چه کسانی در ایران به سفارت عربستان حمله کردند؟ آیا آن طور که رسانههای رسمی ایران وانمود کردند، این افراد گروهی خودسر بودند که خودشان تصمیم گرفتند به سفارت یک کشور دیگر حمله کنند؟
اصلاً افراد خودسر به چه کسانی میگویند؟ آیا افراد خودسر یعنی گروهی از مردم یک شهر که بدون سازماندهی و کاملاً خودجوش در نقطهای مشخص جمع میشوند و دست به کاری میزنند؟ کاری که میتواند حتی خشونتآمیز باشد، آن هم با انگیزه سیاسی یا اعتراض به موضوعی اجتماعی فرهنگی؟
این گروه از شهروندان نماینده چه تعداد از مردم یک شهر یا یک کشور هستند؟ اصلاً چرا گروهی از شهروندان با هر انگیزه و عقیدهای عصبانی و خشمگین به یک مکان مشخص حمله کنند و یا آن را به آتش بکشند؟
افرادی که به سفارت عربستان حمله کردند آیا گروهی از شهروندان خشمگین بودند که خودجوش تصمیم گرفتند چنین کاری کنند یا نه به قول معروف کاسهای زیر نیمکاسه است؟
فراتر از اینها خشم کنترلنشده گروهی به اصطلاح خودسر چرا باید به این صورت بروز پیدا کند که با خودش بحرانی بزرگ را هم برای یک کشور همراه داشته باشد؟
این نیروهای خودسر که حرکتهای خودجوششان رویدادی آشنا در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران است از کجا میآیند؟ آیا واقعاً متعصبترین حامیان حکومت اند؟ حامیانی گوش به فرمان و مطیع که گاهی هم زیادهروی میکنند؟
مهرداد درویشپور، جامعه شناس مقیم سوئد معتقد است که این موضوع با توجه به رویکرد رسمی که همان تشویق خوش خدمتی و تابعیت بیچون و چرا از سیاستهای حکومتی است، مهمترین دلیل شدت عمل این دسته افراد و گروههایی است که میخواهند پیروی خودشان را از قدرت خیلی خوب نشان دهند و آن را به رخ دیگر شهروندان بکشند، هرچند ممکن است در این مسیر گاهی هم زیاده روی کنند و باعث به وجود آمدن مشکل یا بحران بشوند:
«در جامعه ایران که خود دولت اساساً مبلغ این خشونت هم هست به طور عمومی روشن است که تمام ماموران ریز و درشتش این فرهنگ اقتدارنمایی را به شدت درونی میکنند. جامعه ایران جامعهای است که دولتش، نظمش، ایدئولوژی حاکمش این رابطه تبعیت و آمریت را به شدت درونی کرده. در نتیجه برای اینکه میزان آمریت، میزان سرسپردگی، میزان وفاداری به نظام و قوانین و مقرراتش ثابت شود مأموران میتوانند به اصطلاح کاتولیکتر از پاپ شوند. یعنی چنان رفتار خشنتری را نشان دهند که این اقتدارنمایی، این خشونت بیشتر در واقع نوعی طریق ابراز وفاداری است و به اصطلاح با سختگیری و خشونت بیشتری عمل کنند.»
افراد و گروههای تندرو و خشن که خودشان را حامی سیاستهای کلی و اصلی حکومتها معرفی میکنند همیشه و الزاماً به صورت مستقیم دستپروده و دستساز نیستند.
آنها در برخی موارد افراد یا گروههایی هستند که برای دسترسی آسان به منابع قدرت یا ثروت تنها همسو با زمامداران میشوند و خودشان را به فرهنگ غالب و مسلط نزدیک میکنند تا شاید بتوانند از این راه بدون دردسر به منافعی که دنبالش هستند دست پیدا کنند.
اما باور این موضوع که در نقطهای از خیابان یا مکانی مشخص در شهر بزرگی مثل تهران یا مشهد افرادی آن هم بدون اطلاع از هم برای اعتراض به موضوعی آن هم یک موضوع سیاسی که شاید چندان هم برای عموم مردم جذاب نباشد به راحتی جمع شوند، کمی عجیب و دور از ذهن به نظر میآید.
اینکه افراد یا گروهی در تهران یا مشهد بدون هماهنگی و مزاحمت در چنین ابعادی مثل حمله به اماکن دیپلماتیک عربستان سعودی دست به حرکتی خشونتآمیز بزنند در عمل و بدون مهیا بودن شرایط دور از دسترس نشان میدهد.
با این حساب ماهیت این افراد یا گروهها حتی اگر خودسرانه و تنها از سر اعتقاد دست به حرکتهایی از جنس حمله به سفارت عربستان و آتش زدن آنجا بزنند چیست؟
برای یافتن پاسخ به سراغ محسن سازگارا، تحلیلگر مسائل ایران ساکن آمریکا رفتم. از او درباره تجربه شخصی خودش در برخورد با افراد و گروههایی که در ادبیات رسمی دولت ایران خودسر نامیده میشوند، پرسیدم:
«من دست کم دو مورد تجربهای را که خودم شخصاً درگیر بودم که یکی روزنامه جامعه و یکی هم مجله کیان بود، در هر دو مورد این آدمها، آدمهایی بودند که به سپاه متصل بودند. اینکه این آقایان میریزند توی سفارتخانهها «خودسر» واژه بیخودی است. سرشان اتفاقاً هیچ خود نیست. سالهاست همه میدانند، هرکس که در ایران بوده و درگیری داشته با این لباس شخصیها میداند که سرنخ این به اصطلاح گروههای خودسر یا این لباس شخصیها هم توی بسیج است و هم توی سپاه است و هم توی بیت رهبری است. این سنت زشت و بدی که به فرض با کشوری دشمنی هست حمله میکنند به سفارتخانهاش. این اخلاق بد و این بداخلاقی که شاید از عهد گریبایدوف دوره قاجاریه تا الان گروگانگیری در ابتدای انقلاب اسلامی از سفارت آمریکا تا حمله به سفارت انگلیس و این آخری در حمله به سفارت عربستان در تصور این آقایان این است که اینطوری به آن کشور ضرب شصتی نشان میدهند که بترسند.»
اما اگر این موضوع که افراد و گروههایی هرچند با انگیزههای اعتقادی و سیاسی اما خودسرانه دست به حرکتهای خشونتآمیز بزنند صحت داشته باشد این چه ربطی با نظام تربیتی و اخلاقی جامعه دارد؟ نظام و فرهنگی عمومی که سیاستگذاران آن را طراحی و اجرا میکنند.
رضا کاظم زاده، روانشناس ساکن بلژیک در این باره و اینکه مشکل کجاست که یک عده برای اعتراض و به بهانههای مختلف دست به خشونت میزنند تا حضور و یا تابعیت خودشان را ثابت کنند با ما صحبت کرده است:
«در جامعه ما خشم یک نوع ابزار است. مثلاً خشمگین شدن گاهی اوقات ترغیب میشویم به بروز دادن خشم. حتی به شیوه فوقالعاده فیزیکی و رادیکال اما مشروع میتوانیم بروز دهیم. یعنی جامعه شرایطی را فراهم کرده که از خشونت و یا احساس خشم به عنوان یک ابزار استفاده کنیم. مکانیزمهای کنترل خشم باید در شما درونی شده باشد. برای اینکه در شما درونی شود این امری کاملاً اکتسابی است. یعنی فرد احتیاج به تربیت دارد. تربیتی که بر درونی کردن روشهای کنترل خشم بنا شده.»
خشونت تنها با محکوم کردن از بین نمیرود. آن چیزی که باعث میشود فرهنگ عمومی از خشونت و واکنشهای متعصبانه یا عصبی دست بردارد، اصلاح نظام فکری و تربیتی یک جامعه است که باید سیاستگذاران آن را به خوبی انجام دهند. اینکه در خانهها و مدرسهها به بچهها یاد بدهند که نباید برای رسیدن به خواستههایشان یا خواستههای دیگران دست به هر کاری بزنند.