خواب دیدم عضو شبکه اجتماعی توئیتر شدم. در تایم لاین وضع اسفناکی برقرار بود. در منشنهای یک توئیت، هفت کاربر مخالف داشتند جیگر هفت کاربر موافق را میخوردند و دهها کاربر تماشاگر هم داشتند با گذاشتن اسمایلی تخمه و قاچ خربزه و زیرشلواری نبرد را مشاهده میکردند.
در توئیت دیگری کاربری با نام سیندرلای برشته اعضا و جوارح مردانهاش را به دیگران حواله میداد و کاربری به نام برونکا کلفته از او میپرسید «تو هم داری؟» تا به پایان منشنهای توئیتش برسم سیندرلای موطلایی برونکا کلفته را به غلامی پذیرفته بود و برادران خداوردی داشتند برایشان شله شله شله میخواندند.
جای دیگری چند کاربر تحلیلگر و کارشناس داشتند سراغ خانواده هم را میگرفتند و از همدیگر میپرسیدند آیا حقوق این ماهشان به دلار واریز شده یا یورو یا درهم و هادیشان کیست. جای دیگری دو کاربر فیک داشتند بر سر اینکه کدامشان کمتر فیک است همدیگر را ریپورت لازم میکردند.
یکی از کاربران با آیدی «من اومدم» در همان لحظه اعلام پیامبری کرد و در چشم به هم زدنی دهها کاربر جیکجیککنان به او منشن آوردند. پس از آن یک کاربر پرفالوئر که قبلا ادعا کرده بود امام زمان است با یارانش به صفحه پیامبر مربوطه حمله کرد و جنگ «سِفتین» بین آنها در گرفت.
رهبر ایران هم رفته بود زیر یکی از توئیتهای دونالد ترامپ از آزاد نبودن رسانهها در آمریکا شکایت میکرد و در نهایت هم او را به خاطر عدم احترام به آزادی بیان ریپورت کرد.
تعدادی کاربر هم بودند که تا پایان خواب من چند بار در تایملاین انقلاب کرده، عوامل حکومت پیش از انقلابشان را در تایملاین به دار مجازات آویخته دوباره انقلاب کردند. از آمار کشتهشدگان این انقلابها آمار دقیقی در دست بود که وقتی با فریاد «یا امامزاده درب فلزی» از خواب پریدم، اسم خودم یادم رفته بود چه برسد به آمار آنها.