انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران از رئیسجمهور خواستهاند جلوی تعبیر تازهترین خوابی را که مجلس شورای اسلامی برای «مضمحل کردن» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با ادغام آن در وزارت «پرمشکل» آموزش و پرورش دیده است، بگیرد.
طرحی با عنوان «تقویت نظام آموزش و پرورش» با امضای ۳۴ نفر از نمایندگان مجلس به هیئت رئیسه مجلس ارائه شده که بخشی از آن بر ادغام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با وزارت آموزش و پرورش تأکید دارد؛ هرچند از عبارت «تجمیع» بهجای واژهٔ صریح «ادغام» استفاده شده است.
کانون پرورش فکری با عمر بیش از ۶۰ سال فعالیت، پس از انقلاب اسلامی و بهخصوص در یکی دو دههٔ اخیر، بهدلیل سیاستها و سیاستگذاریهای فرهنگی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، پیوسته در سراشیبی بوده است؛ اما در صورت تصویب نهایی این طرح که کلیات آن در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس تصویب شده، احتمالاً بهطور کامل «مضمحل خواهد شد و از رمق خواهد افتاد».
کانون پرورش فکری چگونه مدیریت و اداره میشود؟
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که عنوانش را احسان یارشاطر، استاد برجستهٔ ایرانشناسی و بنیانگذار دانشنامهٔ ایرانیکا، انتخاب کرده بود، تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از مهمترین نهادهای فرهنگی ایران بود که نقش بسزایی در ارتقای فرهنگ، هنر، و ادبیات کودکان و نوجوانان ایفا میکرد.
یکی از بنیانگذارانش لیلی امیرارجمند بود و حامیاش فرح دیبا و طی کمتر از دو دهه بهگونهای گسترش یافت و فعالیت کرد که بهتعبیر احسان یارشاطر، عضو نخستین هیئت امنای کانون، توانست نسلی از ایرانیان آگاهتر و خلاقتر را تربیت کند و با تولید کتابها و فیلمهایی با استانداردهای بالا، تأثیر مثبتی بر فرهنگ عمومی بگذارد.
گزند پیروزی انقلاب اما، هرچند با اندکی تأخیر، بر پیکر این نهاد مستقل فرهنگی هم نشست و در سال ۱۳۵۹ تبدیل شد به یک شرکت یا نهاد دولتی زیر نظر وزارت فرهنگ و آموزش عالی و سالها بعد زیر نظر وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی.
فعالیت کانون در دههٔ شصت را میتوان آخرین برگ از کارنامهٔ درخشان آن توصیف کرد؛ زمانی که کمکم آخرین نسل از هنرمندانی در اندازهٔ عباس کیارستمی و بهرام بیضایی هم از این کانون رانده شدند.
با این اوصاف، کانون پرورش فکری با ساختاری قدرتمند که از ابتدای تأسیس داشت و با تنوع و گستردگی فعالیت و نیز امکاناتی که یک هزار مرکز فرهنگی و کتابخانه در سراسر ایران تنها بخشی از آن بود، از پا نیفتاد و افتانوخیزان به فعالیت خود ادامه داد.
دههٔ ۱۳۹۰، در کنار عوامل دیگری ازجمله سانسور که کانون را طی سالها از نفس انداخته بود، دور دیگری از افول هرچه بیشتر کانون آغاز شد؛ بهخصوص زمانی که یک شاعر جوان نزدیک به دفتر رهبر جمهوری اسلامی بهنام فاضل نظری با حکم وزیر دولت حسن روحانی به ریاست کانون منصوب شد.
در آن زمان نیز شمار بسیاری از نویسندگان سرشناس کودک و نوجوان به این انتصاب اعتراض کردند، اما نه تنها صدایشان به جایی نرسید که دورهٔ مدیریت «شاعر انقلابی» چهار سال هم ادامه یافت و پس از آن هم هیچ گزارش عمومی معینی از عملکرد کانون در این دوران منتشر نشد.
کانون پرورش فکری از زمان دولت ابراهیم رئیسی تا همین امروز نیز زیر نظر فردی به نام حامد علامتی اداره میشود که سوابقش بهتنهایی میتواند نمایانگر رویکرد حکومت در تضعیف بیشتر کانون پرورش فکری باشد: دبیرکل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان، معاون پارلمانی سازمان تبلیغات اسلامی و عضو هیأت امنای مدارس علوم و معارف اسلامی صدرا.
انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در نامهٔ جدید خود خطاب به مسعود پزشکیان، رئیس دولت، برخی از «شواهد آشکار» تضعیف کانون پرورش فکری بهویژه در سالهای اخیر را چنین برشمردهاند:
«ادارهٔ کانون با شیوههای مدیریتی ناکارآمد و ناآشنا با اقتضائات فرهنگ، هنر و ادبیات کودک و نوجوان؛ غلبهٔ گرایشهای حزبی یا سلیقههای شخصی؛ تعطیل یا نیمهتعطیل شدن بسیاری از کتابخانهها و فعالیتهای آموزشی و پژوهشی، بازنشستگی زودهنگام و تعدیل بسیاری از کارشناسان و مربیانِ هنرمند و باتجربه، پایین آمدن کیفیت کتابها و عرضهٔ محصولات نازل، تعطیلی بسیاری از فعالیتها و رویدادهای ارزشمند و...»
و حالا، پیشنهاد تجمیع یا همان ادغام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سازمانهای استانی آموزش و پرورش، با نادیده انگاشتن ماهیت کانون پرورش فکری که فعالیتهای آن بر پایهی حضور داوطلبانه در اوقات فراغت و مبتنی بر علاقهٔ مخاطبان نهاده شده، بهگفتهٔ نویسندگان کودک و نوجوان، «عملاً حاصلی جز مضمحل کردن کانون در ساختار پرمشکل آموزش و پرورش نخواهد داشت».
در مقابل، طراحان این طرح در مجلس میگویند با این طرح میخواهند «ناهماهنگیهای سیاستگذاری و اجرایی در حوزۀ آموزش و پرورش را رفع کنندّ. رئیس مرکز پژوهشهای مجلس هم گفته است «تداخل سازمانهای متولی آموزش و پرورش موجب شکست در اجرای طرحها و مصوبات شده» و با این طرح، سازمانهای مختلف دولتی و غیردولتی ساماندهی میشوند تا «امر شکست، مدیریت شود».
منتقدان اما بر تشکیل معاونت اقتصادی در وزارت آموزش و پرورش پس از تجمیع نهادهای زیرمجموعهٔ وزارت انگشت میگذارند که در این طرح در نظر گرفته شده است؛ معاونتی که بهاذعان مرکز پژوهشهای مجلس، میتواند ظرفیتهای نهادهای زیانده را «بهرهور کند و در نهایت به نفع معیشت معلمان و کارکنان این وزارتخانه خواهد بود».
جدا از بحث تعریف درست سود و زیان برای نهادها و فعالیتهای مستقل فرهنگی، یک عضو هیئت مدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان معتقد است که قرار گرفتن کانون پرورش فکری در فهرست نهادهایی که طبق این طرح باید تجمیع شوند، شائبهٔ اقتصادی طرح برای تملک امکانات کانون را تقویت میکند.
بهگفتهٔ مناف یحییپور، مسئولان بهجای توجه به خود وزارت آموزش و پرورش، «میخواهند از طریق کانون پرورش فکری مشکلات این وزارتخانه را رفع کنند».
بودجهای که سالانه به کانون اختصاص مییابد در مقابل بودجههای کلانی که صرف نهادهای مذهبی و دیگر نهادهای فرهنگی وابسته به حکومت ناچیز تلقی میشود، اما کانون بیش از هزار کتابخانه و دهها ساختمان در سراسر کشور دارد که مالکیت تعداد زیادی آنها چه در تهران و چه شهرستانها به کانون پرورش فکری تعلق دارد و بعید نیست یکی از پیامدهای این طرح دست گذاشتن بر این املاک و داراییهای کانون برای رفع بخشی از نیازهای مالی وزارت آموزش و پرورش باشد.
پرورش از نوع وزارت یا کانون؟
علاوه بر شائبههای اقتصادی این طرح، تفاوت ساختاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که مبتنی بر فعالیت داوطلبانه و آزاد علاقهمندان در موضوعات فرهنگی و هنری گوناگون است با وزارت آموزش و پرورش که جبر آموزشی در آن معیار اصلی است، خود مسئلهای است که به این طرح شائبهٔ سیاسی هم داده است.
انجمن نویسندگان کودک و نوجوان میگوید توقع اهل فرهنگ این است که این کانون حتی از زیر سایۀ وزارت آموزش و پرورش بیرون آید و به نهادی زیر نظر رئیسجمهور و برخوردار از هیئت امنایی متشکل از نمایندگان تشکلهای تخصصی و فرهنگی حوزهٔ کودک و نوجوان و چهرههای باتجربه و متخصص این حوزه تبدیل شود.
این تقریباً شبیه همان هدف اولیهای است که بنیانگذاران کانون در پی آن بودند و از اتفاق طی یکی دو دهه نتایج آن نیز با جلوهگر شدن آثار شاخص فرهنگی و هنری بسیار در زمینههای گوناگون و برآمدن هنرمندان و نویسندگانی با شهرت جهانی به دست آمده بود.
کانون پرورش فکری قرار بوده و هست که علاوه بر پرورش استعدادها، مددرسان خانوادهها و جامعه در تربیت غیررسمی کودکان و نوجوانان باشد و فضا را برای تفکر، پرسشگری و هنرورزی آنان بگشاید.
اما تجربهٔ سیاستهای ایدئولوژیک فرهنگی جمهوری اسلامی در بیش از ۴۰ سال اخیر نشان داده است که اساساً حکومت با این شیوه از آموزش و تربیت مخالفت بهشکلِ ولو نیمهمستقل و نیمهآزاد نیز مخالف است.
در جمهوری اسلامی، سانسور حرف اول را میزند و هرگونه فعالیت آموزشی، فرهنگی، هنری نیز همچون هرگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی باید مستقیماً زیر نظر حکومت و اجزای ساختاری آن و مطابق با خواستههای رهبر آن، علی خامنهای، انجام شود.
با این وصف، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که برای مثال در حوزهٔ سینما نخستین مدیرش لیلی امیرارجمند در سال ۲۰۲۱ بهعنوان یکی از صد قهرمان پنهان تاریخ سینما معرفی شد، طی چهار دهه مدیریت از نوع انقلاب اسلامی، اکنون در وضعیتی گرفتار آمده که اندک فعالان باقیمانده در این حوزه چارهای ندارند جز اینکه برای «از رمق نیفتادن» آن دستبهدامن رئیسجمهور کشور شوند و برای «مضمحل نشدن» آن دست به دعا بردارند.