در نگاه بسیاری از ناظران سیاست داخلی ایران، آمدن خاتمی به صحنه انتخابات ریاست جمهوری حرکتی اشتباه بود. شاید اشتباه بزرگتر او، خروج زود هنگام از صحنه بود.
اعلام خروج خاتمی از صحنه انتخابات، بی تردید به افزایش شانس تداوم شرایطی خواهد انجامید که او با آمدن خود بر ضرورت تغییر آن تأکید ورزیده بود.
ورود میرحسین موسوی، نخستوزیر دوران جنگ جمهوری اسلامی به انتخابات، و قرار گرفتن او در کنار مهدی کروبی و محمد خاتمی، گروههای اصلاحطلب را از حضور سه گزینه اصلی در جمع خود برخوردار ساخته بود.
تفاوت اصلی این سه نامزد در روشهای اجرایی، و نقطه اشتراک اصلی آنها، در دیدگاههای است که همه مردان سیاسی شاغل و یا فعال در جمهوری اسلامی را بهم پیوند داده است: پایبندی به ساختار کنونی نظام جمهوری اسلامی به هر قیمت.
نقطه اشتراک دیگر که سه نامزد یاد شده را در کنار هم و در صف اصلاحطلبان قرار میداد، نظر اعلام شده آنها برای تغییر در وضع جاری و نحوه اداره کشور بود.
جناح حاکم که امروز کنترل هر سه قوه تعریف شده در قانون اساسی را در دست دارد، با وجود اختلاف نظر پیرامون نحوه عمل قوه اجرایی، همچنان ترجیح میدهد که انتقاد از وضع موجود را در سطح تحلیلهای درون سازمانی محدود نگاه دارد.
از این لحاظ، تنها اصلاحطلبان هستند که آشکارا شرایط جاری را بحرانی خوانده و خواستار تغییر وضع موجود شدهاند. در تعریف نوع تغییر مورد نظر، خاتمی که شناختهشدهترین چهره اصلاحطلبان است، توسعه آزادیها را ضروری میدانست، حال آنکه موسوی دفاع از قشر کم درآمد و محرومتر جامعه را نوید میدهد.
کروبی که هم کماکان با چراغ نیمه روشن حرکت میکند، آمیزهای است از دو گرایش دیگر توأم با خصوصیات فردی او. او در هر حال یک فعال سیاسی میان وزن است که تعادل را در قبال افراط و تفریط، متاع متناسبتری میبیند.
در شرایط جاری که فشارهای فزاینده اقتصادی و تحدید آزادیهای سیاسی و گسترش تنگناهای اجتماعی، میل به تغییر را نزد مردم ایران، بیش از گذشته، افزایش داده است، افزایش حضور مردم در انتخابات تنها شانس اصلاحطلبان برای شکستن انحصار قدرت اصولگرایان است.
به این دلیل ارائه طیف وسیعتری از نظرگاهها و حضور شمار بیشتری از نامزدهای حامی تغییر در مراحل مقدماتی انتخابات، میتوانست صفوف طرفداران اصلاحات را قویتر ساخته و به حضور گروههای بیشتری از مردم در صحنه بیانجامد.
مقابله با داوطلبان متنوع و شاخص منسوب به اصلاحطلبان و تخریب کلیه آنها توسط اصولگرایان، تنها میتوانست به پرداخت هزینههای سنگین از سوی نظام سیاسی ایران منجر شده و به رغم آن، تا حدود زیادی ناموفق بماند.
حال آنکه مقابله با تعداد کاهش یافته نامزدهای اصلاحطلب که از نظر سیاسی نیز وزنههای کوچکتری به شمار میروند، در فرصت باقی مانده، هم آسانتر خواهد بود و هم کم هزینهتر.
از سویی، حضور چند نامزد طرفدار تغییر در صف اصلاحطلبان، با القای شبهه شکسته شدن احتمالی میزان رأی آنها، یا به اتحاد اصولگرایان و حمایت آنها از نامزد دولت کنونی میانجامید، و یا شکل گرفتن تفرقه بیشتر نزد آنها.
در صورت اول و یکپارچگی آنها، رأیدهندگان عادی مصممتر شده و به منظور شکست اصولگرایان و پیشگیری از ادامه وضع موجود با قوایی بیشتر به صحنه می آمدند.
با حضور شمار بزرگتری از اکثریت خاموش در انتخابات، طبیعتاً شانس طرفداران اصلاحات و تغییر در مقابل اقلیت اصولگرا نیز افزایش مییافت: تجربهای که ۱۲ سال پیش هنگام مقابله آقای ناطق نوری با آقای خاتمی صورت گرفت و به پیروزی طرفداران تغییر انجامید.
فراموش نکنیم که اصولگرایان همواره از نظر شماره طرفداران در اقلیت بودهاند و شانس پیروزی احتمالی آنها در هر انتخاباتی، در صورت پذیرفتن سلامت کامل رأیگیری و شمارش آرا، تنها در کاهش شمار رأیدهندگان بوده و نه اقبال آنها از انتخابات.
در صورت عدم کنارهگیری زود هنگام خاتمی از صحنه انتخابات، زمینه انجام رایزنیهای بیشتر مابین نامزدهای اصلاحطلب و سازمانهای تدارکاتی آنها میتوانست افزایش یابد. پس از احراز صلاحیت و گذشتن از سد نظارت شورای نگهبان، سه نامزد اصلاح طلب میتوانستند به خط مشی هماهنگی برای ادامه راه دست یابند.
در آن مرحله، نفر پیش افتاده و میزان فاصله او با نفر بعدی روشنتر میشد. به این دلیل رسیدن به توافق مابین آنها و کنار رفتن یک نامزد به نفع نامزد دیگری نیز، معنیدارتر به نظر میرسید تا پا پس کشیدن زود هنگام در جهت مصالح یک جناح و یا ثبوت پایبندی به اخلاقیات!
در حقیقت، انتخابات ریاست جمهوری در ایران در مرحله کنونی، شبیه انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری در امریکا، و در درون دو حزب دمکرات و جمهوری خواه است. نمایندگان اصلاحطلب در صف دموکراتها و نمایندگان اصولگرا در صف جمهوریخواهان قرار دارند.
خانم کلینتون، وزیر خارجه کنونی، تا مرحله آخر برای دست یافتن به نامزدی حزب خود تلاش کرد. پس از بازماندن از کسب حمایت کافی مردم و دست نیافتن به شماره کافی رأی در کالج انتخاباتی، اوباما به عنوان نامزد واحد دموکراتها انتخاب شد و به مقابله با جان مککین رفت و به راحتی پیروز شد.
کنار کشیدن زود هنگام آقای خاتمی از صحنه، مطابق آنچه از درون ایران شنیده میشود، به نارضایتی گروهی از طرفداران او و خشم گروه دیگر انجامیده است.
گروهی از رأیدهندگان بالقوه، به دلیل کنارهگیری او، سر خورده شدهاند و گروهی دیگر کنار رفتن او را یا ناشی از تهدیدها علیه او میدانند و یا ناشی از صدور دستور از بالا.
به هر ترتیب اقبال آنها از انتخابات کاهش خواهد یافت و این عمل، آب ریختن به آسیاب رقیب است.
فراموش نکنیم که شهرت یک نامزد انتخاباتی، بزرگترین حربه در انتخابات است. در صورت شهرت داشتن یک نامزد به بدی، این حربه علیه او به کار گرفته میشود و در صورت داشتن شهرت به نیکی، به نفع او.
آقای خاتمی مشهورترین نامزد اصلاحطلبان بود. خوشبختانه برای او، شهرت خاتمی به سلامت اخلاقی و نداشتن فساد مالی است. از این لحاظ مقایسه او با یک نامزد اصولگرا از سوی رأی دهنده و در روز اخذ رأی آسانتر بود، تا مقایسه با چهرهای کمتر شناخته شده.
خارج از ایران نیز استقبال از حضور خاتمی در انتخابات فراوان بود. کشورهای خارجی از سیاست تنشزدایی او راضی بودند. گفتوگوی تمدنهای پیشنهادی او، بازگشت به جامعه جهانی و توسعه روابط خارجی ایران را در طول هشت سال ریاست جمهوری او آسانتر ساخته بود.
حمایت کشورهای همسایه و کشورهای معتدل اروپایی و استقبال آمریکا از امکان گفتوگو با دولت او، میتوانست با استقبال داخلی روبهرو شده و شانسهای او را بیش از پیش افزایش دهد.
در حقیقت، آقای خاتمی با آمدن به صحنه از احترام شخصی مایه گذاشت و خود را در معرض قضاوت منتقدان خود قرار داد. با خروج زودهنگام از صحنه، آقای خاتمی نه تنها هدف انتقاداتی سختتر قرار گرفت، که صف طرفداران اصلاحات را نیز ضعیفتر ساخت.
فراموش نکنیم که رونق جناح اصلاحطلبان تنها میتوانند با برخورداری از حمایت اکثریت خاموش حاصل شود. اکثریتی که تا حدودی از او ناراضی بودند، ولی در هر حال او را به رقبای دیگر ترجیح میدادند.
خاتمی میتوانست نامزد ائتلاف گسترده اصلاحطلبان شود. در دولت او میرحسین موسوی میتوانست پس از اصلاح قانون اساسی دوباره نخستوزیر شود. بدون اصلاح قانون نیز موسوی میتوانست، با عنوان معاون اجرایی رییس جمهور، مسئولیتی در حد نخستوزیر را بپذیرد و به پارهای از برنامههای اقتصادی مورد نظر خود بپردازد.
در چنین ائتلافی، کروبی نیز میتوانست ریاست دوره بعدی مجلس اسلامی را عهدهدار شود. در چنین شرایطی بازگشت موج اصلاحات، و حصول هدفهای تغییر، مقدور به نظر میرسید. اتفاقی که پیش از این با حضور همین گروه (منهای موسوی) تجربه شده بود. آیا تمامی فرصتها از دست رفتهاند؟
اعلام خروج خاتمی از صحنه انتخابات، بی تردید به افزایش شانس تداوم شرایطی خواهد انجامید که او با آمدن خود بر ضرورت تغییر آن تأکید ورزیده بود.
ورود میرحسین موسوی، نخستوزیر دوران جنگ جمهوری اسلامی به انتخابات، و قرار گرفتن او در کنار مهدی کروبی و محمد خاتمی، گروههای اصلاحطلب را از حضور سه گزینه اصلی در جمع خود برخوردار ساخته بود.
تفاوت اصلی این سه نامزد در روشهای اجرایی، و نقطه اشتراک اصلی آنها، در دیدگاههای است که همه مردان سیاسی شاغل و یا فعال در جمهوری اسلامی را بهم پیوند داده است: پایبندی به ساختار کنونی نظام جمهوری اسلامی به هر قیمت.
نقطه اشتراک دیگر که سه نامزد یاد شده را در کنار هم و در صف اصلاحطلبان قرار میداد، نظر اعلام شده آنها برای تغییر در وضع جاری و نحوه اداره کشور بود.
جناح حاکم که امروز کنترل هر سه قوه تعریف شده در قانون اساسی را در دست دارد، با وجود اختلاف نظر پیرامون نحوه عمل قوه اجرایی، همچنان ترجیح میدهد که انتقاد از وضع موجود را در سطح تحلیلهای درون سازمانی محدود نگاه دارد.
جناح حاکم که امروز کنترل هر سه قوه تعریف شده در قانون اساسی را در دست دارد، با وجود اختلاف نظر پیرامون نحوه عمل قوه اجرایی، همچنان ترجیح میدهد که انتقاد از وضع موجود را در سطح تحلیلهای درون سازمانی محدود نگاه دارد
به این دلیل، رسانههای منسوب به اصولگرایان نیز، همزبان با رسانههای رسمی و غیررسمی دولتی، بیشتر راغب به انتشار اخبار و تصاویر موفقیتهای نظامند تا نمایش کاستیها و انعکاس نارضایتیهای عمومی. از این لحاظ، تنها اصلاحطلبان هستند که آشکارا شرایط جاری را بحرانی خوانده و خواستار تغییر وضع موجود شدهاند. در تعریف نوع تغییر مورد نظر، خاتمی که شناختهشدهترین چهره اصلاحطلبان است، توسعه آزادیها را ضروری میدانست، حال آنکه موسوی دفاع از قشر کم درآمد و محرومتر جامعه را نوید میدهد.
کروبی که هم کماکان با چراغ نیمه روشن حرکت میکند، آمیزهای است از دو گرایش دیگر توأم با خصوصیات فردی او. او در هر حال یک فعال سیاسی میان وزن است که تعادل را در قبال افراط و تفریط، متاع متناسبتری میبیند.
در شرایط جاری که فشارهای فزاینده اقتصادی و تحدید آزادیهای سیاسی و گسترش تنگناهای اجتماعی، میل به تغییر را نزد مردم ایران، بیش از گذشته، افزایش داده است، افزایش حضور مردم در انتخابات تنها شانس اصلاحطلبان برای شکستن انحصار قدرت اصولگرایان است.
به این دلیل ارائه طیف وسیعتری از نظرگاهها و حضور شمار بیشتری از نامزدهای حامی تغییر در مراحل مقدماتی انتخابات، میتوانست صفوف طرفداران اصلاحات را قویتر ساخته و به حضور گروههای بیشتری از مردم در صحنه بیانجامد.
مقابله با داوطلبان متنوع و شاخص منسوب به اصلاحطلبان و تخریب کلیه آنها توسط اصولگرایان، تنها میتوانست به پرداخت هزینههای سنگین از سوی نظام سیاسی ایران منجر شده و به رغم آن، تا حدود زیادی ناموفق بماند.
حال آنکه مقابله با تعداد کاهش یافته نامزدهای اصلاحطلب که از نظر سیاسی نیز وزنههای کوچکتری به شمار میروند، در فرصت باقی مانده، هم آسانتر خواهد بود و هم کم هزینهتر.
از سویی، حضور چند نامزد طرفدار تغییر در صف اصلاحطلبان، با القای شبهه شکسته شدن احتمالی میزان رأی آنها، یا به اتحاد اصولگرایان و حمایت آنها از نامزد دولت کنونی میانجامید، و یا شکل گرفتن تفرقه بیشتر نزد آنها.
در صورت اول و یکپارچگی آنها، رأیدهندگان عادی مصممتر شده و به منظور شکست اصولگرایان و پیشگیری از ادامه وضع موجود با قوایی بیشتر به صحنه می آمدند.
با حضور شمار بزرگتری از اکثریت خاموش در انتخابات، طبیعتاً شانس طرفداران اصلاحات و تغییر در مقابل اقلیت اصولگرا نیز افزایش مییافت: تجربهای که ۱۲ سال پیش هنگام مقابله آقای ناطق نوری با آقای خاتمی صورت گرفت و به پیروزی طرفداران تغییر انجامید.
حضور شمار بزرگتری از اکثریت خاموش در انتخابات، میتوانست شانس طرفداران اصلاحات و تغییر را در مقابل اقلیت اصولگرا افزایش دهد
در صورت عدم اتحاد نزد اصولگرایان و در نتیجه حضور نامزدهای دیگری از آن جناح در انتخابات، بیتردید آرای محدود آنها محکوم به تقسیم شدن بود. در صورت اخیر، حتی راه یافتن یک نامزد طرفدار اصولگرایان به دور دوم انتخابات هم میتوانست دشوارتلقی شود.فراموش نکنیم که اصولگرایان همواره از نظر شماره طرفداران در اقلیت بودهاند و شانس پیروزی احتمالی آنها در هر انتخاباتی، در صورت پذیرفتن سلامت کامل رأیگیری و شمارش آرا، تنها در کاهش شمار رأیدهندگان بوده و نه اقبال آنها از انتخابات.
در صورت عدم کنارهگیری زود هنگام خاتمی از صحنه انتخابات، زمینه انجام رایزنیهای بیشتر مابین نامزدهای اصلاحطلب و سازمانهای تدارکاتی آنها میتوانست افزایش یابد. پس از احراز صلاحیت و گذشتن از سد نظارت شورای نگهبان، سه نامزد اصلاح طلب میتوانستند به خط مشی هماهنگی برای ادامه راه دست یابند.
در آن مرحله، نفر پیش افتاده و میزان فاصله او با نفر بعدی روشنتر میشد. به این دلیل رسیدن به توافق مابین آنها و کنار رفتن یک نامزد به نفع نامزد دیگری نیز، معنیدارتر به نظر میرسید تا پا پس کشیدن زود هنگام در جهت مصالح یک جناح و یا ثبوت پایبندی به اخلاقیات!
در حقیقت، انتخابات ریاست جمهوری در ایران در مرحله کنونی، شبیه انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری در امریکا، و در درون دو حزب دمکرات و جمهوری خواه است. نمایندگان اصلاحطلب در صف دموکراتها و نمایندگان اصولگرا در صف جمهوریخواهان قرار دارند.
خانم کلینتون، وزیر خارجه کنونی، تا مرحله آخر برای دست یافتن به نامزدی حزب خود تلاش کرد. پس از بازماندن از کسب حمایت کافی مردم و دست نیافتن به شماره کافی رأی در کالج انتخاباتی، اوباما به عنوان نامزد واحد دموکراتها انتخاب شد و به مقابله با جان مککین رفت و به راحتی پیروز شد.
کنار کشیدن زود هنگام آقای خاتمی از صحنه، مطابق آنچه از درون ایران شنیده میشود، به نارضایتی گروهی از طرفداران او و خشم گروه دیگر انجامیده است.
گروهی از رأیدهندگان بالقوه، به دلیل کنارهگیری او، سر خورده شدهاند و گروهی دیگر کنار رفتن او را یا ناشی از تهدیدها علیه او میدانند و یا ناشی از صدور دستور از بالا.
به هر ترتیب اقبال آنها از انتخابات کاهش خواهد یافت و این عمل، آب ریختن به آسیاب رقیب است.
فراموش نکنیم که شهرت یک نامزد انتخاباتی، بزرگترین حربه در انتخابات است. در صورت شهرت داشتن یک نامزد به بدی، این حربه علیه او به کار گرفته میشود و در صورت داشتن شهرت به نیکی، به نفع او.
آقای خاتمی مشهورترین نامزد اصلاحطلبان بود. خوشبختانه برای او، شهرت خاتمی به سلامت اخلاقی و نداشتن فساد مالی است. از این لحاظ مقایسه او با یک نامزد اصولگرا از سوی رأی دهنده و در روز اخذ رأی آسانتر بود، تا مقایسه با چهرهای کمتر شناخته شده.
خارج از ایران نیز استقبال از حضور خاتمی در انتخابات فراوان بود. کشورهای خارجی از سیاست تنشزدایی او راضی بودند. گفتوگوی تمدنهای پیشنهادی او، بازگشت به جامعه جهانی و توسعه روابط خارجی ایران را در طول هشت سال ریاست جمهوری او آسانتر ساخته بود.
حمایت کشورهای همسایه و کشورهای معتدل اروپایی و استقبال آمریکا از امکان گفتوگو با دولت او، میتوانست با استقبال داخلی روبهرو شده و شانسهای او را بیش از پیش افزایش دهد.
در حقیقت، آقای خاتمی با آمدن به صحنه از احترام شخصی مایه گذاشت و خود را در معرض قضاوت منتقدان خود قرار داد. با خروج زودهنگام از صحنه، آقای خاتمی نه تنها هدف انتقاداتی سختتر قرار گرفت، که صف طرفداران اصلاحات را نیز ضعیفتر ساخت.
فراموش نکنیم که رونق جناح اصلاحطلبان تنها میتوانند با برخورداری از حمایت اکثریت خاموش حاصل شود. اکثریتی که تا حدودی از او ناراضی بودند، ولی در هر حال او را به رقبای دیگر ترجیح میدادند.
خاتمی میتوانست نامزد ائتلاف گسترده اصلاحطلبان شود. در دولت او میرحسین موسوی میتوانست پس از اصلاح قانون اساسی دوباره نخستوزیر شود. بدون اصلاح قانون نیز موسوی میتوانست، با عنوان معاون اجرایی رییس جمهور، مسئولیتی در حد نخستوزیر را بپذیرد و به پارهای از برنامههای اقتصادی مورد نظر خود بپردازد.
در چنین ائتلافی، کروبی نیز میتوانست ریاست دوره بعدی مجلس اسلامی را عهدهدار شود. در چنین شرایطی بازگشت موج اصلاحات، و حصول هدفهای تغییر، مقدور به نظر میرسید. اتفاقی که پیش از این با حضور همین گروه (منهای موسوی) تجربه شده بود. آیا تمامی فرصتها از دست رفتهاند؟