چند روز پیش اسامی برندگان هشتمین دوره جایزه مهرگان، یکی از قدیمی ترین جوایز ادبی دو دهه اخیر، اعلام شد.
سال شمسی رو به پایان است و خبر اعطای جوایز ادبی خصوصی، دولتی و نیمه دولتی به یکی از خبرهای روز رسانه های ایرانی بدل شده است. خبر اعطای جایزه مهرگان نیز در بین همین خبرها جای گرفته بود.
در بیانیه هیئت داوران جایزه مهرگان به واقعیت هایی اشاره شده است که هر یک از آنها می تواند شمار نامناسب جایزه های شعر و داستان را در ایران با پرسشی بزرگ رو به رو کند.
بیانیه می گوید:
ـ «به شماری از رمان ها و مجموعه داستان ها مجوز انتشار داده نشد یا نویسنده ها ترجیح داده اند آثارشان را به ناشر ندهند»،
ـ «تیراژها به هزار و صد کاهش یافته»،
ـ «تیراژ کتاب در ایران از کشور پنج میلیونی اردن کم تر است»،
ـ«ممیزی از نویسنده می خواهد که در قالب های از پیش تعیین شده بنویسد»،
ـ «ادبیات جدی همچنان مهجور است»،
ـ «با گسترش فرهنگ لمپنی و عامه گرایانه مردم از کتاب دور و دورتر می شوند»
و ...
فردی را تصور کنیم که با ارزش هنری و ادبی آثار دو دهه اخیر در ایران، و همچنین با تیراژ کتاب، نفوذ هنر و ادبیات معاصر در جامعه، فقر فرهنگی و بیگانگی مردم با داستان و شعر معاصر آشنا نیست. تصور کنیم همین فرد به تناسب و هماهنگی عناصر مجموعه ها باور دارد. برای چنین فردی شمار بالای جوایز ادبی دولتی، نیمه دولتی و غیر دولتی، تصویری رسم می کند که خطوط اصلی آن را ادبیات و هنری برخوردار از کیفیت های متعالی در سطح جهانی، کتاب فروشی ها و کتاب خانه هایی پر رونق، تیراژی متناسب با جمعیت به تقریب ۷۰ میلیونی، نویسندگان و شاعرانی معروف و شناخته شده (در جامعه کل و نه در لایه کم شمار سه تا ده هزار نفری) رسم می کند.
این تصویری است که تعداد بالای ناشران و عناوین کتاب های چاپ شده در ایران در ذهن هر ناظری ترسیم می کند. ناظری که از تیراژ واقعی و آمار فروش کتاب بی خبر است.
در جامعه ای که تیراژ واقعی کتاب های شعر و داستان، جز در مواردی بسیار معدود، به میانگین دو هزار نسخه فروش در سال نمی رسد، و شهرت شاعران و نویسندگان معاصر آن، باز هم جز در یک یا دو مورد، به محافل کم شمار لایه نازکی از جامعه محدود است، حضور بیش از بیست و پنج جایزه فعال و راکد شعر و داستان در بخش خصوصی و بیش از چهل جایزه دولتی و نیمه دولتی راکد و فعال برای شاعران و نویسندگان در تهران و شهرستان ها، از منظری می تواند به تلاش برای رونق دادن فرهنگ معاصر تعبیر شود و از منظری دیگر به عارضه مدگرایی.
در کشوری که نسبت تعداد ناشران به کل جمعیت، حتی از کتاب خوان ترین کشورهای اروپایی هم بالاتر است، اما میانگین تیراژ حداکثر هزار تا سه هزاری آن حتی با شهرستان های آن جوامع قابل مقایسه نبوده و ارزش آثار ادبی و هنری اغلب آثار چاپ شده حتی با آثار نه چندان مهم خلق شده در آن کشورها هم سنجیدنی نیست، کثرت نامناسب جوایز ادبی نسبت به تیراژ، کیفیت و برد و نفوذ شعر و داستان معاصر در جامعه از منظری می تواند نشانه ای باشد از ارتقای فرهنگی و از منظری دیگر نموداری از بیماری تقلید و نسخه برداری.
ایران شاید تنها جامعه ای باشد که در آن، تعداد تولید کنندگان یک کالا ــ ناشران ــ از تعداد توزیع کنندگان همان کالا ــ کتاب فروشی ها ــ بیشتر است.
این پدیده از منظری می تواند نشانه نرخ بالای علاقه به سرمایه گذاری زیان ده در عرصه فرهنگ تلقی شود و از منظری دیگر به آلودگی فرهنگ به رانت خواری و رانت های دولتی.
بازار آشفته جوایز ادبی
در تنوعی رنگارنگ، که به دلیل غلبه کمیت بر کیفیت، ترکیبی نامناسب و درهم از آثار باارزش و بی ارزش را به عنوان «برنده» معرفی می کنند، انواع «جایزه های شعر و داستان» را می توان دید:
از جایزه کلاسیک هایی چون فردوسی تا جایزه معاصرانی چون پروین اعتصامی؛ از جایزه خلاقانی چون هدایت و گلشیری تا جایزه برخی نویسندگان و شاعران شهید که جز در معدودی دستگاه های تبلیغاتی حکومتی شناخته شده نیستند؛ از جایزه کتاب سال وزارت ارشاد تا جایزه شهرستان های کوچکی چون گنبد؛ از جایزه خانواده نویسندگانی که به دلیل نسبت فامیلی امتیاز داوری آثار ادبی و هنری را به دست آورده اند تا جایزه هایی که داوران آنها از میان نویسندگان و شاعران تراز اول برگزیده می شوند؛ از جایزه هایی که به کتاب های بی ارزش تعلق می گیرند تا جایزه هایی که به کیفیت هنری و ادبی کتاب نیز نظر دارند؛ از جایزه گروهی از جوانان مستقل تا جایزه ای با هیئت داورانی برخوردار از حدی از اتوریته فرهنگی با معیارهای ایرانی؛ از جایزه هایی که به شعر و داستان می اندیشند تا جایزه هایی که برای رونق دادن به این یا آن رسانه علم می شوند؛ و...
رشد تورمی جایزه های شعر و داستان و نبود تناسب بین تعداد جایزه های ادبی و کمیت و کیفیت واقعی شعر و داستان ایران در سه دهه اخیر در حدی است که، به گفته برخی از هیئت های داوری، جایزه دهندگان با کمبود نامزد و برنده و با کمبود آثاری رو به رو هستند که از حداقل شرایط نامزد شدن برای یک جایزه ادبی، حتا با معیارهای ایرانی، برخوردار باشند.
مقابله با سانسور و تبعید ادبیات
در کشوری که ادبیات و هنر، و به ویژه شعر و داستان معاصر آن، به دلایل سیاسی از اغلب رسانه ها و از مدارس و دانشگاه ها تبعید شده اند، در جامعه ای که سانسور رسمی و خود سانسوری برآمده از رعب و وحشت حتی به آثار طرفداران حکومت نیز گسترش یافته است، در جامعه ای که نویسندگان و شاعران معاصر آن از حق شرکت در نشست های عمومی شعر و داستان خوانی محروم اند، در کشوری که به کانون نویسندگان آن اجازه نمی دهند تا مجمع عمومی خود را برگزار کند، اهدای جایزه ادبی می تواند در ارتقای فرهنگی جامعه، جلب توجه خوانندگان بالقوه و بالفعل به آثار با ارزش، گسترش و افزایش کتاب خوانی و... نقشی مؤثر ایفا کند.
اما اعطای جایزه شعر و داستان آن گاه که به هر دلیلی، از جمله مدگرایی، تقلید، تبلیغ و رقابت های حرفه ای و فامیلی، از تناسب خارج شده، کمیت در آن بر کیفیت غلبه یافته و تعداد جایزه ها از نسبت معقول با واقعیت دور شود، کارکردهای خود را وا می نهد و عنوان «برنده جایزه» بر پشت جلد کتاب، بر اعتبار نویسنده و اثر و بر افزایش تعداد خوانندگان، تأثیری نخواهد داشت. واقعیت تلخی که در یکی دو سال گذشته به نقل از برخی برندگان جایزه های شعر و داستان در رسانه های ایران مطرح شده است.
اعتباری از دست رفته اما بازگشت پذیر
غلبه دغدغه های غیر فرهنگی بر معیارهای ادبی و هنری در جایزه های دولتی و نیمه دولتی، که از جمله در تعداد بالای این جوایز نیز رخ می نماید، دلایل خود را دارد؛ اما بی اعتبار شدن جوایز ادبی شعر و داستان برای مؤسسان و گردانندگان جایزه های ادبی غیردولتی، که اغلب اندیشه ارتقای فرهنگ را در سر دارند، پدیده ای است جدی.
اگر توان، اعتبار و بودجه بنیادها و جایزه های گوناگون غیردولتی، متناسب با کمیت و کیفیت واقعی شعر و داستان سه دهه اخیر، در یکی دو جایزه متمرکز می شد، اگر هیئت داورانی برخوردار از اعتبار و اتوریته فرهنگی و شناخته شده در ژانر خود، مسئولیت داوری ها را بر عهده می گرفتند و آثاری برگزیده می شدند بهره مند از حداقل معیارهای هنری و ادبی، اعتبار جایزه های شعر و داستان برای اثر و نویسنده به پشتوانه ای کارا بدل می شد و جایزه ادبی نقش کارساز خود را در ارتقای فرهنگی ایفاء می کرد.