان داده است.
اما نظام خودکامه سوريه با رهبران مادام العمرش، بيشتر از يک ماه است که گرفتار در ميان توفان جنبش دموکراسی خواهی عربی دست و پا می زند و تنها واکنش اش، کشتن بيش از ۵۰۰ تن از ملتش بوده است تا اين لحظه.
شايد به همين خاطر است که مهرزاد بروجردی، استاد علوم سياسی دانشگاه سيراکيوز آمريکا ، سوريه را اين گونه می بيند:
مهرزاد بروجردی: اولا من خيلی مطمئن نيستم که مخالفين در سوريه بتوانند حکومت آقای بشار اسد را سرنگون کنند. به نظر من مدل اتفاقاتی که در سوريه می افتد به اتفاقات ليبی شبيه است. يعنی اينکه می تواند به سمت يک جنگ داخلی طولانی مدت متمايل شود.
رهبران ارتش سوريه عمدتا از گروه علوی هستند که ۱۲ درصد جمعيت سوريه را تشکيل می دهند. برخلاف ارتشيان مصر که توانستند مبارک را از عرصه بيرون کنند، ارتشيان سوريه در کنار آقای اسد به جنگ با مردم ادامه خواهند داد. شايد به اين دليل است که با جنگی طولانی مدت در سوريه روبرو شويم.»
مخالفين سوريه از جنبش سبز در ايران راديکالترند. بحث تنها تغيير و رفرم يک حکومت نيست. بلکه آنچه قابل توجه است بحث رفتن آقای اسد و پايان دادن به ۴۰ سال حکمرانی پدر و پسری که بر اين کشور غالب بودند.
مهرزاد بروجردی
بروجردی: مخالفين سوريه از جنبش سبز در ايران راديکالترند. بحث تنها تغيير و رفرم يک حکومت نيست. بلکه آنچه قابل توجه است بحث رفتن آقای اسد و پايان دادن به ۴۰ سال حکمرانی پدر و پسری که بر اين کشور غالب بودند.»
وقايع سوريه البته، تاثيرات خود را بر آتش زير خاکستر جنبش سبز ايران خواهد نهاد. اين را حميد دباشی، تحليلگر مسائل ايران می گويد:
حمید دباشی: اين مسئله منجر به تقويت جنبش آزاديخواهی مردم ما، موسوم به جنبش سبز، خواهد شد. برای اينکه اين دايره دارد دور ايران تنگ تر و تنگ تر می شود و سرکوب جنبش آزاديخواهی در ايران را مشکل تر می کند. مسائل آن را در ملاء عام و نگاه جهانی بيشتر قرار می دهد.
از آن مهم تر موقعيت سوق الجيشی جمهوری اسلامی به خصوص در ارتباط با سوريه و حزب الله و حماس را که اکنون با فتح هم به توافق رسيده اند، به خطر می اندازد.»
به گمان اين استاد جامعه شناسی فرهنگ دانشگاه کلمبيا، جمهوری اسلامی برای پيشگيری از همين تاثيرات است که همه جنبش های منطقه را«اسلامی» می خواند.
دباشی: جمهوری اسلامی سعی می کند به نفع خودش تمامی اين انقلاب ها را اسلامی تلقی کند. برای اينکه به وضوح می بيند که آن شرايط سوق الجيشی که جمهوری اسلامی با سوء استفاده از آن در طول ۳۰ سال گذشته ، با خلق بحران و يا با سوء استفاده از بحران، به نفع خودش ايجاد کرده است، الان به مخاطره افتاده است.»
الان تمام الفبای سياست در منطقه در حال تغيير است. پيش از اين يک توازنی وجود داشت که آمريکا، اسرائيل، عربستان سعودی و متحدان غربيشان در يک سمت اين توازن قرار داشتند و ايران و سوريه و حزب الله و حماس و جيش المهدی در طرف ديگر اين معادله قرار داشتند.
کل آن ژئوپلتيک منطقه با بروز اين جنبش آزاديخواهی در شمال آفريقا و کشورهای خاورميانه، اصلا و ابدا ديگر موضوعيت ندارد و دارد تغيير می کند.
حمید دباشی
بروجردی: الان در منطقه بين ايران ، سوريه و حزب الله يک ائتلاف وجود دارد. که با خارج شدن حکومت آقای اسد از اين مدار، اين ائتلاف بزرگ شکسته خواهد شد و با صف کشی هايی که در منطقه در ارتباط با تحولات سوريه انجام شده است، شما شاهد حضور کشورهايی مانند لبنان، ايران و ترکيه و اسرائيل هستيد که نمی خواهند حکومت سوريه تغيير کند چون نگران آلترناتيوی هستند که بعد از اين حکومت، بر سر کار خواهد آمد.
از سوی ديگر با کشورهايی مانند عربستان، کويت، قطر و امارات مواجه هستيم که از مخالفين حکومت بشار اسد حمايت می کنند.»
تغيير اساسی صف بندی ها در خاورميانه در صورت فروپاشی خاندان اسد، نکته ای است که رئيس مرکز مطالعات خاورميانه ای دانشگاه کلمبيا – حميد دباشی- هم به آن معتقد است:
دباشی: حماس که يکی از نيروهای مورد حمايت جمهوری اسلامی بوده امروزه خودش به نتايج تازه ای رسيده و دارد با فتح به توافق می رسد و دارند به سمت اعلام استقلال کشورشان به سازمان ملل گام برمی دارند.
الان تمام الفبای سياست در منطقه در حال تغيير است. پيش از اين يک توازنی وجود داشت که آمريکا، اسرائيل، عربستان سعودی و متحدان غربيشان در يک سمت اين توازن قرار داشتند و ايران و سوريه و حزب الله و حماس و جيش المهدی در طرف ديگر اين معادله قرار داشتند.
کل آن ژئوپلتيک منطقه با بروز اين جنبش آزاديخواهی در شمال آفريقا و کشورهای خاورميانه، اصلا و ابدا ديگر موضوعيت ندارد و دارد تغيير می کند.»
اگر در کوران جنبش سبز، شعار «نه غزه نه لبنان» در واکنش به سياست های جمهوری اسلامی بارها شنيده شد، در سوريه هم شعار «لا حزب الله، لا ايران» به فراوانی به گوش رسيد.
علت آن را در تحليل حميد دباشی بشنويد: «شعار نه حزب الله نه ايران، در واقع انعکاس همان شعار نه غزه نه لبنانی بود که در ايران سر داده شد.
هم مردم ايران و هم مردم سوريه اين ارتباط تنگاتنگ بين اين دو کشور را که در واقع بر ضد منافع ملت های اين دو کشور و به نفع جنگ افروزی ها و بحران منطقه و به نفع رژيم های حاکم بر اين دو کشور بوده است، به خوبی می شناسند و با آن موافق نيستند.
طبيعی است که مردم سوريه هيچ دشمنی و عنادی با ملت ايران ندارند. جنبش آزاديخواهی مردم ايران در راستا و همسوی اين جنبش آزاديخواهی در منطقه و به خصوص در سوريه بوده است، منتها نقش مخرب رژيم جمهوری اسلامی را در منطقه به طور اعم و در سوريه به طور اخص، هم مردم سوريه و هم مردم ايران به وضوح درک می کنند.»
با اين حال، اين بدان معنا نيست که سقوط بشار اسد در سوريه را بايد پايان نگرانی های اسرائيل دانست.
مهرزاد بروجردی حتی بر نقطه مقابل آن تاکيد می کند: «حقيقتا فکر می کنم اشخاصی که در تل آويو نشسته اند امروزه بايد بسيار نگران باشند.
دقت کنيد. اتفاقی که در مصر افتاد باعث شد که موضع دولت مصر در رابطه با حماس و ايران تغيير کند. به هر حال اين تغيير موضع، اسرائيلی ها را نگران می کند.
حالا اگر در اين برهه از زمان، در سوريه هم نيروهای مخالف قدرت يابند، به خصوص اگر نيروهايی که بر سر کار می آيند حالت سکولار نداشته باشند و از نوع گروه اخوان المسلمين باشند، طبعا نگرانی اسرائيل دو چندان خواهد شد.
يعنی دو کشور مهم که از بازيگران اصلی دنيای عربند، مثل سوريه و مصر، هر دو، مواضع جدی تری در مقابله با اسرائيل درپيش خواهند گرفت.»
همزمان با جنبش دموکراسی خواهی در سوريه، در بحرين هم وقايعی با اهداف نسبتا مشابهی می گذرد. همچنين در يمن و کمی آن سو تر در ليبی. اما مواضع جمهوری اسلامی نسبت به هيچ يک مشابه نبوده است. چرا؟
حميد دباشی: به نظر من هيچ کدام از اين جنبش های آزاديخواهی ، به نفع جمهوری اسلامی نيست. چه از نظر منافع داخلی ايران و چه از نظر منافع خارجی اش در منطقه.
جمهوری اسلامی خودش مبتنی بر يک استبداد و ظلم و ستم داخلی شکل گرفته است.صدای مخالفان خودش را با چوب و چماق خفه کرده است، طبيعی است که در هر جای دنيا، خصوصا در منطقه، صدای يک جنبش آزاديخواهی بلند می شود، در وهله اول ستمی را که به مردم و مخالفانش می کند، با بروز آن جنبش ها در نگاه بين المللی آشکار می شود.
منتها از نظر سوق الجيشی بين اين دو مقوله فرق هست که حسنی مبارک از مصر برود يا زمانی که موقعيت بشار اسد در سوريه به مخاطره بيافتد.
موقعی که در تونس يا در مصر يک انقلاب مردمی بروز می کند، جمهوری اسلامی دارد دشمنان منطقه ای اش را از دست می دهد. اما وقتی اين بحران به سوريه مربوط می شود چون سوريه از معدود کشورهايی است که با جمهوری اسلامی رابطه تنگاتنگ و نزديکی داشته است، در واقع جمهوری اسلامی دارد يک دوستش را از دست می دهد.
جمهوری اسلامی به زعم باطل خودش، تمام اين انقلابات آزاديخواهی را که در منطقه بروز کرده است، يک جنبش انقلاب اسلامی فرض می کند. که به هيچ وجه اين تصور درست نيست.
منتها در تفسير مسئله سوريه با يک معضل عجيب روبرو هستند. چون نمی دانند اين جنبش سوريه را چطور تعبير کنند؟ اين اتفاقات را به اسرائيل و عربستان سعودی و اين قبيل حرف ها وصل می کنند.»
هر يک از جنبش های دموکراسی خواهانه خاورميانه، از بحرين و سوريه تا ليبی، بخش هايی از زنجيره ای است که به زودی سياست های خاورميانه را، احتمالا برای هميشه دچار تحولاتی اساسی خواهد کرد.
آيا جمهوری اسلامی به موقع با چنين ضرب آهنگی خود را هماهنگ خواهد کرد؟