حامد صداقتی ملیپوش شمشیربازی ایران که بیش از سه ماه قبل در سیستان و بلوچستان به گروگان گرفته و به تازگی آزاد شده، ماجرای اسارت خود را شرح داده است.
این گروگانگیری اردیبهشت امسال صورت گرفت. در حالی که هنوز یک ماه هم از آزادی چهار سرباز از پنج مرزبان ربوده شده نمیگذشت، او توسط گروهی ناشناس در سیستان و بلوچستان به گروگان گرفته شد. در جریان این ماجرای مرگبار، دوست صداقتی جان خود را از دست داد.
علی اوسط هاشمی استاندار سیستان و بلوچستان نخستین نفری بود که در صفحه فیسبوکش از آزادی صداقتی با کمک «عوامل اطلاعات، ریشسفیدان و معتمدان» خبر داد و نوشت: «چهار نفر در این رابطه دستگیر شده و در اختیار عوامل اطلاعات هستند و پس از انجام تحقیقات در اختیار پلیس اگاهی قرار خواهند گرفت.»
صداقتی که بیش از هفت سال عضو تیم ملی بوده، در بازیهای آسیایی ۲۰۰۶ دوحه در رشته اپه تیمی همراه با سیامک عسگری، محمد رضایی و علی یعقوبیان روی سکوی سوم ایستاده بود.
او سال ۲۰۱۰ در مسابقات شمشیر بازی قهرمانی آسیا به میزبانی کره جنوبی و در اسلحه اپه در مکان هشتم قرار گرفت تا بالاتر از دیگر نمایندگان ایران یعنی علی یعقوبیان، محمد رضایی و صادق عابدی بایستد.
سال بعد در مسابقات جهانی به میزبانی کاتانیا با نماینده اسرائیل همگروه شد اما طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران، از انجام مبارزه خودداری کرد تا از جدول مسابقات کنار گذاشته شود.
صداقتی در مسابقات جهانی ۲۰۱۳ مجارستان هم موفق شد حریفانی از مکزیک، کاستاریکا و پرتغال را از پیش رو بردارد. در ادامه به شمشیربازانی از کره جنوبی و برزیل باخت و برای حضور در جمع ۶۴ نفر برتر موفق شد حریف مراکشی را شکست دهد.
این ملیپوش شمشیربازی با اتومبیل شخصی و همراهی محمدعلی غفاری و مهدی حسینی در حال سفر به سمت چابهار بودند، مورد حمله قرار گرفته و به همراه مهدی حسینی به گروگان گرفته شد. محمدعلی غفاری توسط مهاجمان کشته شد. او به خاطر اصابت گلوله به سرش جان باخت و جسدش کنار ماشین پیدا شد.
گروگانگیران با تهیه فیلم از حامد، او را در وضعیتی نامناسب و آشفته نشان دادند که شرایط خود را غیرقابل تحمل توصیف کرد. حامد در آن فیلم خواستار همکاری با گروگانگیرها شد و درخواست تامین پول برای آزادیاش را مطرح کرد.
اسماعیل غنیان از خویشاوندان حامد صداقتی که طی این مدت با مسئولان امنیتی در ارتباط بود، درباره جزئیات ماجرا گفته: گروگانگیرها از طریق فیسبوک برای ما فیلم میفرستادند و پول میخواستند. دو هفته پیش گفتم شاید بتوانیم ۲۰۰ میلیون تومان جور کنیم اما گفتند ۴۰۰ میلیون هزینه کردهایم و آنها را از مرز خارج کردهایم. حالا شما میخواهید به ما ۲۰۰ میلیون بدهید؟
غنیان به ایسنا گفته بود: سعی میکردم هر طور که شده زمان مکالمه را بیشتر کنم تا دوستان نظامی بتوانند رد آنها را بزنند. مسئولان امنیتی از طریق فیسبوک نیز ردگیری کرده بودند و پس از مشخص شدن سرنخها فهمیدیم که گروگانها خارج از کشور نیستند.
خانواده صداقتی با هماهنگی مامورین امنیتی، از گروگانگیرها خواستند اگر اجازه صحبت داده نمیشود، حداقل فیلم جدیدی را تهیه کنند و برایشان بفرستند. زمانی که آنها قصد داشتند فیلم را ارسال کنند دو نفر همراه با محل اختفا شناسایی شد. جایی در ۸۰ کیلومتری خاش بود و بالای کوه. نگهبانان نیز بومی نبودند تا کسی از جای آنها با خبر نشود.
طبق گفته آقای غنیان، هنگامی که نیروهای امنیتی برای آزادسازی آنها آماده بودند، پا در میانی ریش سفیدان و امام جمعه منطقه باعث شد حمله انجام نشود و گروگانها آزاد شوند.
نمیدانستم دوستم را کشتهاند
حامد صداقتی بامداد دوشنبه وارد تهران شد تا بعد از ۱۰۸ روز به خانوادهاش ملحق شود. دوستان، ورزشکاران و نمایندگان چند رسانه نیز در مراسم استقبال از او حضور داشتند.
ملیپوش شمشیربازی ایران درباره شب حادثه میگوید: صورتهای خود را بسته بودند. به ماشین ما حمله کردند. تیراندازی کردند. سعی کردیم فرار کنیم. یک تیر به پای دوستم خورد که در صندلی عقب بود. ماشین را به گلوله بسته بودند. زمانی که ما را از ماشین خارج کردند آن دوستم زنده بود. تا دو روز قبل که آزاد شدیم نمیدانستم آن دوستمان جانش را از دست داده. یکی از معتمدین محلی این را گفت. تازه فهمیدیم. آن روزها به ما گفتند تیر به پایش خورده و او را به بیمارستان بردهاند و مفت در رفته. ما خوشحال بودیم که او در رفته اما حالا فهمیدهایم که مرده.
صداقتی درباره اینکه چگونه آنها را از جاده خارج کردند، گفت: ما را روی زمین انداختند. دست و پایمان را بستند. با چشم بسته سوار ماشین کردند و بردند ارتفاعات. دنبال پول بودند. حرفهای بودند. چهرهها بسته بود و اصلاً نمیتوانستیم آنها را ببینیم. چیزی به ما میدادند که فقط زنده بمانیم. مثل هفت دانه لوبیا و دو قاشق آب همان لوبیا.
شمشیرباز ایرانی درباره روز آزادیاش هم به ایسنا گفت: دو روز بود آب نخورده بودیم. ریش سفیدان منطقه ما را از کوه پایین آوردند. زنجیرها هنوز به پایم بود. خودم با سنگ زدم و شکستم که توانستم قدم بردارم.