ایران اینک در شرایط تاریخی بسیار دشواری قرار دارد. حتی اگر تهاجم نظامی به ایران صورت نگیرد، تحریمهای اقتصادی فلجکننده جامعه را از درون نابود خواهد کرد.
ناکارآمدی دولت، به حاشیه راندن کارشناسان اقتصادی، منزوی کردن مدیران مجرب و نفی علم اقتصاد توسط احمدینژاد؛ واقعیتهایی انکارناکردنی هستند. اما جهان ممکنی را در نظر آورید که در آن همه این مسائل مرتفع شده باشند. اقتصاد به دست بهترین اقتصاددانان جهان و مدیران مجرب جهانی سپرده شده باشد.
آیا اگر تحریمهای کنونی ادامه یابد، کاری از دست آنان ساخته خواهد شد؟ اگر تحریمها باز هم افزایش یابند - امری که در دستور کار کنگره و سنای آمریکا قرار دارد- آیا آنان میتوانند مشکلات و مسائل (بیکاری، تورم، عدم رشد اقتصادی، کاهش شدید ارزش پول ملی، افزایش تصاعدی فقر و فلاکت، کمبود اجناس حیاتی همچون دارو، و...) را رفع و حل کنند؟ تا حدی که من میفهمم، پاسخ این پرسشها منفی است.
آیا نمیتوان در برابر این شرایط مقاومت و ایستادگی کرد؟ باید معنای «توانستن» را روشن کرد.
الف- توان رژیم غیردموکراتیک: اگر کسی بخواهد مابین تحریمهای اقتصادی فلجکننده و سرنگونی جمهوری اسلامی رابطه «علی» برقرار سازد که اولی ضرورتاً به دومی منتهی خواهد شد، این مدعا کاذب است و با شواهد و قرائن بسیار ابطال میشود. یک نمونه نزدیک آن ۱۳ سال تحریمهای فلجکننده عراق بود که به سرنگونی صدام حسین منتهی نشد. بدین ترتیب، یک رژیم دیکتاتوری میتواند در برابر تحریمهای فلجکننده مقاومت کرده و به بقای خود ادامه دهد.
ب- توان جامعه (مردم): مردم نمیتوانند در برابر تحریمهای فلجکننده ایستادگی کنند. ابتدا اوقات فراغت - سفر و دیگر تفریحات هزینهدار- از زندگی آنان حذف خواهد شد. بعد گوشت و میوه از سبد زندگی آنان حذف خواهد شد. متأسفانه اینها با چشم دیده نمیشوند، برای اینکه ما بر سر سفره غذای همگان حاضر نیستیم. افراد زیادی دیگر نمیتوانند به پزشک و بیمارستان مراجعه کنند. اولاً: پولی برای رجوع به پزشکان ندارند. ثانیاً: حتی اگر این مشکل را حل کنند، داروهای به شدت کمیاب و به شدت گرانشده را چگونه تهیه نمایند؟ ثالثاً: بسیاری از داروها از داروخانهها و بازارسیاه محو خواهد شد. آیا میدانید که هزینه درمان هیپاتیت سی، ۸۰ میلیون تومان است؟ آیا میدانید به گفته رئیس کمیسیون بهداشت مجلس هزینه درمان یک دوره سرطان در آبان ماه ۱۳۹۱ به ۲۰۰ میلیون تومان رسیده است؟ آیا میدانید که پیشکسوت تئاتر ایران- محمود استاد محمد- امروز به دلیل عدم مصرف یک ماه داروهای گرانقیمت سرطان درگذشت؟
مجموعه این فرایندها، دست پنجه نرم کردن با مرگ و زندگی را به مسئله اصلی همگانی تبدیل خواهد ساخت. از یک سو، تلفات انسانی بسیار بالا خواهد رفت، و از سوی دیگر، جامعه از نظر اخلاقی از درون ویران خواهد شد. برای اینکه بقا به هدف اصلی تبدیل شده و هر کس فقط و فقط به فکر زنده ماندن خواهد بود. در این وضعیت، «اعتماد» و «اطمینان» رخت برخواهد بست و هدف (زنده ماندن) وسیله را مشروع خواهد ساخت. باید به هر طریقی که شده زنده ماند. شاید مردن دیگران به شریط لازم زنده ماندن من تبدیل شود.
در انتخابات ریاست جمهوری مردم با این نوع مسائل دست به گریبان بودند. از میان نامزدهای مورد تأیید جمهوری اسلامی، حسن روحانی به آنان وعده میداد که با دولتهای اروپایی و «کدخدایشان» - آمریکا- مذاکره و بر اثر تعامل، تحریمها را لغو خواهد کرد. به زندگی اقتصادی آنان سامان خواهد داد تا بیکاری و تورم کاهش یابد و از طریق افزایش تولید رشد اقتصادی هم پدید آید. اکثریت شرکتکنندگان در انتخابات به او رأی دادند تا به این وعدهها عمل کند.
در ۱۲ و ۱۳ مرداد مراسم تنفیذ و تحلیف او برگزار خواهد شد. سپس کابینهاش را معرفی خواهد کرد تا رأی اعتماد مجلس را کسب کند. مریدان آیتالله خامنهای به رهبری حسین شریعتمداری مدتی است که تهاجم را آغاز کردهاند تا او را در همین گام اول ناکام نمایند. هر نامزد احتمالی وزارت را که نمیپسندند، «فتنهگر» نامیده تا راه انتخاب او را مسدود سازند.
اما مسئله اصلی، مسئله مذاکرات است.
آیتالله خامنهای در ۳۰ تیر ۱۳۹۲، خطاب به زمامداران جمهوری اسلامی، دوباره درباره رابطه ایران و آمریکا سخن گفت. او بر این نکته تأکید کرد که «ما معتقد به تعامل با دنیا هستیم»، منتها باید بدانیم که با چه کسانی قرار است تعامل کنیم. به تعبیر دیگر، طرف مقابل و آنچه با ما کرده است را به خوبی بشناسیم. در عین حال به مقتضای تعاملات بینالمللی:
تا اینجای کار اشکالی ندارد. سوابق را به یاد داشته باشیم، اما برای تعامل و «انجام کار» میتوان سوابق را نادیده گرفت. بعد که به طور مستقیم وارد موضوع روابط ایران و آمریکا میشود، گویی مشکلات بروز میکند. میگوید که آمریکا حاضر به مذاکره است، اما «من خوشبین نیستم». چرا؟ برای اینکه: «آمریکایىها، هم غیرقابل اعتمادند، هم غیرمنطقىاند، هم در برخوردشان صادق نیستند». چون از یک سو بر تحریمها میافزایند و از سوی دیگر مذاکره را به تحمیل خواست خود تقلیل میدهند. توافق و سازش به این معنا باطل است:
آیا این سخنان به معنای نفی مذاکره با دولت آمریکا است؟ تا حدی که من میفهمم، خیر. آیتالله خامنهای در این سخنرانی قصد داشت بگوید که مذاکره و تعامل و توافق، فقط و فقط، با اجازه و مدیریت من صورت خواهد گرفت، نه آمدن رئیس جمهور جدید. او گفت:
بدین ترتیب، راه مذاکره گشوده است، اما با اجازه «آقا» و تحت مدیریت او. همه باید «آقایی آقا» را بپذیرند. اگر مذاکره و گشایشی صورت پذیرد، باید به نام «مقام معظم رهبری» به ثبت رسد. گمان نمیکنم در ساختار سیاسی کنونی هیچ کس مخالفتی با این امر داشته باشد. مسئله مردم و دلسوزان، حل مسائل ایران و آمریکا و لغو تحریمهای فلجکننده اقتصادی است، نه ثبت پیروزی به نام این و آن. هر پیروزی ای تحت هدایت خردمندانه «رهبر فرزانه انقلاب» صورت گرفته و میگیرد. بر منکرش لعنت.
منتها، مذاکره نیازمند دیپلماتهای ورزیدهای است که قادر به دفاع از «منافع ملی» ایران باشند. وزیر امور خارجه و دبیر شورای عالی امنیت ملی دو موضوع کلیدی در شرایط کنونی برای حل مسائل هستند. دیپلمات با تجربه، زباندان، آشنا با جهان، و شناخته شده از سوی جهانیان به خردمندی و اهلیت برای گفتوگو مورد نیاز است. نه تنها خامنهای میبایست راه انتخاب این گونه افراد را برای این دو منصب کلیدی بگشاید، بلکه آنان در مذاکره با دولتهای غربی باید به عنوان نماینده نظام - خصوصاً شخص خامنهای- به شمار روند، وگرنه دولتهای غربی و آمریکا آنان را جدی نخواهند گرفت.
در شرایط بسیار خطرناک کنونی، برای اینکه دیپلماتهای مذاکرهکننده ایرانی گوش شنوایی برای مدعیاتشان داشته باشند، باید از پشتوانه ملی قویی برخوردار باشند. آزادی زندانیان سیاسی، احزاب، رسانهها و تجمعات نقش تعیینکنندهای در این بازی ایفا میکنند. سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است. نمیتوان با سرکوب داخلی در مذاکرات خارجی موفق به تأمین منافع ملی ایران شد. بدین ترتیب وزارت اطلاعات، وزارت کشور، وزارت فرهنگ و آموزش عالی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم نقش تعیینکنندهای در سرنوشت ایران بازی خواهند کرد.
بدون پشتوانه ملی، کاری پیش نخواهد رفت. حسن روحانی میتواند مذاکرات برد- بردی با اوباما داشته باشد، به شرطی که نماینده اکثریت مردم ایران باشد، نه «رئیسجمهور آقا اجازه». ما در شرایطی به سر میبریم که موجودیت ایران و ایرانیان در خطر است، برای این کاری باید صورت داد.
جمهوری اسلامی به خودی خود فاقد ارزش است. نظام سیاسی باید در خدمت مردم، مطالبات آنان و مورد رضایت آنان باشد. والا دارای هیچ ارزشی نیست. به میزانی که نظام سیاسی دموکراتیزه شود، قدرت چانهزنیاش در سطح بینالمللی افزایش خواهد یافت. سبزها و اصلاحطلبان از ساختار سیاسی حذف شدهاند.
اصولگرایان این مدعا را تبلیغ میکنند که یکی از آنان که از بنیانگذاران جامعه روحانیت مبارز تهران بوده، برای اولین بار آیتالله خمینی را امام نامیده، نماینده رهبری و دارای مواضع اصولگرایانه بوده، به ریاست جمهوری رسیده است. پیروزی آیتالله خامنه ای و اصولگرایان مبارک باد. حال که چنین است، به اندازه دوران اول ریاست جمهوری احمدینژاد به او اختیار دهید تا در سطح بینالمللی بتواند قفل رابطه ایران و آمریکا و تحریمهای اقتصادی فلجکننده را با کلید خردمندی بگشاید.
ناکارآمدی دولت، به حاشیه راندن کارشناسان اقتصادی، منزوی کردن مدیران مجرب و نفی علم اقتصاد توسط احمدینژاد؛ واقعیتهایی انکارناکردنی هستند. اما جهان ممکنی را در نظر آورید که در آن همه این مسائل مرتفع شده باشند. اقتصاد به دست بهترین اقتصاددانان جهان و مدیران مجرب جهانی سپرده شده باشد.
آیا اگر تحریمهای کنونی ادامه یابد، کاری از دست آنان ساخته خواهد شد؟ اگر تحریمها باز هم افزایش یابند - امری که در دستور کار کنگره و سنای آمریکا قرار دارد- آیا آنان میتوانند مشکلات و مسائل (بیکاری، تورم، عدم رشد اقتصادی، کاهش شدید ارزش پول ملی، افزایش تصاعدی فقر و فلاکت، کمبود اجناس حیاتی همچون دارو، و...) را رفع و حل کنند؟ تا حدی که من میفهمم، پاسخ این پرسشها منفی است.
آیا نمیتوان در برابر این شرایط مقاومت و ایستادگی کرد؟ باید معنای «توانستن» را روشن کرد.
الف- توان رژیم غیردموکراتیک: اگر کسی بخواهد مابین تحریمهای اقتصادی فلجکننده و سرنگونی جمهوری اسلامی رابطه «علی» برقرار سازد که اولی ضرورتاً به دومی منتهی خواهد شد، این مدعا کاذب است و با شواهد و قرائن بسیار ابطال میشود. یک نمونه نزدیک آن ۱۳ سال تحریمهای فلجکننده عراق بود که به سرنگونی صدام حسین منتهی نشد. بدین ترتیب، یک رژیم دیکتاتوری میتواند در برابر تحریمهای فلجکننده مقاومت کرده و به بقای خود ادامه دهد.
ب- توان جامعه (مردم): مردم نمیتوانند در برابر تحریمهای فلجکننده ایستادگی کنند. ابتدا اوقات فراغت - سفر و دیگر تفریحات هزینهدار- از زندگی آنان حذف خواهد شد. بعد گوشت و میوه از سبد زندگی آنان حذف خواهد شد. متأسفانه اینها با چشم دیده نمیشوند، برای اینکه ما بر سر سفره غذای همگان حاضر نیستیم. افراد زیادی دیگر نمیتوانند به پزشک و بیمارستان مراجعه کنند. اولاً: پولی برای رجوع به پزشکان ندارند. ثانیاً: حتی اگر این مشکل را حل کنند، داروهای به شدت کمیاب و به شدت گرانشده را چگونه تهیه نمایند؟ ثالثاً: بسیاری از داروها از داروخانهها و بازارسیاه محو خواهد شد. آیا میدانید که هزینه درمان هیپاتیت سی، ۸۰ میلیون تومان است؟ آیا میدانید به گفته رئیس کمیسیون بهداشت مجلس هزینه درمان یک دوره سرطان در آبان ماه ۱۳۹۱ به ۲۰۰ میلیون تومان رسیده است؟ آیا میدانید که پیشکسوت تئاتر ایران- محمود استاد محمد- امروز به دلیل عدم مصرف یک ماه داروهای گرانقیمت سرطان درگذشت؟
مجموعه این فرایندها، دست پنجه نرم کردن با مرگ و زندگی را به مسئله اصلی همگانی تبدیل خواهد ساخت. از یک سو، تلفات انسانی بسیار بالا خواهد رفت، و از سوی دیگر، جامعه از نظر اخلاقی از درون ویران خواهد شد. برای اینکه بقا به هدف اصلی تبدیل شده و هر کس فقط و فقط به فکر زنده ماندن خواهد بود. در این وضعیت، «اعتماد» و «اطمینان» رخت برخواهد بست و هدف (زنده ماندن) وسیله را مشروع خواهد ساخت. باید به هر طریقی که شده زنده ماند. شاید مردن دیگران به شریط لازم زنده ماندن من تبدیل شود.
در انتخابات ریاست جمهوری مردم با این نوع مسائل دست به گریبان بودند. از میان نامزدهای مورد تأیید جمهوری اسلامی، حسن روحانی به آنان وعده میداد که با دولتهای اروپایی و «کدخدایشان» - آمریکا- مذاکره و بر اثر تعامل، تحریمها را لغو خواهد کرد. به زندگی اقتصادی آنان سامان خواهد داد تا بیکاری و تورم کاهش یابد و از طریق افزایش تولید رشد اقتصادی هم پدید آید. اکثریت شرکتکنندگان در انتخابات به او رأی دادند تا به این وعدهها عمل کند.
در ۱۲ و ۱۳ مرداد مراسم تنفیذ و تحلیف او برگزار خواهد شد. سپس کابینهاش را معرفی خواهد کرد تا رأی اعتماد مجلس را کسب کند. مریدان آیتالله خامنهای به رهبری حسین شریعتمداری مدتی است که تهاجم را آغاز کردهاند تا او را در همین گام اول ناکام نمایند. هر نامزد احتمالی وزارت را که نمیپسندند، «فتنهگر» نامیده تا راه انتخاب او را مسدود سازند.
اما مسئله اصلی، مسئله مذاکرات است.
آیتالله خامنهای در ۳۰ تیر ۱۳۹۲، خطاب به زمامداران جمهوری اسلامی، دوباره درباره رابطه ایران و آمریکا سخن گفت. او بر این نکته تأکید کرد که «ما معتقد به تعامل با دنیا هستیم»، منتها باید بدانیم که با چه کسانی قرار است تعامل کنیم. به تعبیر دیگر، طرف مقابل و آنچه با ما کرده است را به خوبی بشناسیم. در عین حال به مقتضای تعاملات بینالمللی:
«ممکن است انسان یک وقتى سابقهاى را به رو نیاورد؛ اشکالى ندارد. شما یک وقتى با یک شخصى مواجهاید، میخواهید یک کارى را انجام دهید، یک سابقهاى هم از او دارید، مصلحت نمیدانید به رو بیاورید؛ این اشکالى ندارد، اما این سابقه یادتان نرود؛ اگر یادتان رفت، پشت پا خواهید خورد، ضربه خواهید خورد.»
تا اینجای کار اشکالی ندارد. سوابق را به یاد داشته باشیم، اما برای تعامل و «انجام کار» میتوان سوابق را نادیده گرفت. بعد که به طور مستقیم وارد موضوع روابط ایران و آمریکا میشود، گویی مشکلات بروز میکند. میگوید که آمریکا حاضر به مذاکره است، اما «من خوشبین نیستم». چرا؟ برای اینکه: «آمریکایىها، هم غیرقابل اعتمادند، هم غیرمنطقىاند، هم در برخوردشان صادق نیستند». چون از یک سو بر تحریمها میافزایند و از سوی دیگر مذاکره را به تحمیل خواست خود تقلیل میدهند. توافق و سازش به این معنا باطل است:
«هنر این است که شما کارى کنید که راهتان را ادامه دهید، او هم مانع کار شما نشود؛ والّا اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود که او بگوید شما باید از این راه برگردید، شما هم بگویید خیلى خوب، اینکه خسارت است.»
آیا این سخنان به معنای نفی مذاکره با دولت آمریکا است؟ تا حدی که من میفهمم، خیر. آیتالله خامنهای در این سخنرانی قصد داشت بگوید که مذاکره و تعامل و توافق، فقط و فقط، با اجازه و مدیریت من صورت خواهد گرفت، نه آمدن رئیس جمهور جدید. او گفت:
«در مسائل خاص، مذاکره[با آمریکا] را منع نمیکنم - مثل مسئله خاصى که در قضیه عراق داشتیم، و بعضى از قضایاى دیگر.»
بدین ترتیب، راه مذاکره گشوده است، اما با اجازه «آقا» و تحت مدیریت او. همه باید «آقایی آقا» را بپذیرند. اگر مذاکره و گشایشی صورت پذیرد، باید به نام «مقام معظم رهبری» به ثبت رسد. گمان نمیکنم در ساختار سیاسی کنونی هیچ کس مخالفتی با این امر داشته باشد. مسئله مردم و دلسوزان، حل مسائل ایران و آمریکا و لغو تحریمهای فلجکننده اقتصادی است، نه ثبت پیروزی به نام این و آن. هر پیروزی ای تحت هدایت خردمندانه «رهبر فرزانه انقلاب» صورت گرفته و میگیرد. بر منکرش لعنت.
منتها، مذاکره نیازمند دیپلماتهای ورزیدهای است که قادر به دفاع از «منافع ملی» ایران باشند. وزیر امور خارجه و دبیر شورای عالی امنیت ملی دو موضوع کلیدی در شرایط کنونی برای حل مسائل هستند. دیپلمات با تجربه، زباندان، آشنا با جهان، و شناخته شده از سوی جهانیان به خردمندی و اهلیت برای گفتوگو مورد نیاز است. نه تنها خامنهای میبایست راه انتخاب این گونه افراد را برای این دو منصب کلیدی بگشاید، بلکه آنان در مذاکره با دولتهای غربی باید به عنوان نماینده نظام - خصوصاً شخص خامنهای- به شمار روند، وگرنه دولتهای غربی و آمریکا آنان را جدی نخواهند گرفت.
در شرایط بسیار خطرناک کنونی، برای اینکه دیپلماتهای مذاکرهکننده ایرانی گوش شنوایی برای مدعیاتشان داشته باشند، باید از پشتوانه ملی قویی برخوردار باشند. آزادی زندانیان سیاسی، احزاب، رسانهها و تجمعات نقش تعیینکنندهای در این بازی ایفا میکنند. سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است. نمیتوان با سرکوب داخلی در مذاکرات خارجی موفق به تأمین منافع ملی ایران شد. بدین ترتیب وزارت اطلاعات، وزارت کشور، وزارت فرهنگ و آموزش عالی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم نقش تعیینکنندهای در سرنوشت ایران بازی خواهند کرد.
بدون پشتوانه ملی، کاری پیش نخواهد رفت. حسن روحانی میتواند مذاکرات برد- بردی با اوباما داشته باشد، به شرطی که نماینده اکثریت مردم ایران باشد، نه «رئیسجمهور آقا اجازه». ما در شرایطی به سر میبریم که موجودیت ایران و ایرانیان در خطر است، برای این کاری باید صورت داد.
جمهوری اسلامی به خودی خود فاقد ارزش است. نظام سیاسی باید در خدمت مردم، مطالبات آنان و مورد رضایت آنان باشد. والا دارای هیچ ارزشی نیست. به میزانی که نظام سیاسی دموکراتیزه شود، قدرت چانهزنیاش در سطح بینالمللی افزایش خواهد یافت. سبزها و اصلاحطلبان از ساختار سیاسی حذف شدهاند.
اصولگرایان این مدعا را تبلیغ میکنند که یکی از آنان که از بنیانگذاران جامعه روحانیت مبارز تهران بوده، برای اولین بار آیتالله خمینی را امام نامیده، نماینده رهبری و دارای مواضع اصولگرایانه بوده، به ریاست جمهوری رسیده است. پیروزی آیتالله خامنه ای و اصولگرایان مبارک باد. حال که چنین است، به اندازه دوران اول ریاست جمهوری احمدینژاد به او اختیار دهید تا در سطح بینالمللی بتواند قفل رابطه ایران و آمریکا و تحریمهای اقتصادی فلجکننده را با کلید خردمندی بگشاید.