اطلاعیه سپاه پس از پیروزی روحانی گویای نقش و رفتاری بود که بازیگران سیاسی در انتخابات ۹۲ ایفا کردند. در اطلاعیه سپاه از آمادگی این نیرو برای تعامل با «دولت آینده» (و نه «رئیسجمهور منتخب») سخن گفته شده است. سخن گفتن از تعامل در روز پیروزی و در پیام تبریک معمولاً به اطلاعیه طرف شکستخورده در برابر طرف پیروز اختصاص دارد.
در دنیای دمکراتیک ارتش یک کشور یا سازمان اطلاعات و امنیت آن به طرف پیروز انتخابات تبریک نمیگوید و از تعامل و همکاری با وی سخنی گفته نمیشود چون فرض مردم این است که نیروی نظامی و امنیتی نباید در سیاست دخالت کند اما در کشوری که نظامیان و امنیتیها به صورت یک حزب سیاسی عمل میکنند باید انتظار چنین اطلاعیههایی را داشت (نگاه کنید به پیام تبریک وزارت اطلاعات به روحانی، تابناک، ۲۸ خرداد ۱۳۹۲).
رقابت میان روحانیت و سپاه
با به حاشیه رفتن گروهها و جریانهای سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ به واسطه حذف نامزدهای اصلی و اختصاصی آنها (محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان نامزد گروههای اصلاحطلب و عملگرا، کامران باقری لنکرانی به عنوان نامزد جبهه پایداری، محمد حسن ابوترابیفرد به عنوان نامزد ائتلاف پنجگانهای که مؤتلفه یکی از گروههای تشکیل دهنده آن بود، و اسفندیار رحیم مشایی به عنوان نامزد تیم دولت که خود یک حزب اعلام نشده بود) عرصه انتخابات به میدان رقابت سپاه و بسیج (با دو نامزد یعنی محمد باقر قالیباف و سعید جلیلی) از یک سو و روحانیت (با دو نامزد یعنی حسن روحانی و علی اکبر ولایتی) از سوی دیگر تبدیل شد.
حتی یک گروه یا حزب سیاسی از قالیباف حمایت نکرده بود و حامیان وی عمدتاً نظامیان همقطار وی که اکنون قدرت مالی و سیاسی دارند بودند. غلامعلی حداد عادل و محمد غرضی نیز ژنرالهای بدون لشکر بودند و اولی خود کناره گرفت. جلیلی نامزد اختصاصی لباس شخصیها و بخش عملیاتی حزب پادگانی بود. حمایت محمد تقی مصباح یزدی و جبهه پایداری از جلیلی حمایتی تحمیل شده بود. مصباح هیچگاه جلیلی را نامزد اصلح نخواند. آنها حمایت کردند تا در انتخابات حضور داشته باشند. اما روحانی به عنوان عضو جامعه روحانیت مبارز تهران مورد حمایت بخش قابل توجهی از روحانیون سنتگرا و عملگرا در سراسر کشور قرار گرفت. ولایتی نیز نامزد رسمی جامعه مدرسین قم (یک حزب سیاسی و نه یک تشکیلات صنفی) بود. برخی از اعضای جامعه اعتراض کردند اما در هیچ حزب و گروهی نامزدها اجماعی نیستند.
احساس خطر از سپاه
روحانیون سنتگرا برای خلاصی یافتن از اصلاحطلبان در دو دوره انتخابات ۸۴ و ۸۸ از احمدینژاد حمایت کردند اما در دوره احمدینژاد دیدند که نظامیان و نمایندگان آنها در قدرت تا چه حد میتوانند برای منافع دراز مدت آنها خطرناک باشند (خطرناکتر از اصلاحطلبان). تیم محمود احمدینژاد به تدریج داشت واسطه میان خدا و خلق را حذف میکرد و مستقیماً خود را منصوب امام زمان میخواند. احمدینژاد در دور دوم حمایت سپاهیان قدرتمند را نیز از دست داد. به واسطه احساس همین خطر بود که بسیاری از روحانیون در انتخابات ۹۲ به یک «روحانی» رأی دادند.
جالب است که رأیدهندگان نیز به جای یک فرد غیرروحانی که در سالهای اخیر روند غالب نامزدی حتی از سوی اقتدارگرایان بوده به یک روحانی در برابر افراد غیرروحانی رأی دادند. ظاهراً رأیدهندگان از شر نمایندگان نظامیان در قدرت سیاسی دوباره به کاست اشرافی روحانیت (بد در برابر بدتر) پناه آوردهاند. رفتار حسن روحانی کاملاً در چارچوب این اشرافیت قابل فهم است. سپاهیان که از زدگی مردم از روحانیت در سالهای دهه هشتاد خبر دار شده بودند چه در انتخابات ریاست جمهوری و چه در انتخابات مجلس از افراد غیرروحانی حمایت میکردند. اما این تاکتیک آنها در انتخابات ۹۲ موفق نبود.
رفسنجانی، خاتمی، علی اکبر ناطق نوری و حسن خمینی (همه از اعضای قشری از روحانیت که در دوره احمدینژاد خود را پیادهشده از قطار حکومت میدیدند) با اطلاع از این احساس خطر، از یک روحانی که خود از خودیهای نیروهای امنیتی بوده و تا حدی به حاشیه رفته بود حمایت کرده و او را به پیروزی رساندند. روحانی با زیرکی توانست حتی افرادی از اردوگاه رقیب را (به طور غیرمستقیم) در سمت خود جلوه دهد (حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)، افرادی که مبلغ پیروی کورکورانه از روحانیت هستند: «بسیج باید اولین منظرش، منظر روحانیت باشد که در رأس روحانیت ولایت فقیه است. الزام عملی به ولایت فقیه یعنی هر چه ایشان فرمودند را بپذیریم حتی اگر قدرت درک آن را نداشته باشیم و یا به ضرر ما باشد.» (فیروزآبادی، فارس ۳۰ آذر ۱۳۹۱)
بازی چهرهها
پیروزی روحانی در افکار عمومی پیروزی تغییر و مصالحه بر وضعیت موجود و کلهشقی، و در میان جناحها پیروزی عملگرایان بر سنتگرایان و نظامیگرایان است اما در سطح بازیگردانان سیاسی پیروزی روحانیت بر نظامیان بوده است. رقابت بازیگردانان در جمهوری اسلامی هیچ ربطی به مصالح ملی یا اصلاحات و توسعه کشور ندارد بلکه رقابت میان چهرههای سیاسی درون نظام یا نمایندگان منافع روحانیت و سپاه بود. فرماندهان نزدیک به بیت و روحانیت بیشترین بهره را از نظام موجود میبرند و طبعاً در رقابت با یکدیگر برای بهره بیشتر هستند.
با این حال برخی از این بازیگردانان عملگراتر، واقعگراتر و کمتر خشن هستند. برخی مثل فرماندهان نیروی انتظامی و سپاه و بسیج گازانبری عمل میکنند و تکتیراندازان خود را در بام مساجد مستقر میکنند یا افراد را از روی پل پرتاب میکنند و برخی دیگر از بازیگردانان مثل روحانیون حامی روحانی حکم سنگسار و قطع دست و پا و انگشتان را در دادگاه صادر میکنند.
کسانی که سوابق این چهرهها و بازیگردانان حامی آنها (از جمله حسن روحانی در دوران دبیری شورای امنیت ملی) را میشناسند به جای تمرکز بر بازیگران (که آنها را از بازی و نتایجش مأیوس میسازد) باید اولاً به فرایند بازی که حداقلی از رقابت سیاسی و باز شدن فضای تنفسی در میانه بازی را فراهم میکند و ثانیاً نتیجه بازی که تضعیف دو طرف در نتیجه هماوردی و حملات دو طرف است نگاه کنند.
در نتیجه انتخابات ۹۲ اکنون هم نظامیان و هم روحانیت در موقعیتی ضعیفشدهتر نسبت به اوایل خرداد ۹۲ هستند. اکثریت رأیدهندگان ادعای کاردانی و مدیریت و مقاومت سپاهیان را نخریدند و روحانیت نیز باید به روحانیای امیدوار باشد که سنتاً روحانیت پیشه او نبوده است.
مزایای بازی
در نتیجه بازی چهرهها بود که امروز شهروندان ایرانی در مقیاسی ۴۰ میلیونی (تماشاگران مناظرههای تلویزیونی به ادعای تلویزیون دولتی) از زبان مقامات جمهوری اسلامی و تأیید شدگان شورای نگهبان نکات زیر را شنیدند:
۱) ورشکستگی مالی دولت جمهوری اسلامی (با قرضهی یک هزار تریلیون تومانی)،
۲) کارشکنی آگاهانه و ارادی جمهوری اسلامی در فرایند مذاکرات هستهای،
۳) انزوای بینالمللی،
۴) سرکوب ساختاری مخالفان (با حمله گاز انبری)،
۵) فساد گسترده مقامات،
۶) آزار نهادینه اهل فرهنگ و هنر، و
۷) سوء مدیریت شایع در کشور از صدر تا ذیل
رهبر کشور همیشه نافی این نکات بوده یا آنها را با سکوت برگزار کرده است. ضرباتی که این چهرهها در نزاع خود به هم میزنند البته از منظر حافظان نظام و دستگاههای تبلیغاتی تحت نظر رهبر، سیاهنمایی نام میگیرد و نامزد روحانی تأیید شده از سوی نمایندگان رهبر (شورای نگهبان) به برخورد پیش (تهدید رد صلاحیت حتی چند روز مانده به انتخابات که بعداً تکذیب شد) و پس از انتخابات تهدید میشود. (مسعود جزايری، معاون ستاد کل نيروهای مسلح و رئيس ستاد تبليغات دفاعی، ۱۹ خرداد ۱۳۹۲)
چرا به آنها رأی میدهند
محمدرضا عارف شخصیتی اصلاحطلبتر، تحصیلکردهتر (فارغالتحصیل استنفورد از بهترین دانشگاههای ایالات متحده)، و سالمتر از حیث مالی و اقتصادی و اخلاقی نسبت به روحانی بود و همراه همسرش با لباس سبز و بدون چادر در کارزارهای تبلیغاتی حاضر میشد (امری که برای وی در مواجهه با روحانیت سنتی هزینه داشت اما احترام وی به زنان را گواهی میداد). اما او در عرصه رقابتی که چهرههای سپاه و روحانیت در آن غلبه دارند به روحانی باخت. در تجمات عارف شعار ائتلاف بسیار شنیده شد اما در یکی از گردهماییهای طرفداران روحانی چنین شعاری شننیده نشد و این نمایانگر این نکته است که طرفداران عارف به دنبال حذف روحانی به نفع عارف نبودند.
در نهایت نیروهای سیاسی بانفوذ و رأیدهندگان به این نتیجه رسیدند که فرد امنیتی با سابقهای به نام روحانی (در لباس حقوقدان و دیپلمات) شاید «ظرفیت» (تعبیری که امنیتیها عاشق آن هستند) بیشتری برای درگیر شدن با علی خامنهای و گرگهای اطراف وی را داشته باشد. اما روحانی آن قدر از نقاط ضعف بیشماری رنج میبرد که امنیتیهای بیت میتوانند به راحتی وی را اداره کنند.
در دنیای دمکراتیک ارتش یک کشور یا سازمان اطلاعات و امنیت آن به طرف پیروز انتخابات تبریک نمیگوید و از تعامل و همکاری با وی سخنی گفته نمیشود چون فرض مردم این است که نیروی نظامی و امنیتی نباید در سیاست دخالت کند اما در کشوری که نظامیان و امنیتیها به صورت یک حزب سیاسی عمل میکنند باید انتظار چنین اطلاعیههایی را داشت (نگاه کنید به پیام تبریک وزارت اطلاعات به روحانی، تابناک، ۲۸ خرداد ۱۳۹۲).
رقابت میان روحانیت و سپاه
با به حاشیه رفتن گروهها و جریانهای سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ به واسطه حذف نامزدهای اصلی و اختصاصی آنها (محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان نامزد گروههای اصلاحطلب و عملگرا، کامران باقری لنکرانی به عنوان نامزد جبهه پایداری، محمد حسن ابوترابیفرد به عنوان نامزد ائتلاف پنجگانهای که مؤتلفه یکی از گروههای تشکیل دهنده آن بود، و اسفندیار رحیم مشایی به عنوان نامزد تیم دولت که خود یک حزب اعلام نشده بود) عرصه انتخابات به میدان رقابت سپاه و بسیج (با دو نامزد یعنی محمد باقر قالیباف و سعید جلیلی) از یک سو و روحانیت (با دو نامزد یعنی حسن روحانی و علی اکبر ولایتی) از سوی دیگر تبدیل شد.
حتی یک گروه یا حزب سیاسی از قالیباف حمایت نکرده بود و حامیان وی عمدتاً نظامیان همقطار وی که اکنون قدرت مالی و سیاسی دارند بودند. غلامعلی حداد عادل و محمد غرضی نیز ژنرالهای بدون لشکر بودند و اولی خود کناره گرفت. جلیلی نامزد اختصاصی لباس شخصیها و بخش عملیاتی حزب پادگانی بود. حمایت محمد تقی مصباح یزدی و جبهه پایداری از جلیلی حمایتی تحمیل شده بود. مصباح هیچگاه جلیلی را نامزد اصلح نخواند. آنها حمایت کردند تا در انتخابات حضور داشته باشند. اما روحانی به عنوان عضو جامعه روحانیت مبارز تهران مورد حمایت بخش قابل توجهی از روحانیون سنتگرا و عملگرا در سراسر کشور قرار گرفت. ولایتی نیز نامزد رسمی جامعه مدرسین قم (یک حزب سیاسی و نه یک تشکیلات صنفی) بود. برخی از اعضای جامعه اعتراض کردند اما در هیچ حزب و گروهی نامزدها اجماعی نیستند.
احساس خطر از سپاه
روحانیون سنتگرا برای خلاصی یافتن از اصلاحطلبان در دو دوره انتخابات ۸۴ و ۸۸ از احمدینژاد حمایت کردند اما در دوره احمدینژاد دیدند که نظامیان و نمایندگان آنها در قدرت تا چه حد میتوانند برای منافع دراز مدت آنها خطرناک باشند (خطرناکتر از اصلاحطلبان). تیم محمود احمدینژاد به تدریج داشت واسطه میان خدا و خلق را حذف میکرد و مستقیماً خود را منصوب امام زمان میخواند. احمدینژاد در دور دوم حمایت سپاهیان قدرتمند را نیز از دست داد. به واسطه احساس همین خطر بود که بسیاری از روحانیون در انتخابات ۹۲ به یک «روحانی» رأی دادند.
جالب است که رأیدهندگان نیز به جای یک فرد غیرروحانی که در سالهای اخیر روند غالب نامزدی حتی از سوی اقتدارگرایان بوده به یک روحانی در برابر افراد غیرروحانی رأی دادند. ظاهراً رأیدهندگان از شر نمایندگان نظامیان در قدرت سیاسی دوباره به کاست اشرافی روحانیت (بد در برابر بدتر) پناه آوردهاند. رفتار حسن روحانی کاملاً در چارچوب این اشرافیت قابل فهم است. سپاهیان که از زدگی مردم از روحانیت در سالهای دهه هشتاد خبر دار شده بودند چه در انتخابات ریاست جمهوری و چه در انتخابات مجلس از افراد غیرروحانی حمایت میکردند. اما این تاکتیک آنها در انتخابات ۹۲ موفق نبود.
رفسنجانی، خاتمی، علی اکبر ناطق نوری و حسن خمینی (همه از اعضای قشری از روحانیت که در دوره احمدینژاد خود را پیادهشده از قطار حکومت میدیدند) با اطلاع از این احساس خطر، از یک روحانی که خود از خودیهای نیروهای امنیتی بوده و تا حدی به حاشیه رفته بود حمایت کرده و او را به پیروزی رساندند. روحانی با زیرکی توانست حتی افرادی از اردوگاه رقیب را (به طور غیرمستقیم) در سمت خود جلوه دهد (حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)، افرادی که مبلغ پیروی کورکورانه از روحانیت هستند: «بسیج باید اولین منظرش، منظر روحانیت باشد که در رأس روحانیت ولایت فقیه است. الزام عملی به ولایت فقیه یعنی هر چه ایشان فرمودند را بپذیریم حتی اگر قدرت درک آن را نداشته باشیم و یا به ضرر ما باشد.» (فیروزآبادی، فارس ۳۰ آذر ۱۳۹۱)
بازی چهرهها
پیروزی روحانی در افکار عمومی پیروزی تغییر و مصالحه بر وضعیت موجود و کلهشقی، و در میان جناحها پیروزی عملگرایان بر سنتگرایان و نظامیگرایان است اما در سطح بازیگردانان سیاسی پیروزی روحانیت بر نظامیان بوده است. رقابت بازیگردانان در جمهوری اسلامی هیچ ربطی به مصالح ملی یا اصلاحات و توسعه کشور ندارد بلکه رقابت میان چهرههای سیاسی درون نظام یا نمایندگان منافع روحانیت و سپاه بود. فرماندهان نزدیک به بیت و روحانیت بیشترین بهره را از نظام موجود میبرند و طبعاً در رقابت با یکدیگر برای بهره بیشتر هستند.
با این حال برخی از این بازیگردانان عملگراتر، واقعگراتر و کمتر خشن هستند. برخی مثل فرماندهان نیروی انتظامی و سپاه و بسیج گازانبری عمل میکنند و تکتیراندازان خود را در بام مساجد مستقر میکنند یا افراد را از روی پل پرتاب میکنند و برخی دیگر از بازیگردانان مثل روحانیون حامی روحانی حکم سنگسار و قطع دست و پا و انگشتان را در دادگاه صادر میکنند.
کسانی که سوابق این چهرهها و بازیگردانان حامی آنها (از جمله حسن روحانی در دوران دبیری شورای امنیت ملی) را میشناسند به جای تمرکز بر بازیگران (که آنها را از بازی و نتایجش مأیوس میسازد) باید اولاً به فرایند بازی که حداقلی از رقابت سیاسی و باز شدن فضای تنفسی در میانه بازی را فراهم میکند و ثانیاً نتیجه بازی که تضعیف دو طرف در نتیجه هماوردی و حملات دو طرف است نگاه کنند.
در نتیجه انتخابات ۹۲ اکنون هم نظامیان و هم روحانیت در موقعیتی ضعیفشدهتر نسبت به اوایل خرداد ۹۲ هستند. اکثریت رأیدهندگان ادعای کاردانی و مدیریت و مقاومت سپاهیان را نخریدند و روحانیت نیز باید به روحانیای امیدوار باشد که سنتاً روحانیت پیشه او نبوده است.
مزایای بازی
در نتیجه بازی چهرهها بود که امروز شهروندان ایرانی در مقیاسی ۴۰ میلیونی (تماشاگران مناظرههای تلویزیونی به ادعای تلویزیون دولتی) از زبان مقامات جمهوری اسلامی و تأیید شدگان شورای نگهبان نکات زیر را شنیدند:
۱) ورشکستگی مالی دولت جمهوری اسلامی (با قرضهی یک هزار تریلیون تومانی)،
۲) کارشکنی آگاهانه و ارادی جمهوری اسلامی در فرایند مذاکرات هستهای،
۳) انزوای بینالمللی،
۴) سرکوب ساختاری مخالفان (با حمله گاز انبری)،
۵) فساد گسترده مقامات،
۶) آزار نهادینه اهل فرهنگ و هنر، و
۷) سوء مدیریت شایع در کشور از صدر تا ذیل
رهبر کشور همیشه نافی این نکات بوده یا آنها را با سکوت برگزار کرده است. ضرباتی که این چهرهها در نزاع خود به هم میزنند البته از منظر حافظان نظام و دستگاههای تبلیغاتی تحت نظر رهبر، سیاهنمایی نام میگیرد و نامزد روحانی تأیید شده از سوی نمایندگان رهبر (شورای نگهبان) به برخورد پیش (تهدید رد صلاحیت حتی چند روز مانده به انتخابات که بعداً تکذیب شد) و پس از انتخابات تهدید میشود. (مسعود جزايری، معاون ستاد کل نيروهای مسلح و رئيس ستاد تبليغات دفاعی، ۱۹ خرداد ۱۳۹۲)
چرا به آنها رأی میدهند
محمدرضا عارف شخصیتی اصلاحطلبتر، تحصیلکردهتر (فارغالتحصیل استنفورد از بهترین دانشگاههای ایالات متحده)، و سالمتر از حیث مالی و اقتصادی و اخلاقی نسبت به روحانی بود و همراه همسرش با لباس سبز و بدون چادر در کارزارهای تبلیغاتی حاضر میشد (امری که برای وی در مواجهه با روحانیت سنتی هزینه داشت اما احترام وی به زنان را گواهی میداد). اما او در عرصه رقابتی که چهرههای سپاه و روحانیت در آن غلبه دارند به روحانی باخت. در تجمات عارف شعار ائتلاف بسیار شنیده شد اما در یکی از گردهماییهای طرفداران روحانی چنین شعاری شننیده نشد و این نمایانگر این نکته است که طرفداران عارف به دنبال حذف روحانی به نفع عارف نبودند.
در نهایت نیروهای سیاسی بانفوذ و رأیدهندگان به این نتیجه رسیدند که فرد امنیتی با سابقهای به نام روحانی (در لباس حقوقدان و دیپلمات) شاید «ظرفیت» (تعبیری که امنیتیها عاشق آن هستند) بیشتری برای درگیر شدن با علی خامنهای و گرگهای اطراف وی را داشته باشد. اما روحانی آن قدر از نقاط ضعف بیشماری رنج میبرد که امنیتیهای بیت میتوانند به راحتی وی را اداره کنند.