«بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد دگر»، نامهاش به آیتالله خمینی را با این شعر آغاز کرد و همین شعر در سنگ قبر او حک شده است.
حقوقدان و نویسندهای که در نامهای به ماشاءالله آجودانی، نویسنده کتاب مشروطه ایرانی، نوشت، «بدا به حال ما که حاکم خود را نمیشناسیم، یا در بهترین حالت، کم میشناسیم». او خود اما به گواه نوشتهاش، حاکم و حکومت آینده را خوب و یا حداقل بسیار بهتر از دیگران میشناخت.
در دی ماه ۵۷ که گروهی از روشنفکران سرمست پیروزی قریب الوقوع بر حکومت بودند، مصطفی رحیمی در نامهای به آیتالله خمینی که یک روز قبل از خروج شاه از ایران منتشر شد، درباره تبعات جمهوری اسلامی و به تعبیر او حکومت روحانیون هشدار داد و از او خواست پیش از «ریختن بسیاری اشکها» زمینه جشن مردم در «پیوند مبارک سوسیالیسم و دموکراسی» و «در پرتو اخلاق و معنویت» را فراهم کند.
رحیمی نویسنده، شاعر و مترجم نیز بود و علیرضا غلامی در هفتهنامه صدا در وصف او نوشته که در نوشتههایش «عشق، عدالت، آزادی» را به ارث گذاشت.
مهمترین فراز سیاسی زندگی او را میتوان نامهاش به آیتالله خمینی دانست که پیشبینی کرد جمهوری اسلامی یعنی یک حکومت «طبقاتی» که در آن «حاکمیت متعلق به روحانیون» خواهد بود، حتی اگر آنان بگویند که تنها بر امور نظارت میکنند.
این سوسیالیست منتقد کمونیسم به آیتالله خمینی هشدار داد که با حکومت جمهوری اسلامی به تز مشهور ماتریالیستی (به معنای فلسفی آن) جان خواهد بخشید. تزی که اعلام میدارد «تاریخ مدون، تاریخ جنگهای طبقاتی است».
مصطفی رحیمی در دانشگاه سوربن در فرانسه دوره دکتری حقوق را گذرانده بود و براساس توصیفها حقوقدانی بود آشنا با حقوق اساسی و مدرن.
از این رو به رهبر انقلاب یادآوری کرد که قانون اساسی وقت ایران «با قبول اصل مترقی حاکمیت ملی» به بحث «ولایت شاه» و «ولایت فقیه» پایان داده است.
او در نامه مفصل خود با مستندات مختلفی تأکید کرد که «جمهوری اسلامی با موازین دموکراسی منافات دارد» و مانند «مفاهیم دیکتاتوری صالح - دموکراسی بورژوابی - آزادی در کادر حزب… مفهومی است متناقض».
این حقوقدان نوشت که «اگر کشور اسلامی باشد، دیگر جمهوری نیست، زیرا مقررات حکومت از پیش تعیین شده است و کسی را در آن قواعد و ضوابط حق چون و چرا نیست».
او در ابتدا نوشت که با سخنان آیتالله خمینی درباره مخالفت با رژیم شاه، «مخالفت با امپریالیسم امریکا»، «مخالفت با سیاست شوروی و چین و هر دولت کمونیست دیگری» و همچنین مخالفت با اسرائیل و موافقت با «حقانیت مبارزه مردم فلسطین» همراهی دارد.
رحیمی یک سوسیالیست منتقد کمونیسم بود و براساس نوشتههای منتشر شده درباره او از جمله نوشته محسن کدیور و سعید محبی، «منتقد جدی غربزدگی جلال آلاحمد، اسلام سیاسی علی شریعتی، و حتی آسیا در برابر غرب داریوش شایگان بود».
از این رو این حقوقدان حکومت مطلوب خود را سوسیال دموکراسی اعلام کرد و نوشت که «امروز آنچه دموکراسی را از رمق انداخته سرمایهداری است و آنچه سوسیالیسم را به فساد کشانده قدرت عجین شده با کمونیسم است. پس تلفیق سوسیالیسم و دموکراسی کار آسانی نیست و رسالت آن به عهده همه اندیشمندان و همه ملتهاست».
رحیمی اما در بخش دیگری از نوشته خود، موضوعی را پیش کشید که اینک روحانیون بلندپایه در ایران میگویند.
او نوشت: «در اینکه ... نباید قمارخانه وجود داشته باشد تردیدی نیست، ولی ... قمار واقعی در بانکها و مؤسسات اقتصادی و بورسها صورت میگیرد. چه تضمینی هست که جمهوری اسلامی این قمارهای واقعی را ازمیان خواهد برد و راه را بر سوسیالیسمی انسانی خواهد گشود».
رحیمی به آیتالله خمینی پیشنهاد کرد که راه گاندی را در پیش بگیرد و در پایان نوشت که روزی «مردم ستم کشیده و اهانت دیده ایران پیوند مبارک سوسیالیسم و دموکراسی را در پرتو اخلاق و معنویت جشن خواهند گرفت زیرا بودنی خواهد بود و شدنی خواهد شد».
او تأکید کرد که صرف نظر کردن از جمهوری اسلامی و برگزاری یک رفراندوم «برگزاری این جشن را بسیار به جلو خواهد آورد و ریختن بسیاری اشکها و تلف شدن بسیاری نیروها را مانع خواهد شد».
آیتالله خمینی و نزدیکانش به این نامه واکنشی نشان ندادند و چند روز بعد نقدهای عبدالرضا حجازی، مهدی ممکن و مصطفی حسینی طباطبایی به آن منتشر شد. عبدالرضا حجازی اما از دیدگاه نیروهای انقلابی فردی متصل به ساواک بود و به نوشته محسن کدیور نقد او بر نامه مصطفی رحیمی به فرصتطلبی برای پوشاندن گذشتهاش تعبیر شد.
حسین نوری همدانی نیز همان سال بخشی از کتاب «جمهوری اسلامی» را به نقد نامه رحیمی اختصاص داد و نقد مرتضی مطهری به این نامه نیز ۲۸ سال بعد یعنی در سال ۸۵ توسط گردآورندگان آثار او منتشرشد.
پس از انقلاب مصطفی رحیمی کتاب «اصول حکومت جمهوری» را منتشر کرد. او سال ۶۰ در منزل علینقی منزوی بازداشت و ۱۰۰ روز بعد آزاد شد. براساس نامه او دلیل بازداشتش تنها حضور در خانه منزوی بوده و به او گفته شده که «از چون و چند مقالههای شما اطلاع داریم، ولی آن مسئله مطرح نیست».
علینقی منزوی نیز به اتهام نوشتن کتاب «۲۳ سال» به همراه علی دشتی بازداشت شده بود. کتابی که از دیدگاه انقلابیون «توهین» به پیامبر اسلام محسوب میشد.
رحیمی در سالهای پس از انقلاب به ترجمه و نویسندگی مشغول بود و در انزوا زندگی میکرد. حتی پس از دوم خرداد ۷۶ که برخی از چهرههای سیاسی و نویسندگان فضایی یافتند، او در رسانهها و فضای عمومی چندان مطرح نشد و سال ۸۱ در انزوا درگذشت.