شاید امروز به فکرمان برسد که چه مثال خشنی بود. شاید امروز، خودِ بزرگسالمان از ما بپرسد که چهطور برایآموزشِ نقشِ مهمِ ویرگول در سجاوندیِ فارسی، چنین مثالِ خشنی برای کودکان انتخاب شده بود. «بخشش لازم نیست، اعدامش کنید» یا «بخشش، لازم نیست اعدامش کنید».
ویرگول در آنجا میخواست نقش مهم و اساسی و مرگ و زندگیسازِ «سکوت» و مکث در یک جمله را نشان دهد. آن سکوت اما در تمام سالهای بعد از مدرسه برای بچههایی که احیاناً تماشاچیِ آزادِ اعدامهای در ملأ عام بودند با صداهای رنجباری پر شد. صداهای رنج بارِ مرگ و زندگی. این بار صداها در میدان کوچک شهر نور پیچید. این بار ویرگول جای خوبی از جمله آمد. این بار ویرگول، مرد جوان را از مرگ با اعدام در ملأ عام نجات داد.
سامره علینژاد، مادر عبدالله حسینزاده، جوانی که در ۱۷ سالگیاش در یک درگیری خیابانی در چهارشنبه بازارِ شهرستان نور کشته شد، قاتل فرزند خود را بخشید و این چنین بلال؛ جوانی که مرتکب قتل شده بود، به زندگی بازگشت. این اما یک بخشش معمولی نبود. پیش از آن بلال سه بار تا پای اعدام رفته و برگشته بود. پیش از آن یعنی هفت سال در زندان. اعدام در ملأ عام طراحی شده بود اما این بار صبحِ سحر، مردم با دوربینهای موبایلهاشان برای فیلمبرداری و هیجان تجمع نکرده بودند. مردم این بار آمده بودند تا یکصدا از ورزشکار پیشکسوت شهرشان که فرزندش در جریان درگیری کشته شده بود، بخواهند تا جوانِ پای چوبه دار را ببخشد و از خون او بگذرد.
جمعیت، نتیجه گرفت و التماسها که از همه سو روان بود، کار خودش را کرد. مادر مقتول، سیلیای به گوشِ قاتل پسر جوانش زد و طناب دار را از گلوی مضطربِ ویرانِ او باز کرد. بلال زنده ماند.
مجید محمدی، جامعهشناس از حس و حال مثبتی میگوید که چنین اتفاقی در شهر میتواند به جامعه تزریق کند:
با این حال این جامعهشناس با ابزگشت به اصل موضوع قصاص در قوانین ایران از دست کم سه اثر منفیِ قصاص در فضای اجتماعی و زندگی فردی شهروندان در ایران یاد میکند:
آقای محمدی معتقد است چنین اتفاقهایی در ملأ عام همزمان که شهر را موقتاً مهربانتر و شادتر میکنند، به دلیل خشونت و تحقیری که در خود دارند، نتایج افسردهکنندهای هم در جامعه به بار خواهد آورد:
جمعیت تلاش زیادی کردند. شهروندان و اهالی نور همه برای یک زندگی برای یک بخشش همدست و همراه شدند. نتیجه بخششِ بلال بود. اما جرائمی مثل قتل؛ جنبهی عمومی هم دارند. از سپیده کلانتریان، حقوقدان در پاریس دربارهی سرنوشت حقوقیِ پیش روی جوان بخشیده شده و از دار پایینآمده میپرسم:
چند قدم دورتر از دریا داربست فلزی زده بودند. مردم از پنج صبح دور داربستها جمع شده بودند و فریاد میزدند «یا حسین». «یا حسین»ها برای طلب بخشش بود برای زندگی بود. برای زندگی بلال. جوانی که ۱۹ ساله بود و به جرم قتل به زندان رفت و ۲۶ ساله است که از کابوسِ طنابِ دار رها میشود. شاید بشود.
ویرگول در آنجا میخواست نقش مهم و اساسی و مرگ و زندگیسازِ «سکوت» و مکث در یک جمله را نشان دهد. آن سکوت اما در تمام سالهای بعد از مدرسه برای بچههایی که احیاناً تماشاچیِ آزادِ اعدامهای در ملأ عام بودند با صداهای رنجباری پر شد. صداهای رنج بارِ مرگ و زندگی. این بار صداها در میدان کوچک شهر نور پیچید. این بار ویرگول جای خوبی از جمله آمد. این بار ویرگول، مرد جوان را از مرگ با اعدام در ملأ عام نجات داد.
سامره علینژاد، مادر عبدالله حسینزاده، جوانی که در ۱۷ سالگیاش در یک درگیری خیابانی در چهارشنبه بازارِ شهرستان نور کشته شد، قاتل فرزند خود را بخشید و این چنین بلال؛ جوانی که مرتکب قتل شده بود، به زندگی بازگشت. این اما یک بخشش معمولی نبود. پیش از آن بلال سه بار تا پای اعدام رفته و برگشته بود. پیش از آن یعنی هفت سال در زندان. اعدام در ملأ عام طراحی شده بود اما این بار صبحِ سحر، مردم با دوربینهای موبایلهاشان برای فیلمبرداری و هیجان تجمع نکرده بودند. مردم این بار آمده بودند تا یکصدا از ورزشکار پیشکسوت شهرشان که فرزندش در جریان درگیری کشته شده بود، بخواهند تا جوانِ پای چوبه دار را ببخشد و از خون او بگذرد.
جمعیت، نتیجه گرفت و التماسها که از همه سو روان بود، کار خودش را کرد. مادر مقتول، سیلیای به گوشِ قاتل پسر جوانش زد و طناب دار را از گلوی مضطربِ ویرانِ او باز کرد. بلال زنده ماند.
مجید محمدی، جامعهشناس از حس و حال مثبتی میگوید که چنین اتفاقی در شهر میتواند به جامعه تزریق کند:
«وقتی این اتفاق میافتد هم برای خانواده فردی که قرار است اعدام شود، بسیار خوشایند است و هم جامعه یک مود مثبت پیدا میکند، یعنی به سمت داشتن انرژی مثبت میرود و این انرژی مثبت به همان جامعه محلی هم محدود نمیشود، و سطح ملی و فراملی را هم در بر میگیرد.»
با این حال این جامعهشناس با ابزگشت به اصل موضوع قصاص در قوانین ایران از دست کم سه اثر منفیِ قصاص در فضای اجتماعی و زندگی فردی شهروندان در ایران یاد میکند:
«داستان قصاص و سپردن تصمیم آن به خانوادهها، سه وجه منفی دارد: وجه اولش این است که خانوادهها را به جان هم میاندازد؛ ارثی است از جامعه قبیلهسالار. در گذشته یک فرد به یک جامعه ملی و یک جامعه شهری تعلق نداشت. به یک قبیله و به یک عشیره تعلق داشت. تبعاً آن عشیره میبایست بخشش طرف را بگیرد یا خونبهای او را بپردازد، و این کینههای قبیلهای و خویشاوندی، در خانوادهها تداوم پیدا میکرد. نکته دوم به هدر رفتن سرمایههای اجتماعی است، یعنی سرمایههایی که باید در راههای دیگری مصرف شود؛ مجموعه نهادهای مدنی یا هنرمندان، ورزشکاران، چهرهها، آن سرمایه باید به طور کلی برای لغو اعدام، یا لغو اعدام در ملأ عام مصرف شود. نه اینکه در یک مورد خاص نتیجه دهد و هفته بعد دوباره کس دیگری را اعدام کنند. نکته سوم اینکه چون این اتفاقات در ملأ عام میافتد، در روزی که قرار است اعدام صورت بگیرد یا روزهای قبل از آن خانوادهها حضور پیدا میکنند، خانوادهها باید طلب بخشایش کنند، ما شاهد رنج کشیدن اعضای خانواده هستیم، صحنههایی به شدن رنجآور و تحقیرآمیز که افرادی که این صحنهها را میبینند، اصولاً نمیتوانند بعد از آن تا ماهها یا هفتهها به وضعیت عادی در زندگی اجتماعی خود برگردند.»
آقای محمدی معتقد است چنین اتفاقهایی در ملأ عام همزمان که شهر را موقتاً مهربانتر و شادتر میکنند، به دلیل خشونت و تحقیری که در خود دارند، نتایج افسردهکنندهای هم در جامعه به بار خواهد آورد:
«روانشناسانی که امروز وضعیت ایران را گزارش میکنند، همه متفقالقول هستند که افسردگی در جامعه ایران رو به افزایش است. یکی از علل این موضوع دیدن این خشونتها در ملأ عام است. »
جمعیت تلاش زیادی کردند. شهروندان و اهالی نور همه برای یک زندگی برای یک بخشش همدست و همراه شدند. نتیجه بخششِ بلال بود. اما جرائمی مثل قتل؛ جنبهی عمومی هم دارند. از سپیده کلانتریان، حقوقدان در پاریس دربارهی سرنوشت حقوقیِ پیش روی جوان بخشیده شده و از دار پایینآمده میپرسم:
«جنبه عمومی بعد از گذشت اولیای دم از قصاص پا برجا باقی خواهد ماند، چون هر جرمی از جمله قتل عمد، یک جنبه و خصوصیت عمومی دارد که یا (مطابق قوانین جمهوری اسلامی) تجاوز به حدود و مقررات الهی است و یا تعدی به حقوق جامعه و اخلال در نظم عمومی، و یک جنبه خصوصی دارد که تعدی به حقوق شخص یا اشخاص معینی است که قتل و گرفتن حق حیات، مصداق بارز آن است. وقتی در قتل عمد اولیای دم از قصاص قاتل چشمپوشی میکنند، از حیث خصوصی قاضی قرار موقوفی تعقیب صادر میکند، ولی از جنبه عمومی دادستان است که باید کیفرخواست را ادامه دهد و تعقیب کند. طبق مقررات قانون مجازات اسلامی، قانون فعلی ما، قاضی مجازاتی تعزیری بین ۳ تا ۱۰ سال در نظر میگیرد.»
چند قدم دورتر از دریا داربست فلزی زده بودند. مردم از پنج صبح دور داربستها جمع شده بودند و فریاد میزدند «یا حسین». «یا حسین»ها برای طلب بخشش بود برای زندگی بود. برای زندگی بلال. جوانی که ۱۹ ساله بود و به جرم قتل به زندان رفت و ۲۶ ساله است که از کابوسِ طنابِ دار رها میشود. شاید بشود.