لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ تهران ۰۳:۱۴

ناصر تقوایی: نمی‌توانیم خودمان را از ماجراهای سیاسی کنار بکشیم


ناصر تقوایی در پشت صحنه فیلم «چای تلخ» که ساخت آن در سال ۱۳۸۲ نیمه‌کاره ماند
ناصر تقوایی در پشت صحنه فیلم «چای تلخ» که ساخت آن در سال ۱۳۸۲ نیمه‌کاره ماند

ناصر تقوایی یکی از مهم‌ترین چهره‌های درخشان سینمای ایران است که درباره رویدادهای اخیر سیاسی و اجتماعی ایران، ازجمله سرنگونی پرواز ۷۵۲ توسط سپاه، ضمن تأیید واکنش‌های اعتراضی می‌گوید هنرمندان تافته جدابافته از جامعه نیستند، اما مشکل این است که همه مثل هم فکر نمی‌کنند.

با این حال او معتقد است هنرمندان نمی‌توانند خودشان را از ماجراهای سیاسی کنار بکشند.

او همچنین در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید زمانی دوباره فیلم خواهد سخت که وقتی پنجره را باز می‌کند، ببیند دوره فیلمسازی شروع شده است.

گفت‌وگوی کیانوش فرید با ناصر تقوایی، دی ۱۳۹۸
please wait

No media source currently available

0:00 0:14:32 0:00
لینک مستقیم

ناصر تقوایی آخرین فیلمش را سال ۱۳۸۰ ساخت و از آن پس تقریباً خانه‌نشین شده است. او قبل از سینما در ایام نوجوانی عاشق ادبیات شد. داستان کوتاه نوشت و به قول خودش فریفته شیوه‌های نوِ داستان‌نویسی شد که بعد‌ها در نوشتن فیلم‌نامه‌های درخشان فیلم‌هایش به کارش آمد.

در فیلم «خشت و آینه» دستیار ابراهیم گلستان شد و در سال ۴۷ اولین فیلم بلندش را با نام «آرامش در حضور دیگران» ساخت و نام خودش را به عنوان یکی از بنیانگذاران موج نوِ سینمای ایران تثبیت کرد.

در سال‌های بعد سریال «دایی جان ناپلئون» و فیلم‌های درخشان «صادق کرده»، «ناخدا خورشید» و «ای ایران» را خلق کرد، سال ۱۳۸۰ فیلم «کاغذ بی‌خط» را ساخت و ساخت آخرین فیلمش «چای تلخ» در سال ۱۳۸۲ نیمه‌کاره ماند.

داستان فیلم «کاغذ بی‌خط» از یک صبح پاییزی شروع می‌شود. جهانگیر و رؤیا و دو فرزندشان خانواده‌ای چهارنفره‌اند که زندگی‌ای معمولی را سپری می‌کنند، اما در این بین، رؤیا دائم در حال خیالبافی و داستان‌سرایی است و سرآخر یک فیلم‌نامه می‌نویسد.

این بخشی از یکی از دیالوگ‌های میان رؤیا و جهانگیر است:

رؤیا: من همه‌جای زندگیم با تو پر شده جهان اما وقتی می‌خوام بنویسمت می‌بینم ذهن من از تو خالیه. جهان، دوره دانشجوییت آدم‌فروشی کردی؟ اون وقت‌ها که بی‌پول بودی با اسلحه تو بانکی چیزی رفتی؟ اختلاسی چیزی کردی تو اداره؟ تو قبل از این که من زنت بشم، جاسوس موساد بودی؟

جهان: می‌خواهی منو لو بدی؟

رؤیا: نه، می‌خوام بدونم تو توی زندگیت مگه چی کار کردی که می‌ترسی دیگران بفهمن؟

جهان: از قتل این روزنامه‌نویس‌ها، نویسنده‌ها و شاعرها، این قتل‌ها که بهش می‌گن زنجیره‌ای، تو تا حالا چیزی به گوشت خورده؟ همه‌شون رو من کشتم. حیف که تو تازه‌کاری!

رؤیا: برو کنار.

جهان: کجا می‌خوای بری؟

رؤیا: نترس، دارم می‌رم آب بخورم. وحشت گلوی آدم رو خشک می‌کنه.

ابتدا از آقای تقوایی خواستم درباره وقایع اخیر بگوید.

ناصر تقوایی: خب، طبیعی است، چه همسایه من باشد، چه قوموخویش من باشد، چه گسترده تر از آن، یک ملتی باشد. آدم همدردی می‌کند با کسانی که بیهوده کشته می‌شوند و بیهوده جانشان را از دست می‌دهند. دیگران اگر جنگی با همدیگر دارند یا بر سر حکومت کردن [جنگ] دارند، این راه‌های سیاسی به خصوصی دارد. تشکیل احزاب. حزب درست کنند برای خودشان، حزبی که برنده می‌شود حکومت کند. این‌ها تجربه‌های بینالمللی است که یکصد و خردهای سال است ادامه دارد.

ما وقتی چنین چیزهایی را هم تشکیل دادیم، خیلی آبکی بوده. احزاب باید قدرت داشته باشند، چون مردم پشتیبانیشان می‌کنند. مردم هستند که این‌ها را انتخاب می‌کنند. هر نمایندهای، هر وکیلی که در مجلس‌ها و... هستند، مجلس‌های سیاسی را می‌گویم، مجلس شورای ملی و این‌ها را دارم می‌گویم، چرا باید بترسد از این که اعتراض کند و حرف واقعیاش را نزند؟ حرف واقعی او حرفی است که مردم می‌خواهند.

ما نمی‌گذاریم مردم شجاع به خیابان بیایند و شعار بدهند و بعد باید وکیل‌هایشان در مجلس بترسند حرف بزنند. خب این که نمی‌شود! واقعاً متاسفم که این اتفاقات می‌افتد و ما جان جوانان‌مان یا مردم‌مان را از دست می‌دهیم. خب این به یک اصلاحاتی در سیستم‌های امنیتی ما احتیاج دارد. والله این در طول عمر ما این قدر به نوعی تکرار شده که آدم اصلاً نمی‌داند حتی باید نسبت به آن حکومتها چه بگوید.

آقای تقوایی، به نظر شما جایگاه هنرمندان در جنبش‌های مردمی‌ کجاست؟

والله هنرمندها اولاً یک تافته جدابافته نیستند، ثانیاً همه‌شان مثل هم فکر نمی‌کنند. این روشنگری که در ذهن بعضی از هنرمندها هست و مردم آن‌ها را باور دارند، گاهی اصلاً به هم شبیه نیست. کل وجود ندارد، صنف وجود ندارد، هر کسی عقیده خودش را دارد. این‌ها همه برای این نوع عکس‌العمل‌ها مشکل به وجود می‌آورد. وقتی باید بچه‌ها را تک تک راضی کرد که یک تجمع تشکیل بدهند، تک تک جمع کردنشان و معترض بودنشان هم می‌توانم بگویم در جو فعلی ایران واقعا مشکل است. می‌شوند یک گاو پیشانی سفید، مشخص.

یک جامعه را باید روشن کرد. بودن‌شان بهتر از نبودن‌شان است. لااقل زبان معترضی دارند که گاهی می‌شود زبان یک ملت. والله همان جایگاهی را دارند که الان هست. یک توقعاتی از ایشان می‌رود که واقعاً اجرایش از دست‌شان بر نمی‌آید.

به طور کلی می‌خواهم یک چیزی را بگویم. همیشه در جامعه ما، شاید از اواسط قاجار تا به امروز، یک شکافی بین حکومت، و روشنفکرها و نویسنده‌ها و هنرمندها بوده. به ندرت این‌ها یک جاهایی با هم قاطی شدهاند. حالا یا به دلیل شغلشان بوده یا ضرورتی داشته یا.... این طبیعت ماست. دولت می‌خواهد مسئول همه چیز قرار بگیرد، حتی مثلاً ادبیات، حتی شعر، حتی سینما. همه این‌ها را می‌خواهد کنترل کند. خب مگر خود بچه‌های سینما عاجزند از این کارها؟ این شکاف‌ها این جاها به وجود می‌آید. کارمند فلان اداره‌ای که تا حالا در جریان تولید یک فیلم نبوده حالا چه طور می‌خواهد بگوید این جایش را بردارید، این جایش را بگذارید، این جایش را کج کنید، آن جایش را راست کنید؟ این کار خود بچه‌های سینماست.

آقای تقوایی حتما شنیدهاید که آقای کیمیایی گفته یک بغضی دارد و به خاطر همدلی با مردم و این اتفاقات اخیر نمی‌خواهد امسال در جشنواره فیلم فجر شرکت کند. شما این همراهی آقای کیمیایی را چه طور به آن نگاه می‌کنید و آن را ارزیابی می‌کنید؟

می‌توانم بگویم کار مثبتی انجام داده. بالاخره هر هنرمندی یک عقایدی برای خودش دارد که ممکن است مستقیماً در فیلمش نباشد ولی در زندگی اجتماعیش هست. وقتی او از چیزی ناراحت است، بقیه هنرمندها در رشته‌های دیگر، آدم‌های عاقل، کلی از خود ملت، لابد احساس نارضایی می‌کنند. همین جاست که هنرمندان ناچار می‌شوند که همزمان با مردم راه بیایند. زبان قوی‌تری می‌شود زبان مردم.

استدلال‌های سیاسی تربیتی است که این هنرمندهای ما باید داشته باشند. نمی‌شود خودمان را از ماجراهای سیاسی مملکت کنار بکشیم و بگوییم به ما مربوط نیست. این جا مملکت ماست. این‌هایی که تویش زندگی می‌کنند ملت ما هستند. همین‌هاییاند که می‌روند فیلم‌های ما را می‌بینند، تئاترهای ما را می‌بینند، یا هر چیز دیگری را.

آقای تقوایی، اگر اجازه بدهید از این ماجرای روزها بگذریم و سؤالی را بپرسم درباره خود شما. چرا واقعاً این همه سال فیلم نساختید؟ ممنوع از کار بودید؟

نه، واقعیت قضیه را بخواهید، مسئله این نیست که به من اجازه کار ندادند. شرایط جوری بوده که من دیگر ترجیح دادم دنبالش نروم. بدتر از آن چیزی است که شما می‌گویید. این فرق می‌کند با این که بروی و آن جا مخالف‌هایی داشته باشی که بخواهند جلویت را بگیرند. من ناامید نیستم. من آن وقت کار خودم را می‌کردم، الان هم کار خودم را می‌کنم، همه چیز را با تصمیم خودم انجام می‌دهم. کسی به من حکم نمی‌کند که فیلم بساز یا نساز.

پنجره را باز می‌کنم و یک نفس می‌کشم ببینم دوره فیلمسازی شده یا نشده. بکنم یا نکنم [خنده]. واقعاً! اصلاً شما در فضا بویش را می‌شنوید که آقا بگذار کنار، یا مثلاً از پنجره بپر بیرون و کارت را انجام بده. نوسان‌های زیادی [بوده] در این چند دهه [از سوی] کسانی که سینمای ایران را کنترل می‌کنند، مثلاً وزارت ارشاد یا هر چیز دیگری. یک موضوعاتی مجاز است.

چون شما چند مرحله داری تا فیلم بسازی. اول خودت بنویسیاش. بعد برود در سازمان‌های دولتی که اجازه بدهند و این بشود یا نشود. این جاست که پای سانسور به شدت وارد می‌شود. یعنی با این که شما یک فیلمی ‌را بسازی مخالف نیستند ولی این تکه و این تکه و این تکه و این تکه و این تکه را باید [از فیلم] دربیاوری. خب دیگر چه از آن فیلم باقی می‌ماند؟ مگر می‌شود شما فیلمی بسازی و وارد مسائل اجتماعی جامعه خودت نشوی؟ پس برای که داری فیلم می‌سازی؟ برای خودم که نمی‌سازم.

ببینید من الان برای فیلمسازی هیچ مشکلی ندارم، توجه می‌کنید؟ ولی جو یک جوری است که ... نمی‌دانم، ترجیح می‌دهم در خانهام بنشینم و کتابی بخوانم، چیز دیگری بخوانم، پایم را دراز کنم، ولی طرف فیلمسازی نروم [خنده].

من یک وقتی در توکیو بودم، ژاپن، و در فستیوالی فیلم‌های ایرانی بود که در دو سه سینما روزی چندبار پخش می‌شد. شما نمی‌دانید چه صف‌هایی مقابل سینماها بود. در حالی که سینماها سه تا بودند، یکی نبودند. اصلاً من واقعا آن جا لذت می‌بردم می دیدم که کسانی که زبان فارسی نمی‌دانند چون فیلم به زبان فارسی بود، یک چنین ازدحامی دارند که سینمای ما را ببینند. این چه سینمایی است که در دو دهه سروصدا کرده و ما آسیایی هستیم ولی نمی‌شناسیمش؟

خب یکی از علل این‌ها تفاوت کلی زبان و اندیشه بود. انسان اندیشه اش را با زبانش بیان می‌کند. خب آن ژاپنی فارسی بلد نیست و من ژاپنی بلد نیستم. واقعا گاهی با اشاره با هم حرف می‌زدیم. ولی آن چیزی که من یادم می‌آید، استقبالی است که در ژاپن از فیلم‌های ایرانی شد.

آن دوره فیلم‌های کوتاه را من خودم برده بودم، یعنی به نوعی در انتخاب‌شان دست داشتم. فیلم‌های بلند جای خودش را داشت. ولی من یادم نمی‌رود این مردم از شب می‌آمدند درِ سینما می‌خوابیدند که فردا پیش از ظهر بروند فیلم را ببینند. خب ژاپن خودش سینمای خوب و معتبری داشته همیشه.

چون همیشه اندیشه سانسور وجود دارد، این کنترل همیشه وجود داشته. گاهی به قدرت‌نمایی با فیلمساز یا تهیه‌کننده منجر شده. به همین دلیل هم آن سینمای خوب روبه رشد ما که جهانگیر شده بود، هی به مرور سقوط کردیم. چون ممنوعیت قانونی ندارند، وقتی [فیلمسازان] فیلم‌شان را ساختند ممکن است به مشکل بخورند، چون در سلیقه ممیزهای سینمایی ارشاد نیست. این است که این‌ها سینمای ایران را از رشد انداخت.

سینمای ایران، سینمای پرنفس تازه واردی در عالم بود. ولی من مدت‌هاست که یک چیزی، اسمی، [حاکی] از رشد بهتر سینمای ایران یا پیداشدن فیلمسازهای بهتر به‌ندرت می‌شنوم. در حالی که یک زمینه بین‌المللی برای سینمای ایران فراهم شده بود که همه جای دنیا طرفدار داشت.

من یادم می‌آید به نسل خودمان، پرویز کیمیاوی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، وقتی فیلم می‌ساختیم، ممیزی با کمال احترام مواجه می‌شد با ما، حتی اگر با یک جای فیلم مخالف بود. ما هم می‌دانستیم چرا این کارمند بیچاره در ارشاد این کارها را می‌کند. برای این که خودش تحت فشار بود. [او را] به عنوان ممیز این جا گذاشته بودند، او که با سلیقه خودش [سانسور] نمی‌کرد.

نه، قبل از انقلاب مثلا این جوری نبود، آزادی‌های ما بیشتر بود. اگر کسی به خاندان سلطنت مثلاً تف می‌انداخت، خب پدرش را هم در می‌آوردند. آن جا هم بود این، ولی به نوع دیگری. وقتی به جمهوری اسلامی ‌رسید، [کنترل] مضمونی شد، یعنی بیا و آن چیزی را بکن که ما می‌گوییم. خب این‌ها تفاوت دو نوع حکومت متفاوت بود با همدیگر. دو حکومتی که دو جور فکر می‌کردند.

در جمهوری اسلامی، اوایل کار، بچه‌ها خیلی فیلم‌های نیمهکاره دست‌شان بود و خیلی صدمه خوردند. یادم می‌آید یک عدهای این قوطی‌ها و جعبه‌های فیلم‌شان را می‌بردند خارج شهر و می‌انداختند دور، در چاه یا زیر خاک می‌ریختند که فردا کسی نیاید یقه‌شان را بگیرد. چون می‌رفتند استودیو‌ها را می‌گشتند و هر چه جعبه فیلم بود، مال هر که و هر جای دنیا، بر می‌داشتند و می‌بردند.

خود من بودم چند بار در این استودیوها، که یک ارتش می‌آوردند که این قوطی‌ها و جعبه‌ها را می‌برد. خیلی از این‌ها که فیلم‌های قدیمی بود، چون از دفاتر پخش‌کننده‌ها بود. مگر هر فیلمباز چندتا از این جعبه‌ها در خانه خودش دارد؟ نمی‌دانم...

نوساناتی که سینمای ما گذرانده، متأسفانه هیچ وقت یک تجمع بین فیلمسازهای ما صورت نگرفته که یک جوری این اعتراض‌ها را عمومی کنند و ملت آگاه بشوند و دولت هم اگر می‌خواهد نفوذی داشته باشد، نه فقط [بایستی] جلو فیلم‌ها را نگیرد، بلکه همراهی کند. مگر نمی‌خواهد یک سینمای بهتر داشته باشد؟ اگر می‌خواهد سینمای شعاری داشته باشد، خودش راه بیندازد دیگر.

XS
SM
MD
LG