علی فتحاللهزاده کيست؟ چگونه در دولتهای مختلف با گرايشهای سياسی گوناگون، مديران ورزشی جابه جا میشوند اما او به عنوان مديرعامل باشگاه استقلال که پيشينه ورزشی هم نداشته، در سمت خود باقی میماند.
مردی که به مناسبتهای مختلف ممکن است او را حاج آقا صدا بزنند يا دکتر، لقب شواليه را نيز دريافت کرده است. مديری دولتی که ابلاغ مديريتش را از وزير ورزش گرفته اما برخلاف تاکيد وزير در حمايت باشگاهها از تيم ملی، حالا در فاصله کمتر از هفت هفته تا جام جهانی، میگويد از سرمربی تيم ملی به فيفا شکايت خواهد کرد.
برای آگاهی از نحوه ورود او به فوتبال بايد بازگرديم به وقايع موسوم به «اغتشاش ۶۸» در ورزشگاههای آزادی و شيرودی که به خاطر لغو بازیها، هواداران فوتبال در خيابان آزادی به سمت ميدان امام حسين، پاترول نيروی انتظامی را آتش زدند. شعارهای تندی هم سر داده شد.
آن ماجرا استعفای سرهنگ قدس رئیس پليس تهران و مصاحبه خبری عبدالله نوری وزير وقت کشور را در پی داشت. نوری، اعتراض فوتبالدوستانی که از لغو ديدار تيمشان برآشفته بودند را به رسانههای خارجی و «شکست خوردههايی که بعد از راهپيمايی بزرگ ۲۲ بهمن برآشفته بودند»، نسبت داد.
رخدادهايی که ضرورت امنيتیتر شدن فضای فوتبال را برای نظام جمهوری اسلامی پديد آورد. علی آقا محمدی نماينده همدان در مجلس - رئیس آينده خبر صداوسيما و عضو کنونی مجمع تشخيص مصلحت- حکم رياست هيات مديره استقلال را دريافت کرد. مدتی کوتاه پس از او، عباس انصاریفرد از سپاه پاسداران، مديرعامل پرسپوليس شد. آقامحمدی، دايی همسر فتحاللهزاده است.
خود فتحاللهزاده همواره میگويد نه آقامحمدی بلکه ايروانی و ميرولد او را به اين سمت سوق دادند. البته حضور اين دو در ورزش نيز به واسطه آقامحمدی صورت گرفت.
محمدجواد ايروانی عضو سابق هيات مديره باشگاه، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و وزير سابق اقتصاد. درباره جايگاه کنونی ايروانی همين بس که سخنران پيش از خطبه نماز جمعه برای تبيين ديدگاه رهبر ايران درباره اقتصاد مقاومتی بوده است.
ايروانی همانی است که سال ۱۳۷۲ در پاتوق سونای زعفرانيه با امير قلعهنويی ۳۰ ساله و کاپيتان تيمش آشنا شد و زمينه ترقی سرمربی موفق سالهای بعد استقلال، مهيا شد.
روزنامه دنيای فوتبال و سايت تابناک به نقل از دستيار ايرانی رولند کخ، درباره اين ماجرا نوشتند: «رفاقتها نقش داشت. اتفاقاً کاپ قهرمانی ما در جام باشگاههای آسيا در آن سونا نگهداری میشد و هنوز هم آن کاپ آنجاست!»
سيدکاظم ميرولد معاون سياسی وزير کشور «رحمانی فضلی» است. رئيس ديوان محاسبات در دوره پنجم مجلس که سابقه نمايندگی ملاير در مجلس و استانداری ايلام را نيز دارد و عضو هيات مديره استقلال بود.
به خاطر مردم میمانم
در تمام سالهايی که فتحاللهزاده در استقلال بوده، همواره اينطور وانمود کرده که از فشارها خسته شده و قصد رفتن دارد. حتی تصميم خود را چند ساعت پيش هم عملی کرده اما در آخرين لحظه، واکنشهای احساسی مردم و درخواستهای هواداران باعث شده به خاطر آنها، باز هم در اين سمت بماند.
امسال هم در پايان سيزدهمين دوره ليگ برتر همين جمله را به دوربين برنامه ۹۰ گفت: «قصد رفتن دارم اما مردم نمیگذارد.» در حالی که آنچه در ورزشگاه نمايان بود، نارضايتی شديد هواداران از مديری بود که در تمام اين سالها برای چنين باشگاه بزرگی، نتوانسته تيم ب يا يک تيم اميد قابل اتکا تشکيل دهد. به نحوی که استقلال در نيم فصل دوم حتی نيمکتی کامل نداشت.
مديری که نحوه انعقاد غير حرفهای قراردادهايش با بازيکنان آنهم پس از اين همه سال تجربهاندوزی، به گونهای است که میتوانند وسط فصل از تيم جدا شده، راهی کويت و قطر شوند.
دکترای «غير واقعی» از بريتانيا
گروه ورزش شبکه خبر سيما نتايج تحقيقات خود درباره مدرک دکترای روزنامهنگاری فتحاللهزاده را منتشر کرد. دانشگاه بدفورد در نامهای به شبکه خبر نوشت: «هنوز هيچ فارغالتحصيلی از اين دانشگاه در مقطع دکترا نداشتهايم.»
اين پاسخی بود که الکسيس ويدون مدير موسسه پژوهشی طرح و هنر رسانه و رئيس بخش روزنامهنگاری و ارتباطات دانشگاه بدفورد انگليس داد. اما فتحاللهزاده به خبرآنلاين گفت: «جای اينکه بيايند از من بپرسند رفتهاند از يک نفر ديگر در يک دانشگاه ديگر پرسيدهاند. من مدارکم را اينجا دارم. میآمدند اينجا مدارک خودم را میديدند. مشکلی برای رو کردن مدارکم ندارم.»
ماجرا از اين قرار بود که اوايل دهه هشتاد افرادی به اين کالج اعزام شدند تا دوره کوتاه آموزشی را بگذرانند. فتحاللهزاده هم از روزنامه استقلال همراهشان بود. اما اين مدرک، کاربردی ندارد و از نظر وزارت علوم نيز فاقد ارزش است.
زنگ دکترا از باکو
«يک موبايل مخصوص دارم که برای دانشگاهم در باکوست. هر وقت باکو زنگ میخورد دلم میلرزد چون متوجه میشوم بايد برای امتحانات به باکو بروم»
زنگ موبايلی که به موقع او را از وقت امتحانات آگاه کرد و باعث شد هم ضمن اداره باشگاه استقلال و تاليف بيش از ۱۵ کتاب علمی ورزشی، هم فوق ليسانس بگيرد و هم دو تا دکترا. میگويد اين مدارک را از آکادمی علوم آذربايجان که از مراکز علمی بسيار معتبر جهانی است، گرفتهام. البته همه ايرانیهايی که همراه من بودند اين دو مدرک را گرفتهاند!
حالا فتحاللهزاده بر روی سه مدرک دکترای خود تاکيد دارد. يکی همان مدرک کالج لندنی است. آن دوتای ديگر هم بارها دستمايه مطالب طنز و کنايههای نشريات ورزشی به فتحاللهزاده بوده.
درآمدزايی يا سرمايهسوزی؟
«من اقتصاددان هستم و نشان میدهم چطور میشود تيم را با صفر ريال در صدر جدول نگه داشت.» اين وعده مديرعامل استقلال بود پس از اعلام اخذ مدرک دکترای اقتصاد.
حالا فصل تمام شده اما صدر جدولی در کار نيست. باشگاه در رده پنجم قرار گرفته و اميررضا خادم معاون پارلمانی وزارت ورزش درباره ميزان بدهیهای اين باشگاه گفته: استقلال دست کمی از پرسپوليس ندارد و متاسفانه در مورد مسائل مالی شرايط خوبی در اين باشگاه حاکم نيست. ميزان بدهیهای استقلال بالغ بر ۴۰ ميليارد تومان است!
اتومبيلهای تمام نشدنی فتحاللهزاده نيز از سوژههای مطبوعات ورزشی در دو دهه اخير بوده. بارها گفته اتومبيلم را فروختم تا پول فلان بازيکن را بپردازم. هيچوقت مشخص نشده او دقيقاً چند اتومبيل دارد. اخيراً درباره آندرانيک تيموريان گفته بود فرش زير پايم را میفروشم تا او را حفظ کنم.
پس از پيروزی مقابل العين در ليگ قهرمانان آسيا هم گفته بود: «بازيکنان ما غيرت کردند و اگر شده خانهام را میفروشم تا پول بازيکنان را پرداخت کنم.» اتفاقی که البته در عمل رخ نداد.
او همواره پول به دست آمده از فروش ساختمان باشگاه استقلال در خيابان لارستان که جزو معدود اموال اين باشگاه بود را جزو درآمدهای حاصل از دوران مديريت خود محاسبه کرده!
موج ترانسفرهای ناکام به آلمان نيز اصرار او بود و سوختن سرمايههای جوان اين باشگاه را در پی داشت که پس از اعلام خواهرخواندگی استقلال و لورکوزن، عجولانه به سکوهای اين باشگاه منتقل میشدند.
نشان شواليه
پس از مسافرت به اروپا برای دريافت نشان شواليه در بلژيک، گفت شهرام ناظری نيز نشان شواليه خود را از همين موسسه بلژيکی دريافت کرده، در حالی که ناظری نشان معتبر و رسمی خود را از دولت فرانسه گرفته بود.
مديرعامل استقلال درباره دريافت نشان شواليه از موسسهای موسوم به «مرکز تحقيقات و نوآوری مديريت اروپا» گفت: وقتی اين نشان به فردی اهدا شود، ديگر کسی از آن کشور نمیتواند اين لقب را دريافت کند. تاکنون دو نخست وزير و چندين وزير اين نشان را گرفتهاند. اين عنوان تا زمانی که در قيد حيات باشم باقی خواهد ماند و اگر کسی بخواهد به اين نشان دست پيدا کند بايد من را بکشد!
خبرگزاری مهر گزارش داد که مرکز مزبور برای تشويق ايرانيان در زمينههای مختلف در دريافت نشان «شواليه»، دفتر نمايندگی در تهران داير کرده و از مديران خواسته تا برای کانديد شدن با اين نمايندگی تماس بگيرند!
افراد میتوانند با پرکردن فرم و البته واريز وجه نقد، در دفتر کارشان نشان شواليه را دريافت کنند و نيازی به سفر به اروپا هم نيست. اين موضوع، سوژه يک قسمت از برنامه ۹۰ شد.
سفر برای دريافت نشان، فقط يک مسافرت از بيش از ۱۰۰ سفر خارجی است که خود او تاييد میکند. میگويد تقريباً همه جای دنيا را ديدهام غير از آمريکا. انشاالله که قسمت نشود به امريکا بروم چون اين کشور را دوست ندارم.
همزمان در جبهه، مجله، دانشگاه، خانه و آمفی تئاتر
او که حالا ۵۵ ساله است در مصاحبهای با مجله روزهای زندگی گفته: سال ۶۱ به تهران آمديم و در دانشگاه آزاد مديريت بازرگانی خواندم. سال ۶۳ ازدواج کردم و سال ۶۷ ليسانس گرفتم.
به خبرگزاری برنا هم گفته از سال ۶۱ در خدمت حجتالاسلام دعايی در موسسه اطلاعات بوده و سرمقالههای مجله جوانان را مینوشته. میگويد: «مقالات سياسی بنده در کيهان و اطلاعات به چاپ رسيده. آن زمان جنگ بود و مسائل جنگ را به خوبی تحليل میکردم. چهار سال سابقه جبهه دارم. از جمع ورزشیها کسی در جبهه هم دوره من نبود.»
با توجه به کار، درس، نويسندگی، سرمقالهنويسی و پيشينه چهار ساله او در جبهه با ابهاماتی مواجه است. خصوصاً که دهسال هم مسئول برپايی جشنواره تئاتر فجر بوده که آن ادعا هم با مستندات، سازگار نيست.
امکان اينکه او همزمان در جبهه، مجله، دانشگاه، خانه و آمفی تئاتر بوده باشد، در تمام اين امور هم مسئوليتها و امور سنگينی را برعهده داشته باشد گرچه محال است اما در مصاحبههای مختلف او با ذکر خاطراتی درباره موفقيتهايش، به تفصيل اشاره شده.
مجله روزهای زندگی که مجله خودش است، از او پرسيده: «شما جزو جوانهايی بوديد که به انقلاب پيوستيد و سپس با شروع جنگ به مصاف دشمن رفتيد، اگر میشود خودتان در اين باره توضيح دهيد.» توضيحات او مبهم است. به نظر میآيد در اين مورد، اصل طرح سوال در اولويت بوده نه الزاماً پاسخ آن!
مولف کتاب
روزهای زندگی میپرسد: «حاج آقا شما کتاب هم نوشتهايد، در اين باره هم توضيح دهيد.
"بايد عرض کنم که من از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و ادامه هم دادم و تا حالا بالغ بر پانزده شانزده کتاب نوشتم، البته هيچ وقت اهل هياهو نبودم که زياد در موردشان صحبت کنم".»
کتابهايی تخصصی در حوزه علم و ورزش که به نام او به رشته تحرير در میآيند. آن هم هنگامی که مشغول مديريت در باشگاه استقلال است.
تريبون اصلی مديرعامل استقلال در تمام اين سالها روزنامه استقلال جوان بوده است. صاحب امتياز اين روزنامه همان خويشاوند ذینفوذ او يعنی علی آقامحمدی است. فتحاللهزاده حتی در مقاطعی که از پست مديريت باشگاه کنار گذاشته شد، دست از اين روزنامه نکشيد.
او دو سنگر را همواره حفظ کرده، يکی سکوهای جايگاه شماره هشت در ورزشگاه آزادی با بوقچیها و ليدرهايی که خودش برمیگزيند و از باشگاه حقوق میگيرند. ديگری هم همين روزنامه است و به موازات آن، حفظ روابط نزديک با بقيه رسانهها. روی جلد روزنامه استقلال جوان، هميشه يکی دو تا عکس يا حداقل تيتری درشت از فتحاللهزاده هست.
شعار «فتحالله، فتحالله، دوست داريم به مولا»که گاهی حتی برخلاف عرف رايج در فوتبال دنيا، در گرماگرم بازی سرداده میشود را نيز بوقچیهای شاغل در باشگاه، کوک میکنند.
موفقيتهای برجسته در تئاتر
«دهسال مسئول اجرايی جشنواره تئاتر فجر بودم و اصلاً جشنواره تئاتر را ما بر پا کرديم، آنجا هم موفقيتهای برجستهای داشتيم. روزنامه کيهان با تيتر بزرگ در صفحه اول زد که برای اولين بار جشنواره تئاتر، جشنواره سينما را جلو زد و من هنوز آن روزنامه کيهان را دارم»
مديرعامل باشگاه استقلال در شرح خاطرات خود از فعاليتهای هنریاش میافزايد: «يادم میآيد سال ۷۰ که میخواستم از تئاتر خداحافظی کنم، حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ دعوتنامه از تئاتر ايران برای حضور در ساير کشورها داشتيم، دعوت کرده بودند که گروههای نمايشی ما برای اجرا به آنجا بروند. ما تئاتری در کشور داشتيم که کسی نمیتوانست از آن دل بکند، مثلاً من نمايشی را يادم میآيد که نامش"معرکه در معرکه"بود. وقتی اين تئاتر را آدم میديد تا استخوانش تکان میخورد. وزن تئاتر خيلی برجسته شده بود.»
مردی که به مناسبتهای مختلف ممکن است او را حاج آقا صدا بزنند يا دکتر، لقب شواليه را نيز دريافت کرده است. مديری دولتی که ابلاغ مديريتش را از وزير ورزش گرفته اما برخلاف تاکيد وزير در حمايت باشگاهها از تيم ملی، حالا در فاصله کمتر از هفت هفته تا جام جهانی، میگويد از سرمربی تيم ملی به فيفا شکايت خواهد کرد.
برای آگاهی از نحوه ورود او به فوتبال بايد بازگرديم به وقايع موسوم به «اغتشاش ۶۸» در ورزشگاههای آزادی و شيرودی که به خاطر لغو بازیها، هواداران فوتبال در خيابان آزادی به سمت ميدان امام حسين، پاترول نيروی انتظامی را آتش زدند. شعارهای تندی هم سر داده شد.
آن ماجرا استعفای سرهنگ قدس رئیس پليس تهران و مصاحبه خبری عبدالله نوری وزير وقت کشور را در پی داشت. نوری، اعتراض فوتبالدوستانی که از لغو ديدار تيمشان برآشفته بودند را به رسانههای خارجی و «شکست خوردههايی که بعد از راهپيمايی بزرگ ۲۲ بهمن برآشفته بودند»، نسبت داد.
رخدادهايی که ضرورت امنيتیتر شدن فضای فوتبال را برای نظام جمهوری اسلامی پديد آورد. علی آقا محمدی نماينده همدان در مجلس - رئیس آينده خبر صداوسيما و عضو کنونی مجمع تشخيص مصلحت- حکم رياست هيات مديره استقلال را دريافت کرد. مدتی کوتاه پس از او، عباس انصاریفرد از سپاه پاسداران، مديرعامل پرسپوليس شد. آقامحمدی، دايی همسر فتحاللهزاده است.
خود فتحاللهزاده همواره میگويد نه آقامحمدی بلکه ايروانی و ميرولد او را به اين سمت سوق دادند. البته حضور اين دو در ورزش نيز به واسطه آقامحمدی صورت گرفت.
محمدجواد ايروانی عضو سابق هيات مديره باشگاه، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و وزير سابق اقتصاد. درباره جايگاه کنونی ايروانی همين بس که سخنران پيش از خطبه نماز جمعه برای تبيين ديدگاه رهبر ايران درباره اقتصاد مقاومتی بوده است.
ايروانی همانی است که سال ۱۳۷۲ در پاتوق سونای زعفرانيه با امير قلعهنويی ۳۰ ساله و کاپيتان تيمش آشنا شد و زمينه ترقی سرمربی موفق سالهای بعد استقلال، مهيا شد.
روزنامه دنيای فوتبال و سايت تابناک به نقل از دستيار ايرانی رولند کخ، درباره اين ماجرا نوشتند: «رفاقتها نقش داشت. اتفاقاً کاپ قهرمانی ما در جام باشگاههای آسيا در آن سونا نگهداری میشد و هنوز هم آن کاپ آنجاست!»
سيدکاظم ميرولد معاون سياسی وزير کشور «رحمانی فضلی» است. رئيس ديوان محاسبات در دوره پنجم مجلس که سابقه نمايندگی ملاير در مجلس و استانداری ايلام را نيز دارد و عضو هيات مديره استقلال بود.
به خاطر مردم میمانم
در تمام سالهايی که فتحاللهزاده در استقلال بوده، همواره اينطور وانمود کرده که از فشارها خسته شده و قصد رفتن دارد. حتی تصميم خود را چند ساعت پيش هم عملی کرده اما در آخرين لحظه، واکنشهای احساسی مردم و درخواستهای هواداران باعث شده به خاطر آنها، باز هم در اين سمت بماند.
امسال هم در پايان سيزدهمين دوره ليگ برتر همين جمله را به دوربين برنامه ۹۰ گفت: «قصد رفتن دارم اما مردم نمیگذارد.» در حالی که آنچه در ورزشگاه نمايان بود، نارضايتی شديد هواداران از مديری بود که در تمام اين سالها برای چنين باشگاه بزرگی، نتوانسته تيم ب يا يک تيم اميد قابل اتکا تشکيل دهد. به نحوی که استقلال در نيم فصل دوم حتی نيمکتی کامل نداشت.
مديری که نحوه انعقاد غير حرفهای قراردادهايش با بازيکنان آنهم پس از اين همه سال تجربهاندوزی، به گونهای است که میتوانند وسط فصل از تيم جدا شده، راهی کويت و قطر شوند.
دکترای «غير واقعی» از بريتانيا
گروه ورزش شبکه خبر سيما نتايج تحقيقات خود درباره مدرک دکترای روزنامهنگاری فتحاللهزاده را منتشر کرد. دانشگاه بدفورد در نامهای به شبکه خبر نوشت: «هنوز هيچ فارغالتحصيلی از اين دانشگاه در مقطع دکترا نداشتهايم.»
اين پاسخی بود که الکسيس ويدون مدير موسسه پژوهشی طرح و هنر رسانه و رئيس بخش روزنامهنگاری و ارتباطات دانشگاه بدفورد انگليس داد. اما فتحاللهزاده به خبرآنلاين گفت: «جای اينکه بيايند از من بپرسند رفتهاند از يک نفر ديگر در يک دانشگاه ديگر پرسيدهاند. من مدارکم را اينجا دارم. میآمدند اينجا مدارک خودم را میديدند. مشکلی برای رو کردن مدارکم ندارم.»
ماجرا از اين قرار بود که اوايل دهه هشتاد افرادی به اين کالج اعزام شدند تا دوره کوتاه آموزشی را بگذرانند. فتحاللهزاده هم از روزنامه استقلال همراهشان بود. اما اين مدرک، کاربردی ندارد و از نظر وزارت علوم نيز فاقد ارزش است.
زنگ دکترا از باکو
«يک موبايل مخصوص دارم که برای دانشگاهم در باکوست. هر وقت باکو زنگ میخورد دلم میلرزد چون متوجه میشوم بايد برای امتحانات به باکو بروم»
زنگ موبايلی که به موقع او را از وقت امتحانات آگاه کرد و باعث شد هم ضمن اداره باشگاه استقلال و تاليف بيش از ۱۵ کتاب علمی ورزشی، هم فوق ليسانس بگيرد و هم دو تا دکترا. میگويد اين مدارک را از آکادمی علوم آذربايجان که از مراکز علمی بسيار معتبر جهانی است، گرفتهام. البته همه ايرانیهايی که همراه من بودند اين دو مدرک را گرفتهاند!
حالا فتحاللهزاده بر روی سه مدرک دکترای خود تاکيد دارد. يکی همان مدرک کالج لندنی است. آن دوتای ديگر هم بارها دستمايه مطالب طنز و کنايههای نشريات ورزشی به فتحاللهزاده بوده.
درآمدزايی يا سرمايهسوزی؟
«من اقتصاددان هستم و نشان میدهم چطور میشود تيم را با صفر ريال در صدر جدول نگه داشت.» اين وعده مديرعامل استقلال بود پس از اعلام اخذ مدرک دکترای اقتصاد.
حالا فصل تمام شده اما صدر جدولی در کار نيست. باشگاه در رده پنجم قرار گرفته و اميررضا خادم معاون پارلمانی وزارت ورزش درباره ميزان بدهیهای اين باشگاه گفته: استقلال دست کمی از پرسپوليس ندارد و متاسفانه در مورد مسائل مالی شرايط خوبی در اين باشگاه حاکم نيست. ميزان بدهیهای استقلال بالغ بر ۴۰ ميليارد تومان است!
اتومبيلهای تمام نشدنی فتحاللهزاده نيز از سوژههای مطبوعات ورزشی در دو دهه اخير بوده. بارها گفته اتومبيلم را فروختم تا پول فلان بازيکن را بپردازم. هيچوقت مشخص نشده او دقيقاً چند اتومبيل دارد. اخيراً درباره آندرانيک تيموريان گفته بود فرش زير پايم را میفروشم تا او را حفظ کنم.
پس از پيروزی مقابل العين در ليگ قهرمانان آسيا هم گفته بود: «بازيکنان ما غيرت کردند و اگر شده خانهام را میفروشم تا پول بازيکنان را پرداخت کنم.» اتفاقی که البته در عمل رخ نداد.
او همواره پول به دست آمده از فروش ساختمان باشگاه استقلال در خيابان لارستان که جزو معدود اموال اين باشگاه بود را جزو درآمدهای حاصل از دوران مديريت خود محاسبه کرده!
موج ترانسفرهای ناکام به آلمان نيز اصرار او بود و سوختن سرمايههای جوان اين باشگاه را در پی داشت که پس از اعلام خواهرخواندگی استقلال و لورکوزن، عجولانه به سکوهای اين باشگاه منتقل میشدند.
نشان شواليه
پس از مسافرت به اروپا برای دريافت نشان شواليه در بلژيک، گفت شهرام ناظری نيز نشان شواليه خود را از همين موسسه بلژيکی دريافت کرده، در حالی که ناظری نشان معتبر و رسمی خود را از دولت فرانسه گرفته بود.
مديرعامل استقلال درباره دريافت نشان شواليه از موسسهای موسوم به «مرکز تحقيقات و نوآوری مديريت اروپا» گفت: وقتی اين نشان به فردی اهدا شود، ديگر کسی از آن کشور نمیتواند اين لقب را دريافت کند. تاکنون دو نخست وزير و چندين وزير اين نشان را گرفتهاند. اين عنوان تا زمانی که در قيد حيات باشم باقی خواهد ماند و اگر کسی بخواهد به اين نشان دست پيدا کند بايد من را بکشد!
خبرگزاری مهر گزارش داد که مرکز مزبور برای تشويق ايرانيان در زمينههای مختلف در دريافت نشان «شواليه»، دفتر نمايندگی در تهران داير کرده و از مديران خواسته تا برای کانديد شدن با اين نمايندگی تماس بگيرند!
افراد میتوانند با پرکردن فرم و البته واريز وجه نقد، در دفتر کارشان نشان شواليه را دريافت کنند و نيازی به سفر به اروپا هم نيست. اين موضوع، سوژه يک قسمت از برنامه ۹۰ شد.
سفر برای دريافت نشان، فقط يک مسافرت از بيش از ۱۰۰ سفر خارجی است که خود او تاييد میکند. میگويد تقريباً همه جای دنيا را ديدهام غير از آمريکا. انشاالله که قسمت نشود به امريکا بروم چون اين کشور را دوست ندارم.
همزمان در جبهه، مجله، دانشگاه، خانه و آمفی تئاتر
او که حالا ۵۵ ساله است در مصاحبهای با مجله روزهای زندگی گفته: سال ۶۱ به تهران آمديم و در دانشگاه آزاد مديريت بازرگانی خواندم. سال ۶۳ ازدواج کردم و سال ۶۷ ليسانس گرفتم.
به خبرگزاری برنا هم گفته از سال ۶۱ در خدمت حجتالاسلام دعايی در موسسه اطلاعات بوده و سرمقالههای مجله جوانان را مینوشته. میگويد: «مقالات سياسی بنده در کيهان و اطلاعات به چاپ رسيده. آن زمان جنگ بود و مسائل جنگ را به خوبی تحليل میکردم. چهار سال سابقه جبهه دارم. از جمع ورزشیها کسی در جبهه هم دوره من نبود.»
با توجه به کار، درس، نويسندگی، سرمقالهنويسی و پيشينه چهار ساله او در جبهه با ابهاماتی مواجه است. خصوصاً که دهسال هم مسئول برپايی جشنواره تئاتر فجر بوده که آن ادعا هم با مستندات، سازگار نيست.
امکان اينکه او همزمان در جبهه، مجله، دانشگاه، خانه و آمفی تئاتر بوده باشد، در تمام اين امور هم مسئوليتها و امور سنگينی را برعهده داشته باشد گرچه محال است اما در مصاحبههای مختلف او با ذکر خاطراتی درباره موفقيتهايش، به تفصيل اشاره شده.
مجله روزهای زندگی که مجله خودش است، از او پرسيده: «شما جزو جوانهايی بوديد که به انقلاب پيوستيد و سپس با شروع جنگ به مصاف دشمن رفتيد، اگر میشود خودتان در اين باره توضيح دهيد.» توضيحات او مبهم است. به نظر میآيد در اين مورد، اصل طرح سوال در اولويت بوده نه الزاماً پاسخ آن!
مولف کتاب
روزهای زندگی میپرسد: «حاج آقا شما کتاب هم نوشتهايد، در اين باره هم توضيح دهيد.
"بايد عرض کنم که من از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و ادامه هم دادم و تا حالا بالغ بر پانزده شانزده کتاب نوشتم، البته هيچ وقت اهل هياهو نبودم که زياد در موردشان صحبت کنم".»
کتابهايی تخصصی در حوزه علم و ورزش که به نام او به رشته تحرير در میآيند. آن هم هنگامی که مشغول مديريت در باشگاه استقلال است.
تريبون اصلی مديرعامل استقلال در تمام اين سالها روزنامه استقلال جوان بوده است. صاحب امتياز اين روزنامه همان خويشاوند ذینفوذ او يعنی علی آقامحمدی است. فتحاللهزاده حتی در مقاطعی که از پست مديريت باشگاه کنار گذاشته شد، دست از اين روزنامه نکشيد.
او دو سنگر را همواره حفظ کرده، يکی سکوهای جايگاه شماره هشت در ورزشگاه آزادی با بوقچیها و ليدرهايی که خودش برمیگزيند و از باشگاه حقوق میگيرند. ديگری هم همين روزنامه است و به موازات آن، حفظ روابط نزديک با بقيه رسانهها. روی جلد روزنامه استقلال جوان، هميشه يکی دو تا عکس يا حداقل تيتری درشت از فتحاللهزاده هست.
شعار «فتحالله، فتحالله، دوست داريم به مولا»که گاهی حتی برخلاف عرف رايج در فوتبال دنيا، در گرماگرم بازی سرداده میشود را نيز بوقچیهای شاغل در باشگاه، کوک میکنند.
موفقيتهای برجسته در تئاتر
«دهسال مسئول اجرايی جشنواره تئاتر فجر بودم و اصلاً جشنواره تئاتر را ما بر پا کرديم، آنجا هم موفقيتهای برجستهای داشتيم. روزنامه کيهان با تيتر بزرگ در صفحه اول زد که برای اولين بار جشنواره تئاتر، جشنواره سينما را جلو زد و من هنوز آن روزنامه کيهان را دارم»
مديرعامل باشگاه استقلال در شرح خاطرات خود از فعاليتهای هنریاش میافزايد: «يادم میآيد سال ۷۰ که میخواستم از تئاتر خداحافظی کنم، حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ دعوتنامه از تئاتر ايران برای حضور در ساير کشورها داشتيم، دعوت کرده بودند که گروههای نمايشی ما برای اجرا به آنجا بروند. ما تئاتری در کشور داشتيم که کسی نمیتوانست از آن دل بکند، مثلاً من نمايشی را يادم میآيد که نامش"معرکه در معرکه"بود. وقتی اين تئاتر را آدم میديد تا استخوانش تکان میخورد. وزن تئاتر خيلی برجسته شده بود.»