ماه رمضان فرصتی است برای نهادها و مقامات جمهوری اسلامی تا سفرههای بزرگی را با استفاده از بودجههای دولتی برای افطار در کشور پهن کنند و از این طریق هم سنتهای مذهبی را با منابع عمومی گرامی بدارند، هم مردم را نمکگیر کنند و هم بخشهایی از جامعه را با یک یا چند وعده غذا از حکومت راضی کنند تا مردم عادی تصور کنند که «اینها تنها نمیخورند.»
کمیته امداد بزرگترین سفرهها را پهن میکند: «همزمان با شروع ماه مبارک رمضان، با همکاری خیرین و کمیته امداد، سفرههای اطعام در سراسر کشور برای ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نیازمند، مددجو و محروم گسترده می شود." (معاون مشارکتهای مردمی کمیته امداد، کیهان، ۱۰ مرداد ۱۳۹۰)
اما این سفرههای چند میلیونی کدام نوع نظام اقتصادی یا اقتصاد سیاسی را در کشور به ذهن متبادر میکنند؟ حاکمان جمهوری اسلامی چه دیدگاهی را نسبت به عدالت اجتماعی و ثروت با این اقدامات از خود بروز میدهند؟ چه تصوری از توزیع درآمد و ثروت از این اعمال و دیگر رفتارها و سخنان و سیاستهای مقامات به جامعه ایران انتقال میابد؟
وجه دینی/سیاسی دادن به کمکهای دولتی
این گونه اطعامها مصداق صدقه دولتی است. صدقههای دولتی به دو شکل به نیازمندان تخصیص داده میشود. شکل اول در سفرهای استانی رهبر و رئیسجمهور است تا از این منابع برای پر شور شدن استقبال و توجه به مقامات سیاسی استفاده شود.
صحنههای زشت و جانکاه حاصل از این سیاست دویدن مردم در پشت سر اتومبیل رهبران سیاسی کشور است. در ایران چترهای حمایتی برای همه مردم اعم از طرفدار و غیر طرفدار حکومت، نویسنده نامه به مقامات و غیر عریضهنویس، و با هر مذهب و قومیت و زبان وجود ندارد.
شکل دوم اختصاص کمکها از طریق یک نهاد دولتی با هدف بسط ایدئولوژی حکومتی است، کاری که کمیته امداد متخصص آن است. اکثر کمکها در قالبهای دینی به نیازمندان تخصیص مییابد (افطار، نذری، کمک ولی فقیه) و نهادهای توزیعکننده نیز نهادهای دینی مثل مساجدند تا از این مجرا تقویت شوند. به عنوان مثال نهادهای دولتی در ماه رمضان به کارکنان خود افطاری میدهند تا سنتهای دینی تقویت شود.
سفرههای افطار برای کارکنان دولت
دستگاههای دولتی نیز در این ماه با تمسک به افطاری دادن، بساط دلالی سیاسی (نسبت به مجلس و مقامات قضایی یا فرماندهان سپاه) خود را پهن میکنند (مراسم افطاری مجلس با دعوت از اعضای قوه مجریه، خبر آنلاین، ۱۰ مرداد ۱۳۹۰). برای آنکه این مهمانیهای سیاسی- مذهبی توجیه شود دستگاههای دولتی بخشی از منابع خود را نیز در چارچوب اقتصاد صدقهای به اطعام کارکنان خود اختصاص می دهند. این گونه مراسم افطار در ادارات دولتی با یک تیر سه هدف را میزنند:
۱) راضی کردن کارکنان بخش دولتی که همواره درآمد آنها کمتر از هزینههایشان است؛
۲) نمایش دغدغههای دینی مدیران برای مقامات بالاتر از خود، و
۳) شریک کردن دیگر کارکنان در سوء استفادههایی که توسط مدیران از منابع عمومی صورت می پذیرد و با یک وعده غذا قرار است دهان کارکنان در برابرخاصه خرجیهای مدیران بسته شود.
«سهم روحانیت را بپرداز، خوش روزی میشوی»
اما تمرکز ثروت و درآمدهای کلان در جای دیگری است. جمهوری اسلامی سرمایهدارانی کاملاً وفادار به ولایت فقیه ساخته و پرداخته است که رابطهای تنگاتنگ با روحانیت دارند. سرمایهدارانی که ثروتهای نجومی در جمهوری اسلامی کسب کردهاند به جای آن که ارتباط با مراکز قدرت را عامل ثروتمند شدن خود بدانند به عوامل مابعد الطبیعی متمسک میشوند: «به حول و قوه الهی و فضل خداوند، آدم خوشروزی هستم. در قرآن میفرماید گروهی از شما را خوش روزی قرار دادیم و فکر میکنم من آدم خوشروزی هستم. در این کشور یک بچه مسلمانم که وجوهات خود را میپردازم و یک ریال هم بدهی بیمهای و مالیاتی ندارم.» (محمدرضا هدایتی، مالک صنایع استیل آذین، مالک کارخانههای فولادسازی و ورق، دارنده بزرگترین شرکت پرورش میگوی ایران، برج ساز در دبی و دارای ملک و املاک در حاشیه خلیج فارس، مالک زمینهای کشاورزی، سهامدار بازار مبل ایران، رئیس شرکتهای تجاری در ایران و خاورمیانه و چندین و چند فعالیت تجاری دیگر، تعدادی از میلیاردرهای سرشناس ایرانی را بشناسید، الف، ۲۵ فروردین ۱۳۹۰) در اقتصاد رانتی توجیه شده با مذهب، خدا به افرادی توجه ویژه دارد و افرادی نیز از رادار وی خارجند (بدون هیچ دلیل مشخص)
البته دلیل دنیوی این «خوش روزی» بودن ارتباطات با مراکز قدرت برای کسب درآمد و پرداخت سهم روحانیت (تحت عنوان سهم امام) است. پرداخت سهم روحانیت شیعه حتی میتواند مال حرام از منظر شریعتمداران را پاک نماید چه برسد به «مال حلالی» که مستقیماً از شیر نفت حاصل شده باشد.
«خودیها» کمی جیب خود را شل کنند
اما فقرا و اقشار آسیبپذیر چه باید بکنند؟ آنها باید چشم به دستهای بخشنده ثروتمندان بدوزند تا با دادن خدمات به آنها قوتی به دست آرند و از گرسنگی نمیرند: «بعضیها میآیند به من میگویند که در این قانون (اصل ۴۴) یک عدهای پولدار میشوند؛ بله بشوند. ما میخواهیم همه پولدار شوند، آنهایی که پولدار شدند بقیه هم در کنار آنها منافعی ببرند. از راه حلال پولدار شدن در اسلام عیبی نیست و باید اینطور باشد.» (علی خامنهای به نقل از احمد مهدوی نایب رئیس کمیسیون صنایع و معادن مجلس، مهر، ۴ فروردین ۱۳۹۰)
این سخنان خامنهای را اگر در کنار سیاستهای مالیاتی حکومت ولایت فقیه بگذاریم (اخذ مالیات از کارمندان و معافیتهای مالیاتی بزرگترین بنیادها و شرکتهای کشور) درست همان سخنانی است که اعضای گروه «مهمانی چای» (سرسختترین بخش جمهوریخواهان ایالات متحده علیه سیاستهای مبتنی بر عدالت اجتماعی و توزیع درآمد) در شبکه فاکس نیوز بر زبان میآورند.
این سخنان نه در اقتصاد سرمایهداری ایالات متحده که ثروتمندان عمدتاً از کارآفرینی خود بهرهبرداری میکنند بلکه در کشوری زده میشود که منبع عمده ثروت، منابع زیرزمینی و طبیعی کشور است و این منابع در اختیار حکومت است. همچنین این سخنن بر زبان کسی میآید که ظاهراً خود را طرفدار محرومان جامعه معرفی میکند. اکثر ثروتمندان ایرانی دوره جمهوری اسلامی نه به واسطه سرمایهگذاری و تولید و خلاقیت بلکه به واسطه زد و بند با حکومت و وصل بودن به شیرهای نفت و گاز و سنگهای معادن کشور پولدار شدهاند.
منطق آزادیگرایان اقتصادی در کشورهای سرمایه داری غربی آن است که سرمایهداران از قِبَل ریسک و تلاش خود پولدار شدهاند (که البته همیشه این طور نبوده است) و باید از منافع حاصل از کار خود بهره ببرند و اگر خواستند میتوانند به ندارها نیز بنا به میل خود کمک کنند. آنها با همین استدلال از توزیع ثروت و درآمد و چترهای حمایتی شکایت میکنند.
«همت عالی» چندان بلند نیست
کسی که از نظریه جمهوریخواهان ایالات متحده در باب طرفداری از ثروتمندان و سر ریز شدن طبیعی و خود به خودی ثروت از ثروتمندان به فقرا بدون پرداخت مالیات دفاع میکند، خود به عنوان ثروتمندترین فرد کشور در زمان کمک به نیازمندان تنها پول خرد ته جیب خود را هدیه میدهد. علی خامنهای هر سال به هنگام کمک به مستمندان در پایان سال تنها بیست میلیون تومان (معادل جهیزیه سه تا چهار دختر خانوادههای فقیر کشور) به کمیته امداد پرداخت میکند، پولی که در برابر دهها هزار میلیارد درآمد نهادهای زیر نظر وی هیچ است.
همچنین در کمک به قحطی زدگان سومالی نیز همین مبلغ از سوی خامنهای اختصاص یافت (تابناک، ۹ مرداد ۱۳۹۰) که در جهان امروز و در مقایسه با کمک رهبران دیگر کشورها بیشتر به یک لطیفه میماند. (با کمتر از بیست هزار دلار چند نفر را برای چند روز میتوان از گرسنگی نجات داد؟) این رقم را میتوانید با کمکهای بنیادهای خیریه دولتی و غیر دولتی در دیگر نقاط دنیا (مثل کمکهای بنیاد بیل و ملیندا گیتس به کشورهای آفریقایی) یا حتی کمک یک کلیسا در امریکا مقایسه کنید. از سوی دیگر این مبلغ را باید با کمکهای جمهوری اسلامی به حزبالله لبنان مقایسه کرد.
«حامی»پروری
حکومت ولایت فقیه در وجوه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از سیاستهای دول کمونیست اروپای شرقی و در برخی تبعیضهای ایدئولوژیک و محدودیتها برای اقوام و مذاهب از نازیسم آلمان تبعیت میکند اما در حوزه اقتصادی از ولنگارترین و ناعادلانهترین نوع نظام اقتصادی سرمایهداری یعنی قرار گرفتن سرمایه در دست وفاداران به حکومت و توزیع منابع با هدف حامیپروری حمایت میکند.
منطق ساده شده این نظام آن است که سرمایه همانا قدرت است و نباید به دست نا اهلان سپرده شود یا بدون نتیجه سیاسی و ایدئولوژیک در اختیار افراد قرار گیرد.
کمیته امداد بزرگترین سفرهها را پهن میکند: «همزمان با شروع ماه مبارک رمضان، با همکاری خیرین و کمیته امداد، سفرههای اطعام در سراسر کشور برای ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نیازمند، مددجو و محروم گسترده می شود." (معاون مشارکتهای مردمی کمیته امداد، کیهان، ۱۰ مرداد ۱۳۹۰)
اما این سفرههای چند میلیونی کدام نوع نظام اقتصادی یا اقتصاد سیاسی را در کشور به ذهن متبادر میکنند؟ حاکمان جمهوری اسلامی چه دیدگاهی را نسبت به عدالت اجتماعی و ثروت با این اقدامات از خود بروز میدهند؟ چه تصوری از توزیع درآمد و ثروت از این اعمال و دیگر رفتارها و سخنان و سیاستهای مقامات به جامعه ایران انتقال میابد؟
وجه دینی/سیاسی دادن به کمکهای دولتی
این گونه اطعامها مصداق صدقه دولتی است. صدقههای دولتی به دو شکل به نیازمندان تخصیص داده میشود. شکل اول در سفرهای استانی رهبر و رئیسجمهور است تا از این منابع برای پر شور شدن استقبال و توجه به مقامات سیاسی استفاده شود.
صحنههای زشت و جانکاه حاصل از این سیاست دویدن مردم در پشت سر اتومبیل رهبران سیاسی کشور است. در ایران چترهای حمایتی برای همه مردم اعم از طرفدار و غیر طرفدار حکومت، نویسنده نامه به مقامات و غیر عریضهنویس، و با هر مذهب و قومیت و زبان وجود ندارد.
شکل دوم اختصاص کمکها از طریق یک نهاد دولتی با هدف بسط ایدئولوژی حکومتی است، کاری که کمیته امداد متخصص آن است. اکثر کمکها در قالبهای دینی به نیازمندان تخصیص مییابد (افطار، نذری، کمک ولی فقیه) و نهادهای توزیعکننده نیز نهادهای دینی مثل مساجدند تا از این مجرا تقویت شوند. به عنوان مثال نهادهای دولتی در ماه رمضان به کارکنان خود افطاری میدهند تا سنتهای دینی تقویت شود.
سفرههای افطار برای کارکنان دولت
دستگاههای دولتی نیز در این ماه با تمسک به افطاری دادن، بساط دلالی سیاسی (نسبت به مجلس و مقامات قضایی یا فرماندهان سپاه) خود را پهن میکنند (مراسم افطاری مجلس با دعوت از اعضای قوه مجریه، خبر آنلاین، ۱۰ مرداد ۱۳۹۰). برای آنکه این مهمانیهای سیاسی- مذهبی توجیه شود دستگاههای دولتی بخشی از منابع خود را نیز در چارچوب اقتصاد صدقهای به اطعام کارکنان خود اختصاص می دهند. این گونه مراسم افطار در ادارات دولتی با یک تیر سه هدف را میزنند:
۱) راضی کردن کارکنان بخش دولتی که همواره درآمد آنها کمتر از هزینههایشان است؛
۲) نمایش دغدغههای دینی مدیران برای مقامات بالاتر از خود، و
۳) شریک کردن دیگر کارکنان در سوء استفادههایی که توسط مدیران از منابع عمومی صورت می پذیرد و با یک وعده غذا قرار است دهان کارکنان در برابرخاصه خرجیهای مدیران بسته شود.
«سهم روحانیت را بپرداز، خوش روزی میشوی»
اما تمرکز ثروت و درآمدهای کلان در جای دیگری است. جمهوری اسلامی سرمایهدارانی کاملاً وفادار به ولایت فقیه ساخته و پرداخته است که رابطهای تنگاتنگ با روحانیت دارند. سرمایهدارانی که ثروتهای نجومی در جمهوری اسلامی کسب کردهاند به جای آن که ارتباط با مراکز قدرت را عامل ثروتمند شدن خود بدانند به عوامل مابعد الطبیعی متمسک میشوند: «به حول و قوه الهی و فضل خداوند، آدم خوشروزی هستم. در قرآن میفرماید گروهی از شما را خوش روزی قرار دادیم و فکر میکنم من آدم خوشروزی هستم. در این کشور یک بچه مسلمانم که وجوهات خود را میپردازم و یک ریال هم بدهی بیمهای و مالیاتی ندارم.» (محمدرضا هدایتی، مالک صنایع استیل آذین، مالک کارخانههای فولادسازی و ورق، دارنده بزرگترین شرکت پرورش میگوی ایران، برج ساز در دبی و دارای ملک و املاک در حاشیه خلیج فارس، مالک زمینهای کشاورزی، سهامدار بازار مبل ایران، رئیس شرکتهای تجاری در ایران و خاورمیانه و چندین و چند فعالیت تجاری دیگر، تعدادی از میلیاردرهای سرشناس ایرانی را بشناسید، الف، ۲۵ فروردین ۱۳۹۰) در اقتصاد رانتی توجیه شده با مذهب، خدا به افرادی توجه ویژه دارد و افرادی نیز از رادار وی خارجند (بدون هیچ دلیل مشخص)
البته دلیل دنیوی این «خوش روزی» بودن ارتباطات با مراکز قدرت برای کسب درآمد و پرداخت سهم روحانیت (تحت عنوان سهم امام) است. پرداخت سهم روحانیت شیعه حتی میتواند مال حرام از منظر شریعتمداران را پاک نماید چه برسد به «مال حلالی» که مستقیماً از شیر نفت حاصل شده باشد.
«خودیها» کمی جیب خود را شل کنند
اما فقرا و اقشار آسیبپذیر چه باید بکنند؟ آنها باید چشم به دستهای بخشنده ثروتمندان بدوزند تا با دادن خدمات به آنها قوتی به دست آرند و از گرسنگی نمیرند: «بعضیها میآیند به من میگویند که در این قانون (اصل ۴۴) یک عدهای پولدار میشوند؛ بله بشوند. ما میخواهیم همه پولدار شوند، آنهایی که پولدار شدند بقیه هم در کنار آنها منافعی ببرند. از راه حلال پولدار شدن در اسلام عیبی نیست و باید اینطور باشد.» (علی خامنهای به نقل از احمد مهدوی نایب رئیس کمیسیون صنایع و معادن مجلس، مهر، ۴ فروردین ۱۳۹۰)
این سخنان خامنهای را اگر در کنار سیاستهای مالیاتی حکومت ولایت فقیه بگذاریم (اخذ مالیات از کارمندان و معافیتهای مالیاتی بزرگترین بنیادها و شرکتهای کشور) درست همان سخنانی است که اعضای گروه «مهمانی چای» (سرسختترین بخش جمهوریخواهان ایالات متحده علیه سیاستهای مبتنی بر عدالت اجتماعی و توزیع درآمد) در شبکه فاکس نیوز بر زبان میآورند.
این سخنان نه در اقتصاد سرمایهداری ایالات متحده که ثروتمندان عمدتاً از کارآفرینی خود بهرهبرداری میکنند بلکه در کشوری زده میشود که منبع عمده ثروت، منابع زیرزمینی و طبیعی کشور است و این منابع در اختیار حکومت است. همچنین این سخنن بر زبان کسی میآید که ظاهراً خود را طرفدار محرومان جامعه معرفی میکند. اکثر ثروتمندان ایرانی دوره جمهوری اسلامی نه به واسطه سرمایهگذاری و تولید و خلاقیت بلکه به واسطه زد و بند با حکومت و وصل بودن به شیرهای نفت و گاز و سنگهای معادن کشور پولدار شدهاند.
منطق آزادیگرایان اقتصادی در کشورهای سرمایه داری غربی آن است که سرمایهداران از قِبَل ریسک و تلاش خود پولدار شدهاند (که البته همیشه این طور نبوده است) و باید از منافع حاصل از کار خود بهره ببرند و اگر خواستند میتوانند به ندارها نیز بنا به میل خود کمک کنند. آنها با همین استدلال از توزیع ثروت و درآمد و چترهای حمایتی شکایت میکنند.
«همت عالی» چندان بلند نیست
کسی که از نظریه جمهوریخواهان ایالات متحده در باب طرفداری از ثروتمندان و سر ریز شدن طبیعی و خود به خودی ثروت از ثروتمندان به فقرا بدون پرداخت مالیات دفاع میکند، خود به عنوان ثروتمندترین فرد کشور در زمان کمک به نیازمندان تنها پول خرد ته جیب خود را هدیه میدهد. علی خامنهای هر سال به هنگام کمک به مستمندان در پایان سال تنها بیست میلیون تومان (معادل جهیزیه سه تا چهار دختر خانوادههای فقیر کشور) به کمیته امداد پرداخت میکند، پولی که در برابر دهها هزار میلیارد درآمد نهادهای زیر نظر وی هیچ است.
همچنین در کمک به قحطی زدگان سومالی نیز همین مبلغ از سوی خامنهای اختصاص یافت (تابناک، ۹ مرداد ۱۳۹۰) که در جهان امروز و در مقایسه با کمک رهبران دیگر کشورها بیشتر به یک لطیفه میماند. (با کمتر از بیست هزار دلار چند نفر را برای چند روز میتوان از گرسنگی نجات داد؟) این رقم را میتوانید با کمکهای بنیادهای خیریه دولتی و غیر دولتی در دیگر نقاط دنیا (مثل کمکهای بنیاد بیل و ملیندا گیتس به کشورهای آفریقایی) یا حتی کمک یک کلیسا در امریکا مقایسه کنید. از سوی دیگر این مبلغ را باید با کمکهای جمهوری اسلامی به حزبالله لبنان مقایسه کرد.
«حامی»پروری
حکومت ولایت فقیه در وجوه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از سیاستهای دول کمونیست اروپای شرقی و در برخی تبعیضهای ایدئولوژیک و محدودیتها برای اقوام و مذاهب از نازیسم آلمان تبعیت میکند اما در حوزه اقتصادی از ولنگارترین و ناعادلانهترین نوع نظام اقتصادی سرمایهداری یعنی قرار گرفتن سرمایه در دست وفاداران به حکومت و توزیع منابع با هدف حامیپروری حمایت میکند.
منطق ساده شده این نظام آن است که سرمایه همانا قدرت است و نباید به دست نا اهلان سپرده شود یا بدون نتیجه سیاسی و ایدئولوژیک در اختیار افراد قرار گیرد.