به نتیجه رساندن گفتوگوهای اتمی با ایران و دستیابی به یک توافق اتمی با تهران، یکی از اولویتهای کلیدی باراک اوباما در عرصه سیاست خارجی بود. تلاشهایی که شبانهروزی ادامه یافت و در بیست و سوم تیرماه ۱۳۹۴، چهاردهم ماه ژوئیه سال ۲۰۱۵ میلادی به نتیجه رسید.
برجام به دست آمد. ایران متعهد شد برنامه اتمی خود را محدود کند، و قدرتهای جهانی نیز برای رفع تحریمهای بینالمللیِ مرتبط با برنامه هستهای ایران اقدام کردند. برجام اگرچه به دست آمد، اما چالشهای بینالمللی هم به موازات آن پیچیدهتر شدند.
قرار هم نبود که این توافق که بر سر یک مسئله اتمی بود، همه مشکلات را از سر راه بردارد. اما موافقان برجام در یک موضوع همصدا شدند و آن این بود که دستیابی به توافق اتمی با تهران، یکی از مهمترین بحرانهای بینالمللی که سالها طول کشیده بود را از سر راه برداشت. باربارا اسلاوین، مدیر پروژه «آینده ایران» در شورای آتلانتیک در واشنگتن از جمله این تحلیلگران است.
«مسلماً بحرانهای متعددی در این منطقه وجود دارد، اما اگر به یک سال پیش بازگردیم، میبینیم که این نگرانی وجود داشت که ایران احتمالاً این توانایی را پیدا میکرد که سلاح اتمی بسازد، و این میتوانست به یک دخالت نظامی از سوی اسرائیل یا آمریکا منجر شود و همچنین این مسئله میتوانست به اشاعه سریع تسلیحات در منطقه بیانجامد و سعودیها یا اماراتیها، در صدد غنیسازی اورانیوم و ساختن سلاح بر آیند. ما همیشه بحرانهایی که برطرف میشوند را فراموش میکنیم، و به نظرم وضعیت بدون توافق اتمی میتوانست بسیار بیثباتتر از آنچه امروز میبینیم باشد».
خاورمیانه این روزها درگیر بحرانهای بیشماری است. از یک سو آتش جنگ در سوریه بیش از پنج سال است که شعلهور است و از سوی دیگر بیثباتی در عراق چالشی جدی برای امنیت این منطقه شده است. تنش بین اسرائیلیها و فلسطینیها شدت گرفته و عربستان سعودی و متحدانش همچنان به درگیری نظامی در یمن ادامه میدهند.
در این میان، منتقدان سرسخت برجام از جمله در آمریکا، نقش ایران را در این ناامنیها پررنگ میبینند و معتقدند حتی با وجود برجام، ایران تهدیدی استراتژیک برای منافع آمریکا در خاورمیانه است؛ از جمله کلیف می مؤسس و رئیس بنیاد دفاع از دمکراسی در واشنگتن که این موضوع را چالشی برای رئیسجمهور آینده آمریکا میداند:
«ایران همچنان تهدیدی استراتژیک برای آمریکا و در خاورمیانه است. ایران میخواهد هژمونی منطقه را در دست بگیرد، سنیهای منطقه به عنوان یک تهدید به این کشور مینگرند، میخواهد حداقل بخشهای شیعه عراق را به امپراطوری خود ملحق کند، میخواهد اسد را به عنوان مشتری نگه دارد، و میخواهد حزبالله به نیابت از او در لبنان عمل کند، و با حماس رابطه دارد و یمن هم یک میدان نبرد دیگر است. و اینها مشکلات و تهدیداتی هستند که رئیسجمهور بعدی آمریکا باید با آن روبهرو شود.»
برجام و حواشی آن بخشی از چیزی است که رئیسجمهور بعدی آمریکا در زمینه خاورمیانه به ارث خواهد برد. «دکترین اوباما» در زمینه خاورمیانه از یک سو با تصمیم او به پرهیز از عملیات نظامی در سوریه برای برکناری بشار اسد رئیسجمهور این کشور در هم آمیخته و از سوی دیگر، با سرد شدن روابط با متحدان نزدیکش چون اسرائیل و عربستان سعودی گره خورده است.
انتقاد گروهی از تحلیلگران از رئیسجمهور آمریکا این است که او به نوعی تصمیم به روگردانی از خاورمیانه گرفت و این طور نشان داد که قصد تمرکز بیشتر بر روابط با کشورهای شرق آسیا دارد. اگرچه تحلیلگرانی چون گری سیک که پیشتر دستیار ارشد کاخ سفید در امور خلیج فارس بوده معتقدند که نه تنها آمریکا خاورمیانه را ترک نکرده بلکه در آن بیشتر نیز درگیر شده است:
«وقتی باراک اوباما از برقراری توازن تازه برای نیروهای آمریکا در منطقه صحبت میکند، به معنی ترک و رها کردن منطقه نیست. شاید این تقصیر خود اوست که به نوعی این موضوع را مطرح کرد که سوءبرداشت پیش آمد. آمریکا در منطقه است و به شکلی حضور دارد که دو دهه پیش غیر قابل تصور بود. تا سال ۱۹۸۶ آمریکا تقریباً حضور نظامی نداشت و برخی اوقات چند کشتی رفت و آمد میکردند. امروز ما در نقاط مختلف خلیج فارس پایگاه داریم، در حال نبرد در باقیمانده دو جنگ هستیم و در جنگ سومی در یمن هم به صورت غیرمستقیم دخیل هستیم. این رها کردن نیست و ما خیلی عمیق در این منطقه درگیر هستیم. اینکه آیا بیش از اندازه درگیر هستیم، و باید درباره اقداماتمان کمی تأمل کنیم؟ بله، به نظر من باید این اتفاق بیفتد و مفید خواهد بود.»
*****
در حالی برجام یکساله میشود که رابطه دولت باراک اوباما که چند ماهی به پایان عمر آن باقی است، با رویکردی آشتیجویانه در قبال ایران، با متحدان سنتیاش با چالشی جدی مواجه شد. از یک سو کشورهای سنی حاشیه خلیج فارس و در صدر آنها عربستان سعودی از این رویکرد ناراضی بودند و از سوی دیگر رابطه اسرائیل و دولت بنیامین نتانیاهو با کاخ سفید به سردی گرایید.
باراک اوباما در مقطعی آن طور که جفری گلدبرگ در مجله آتلانتیک نوشته، گفته بود «رقابت بین عربستان و ایران که به جنگهای نیابتی در سوریه و عراق و یمن منجر شده، آمریکا را ملزم میکند که به دوستان خود و همچنین ایرانیها بگوید که باید راهی مؤثر برای شریک بودن در منطقه پیدا کنند و به نوعی صلح دست یابند».
این نوع نگاه را ناظران روابط واشنگتن و ریاض با روی کار آمدن پادشاهی تازه عربستان بیشتر نیز حس میکنند از جمله باربارا اسلاوین که میگوید برای ترمیم این روابط دوجانبه زمان لازم است:
«همواره رابطه سختی بین باراک اوباما و سعودیها وجود داشته خصوصاً این با آمدن پادشاه تازه عربستان بیشتر شده است. آمریکا، هم سخنهای مورد اعتماد و دیرینهای را در عربستان چون ملک عبدالله و شاهزاده سعود الفیصل از دست داده است، و هم اکنون ملک سلمان پادشاه است و ولیعهد جوانش که به نظر میآید کنترل اوضاع را در دست دارد، به نظر نمیآید مانند سلف خود، آن رابطه را با آمریکا داشته باشند.»
چنین چالشهایی اگر چه مشهود است، اما در عین حال پس از دستیابی به برجام، باراک اوباما از رهبران شورای همکاری خلیج فارس دعوت کرد تا به کمپ دیوید بروند و تلاش کرد تا درباره ادامه حمایتهای واشنگتن به آنها اطمینان دهد. عربستان هم تلاش کرد تا به صورت رسمی حمایت خود را از توافق نشان دهد اما به نظر میآید چالش در روابط واشنگتن و ریاض فراتر از تمرکز بر روی توافق اتمی است و آن طور که گری سیک میگوید حتی این موضوع، اولویت اصلی در این روابط نیست:
«مشکل اصلی آمریکا و عربستان سعودی، توافق اتمی نیست. این توافق شاید موجب شد که این سختیها و اختلافها در روابط دو کشور، بروز پیدا کند. اما دو کشور در زمینه نحوه اداره بازار نفت، سیاست عربستان درباره استفاده آمریکا از ذخایر نفتی داخلیاش، در مورد سوریه و سیاستهای پیشین عربستان در آنجا و حمایت از گروههای سنی که گاه افراطی هم بودند، در مورد مصر، یمن و جنگ در آن کشور و نقش غیرمستقیمی آمریکا در آن کارزار، اختلاف رویکرد دارند. درنتیجه مشکلات زیادی وجود دارد و در آمریکا این کنجکاوی وجود دارد که عربستان با آمدن پادشاه سلمان به کدام سو میرود.»
در دوران مذاکرات و دستیابی توافق با ایران چالش در رابطه، تنها مختص واشنگتن و ریاض نبود. دیگر متحد دیرینه آمریکا در منطقه، اسرائیل نیز در سالهای اخیر شاهد فراز و فرودهایی جدی در روابط بوده است. این چالش در روابط، تا آنجا پیش رفت که در یک کنگره آمریکا سخنرانی کرد. علیرغم این تلاشهای نخستوزیر اسرائیل و مخالفت او با توافقی که او آن را اشتباهی تاریخی خواهد، برجام به اجرا در آمد و امروز آن طور که حتی منتقدان توافق در اسرائیل میگویند، برجام یک واقعیت است و تلآویو باید به فکر آینده باشد؛ اینکه از یک سو چگونه با آنچه که تهدید ایران میداند روبهرو شود، و از سوی دیگر، در فکر بهبود روابطش با آمریکا باشد. روابطی که آن طور که یوسی مکلبرگ محقق در بنیاد چاتم هاوس در لندن میگوید، یکی از اصلیترین مشکلاتش ارتباط دو رهبر، باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو است و الزاماً در همه زمینهها با چالش روبهرو نیست:
«بین دولت اوباما و دولت نتانیاهو شکافی عمیق وجود دارد. و به نظرم اوباما تصمیم گرفته است که از روند صلح (فلسطینیها و اسرائیلیها) دست بکشد و از حالا تا ژانویه که دورهاش تمام میشود، فکر نمیکند میتوان کار سازندهای در این زمینه انجام داد. آن درک مشترک بین دو طرف همانند دوران [بیل] کلینتون وجود نداشت. این را هم نباید فراموش کرد که نتانیاهو هم اکنون یک دولت راستگراتر از پیش را هم هدایت میکند. اما در سطوح دیگر به نظر من رابطهای بسیار عمیق بین آمریکا و اسرائیل وجود دارد. مثلاً ما اخیر شاهد پردهبرداری از جت جنگنده اف ۳۵ در تگزاس بودیم، که یکی از پیشرفتهترین جنگندههای جهان است و قرار است به اسرائیل داده شود. در سطوح نظامی، اقتصادی و حتی دیپلماتیک و سیاسی من تغییر اساسی نمیبینم. اما برای دیدن تغییر در سطوح رهبران باید منتظر انتخابات بعدی بود.»
اشاره آقای مکلبرگ به قرارداد خرید ۳۳ فروند جت پیشرفته اف ۳۵ است که اسرائیل امیدوار است تا پیش از پایان کار دولت باراک اوباما آن را نهایی کند و تنها کشوری در خاورمیانه باشد که از این فناوری پیشرفته بهره خواهد برد. برای رونمایی از این جت، آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع تازه اسرائیل، به تگزاس رفت و پیش از آن پس از دیدار با اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا ابراز امیدواری کرد که این جنگندهها به زودی به اسرائیل تحویل داده شود.
در آن سوی این موازنه، چالش در روابط دیپلماتیک، خدشهای به همکاریهای امنیتی دفاعی واشنگتن با ریاض هم وارد نکرده و آن طور که آژانس همکاری امنیت دفاعی گزارش داده، آمریکا از زمان دستیابی به توافق اولیه ژنو با ایران، درباره فروش حدود ۳۷ میلیارد دلار سلاح، با عربستان سعودی مذاکراتی را انجام داده است که بیش از ۱۳ میلیارد دلار آن پس از آغاز درگیری نظامی عربستان در یمن بوده است.
اینچنین رویکردی که واشنگتن از یک سو در روابطش با اسرائیل و عربستان سعودی با چالش مواجه است و از سوی دیگر در دادن سلاح به آنها، کوتاهی نمیکند، مورد انتقاد کسانی است که معتقدند این اقدام تبدیل به هزینه توافقی شده که آمریکا با ایران به دست آورده است. حسین بنایی در دانشگاه ایندیانا معتقد است مثلاً در مورد نگرانیهای سعودیها در منطقه خصوصاً در زمینه ایران، واشنگتن باید شیوه اطمیناندهی دیگری را برگزیند:
«این مسئولیت بر عهده کشورهای غربی است که به سعودیها اطمینان دهند. متأسفانه شیوهای که این کار انجام شده این است که تمام و کمال به آمال سعودیها که تسلیحات وتجهیزات نظامی بیشتری میخواستند، توجه کردند. به نظرم این اطمیناندهی، باید به شکل گفتوگویی صادقانه باشد و این روابط سیاسی توضیح داده شود.»
*****
روابط پرفراز و نشیب ریاض و تلآویو با دولت باراک اوباما، و اجرایی شدن توافق اتمی شش قدرت جهانی با ایران، زمزمه موازنه دیگری را در منطقه پررنگ کرده است. موازنهای که در سالهای اخیر تصور آن برای ناظران دشوار بود امروز تبدیل به ایدهای شده است که حتی در مجامع عمومی هم نمود پیدا کرده است.
این روزها چه در خاورمیانه و چه در واشنگتن صحبت از خطکشیهایی تازه در خاورمیانه مطرح است که در یک سوی آن کشورهای سنی خلیج فارس و اسرائیل و سوی دیگر آن ایران قرار دارد. در یکی از تازهترین اظهار نظرهای عمومی، در نشستی کمسابقه، شاهزاده سعودی ترکی فیصل وزیر اطلاعات پیشین عربستان و یاکوف آمیدور، مشاور پیشین امنیت ملی دولت اسرائیل، در این باره سخن راندند و همکاری دو کشور برای مقابله با تهدید ایران را دور از ذهن نخواندند.
این اظهارات دو مقام پیشین اسرائیل و عربستان، در جمع تحلیلگران آمریکایی آن گونه که یوسی مکلبرگ در لندن میگوید از درکی مشترک بین دو کشور اسرائیل و عربستان سعودی در زمینه ایران نشئت میگیرد:
«اسرائیل نه تنها رویکرد رقابتی نسبت به ایران دارد بلکه برخی استراتژیستها در اسرائیل، این کشور را یک تهدید واقعی علیه اسرائیل میدانند، رویکردی که در ریاض و برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس دیده میشود. این فضا یک سطحی از درک را رقم میزند که عربستان سعودی، سایر کشورهای سنی و حتی ترکیه به این سمت بروند که باید همکاری بیشتری با اسرائیل کرد تا از توسعه ایران جلوگیری کنند. اسرائیل هماکنون ایران را در همه جا میبیند؛ از سوی مرز با سوریه، حزبالله در مرز با لبنان، و حمایت از حماس. و چنین شرایطی را آویگدور لیبرمن وزیر دفاع تازه یا بنیامین نتانیاهو نخستوزیر، تهدیدی جدی میبینند که آنها را متمایل به کشورهای سنی تحت هدایت عربستان سعودی میکند که شاید بالقوه بتوانند متحدانی برای اسرائیل باشند.»
البته که تحلیلگران متعددی از جمله خود آقای مکلبرگ تأکید میکنند که دستیابی به روابط عادی بین اعراب و اسرائیل بدون پیشبرد پیشنهاد صلح اعراب که در سال ۲۰۰۲ میلادی، ۱۴ سال پیش به ابتکار عربستان سعودی ارائه شد، ممکن نیست. آن پیشنهاد ۱۰ موردی از جمله خواستار عقبنشینی اسرائیل از مناطق اشغالی از جمله شرق بیتالمقدس (اورشلیم) و همچنین یافتن راه حلی عادلانه برای وضعیت پناهجویان فلسطینی بر مبنای قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد شده بود:
«به نظر من اسرائیل به نوعی خود را گول میزند اگر بخواهد بدون بازگشت به پیشنهاد صلح با اعراب در سال ۲۰۰۲، رابطهای نزدیک با عربستان سعودی داشته باشد، چرا که آن پیشنهاد در اصل پیشنهادی از سوی سعودیها بود. اما با یک روند صلح واقعی که به همه مسائل بنیادین از جمله پناهندگان، اورشلیم و تعیین سرنوشت سرزمینها بپردازد، جایزه اسرائیل این خواهد بود که در خاورمیانه بزرگتر پذیرفته شود و ما شاهد یک رابطه دیپلماتیک و اقتصادی و فرهنگی با عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای سنی مذهب منطقه باشیم.»
*****
فارغ از عمق این تلاشها برای بهبود رابطه بین اسرائیل و اعراب و نتیجه آن، اندک زمانی به پایان دولت باراک اوباما در آمریکا باقی است، و به هر حال این دولت بعدی آمریکا خواهد بود که باید روابط خود با کشورهای خاورمیانه را با ساز و کاری تازه تنظیم کند. وضعیتی که نه تنها ممکن است شاهد خط کشیهای تازه در خاورمیانه باشد، بلکه شاهد تلاش ایران برای تبدیل شدن به نقشآفرینی جدی در خاورمیانه هم خواهد بود.
در چنین فضایی دو نامزد اصلی در انتخابات آمریکا، هیلاری کلینتون از حزب دمکرات و دونالد ترامپ از حزب جمهوریخواه کار آنچنان آسانی در پیش نخواهند داشت. البته با توجه به روشن نبودن برنامههای دونالد ترامپ در زمینه سیاست خارجی، بسیاری از تحلیلگران معتقدند غیرقابل پیشبینی بودن او، موجب شده، برخی از رهبران دنیا از جمله در خاورمیانه، ترجیح دهند طرف صحبتشان در دولت بعدی آمریکا، هیلاری کلینتون باشد و آن طور که محمد بزی، محقق و مدرس در دانشگاه نیویورک، میگوید کشوری چون عربستان سعودی، امیدوار است با آمدن رئیسجمهور تازه، رابطه ریاض و واشنگتن بهبود پیدا کند:
«اگر تصور بر پیروزی کلینتون باشد، به نوعی سعودیها امیدوارند که رابطه بهتری با دولت کلینتون در مقایسه با دولت اوباما داشته باشد. شاید سعودیها فکر میکنند دولت کلینتون اراده قویتری برای درگیر شدن در مسائل خاورمیانه، خصوصاً در جایی چون سوریه داشته باشد. سعودیها هماکنون نحوه عمل آمریکا در سوریه را به عنوان یک عامل مهم برای سنجش اراده واشینگتن در مورد مسایل خاورمیانه قلمداد میکنند. به نظرم سعودیها، رویکرد اوباما در مقابل ایران را بسیار نرم ارزیابی میکنند چرا که او و کری هر دو میخواستند با ایران به توافق دست یابند. و به نظر سعودیها کلینتون احتمالاً رویکردی سفت و سختتر در مورد ایران خواهد داشت و آنچنان انرژی صرف مسائل پیرامون توافق نخواهد کرد.»
در زمینه اسرائیل هم آن طور که باربارا اسلاوین در واشنگتن میگوید، به نظر میآید هیلاری کلینتون گزینه مناسبی برای آنها باشد:
«خب اسرائیلیها مطمئناً هیلاری کلینتون را خیلی خوب میشناسند، و به نظرم با ایده یک رئیسجمهور کلینتون دیگر راحت هستند. هیلاری کلینتون اگرچه از اسرائیل انتقاد میکند، اما در این زمینه کمی نرمتر از اوباماست و تلاش خواهد کرد که آنها را در مجامع عمومی شرمسار نکند. و اگر ترامپ رئیس جمهور شود، هیچکس نمیداند که او چگونه رفتاری خواهد داشت، او گفته میخواهد صلح را ترغیب کند اما خب در مقابل نتانیاهو هم، او اکنون میخواهد تواضع بیش از حد نشان دهد.»
انتخابات آمریکا در پاییز آینده برگزار خواهد شد و در نهایت تا زمانی که یک رئیسجمهور انتخاب نشده و ترکیب دولت او و خصوصاً وزارت خارجه و اولویتهایش در سیاست خارجی روشن نشود، قضاوت درباره اینکه رویکرد او و تیم همراهش به منطقه خاورمیانه چه خواهد بود، مشخص نخواهد بود. اما در کنار همه جنگها و بحرانهایی که در این منطقه پر آشوب در جریان است، یک بحران و چالش دههها ادامه داشته، و همه بازیگران، چه ایران، چه اعراب و چه اسرائیل را درگیر خود کرده و بخش عمده مشکلات در روابط آنها هم بر پایه این موضوع است.
روند متوقف شده صلح بین اسرائیلیها و فلسطینیها مطمئناً موضوعی است که رئیسجمهور آینده باید با آن روبه رو شود و آن طور که یوسی مکلبرگ در بریتانیا میگوید این سؤالها را از خود بپرسد:
«هر رئیسجمهور که به کاخ سفید برود، امروز به این فکر میکند که آیا من قدم در راه شکست میگذارم، آیا اصلاً شانسی برای حل این تنش وجود دارد. اما با توجه به تجربه گذشته این خیلی غیرممکن نیست که راه حل پیدا شود. این منطقه در حال تغییر است. کافی است به تجدید روابط ترکیه و اسرائیل نگاه کنیم. اتحادهای تازه در حال شکلگیری و میتوان گفت نقاط ثقل به سرعت در حال تغییر است.»