در گفتوگوی ناقدانه باید دقیقاً «محل نزاع» را روشن کرد. به طور طبیعی طرفین بر سر مواردی که توافق دارند، نزاع نمیکنند. نزاع بر سر موارد اختلاف است. در رابطه با جمهوری اسلامی و آینده نیز اگر قرار بر گفتوگو است، باید محل نزاع را دقیقاً روشن کرد که کجا قرار دارد؟ افراد و گروهها میتوانند به گزارههای زیر نگریسته و مواردی را که نادرست تلقی میکنند، مورد نقد قرار دهند تا گفتوگویی درگیرد.
یکم- گزاره توصیفی/تبیینی: جمهوری اسلامی یکی از مصادیق نظامهای غیردموکراتیک (دیکتاتوری نظامی؟، دیکتاتوری توتالیتر و فاشیستی؟، دیکتاتوری سلطانی؟، و...) است.
دوم- گزاره تجویزی/توصیهای: باید از نظام استبدادی جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر- که نظامی سکولار است- عبور/گذار کرد.
سوم- جامعهشناسی سیاسی- براساس تجربههای تاریخی گذار از نظامهای غیر دموکراتیک به نظامهای دموکراتیک- راههای گذار به دموکراسی و تثبیت آن را تئوریزه کرده و میکند. در موج اول با سه مدل متفاوت انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی گذار به دموکرسی مواجه هستیم. در موج سوم که از ۱۹۷۵ آغاز شده، نیز با اشکال متفاوتی از گذار به دموکراسی مواجه بودهایم. جامعهشناسان، به جای خیالبافی، تجربههای روی داده را توصیف و تبیین کرده و راههای متفاوت را گونهبندی میکنند. به همین دلیل از تجربههای اروپای شرقی سابق، اسپانیا، شیلی، برزیل، افریقای جنوبی و...سخن گفته میشود.
مقالههایی چون «راههای پیش روی جنبش سبز» (تکافتادگی و تنهایی، تاکتیکها و استراتژیهای گذار ایران به دموکراسی، نشر گردون)، «راهحل بالاییها و پایینیها برای نجات ایران و ایرانیان، «سازش با حکومت استبدادی؟» و... بر اساس چنین تجربههایی راه گذار ایران به دموکراسی را بازگو میکنند. اما موضوع اساسی این است که راه/راههای گذار ایران به دموکراسی در میان مخالفان جدی گرفته نشده و آنچنان که شایسته است پیرامون آن نظرورزی نمیکنند.
چهارم- سه گروه را باید از یکدیگر تفکیک کرد: فعال حقوق بشر، روشنفکر قلمرو عمومی، اپوزیسیون (رجوع شود به «تفاوتهای روشنفکر قلمرو عمومی و فعال سیاسی حزبی/سازمانی» و «اپوزیسیون همسو و لیبیائیزه کردن ایران»). هیچ کس را نمیتوان مجبور کرد که در یکی از این انواع قرار گیرد، هر کس خود باید آزادانه تصمیم بگیرد که چه نقشی را میخواهد بازی کند. اگر کسی میخواهد اپوزیسیون باشد، باید بداند که چند مقاله و سخنرانی فرد را تبدیل به اپوزیسیون نمیکند. سازمان مجاهدین خلق، سلطنتطلبها -هر قضاوتی که درباره آنها داشته باشیم- از گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند. میخواهند رژیم را پایین کشیده و جانشین آن شوند.
پنجم- اصلاحطلبان - به دلایل نظری و عملی- از براندازی جمهوری اسلامی دفاع نمیکنند. به تعبیر دیگر، رژیم هر قدر هم که سرکوبگر و متصلب باشد (یعنی همه راههای اصلاح را بسته باشد)، باز هم اصلاحطلبی را تنها راه دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی به شمار میآورند. به تعبیر دوم، اصلاحطلبی روشی فی نفسه مطلوب برای دگرگونی با کمترین هزینه است، نه صرف به قدرت رسیدن یک جناح.
ساختارشکنان طرفدار سرنگونی جمهوری اسلامی حق دارند نظرات آنها را نقد کنند، اما اخلاقاً حق ندارند در کشورهای توسعه یافته غربی نشسته و از اصلاحطلبان بخواهند که به جای آنان جمهوری اسلامی را سرنگون سازند (رجوع شود به مقاله «قضاوت اخلاقی درباره انتظارها و کنشهای سیاسی»). اصلاحطلبان کاری را که درست تشخیص داده انجام میدهند (بعید است آنان که هیچ هزینهای پرداخت نکردهاند، بتوانند تاجزاده و قدیانی و موسوی و کروبی و عبدالله نوری را ترسو به شمار آورند).
اگر قرار بر سرنگونی رژیم است، من/مای معتقد به سرنگونی، باید رژیم را سرنگون سازم/سازیم. اما روشن است که از واشنگتن، لسآنجلس، پاریس، لندن، استکهلم، پراگ، برلین، و... نمیتوان رژیم را سرنگون ساخت. برای سرنگونی رژیم، من/مای معتقد به سرنگونی، باید در ایران از طریق مجموعه اقداماتی رژیم را سرنگون سازم/سازیم. هیچ تحلیلگری هم نمیتواند با تحلیل مسائل، مانع حضور ساختارشکنان در ایران- برای سرنگونی جمهوری اسلامی- شود.
ششم- از ابتدای قرن بیست و یکم، دولتهای غربی و متحدانشان نقش مهمی در تحولات منطقه خاورمیانه بازی کردهاند. جنگ در این منطقه موجب کلنگی شدن کشورهایی از جمله عراق، افغانستان، لیبی و سوریه شده است.
مستقل از دولتهای منطقه (عربستان سعودی، قطر، ترکیه و...)، دولتهای غربی کمک در اختیار مخالفان رژیم بشار اسد قرار دادهاند. روزنامه وال استریت ژورنال دوم فروردین ۹۲، از افزایش فعالیتهای سازمان CIA در سوریه خبر داده که چگونه از نیروهای مسلح همسوی با خود حمایت به عمل میآورد.
به نوشته روزنامه نیویورک تایمز در چهارم فروردین ۹۲، با هماهنگی سازمان CIA فقط در سال ۲۰۱۲، بیش از سه هزار و ۵۰۰ تن تسلیحات از سوی دولتها در اختیار مخالفان رژیم سوریه قرار گرفته است. «موسسه بینالمللی صلح استکهلم» نیز حجم تسلیحات و تجهیزات نظامی ارسال شده برای شورشیان سوریه را بیش از سه هزار و ۵۰۰ تن بر آورد کرده است. قطر و عربستان سعودی، نیروهای سلفی چون جبهه النصره را آموزش نظامی داده و به گفته مقامات آمریکایی به خبرگزاری آسوشیتدپرس، دولت آن کشور نیز از ماهها پیش نیروهای همسوی با خود را در اردن آموزش نظامی داده و به سوریه گسیل میکند.
پرسش این است: دولتها چگونه میتوانند کشوری را کاملاً کلنگی کرده، ویران سازند، جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت- از هر دو سو(رژیم و مخالفانش)- صورت بگیرد؛ بعد مدعی شوند که این پیامدها، ناشی از طبیعت/ماهیت این جوامع است، نه کلنگی کردن ما؟
هفتم- کلنگی شدن ایران دموکراسیآفرین نیست. پیامد این امر نابودی ایران و ایرانیان- و به احتمال زیاد تجزیه ایران- خواهد بود. جرج بوش هرگونه مذاکره با طالبان را رد کرد، آنها را در لیست گروههای تروریستی قرار داد، افغانستان را کلنگی کرد، بعدها، دولت آمریکا آنها را از لیست گروههای تروریستی خارج کرد، وارد مذاکره با آنها شد تا در حکومت افغانستان شریکشان سازد. پرسش مهم این است: اگر قرار است یک دهه جامعهای را کلنگی کرده و در نهایت به این نتیجه برسید که بخشی از جامعه (طالبان) را نمیتوان حذف کرد و چارهای جز وارد کردن آنان به قدرت وجود ندارد، چرا از ابتدا با آنها وارد گفتوگو نشده تا این فجایع آفریده نشود؟
هشتم- بخشی از هواداران سرنگونی جمهوری اسلامی دقیقاً از کلنگی کردن ایران دفاع میکنند. این گروه، الف: حاضر به حضور در ایران و سرنگونی رژیم نیست.
ب: این مدعا را تئوریزه میکند که مردم ایران نمیتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون سازند.
پ: مردم ایران را زنان ناتوان و کودکان نابالغ تحت سلطه شوهر قلدری قلمداد میکنند که ارتش آمریکا باید آنان را نجات دهد.
ت: کشته و زخمی و آواره شدن میلیونها ایرانی در اثر تهاجم نظامی به ایران را فاقد اهمیت به شمار میآورند، چون هدف (سرنگونی جمهوری اسلامی)، وسیله را توجیه میکند.
ث: میگویند که دولتهای غربی باید اپوزیسیون را مورد حمایت مالی قرار دهند.
ج: دولت آمریکا باید- برای سرنگونی دولت یاغی جمهوری اسلامی- اپوزیسیون همسوی با خود را بسازد.
چ: اگر دولتهای خارجی ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهند، «متجاوز» نیستند.
ح: نیروهای ایرانیای که با دولت متجاوز به ایران همکاری عملی میکنند، «خائن» نیستند.
خ: خشونتهای اپوزیسیون سوریه موجه است و اپوزیسیون ایرانی هم باید از آن بیاموزد.
د: ایران باید تحت تحریمهای فلجکننده (نفت در برابر غذا) قرار گیرد و مردم هزینه بدهند تا از شر دیکتاتوری جمهوری اسلامی رها شوند و به آزادی و حاکمیت ملی دست یابند. ذ: ایران باید تجزیه شود. ر: هر کس با این مدعیات مخالف باشد و پیامدهای این طرح را توضیح دهد، محافظهکار، ترساننده مردم و طرفدار دیکتاتورها است (مستندات تمامی این مدعیات وجود دارد).
نهم- اما با این نوع گفتارها نمیتوان دولتهای غربی را وادار به تهاجم نظامی به ایران کرد. برای کلنگی کردن ایران، مدعیات دیگری لازم است.
گروهی از مخالفان صدام حسین که بر این باور بودند که به هیچ صورتی قادر به سرنگونی رژیم بعثی عراق نیستند، آگاهانه به رهبران آمریکا دروغ میگفتند که صدام دارای سلاحهای کشتار جمعی است (رجوع شود به مقاله «جنگ عراق؛ نقش دو جاسوس دروغگو». خصوصاً به فیلم مستند جدید «جاسوسانی که دنیا را فریب دادند» بنگرید). این گونه بود که این شخصیتها تراژدی به وجود آوردند.
بخشی از اپوزیسیون ایرانی که در حال تکرار همان نقش است، تاکنون کمدی آفریده است. میگویند، ایران از سال ۱۳۶۰ در حال ساختن بمب اتمی است، ایران در حال استفاده نظامی از انرژی هستهای است، برنامه هسته ای ایران وارد مرحله نظامی تعیینکنندهای شده است، ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی است، با ۱۰ دلیل میتوان اثبات کرد که خامنهای در حال ساختن بمب اتمی است و...
این سخنان، تنها مدعیاتی است که میتواند به تجاوز نظامی و بمباران ایران منتهی شود. اما چرا تکرار «تراژدی عراقی» به «کمدی ایرانی» منتهی شده است؟ برای اینکه:
مطابق گزارش ۱۷ نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در سال ۲۰۰۷، ایران از سال ۲۰۰۳ به بعد، هیچ گونه فعالیت نظامی در زمینه هستهای نداشته است. این گزارش، در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ مجدداً از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا تأیید شد.
در مرداد ماه سال ۱۳۹۱، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید به رویترز گفت که جمهوری اسلامی نه در آستانه دستيابی به سلاح هستهای است و نه تاکنون تصمیمی در این باره گرفته است. در مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری میان معاون اوباما، جوبایدن، و معاون رامنی، پل رایان، درباره پروژه هستهای ایران، بایدن خطاب به او گفت:
«منابع نظامی و اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا کاملاً با یکدیگر توافق دارند که ایران فاصله بسیار زیادی با ساخت سلاح هستهای دارد. در این باره هیچ اختلاف نظری میان ما وجود ندارد. ایران نه تنها به حجم زیادی اورانیوم غنیشده بالای ۲۰ درصد نیازمند است، بلکه نیازمند تسلیحات استفاده از آن است. اینک آنها فاقد چنین تسلیحاتی هستند و اگر بخواهند ساختن چنین تسلیحاتی را آغاز کنند، ما و اسرائیلیها آگاه خواهیم شد. بنابراین هیاهو به راه انداختن در این مورد برای چیست؟
جیمز کلیر، مدیر اطلاعات ملی آمریکا، در آخرین گزارش سالانه خود به کنگره نوشته است:
«ارزیابی ما این است که ایران نمیتواند مواد هستهای تحتنظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تغییر دهد و آنها را به اورانیوم غنیشده مناسب و در حجم لازم برای تولید سلاح تبدیل کند، پیش از آن که این اقدامش فاش شود». ایران میخواهد توانایی تولید سلاح اتمی را به دست آورد تا اگر لازم شد و تصمیم گرفت بتواند آن را تولید کند، «اما ما نمیدانیم که آیا در نهایت چنین تصمیمی خواهد گرفت یا نه».
اساساً محل نزاع، غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصدی است، نه ساختن بمب اتمی یا استفاده نظامی از انرژی هستهای که به گفته این بخش از مخالفان، جمهوری اسلامی دو سال پیش به مرحله تعیین کنندهای در آن رسید و تمام شد. اولاً: اوباما و تیمش با جرج و بوش تیمش تفاوت دارند. ثانیاً: افتضاح در افسانهسازی برای عراق، موجب شده است که دیگر به سادگی فریب کمدیسازان را نخورند.
دهم- نتیجه: بدین ترتیب، محل نزاع دیکتاتوری/استبدادی بودن رژیم جمهوری اسلامی نیست، محل نزاع ، چگونگی عبور از جمهوری اسلامی است. یک گروه برای گذار به دموکراسی مبارزه میکند و میداند که بدون قدرتمند ساختن مردم از طریق سازمانیابی متنوع و متکثر آنان و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسیای در کار نخواهد بود. رژیم استبدادی هیچ گاه با مخالفان فاقد قدرت مذاکره و سازش نخواهد کرد، مخالفان از طریق بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی رژیم را مجبور به مذاکره و سازش جهت برگزاری «انتخابات آزاد منتهی به انتقال قدرت» میکنند. انتخاباتی که همه- از جمله حاکمان خودکامه- در آن شرکت داشته و هیچ گروهی از داوری مردم محروم نمیشود.
اما بخشی از اپوزیسیون مانند شیعیان محافظهکار، به انتظار امام زمان آمریکا نشستهاند که به جای آنها جمهوری اسلامی را سرنگون و ایران را کلنگی سازد (رجوع شود به مقاله «آمریکا شیفتگی امام زمانی ایرانی»).اما از راه کلنگی کردن ایران نمیتوان به دموکراسی دست یافت، بلکه میتوان میلیونها ایرانی را کشته و زخمی و آواره کرد و ایران را هم از طریق تجزیه به بایگانی تاریخ سپرد. اگر اپوزیسیون مخالف کلنگی کردن ایران است- که هر ایران دوستی چنین است- میبایست از راههای گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر سخن بگوید. آه و ناله و خشم و کینه و نفرت و انتقام دموکراسیساز نیست.
-------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
یکم- گزاره توصیفی/تبیینی: جمهوری اسلامی یکی از مصادیق نظامهای غیردموکراتیک (دیکتاتوری نظامی؟، دیکتاتوری توتالیتر و فاشیستی؟، دیکتاتوری سلطانی؟، و...) است.
دوم- گزاره تجویزی/توصیهای: باید از نظام استبدادی جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر- که نظامی سکولار است- عبور/گذار کرد.
سوم- جامعهشناسی سیاسی- براساس تجربههای تاریخی گذار از نظامهای غیر دموکراتیک به نظامهای دموکراتیک- راههای گذار به دموکراسی و تثبیت آن را تئوریزه کرده و میکند. در موج اول با سه مدل متفاوت انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی گذار به دموکرسی مواجه هستیم. در موج سوم که از ۱۹۷۵ آغاز شده، نیز با اشکال متفاوتی از گذار به دموکراسی مواجه بودهایم. جامعهشناسان، به جای خیالبافی، تجربههای روی داده را توصیف و تبیین کرده و راههای متفاوت را گونهبندی میکنند. به همین دلیل از تجربههای اروپای شرقی سابق، اسپانیا، شیلی، برزیل، افریقای جنوبی و...سخن گفته میشود.
مقالههایی چون «راههای پیش روی جنبش سبز» (تکافتادگی و تنهایی، تاکتیکها و استراتژیهای گذار ایران به دموکراسی، نشر گردون)، «راهحل بالاییها و پایینیها برای نجات ایران و ایرانیان، «سازش با حکومت استبدادی؟» و... بر اساس چنین تجربههایی راه گذار ایران به دموکراسی را بازگو میکنند. اما موضوع اساسی این است که راه/راههای گذار ایران به دموکراسی در میان مخالفان جدی گرفته نشده و آنچنان که شایسته است پیرامون آن نظرورزی نمیکنند.
چهارم- سه گروه را باید از یکدیگر تفکیک کرد: فعال حقوق بشر، روشنفکر قلمرو عمومی، اپوزیسیون (رجوع شود به «تفاوتهای روشنفکر قلمرو عمومی و فعال سیاسی حزبی/سازمانی» و «اپوزیسیون همسو و لیبیائیزه کردن ایران»). هیچ کس را نمیتوان مجبور کرد که در یکی از این انواع قرار گیرد، هر کس خود باید آزادانه تصمیم بگیرد که چه نقشی را میخواهد بازی کند. اگر کسی میخواهد اپوزیسیون باشد، باید بداند که چند مقاله و سخنرانی فرد را تبدیل به اپوزیسیون نمیکند. سازمان مجاهدین خلق، سلطنتطلبها -هر قضاوتی که درباره آنها داشته باشیم- از گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند. میخواهند رژیم را پایین کشیده و جانشین آن شوند.
پنجم- اصلاحطلبان - به دلایل نظری و عملی- از براندازی جمهوری اسلامی دفاع نمیکنند. به تعبیر دیگر، رژیم هر قدر هم که سرکوبگر و متصلب باشد (یعنی همه راههای اصلاح را بسته باشد)، باز هم اصلاحطلبی را تنها راه دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی به شمار میآورند. به تعبیر دوم، اصلاحطلبی روشی فی نفسه مطلوب برای دگرگونی با کمترین هزینه است، نه صرف به قدرت رسیدن یک جناح.
ساختارشکنان طرفدار سرنگونی جمهوری اسلامی حق دارند نظرات آنها را نقد کنند، اما اخلاقاً حق ندارند در کشورهای توسعه یافته غربی نشسته و از اصلاحطلبان بخواهند که به جای آنان جمهوری اسلامی را سرنگون سازند (رجوع شود به مقاله «قضاوت اخلاقی درباره انتظارها و کنشهای سیاسی»). اصلاحطلبان کاری را که درست تشخیص داده انجام میدهند (بعید است آنان که هیچ هزینهای پرداخت نکردهاند، بتوانند تاجزاده و قدیانی و موسوی و کروبی و عبدالله نوری را ترسو به شمار آورند).
اگر قرار بر سرنگونی رژیم است، من/مای معتقد به سرنگونی، باید رژیم را سرنگون سازم/سازیم. اما روشن است که از واشنگتن، لسآنجلس، پاریس، لندن، استکهلم، پراگ، برلین، و... نمیتوان رژیم را سرنگون ساخت. برای سرنگونی رژیم، من/مای معتقد به سرنگونی، باید در ایران از طریق مجموعه اقداماتی رژیم را سرنگون سازم/سازیم. هیچ تحلیلگری هم نمیتواند با تحلیل مسائل، مانع حضور ساختارشکنان در ایران- برای سرنگونی جمهوری اسلامی- شود.
ششم- از ابتدای قرن بیست و یکم، دولتهای غربی و متحدانشان نقش مهمی در تحولات منطقه خاورمیانه بازی کردهاند. جنگ در این منطقه موجب کلنگی شدن کشورهایی از جمله عراق، افغانستان، لیبی و سوریه شده است.
مستقل از دولتهای منطقه (عربستان سعودی، قطر، ترکیه و...)، دولتهای غربی کمک در اختیار مخالفان رژیم بشار اسد قرار دادهاند. روزنامه وال استریت ژورنال دوم فروردین ۹۲، از افزایش فعالیتهای سازمان CIA در سوریه خبر داده که چگونه از نیروهای مسلح همسوی با خود حمایت به عمل میآورد.
به نوشته روزنامه نیویورک تایمز در چهارم فروردین ۹۲، با هماهنگی سازمان CIA فقط در سال ۲۰۱۲، بیش از سه هزار و ۵۰۰ تن تسلیحات از سوی دولتها در اختیار مخالفان رژیم سوریه قرار گرفته است. «موسسه بینالمللی صلح استکهلم» نیز حجم تسلیحات و تجهیزات نظامی ارسال شده برای شورشیان سوریه را بیش از سه هزار و ۵۰۰ تن بر آورد کرده است. قطر و عربستان سعودی، نیروهای سلفی چون جبهه النصره را آموزش نظامی داده و به گفته مقامات آمریکایی به خبرگزاری آسوشیتدپرس، دولت آن کشور نیز از ماهها پیش نیروهای همسوی با خود را در اردن آموزش نظامی داده و به سوریه گسیل میکند.
پرسش این است: دولتها چگونه میتوانند کشوری را کاملاً کلنگی کرده، ویران سازند، جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت- از هر دو سو(رژیم و مخالفانش)- صورت بگیرد؛ بعد مدعی شوند که این پیامدها، ناشی از طبیعت/ماهیت این جوامع است، نه کلنگی کردن ما؟
هفتم- کلنگی شدن ایران دموکراسیآفرین نیست. پیامد این امر نابودی ایران و ایرانیان- و به احتمال زیاد تجزیه ایران- خواهد بود. جرج بوش هرگونه مذاکره با طالبان را رد کرد، آنها را در لیست گروههای تروریستی قرار داد، افغانستان را کلنگی کرد، بعدها، دولت آمریکا آنها را از لیست گروههای تروریستی خارج کرد، وارد مذاکره با آنها شد تا در حکومت افغانستان شریکشان سازد. پرسش مهم این است: اگر قرار است یک دهه جامعهای را کلنگی کرده و در نهایت به این نتیجه برسید که بخشی از جامعه (طالبان) را نمیتوان حذف کرد و چارهای جز وارد کردن آنان به قدرت وجود ندارد، چرا از ابتدا با آنها وارد گفتوگو نشده تا این فجایع آفریده نشود؟
هشتم- بخشی از هواداران سرنگونی جمهوری اسلامی دقیقاً از کلنگی کردن ایران دفاع میکنند. این گروه، الف: حاضر به حضور در ایران و سرنگونی رژیم نیست.
ب: این مدعا را تئوریزه میکند که مردم ایران نمیتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون سازند.
پ: مردم ایران را زنان ناتوان و کودکان نابالغ تحت سلطه شوهر قلدری قلمداد میکنند که ارتش آمریکا باید آنان را نجات دهد.
ت: کشته و زخمی و آواره شدن میلیونها ایرانی در اثر تهاجم نظامی به ایران را فاقد اهمیت به شمار میآورند، چون هدف (سرنگونی جمهوری اسلامی)، وسیله را توجیه میکند.
ث: میگویند که دولتهای غربی باید اپوزیسیون را مورد حمایت مالی قرار دهند.
ج: دولت آمریکا باید- برای سرنگونی دولت یاغی جمهوری اسلامی- اپوزیسیون همسوی با خود را بسازد.
چ: اگر دولتهای خارجی ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهند، «متجاوز» نیستند.
ح: نیروهای ایرانیای که با دولت متجاوز به ایران همکاری عملی میکنند، «خائن» نیستند.
خ: خشونتهای اپوزیسیون سوریه موجه است و اپوزیسیون ایرانی هم باید از آن بیاموزد.
د: ایران باید تحت تحریمهای فلجکننده (نفت در برابر غذا) قرار گیرد و مردم هزینه بدهند تا از شر دیکتاتوری جمهوری اسلامی رها شوند و به آزادی و حاکمیت ملی دست یابند. ذ: ایران باید تجزیه شود. ر: هر کس با این مدعیات مخالف باشد و پیامدهای این طرح را توضیح دهد، محافظهکار، ترساننده مردم و طرفدار دیکتاتورها است (مستندات تمامی این مدعیات وجود دارد).
نهم- اما با این نوع گفتارها نمیتوان دولتهای غربی را وادار به تهاجم نظامی به ایران کرد. برای کلنگی کردن ایران، مدعیات دیگری لازم است.
گروهی از مخالفان صدام حسین که بر این باور بودند که به هیچ صورتی قادر به سرنگونی رژیم بعثی عراق نیستند، آگاهانه به رهبران آمریکا دروغ میگفتند که صدام دارای سلاحهای کشتار جمعی است (رجوع شود به مقاله «جنگ عراق؛ نقش دو جاسوس دروغگو». خصوصاً به فیلم مستند جدید «جاسوسانی که دنیا را فریب دادند» بنگرید). این گونه بود که این شخصیتها تراژدی به وجود آوردند.
بخشی از اپوزیسیون ایرانی که در حال تکرار همان نقش است، تاکنون کمدی آفریده است. میگویند، ایران از سال ۱۳۶۰ در حال ساختن بمب اتمی است، ایران در حال استفاده نظامی از انرژی هستهای است، برنامه هسته ای ایران وارد مرحله نظامی تعیینکنندهای شده است، ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی است، با ۱۰ دلیل میتوان اثبات کرد که خامنهای در حال ساختن بمب اتمی است و...
این سخنان، تنها مدعیاتی است که میتواند به تجاوز نظامی و بمباران ایران منتهی شود. اما چرا تکرار «تراژدی عراقی» به «کمدی ایرانی» منتهی شده است؟ برای اینکه:
مطابق گزارش ۱۷ نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در سال ۲۰۰۷، ایران از سال ۲۰۰۳ به بعد، هیچ گونه فعالیت نظامی در زمینه هستهای نداشته است. این گزارش، در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ مجدداً از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا تأیید شد.
در مرداد ماه سال ۱۳۹۱، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید به رویترز گفت که جمهوری اسلامی نه در آستانه دستيابی به سلاح هستهای است و نه تاکنون تصمیمی در این باره گرفته است. در مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری میان معاون اوباما، جوبایدن، و معاون رامنی، پل رایان، درباره پروژه هستهای ایران، بایدن خطاب به او گفت:
«منابع نظامی و اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا کاملاً با یکدیگر توافق دارند که ایران فاصله بسیار زیادی با ساخت سلاح هستهای دارد. در این باره هیچ اختلاف نظری میان ما وجود ندارد. ایران نه تنها به حجم زیادی اورانیوم غنیشده بالای ۲۰ درصد نیازمند است، بلکه نیازمند تسلیحات استفاده از آن است. اینک آنها فاقد چنین تسلیحاتی هستند و اگر بخواهند ساختن چنین تسلیحاتی را آغاز کنند، ما و اسرائیلیها آگاه خواهیم شد. بنابراین هیاهو به راه انداختن در این مورد برای چیست؟
جیمز کلیر، مدیر اطلاعات ملی آمریکا، در آخرین گزارش سالانه خود به کنگره نوشته است:
«ارزیابی ما این است که ایران نمیتواند مواد هستهای تحتنظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تغییر دهد و آنها را به اورانیوم غنیشده مناسب و در حجم لازم برای تولید سلاح تبدیل کند، پیش از آن که این اقدامش فاش شود». ایران میخواهد توانایی تولید سلاح اتمی را به دست آورد تا اگر لازم شد و تصمیم گرفت بتواند آن را تولید کند، «اما ما نمیدانیم که آیا در نهایت چنین تصمیمی خواهد گرفت یا نه».
اساساً محل نزاع، غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصدی است، نه ساختن بمب اتمی یا استفاده نظامی از انرژی هستهای که به گفته این بخش از مخالفان، جمهوری اسلامی دو سال پیش به مرحله تعیین کنندهای در آن رسید و تمام شد. اولاً: اوباما و تیمش با جرج و بوش تیمش تفاوت دارند. ثانیاً: افتضاح در افسانهسازی برای عراق، موجب شده است که دیگر به سادگی فریب کمدیسازان را نخورند.
دهم- نتیجه: بدین ترتیب، محل نزاع دیکتاتوری/استبدادی بودن رژیم جمهوری اسلامی نیست، محل نزاع ، چگونگی عبور از جمهوری اسلامی است. یک گروه برای گذار به دموکراسی مبارزه میکند و میداند که بدون قدرتمند ساختن مردم از طریق سازمانیابی متنوع و متکثر آنان و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسیای در کار نخواهد بود. رژیم استبدادی هیچ گاه با مخالفان فاقد قدرت مذاکره و سازش نخواهد کرد، مخالفان از طریق بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی رژیم را مجبور به مذاکره و سازش جهت برگزاری «انتخابات آزاد منتهی به انتقال قدرت» میکنند. انتخاباتی که همه- از جمله حاکمان خودکامه- در آن شرکت داشته و هیچ گروهی از داوری مردم محروم نمیشود.
اما بخشی از اپوزیسیون مانند شیعیان محافظهکار، به انتظار امام زمان آمریکا نشستهاند که به جای آنها جمهوری اسلامی را سرنگون و ایران را کلنگی سازد (رجوع شود به مقاله «آمریکا شیفتگی امام زمانی ایرانی»).اما از راه کلنگی کردن ایران نمیتوان به دموکراسی دست یافت، بلکه میتوان میلیونها ایرانی را کشته و زخمی و آواره کرد و ایران را هم از طریق تجزیه به بایگانی تاریخ سپرد. اگر اپوزیسیون مخالف کلنگی کردن ایران است- که هر ایران دوستی چنین است- میبایست از راههای گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر سخن بگوید. آه و ناله و خشم و کینه و نفرت و انتقام دموکراسیساز نیست.
-------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.