به رغم تلاشهایی چند از سوی تعداد اندکی از ايرانيان، موفقيت آنان در راهيابی به عرصۀ سياست در آمريکا، ناممکن مینمود تا اينکه در آستانۀ نوروز ۱۳۸۶ (دهم ماه مارس دو هزار و هفت ميلادی) يک ايرانی به نام جمشيد دلشاد اين سد را شکست و به عنوان نخستين شهردار ايرانیتبار شهر معروف و زيبای بورلی هليز در جنوب کاليفرنيا برگزيده شد.
انتخاب جمشید دلشاد به عنوان رويدادی تاريخساز در صحنۀ سياسی آمريکا ثبت شد. وی اکنون برای دومينبار به رياست شهرداری بورلی هليز برگزيده شده است.
گفتوگوی زير، در سفر اخير من به جنوب کاليفرنيا و در دفتر شهردار دلشاد انجام گرفت که با تصاوير متعدد وی همراه با شخصيتهای ايرانی و آمريکائی و نيز با يادگارهایی از شيراز، زادگاه او تزئين شده است:
آقای جمشيد دلشاد، با تهنيت دوباره برای انتخاب مجدد شما به عنوان شهردار شهر زيبا و مشهور بورلی هيلز، که میگويند نامدارترين شهروندان آمريکا و به ويژه هنرپيشگان مشهور در اين شهر زندگی میکنند، نخستين پرسشم را میخواهم به انگيزه شما اختصاص بدهم و بپرسم که آيا هدفتان مانند بسياری از سياستپيشگان، دستيابی به يک مقام مهم در عرصه عمومی بوده يا اينکه انگيزهها و هدف های ديگری هم در اين کار داشتيد؟
جمشيد دلشاد: خيلی تشکر می کنم که تشريف آورديد اينجا من بتوانم با همه دوستان ايرانی که در هر جای دنيا هستند، صحبت کنم. يکی از علتهای بزرگی که من برای اين کار پيش رفتم، اين بود که حدود، به نظرم، ۲۰۰۲ بود، دولت آمريکا يک دفعه بعد از اتفاقی که در ۱۱ سپتامبر افتاد، از همه آنهايی که آمده بودند از ايران، خواسته بودند که بيايند و وضعيت اقامت خود را نشان دهند. يعنی بگويند که ما چه ويزايی داريم و کجا هستيم. عقب همه میگشتند. يک عده زيادی از ايرانی ها رفتند و ويزاها را نشان دادند و نشان دادند که از کجا هستند. بعضیهايشان يک خورده زياد مانده بودند اينجا و ويزايشان به سر رسيده بود. شنيدم که در حدود سی تا چهل نفر اينها را دستگير کردند از همان روز بردند زندان. بعد ديدم که هيچکسی به داد اينها نرسيد. کسی نگفت تلفن کند بپرسد چرا اين کارها را کرديد با مردم ايران.
گفتم برای اينست که مردم ايران در آمريکا کسی را ندارند که کمک کند. گفتم که ببين اين يک چيزی است که ايرانیها کم دارند. توی کار سياست نيستند. من توی سازمانهايی بودم که به جامعه کمک میکند. رئيس چندتا از آنها بودم. گفتم که چطوری میشود به اينها کمک کرد؟ گفتم اگر بشوم سناتور، یا یک کارهای بشوم، می توانم به اينها کمک کنم. تصميم گرفتم راهی پيدا کنم. نمی دانستم چه کار می خواهم بکنم. از آن موقع به بعد تصميم گرفتم که چه کار کنم، از کارهای اجتماعی بيايم توی سياست.
وقتی نگاه کردم، ديدم که ماشاءالله ايرانیها خيلی موفق هستند در کارهای تجارت، توی تحصيلات. ايرانیها از تمام اقليتهای آمريکا تحصيلاتشان بيشتر است؛ ديدم توی همه اينها موفق هستند، اما توی کارهای سياسی نيستند. کارهای سياسی چيزی است که قانون مینويسد. قانون که مینويسيم، روی مردم خيلی تاثير میکند. گفتم که پس چرا خودم نروم توی شهری که هستم، در بورلی هيلز، وارد کارهای سياسی بشوم.
گشتم عقب اينها، ديدم که چرا نروم توی شورای شهر؟ هدف اولم اين بود که بتوانم نماينده ايرانیها باشم. يکی اينکه از آنها حمايت کنم و دوم اينکه شان آنها را بياورم بالاتر. چون واقعاً مردم به ايرانیها يک کم پایین نگاه میکردند. هدف اولم فقط همين بود.
بار اول که شما به عنوان شهردار يک شهر آمريکايی، آنهم شهر بورلی هيلز، انتخاب شديد، نامتان و انتخابتان بسيار خبرساز شد و خيلی از رسانهها خبر انتخاب جيمی دلشاد، به عنوان شهردار ايرانیتبار بورلی هيلز را با آب و تاب فراوان منتشر کردند. انتخاب دوباره شما ظاهراً با يک واکنش عادی همراه بوده. ولی کارهايی که در دور اول شهرداری بورلی هيلز کرديد، اکنون خبرساز شدهاند. از جمله من در برخی از رسانه های محلی خواندم و همينطور زير لوگوی شهر بورلی هيلز، عنوان «شهر هوشمند» را ديدم. از برنامههای خود برای هوشمند کردن شهر بورلی هيلز بگوييد و اين که چگونه تکنولوژی را در اين زمينه به کار گرفتيد؟
اولين باری که آمدم توی شهر، جزو برنامههايم نوشتم که اگر مرا انتخاب کنيد، نه اينکه فقط يک ايرانی هستم، مرا انتخاب کنيد برای اين که میخواهم شهر بورلی هيلز را هوشمندترين شهر آمريکا بکنم . گفتند يعنی چه؟ مگر ما هوشمند نيستيم؟ گفتم ببينيد، کارهايی که میکنيد مال قرن قبل است. میخواهم بياورمتان توی قرن بيست و يکم. گفتند چه کارهايی؟ گفتم مثلاً يک کارهايی میخواهم بکنم که چراغهای راهنمايی بشود اسمارت يعنی هوشمند بشود. گفتم که فرض من میخواهم اين شهر را کاری کنم که امن بشود. قبل از اينکه بشود يک شهر امن، بايد شهر هوشمند بشود. کارهای عاقلانه بکنيم. مثلاً وقتی آب میدهيد به چمن هايتان و فردا دارد باران میآيد، يا ديروز باران آمده، اين کار عاقلانه نيست. پس يک کار عاقلانه بکنيم که آب را مصرف نکنيم بيخودی. نگه داريم. با سلولار میتوانيم اين ها را کنترل کنيم يا از ماهواره. میدانيم که هوا چطور است. باران میآيد يا نمیآيد، آب ندهيم. گفتم مردم هميشه پول ندارند بياندازند توی پارکومتر. يک کاری کنيم که اولاً پارکومترها کارت اعتباری بگيرد و دوماً چون نمیخواهيم برق به آنها وصل کنيم، بايد کنترل سولار (خورشيدی) باشد. بعد اينها را درست کرديم که خودش انرژی را از آفتاب می گيرد. برق مصرف نمیکند. خودش باتری دارد.
يعنی از انرژی خورشيدی استفاده میکند؟
از انرژی خورشيدی استفاده میکنيم، اینها باتری دارد و باتریشان دائماً پر میشود و خودش هم با دستگاه سلولار (تلفن همراه) کار میکند. يعنی اگر خواستيم مثلاً وقت را اضافه کنيم روی پارکومترها می توانيم يک پيغام بفرستيم. يا اگر کسی پارکومترها را خراب کرد، خود آنها فوری خودش به شهرداری تلفن میکند می گويد که پارکومتر شماره فلان کار نمیکند و خراب است بياييد درست کنيد. اين کارها را کردم، شهر بورلی هيلز خيلی معروف شد. و اتفاقاً شهردار نيويورک، آقای مايکل بلومبرگ مرا دعوت کرد. سه ساعت آنجا بودم. در نيويورک. با او صحبت کردم که چه کارهايی ما اينجا می کنيم. و از آنها ياد میگرفتم که آنها چه کار میکنند. آنها هم کارهای خوب میکنند. الان اين کارها شده و اسم بورلی هيلز را کرديم SMART CITY يعنی شهر هوشمند آمريکا.
آقای دلشاد، شما علاوه بر آن نيتی که در ارایه خدمت به هم ميهنان ايرانیتان در آغاز گفتگو اشاره کرديد، چه کارهای ديگری در برنامهتان هست که برای زنده نگاه داشتن نام ايران و تاريخ ايران در بورلی هيلز انجام بدهيد، البته علاوه بر آن مطلبی است که در گفتوگوی مقدماتی اشاره کرديد به اينکه يک باغی به نام Persian Garden يا باغ پارسی میخواهيد درست کنيد در شهرداری بورلی هيلز که با تنديس کوروش بزرگ هم تزئیين خواهد شد؟
من يک چيزی ياد گرفتم؛ وقتی چند سال پيش برای اولين بار مدير يک سازمان شدم به نام Cina Temple من تصميم گرفته بودم که مدير اين سازمان شوم چون ايرانی زياد میآمد آنجا. همين که مدير آنجا شدم و خيلی هم خوب شد، در حدود سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۲. بعد از اينکه دوره مدیریت من تمام شد ديدم که کسی کارهای من را ادامه نمیدهدکه آنها هم يعنی ايرانی ها بيايند و ادامه بدهند. تصميم گرفتم وقتی بورلی هيلز هستم، ايرانیها را بيشتر بياورم توی کارهای سياسی. توی شهرداری ده تا کميته داريم که توی هر کميته ۵ نفر کار میکنند و هر کميته مخصوص يک کاری است. همه اين کميتهها را درست کردم و توی هر کدام خواهش کردم و به من اجازه دادند که يک نفر ايرانی بيايد.
اين باعث میشود که ايرانیها در اين کارها باشند تا بعد از اينکه من کارم تمام شد، آنها خودشان بيايند و برای عضويت در شورای شهر نامزد شوند. يکی از همين افراد به نام خانم کهن دوسال پیش برای شورای شهرنامزد شد. اين کارها را کردم که خانمها و آقايان وارد اين کارها بشوند و ادامه دهند. انشاءالله که بازهم ياد بگيرند و در شهرهای ديگر هم اين کار ها را بکنند که فقط بورلی هيلز نباشد.
آيا پس از پايان خدمات تان به عنوان شهردار بورلی هيلز، در نظر داريد که در پی پستها و مقامهای سياسی مهمتر و بزرگتری باشيد؟ مثلاً خودتان را کانديدای نمايندگی کنگره آمريکا کنيد يا حداقل در سطح ايالت کاليفرنيا به پست های ديگری دست پيدا کنيد؟
هنوز تصميم نگرفتهام. چونکه الان کار من خيلی زياد است توی شهرداری بورلی هيلز. دلم میخواهد که ادامه بدهم يک کارهايی بکنم که شان ايرانیها بالاتر از اين هم بيايد. البته بايد از خانمم اجازه بگيرم. چون اينقدر سخت است برای خانم و بچههای من که بايد آنقدر فداکاری کنند که من بتوانم اين کارها را بکنم.
انشاءالله آنها هم همراه من باشند و اجازه بدهند که من برای جاهای ديگر هم بروم. ولی چيزی میخواستم بگويم؛ وقتی شما گفتيد آقای جيمی دلشاد، می دانيد که اسم من جيمی جمشيد دلشاد است. نمیخواهم مردم فکر کنند که من جيمی را آوردم و جمشيد را عوض کردم. نه فقط جيمی را اضافه کردند به اسم من. اسم من «جيمی جمشيد دلشاد» است. از همان خاک پاک شيراز هستم. هنوز هم علاقه دارم به ايران و شيراز و جاهای مختلف ايران و انشاءالله يک روزی بشود که همين جوری که من شهر خواهرانه درست کردم با يکی از شهرهای چين، به نام پودانگ و يکی از شهرهای اسرائيل به نام هرصليا، يک روز اتفاق بيفتد و من بتوانم يک شهر خواهرانه با شيراز درست کنم و بورلی هيلز و شيراز را بکنم شهرهای خواهر.
می دانم که شما در ميان ايرانيان جنوب کاليفرنيا محبوبيت داريد. آيا ارتباط شما با ايرانيان به ساکنان ايرانیتبار بورلی هيلز محدود میشود يا در گستره بزرگتری با ايرانيان تماس داريد؟
آنها که در بورلی هيلز زندگی میکنند همه مرا می شناسند و هر روز میبينند. هر کسی که بخواهد با من صحبت کند، هستم. دور و بر من هستند. اما بيشتر مکاتباتی که برای من به صورت نامه يا ايميل میيايد، از خارج از بورلی هيلز است. خيلیهايشان هم از خارج از آمريکا میآيد. از ايران میآيد، از کانادا و بحرين میآيد و از همه جا و از اين لحاظ من چند نفر دورم جمع کردهام که کمک به من بکنند که به همه ايميلها جواب بدهيم و با همه مکاتبه داشته باشيم که خيال نکنند که من فقط برای اينجا هستم. البته من شهر بورلی هيلز اولين هدف من است چونکه بايد کار خوب بکنم و وقتی اينجا تمام شد، مردم شهر بورلی هيلز بگويند که خوب شد که چنين شهرداری داشتيم و خوب شد که يک شهردار ايرانی اينقدر کمک کرد که راه برای بقيه ايرانیها باز شود.
آخرين نکته ای که می خواهم مطرح کنم، تقريباً جنبه خصوصی دارد. شنيدم که در فروردين ماه در شيراز به دنيا آمديد و از همين رو هم نامتان را جمشيد گذاشتند؛ همينطور از نزديکان و آشنايانتان شنيدم که فراوان به ايران علاقه داريد. اگرچه روزهای نوروزی را پشت سر گذاشتهايم، ولی. يک خاطره از دوران کودکیتان، از زمانی که در شيراز بوديد برای ما بگوييد.
وقتی کوچک بودم در ايران يک کمی برای من سخت بود. اما خاطرات خوبی که دارم اکثرش راجع به نوروز است. چونکه متولد نوروز بودم و اسمم جمشيد بود. من دو تا برادر ديگر داشتم، هر وقت که لباس و کفش به من میآمد، معمولاً از برادرانم به من میرسيد؛ بعد از اينکه آنها استفاده کرده بودند. اما نوروز هميشه پدر و مادرم کفش و لباس و پيراهن و همه چيز نو برای من میخريدند. از اين لحاظ خيلی خبر خوبی بود وقتی خبر نوروز میآمد، میدانستم که مال خودم را میخرم. از آنها نمیگيرم. مثلاً اگر دوچرخه بود، دوچرخه خودم میآمد. اتفاقاً يک دفعه هم همين نوروز بود که برای من سنتور خريدند. وقتی ده سالم بود برای من يک سنتور خريدند چون میدانستند من سنتور دوست دارم. اين ور و آن ور میرفتم، میگفتم من اين موسيقی را دوست دارم. برای من اولين بار يک سنتور خريدند. از آن موقع من شروع کردم سنتور ياد گرفتن و زدن و میرفتم توی اتاق و باور کنيد چند ساعت در بسته بود و فقط مینشستم سنتور می زدم. مادرم میگفت خوراک بخور، گرسنهای. پنج ساعت است اينجايی. کی میآيی بيرون. میگفتم اين را دوست دارم و مینشستم به سنتور زدن. خوبیاش اين بود آن سنتور زدن هم به من در آمریکا. و تشکر کنم از هرمندان ايرانی که دور دنيا هستند. و به آنها توصيه میکنم که به اين کارهايشان ادامه دهند و بدانند که ما خيلی دوستدار آنها هستيم.
هنوز هم سنتور میزنيد؟
هنوز هم سنتور میزنم. اتفاقاً يک ويدئوکليپی روی يوتيوب هست به نام Mayor Jimmy Delshad وقتی با من مصاحبه کردند دو سال پيش رفته بودم اسرائيل و کانال يک اسرائيل که خيلی معروف است، از من خواست که چند دقيقه سنتور برايشان بزنم و يک کمی از سنتور توی ماهور زدم و در آن ويدئوکليپ است اگر کسی می خواهد می تواند ببيند.
بسيار سپاسگزارم آقای جمشيد دلشاد، شهردار شهر زيبای بورلی هيلز.
تشکر می کنم و سلام به همه دوستان در ايران می فرستم.