احضار نیلوفر حامدی و الهه محمدی، خبرنگاران روزنامه شرق و هممیهن که از آنها به عنوان راویان «سرنوشتِ» مهسا ژینا امینی و «رنجِ» خانوادهٔ او یاد میشود، برای گذراندن دورهٔ پنجسالهٔ حبس در زندان اوین، موجی از واکنشها را در فضای مجازی فارسیزبان برانگیخته است.
مهسا امینی، دختر جوانِ اهل سقز که شهریور ۱۴۰۱ خورشیدی با خانوادهاش برای دیدار اقوام خود به تهران سفر کرده بود، بر سر ماجرای حجاب اجباری در خیابان بازداشت شد و مدتی بعد در بازداشت گشت ارشاد جان باخت.
مرگ او سراسرِ ایران را صحنهٔ اعتراضات گسترده و بیسابقهای کرد که به نام «زن، زندگی، آزادی» مشهور شد.
به فاصلهٔ کوتاهی پس از جانباختن مهسا، نیلوفر حامدی بهدلیل تهیهٔ گزارشی دربارهٔ مرگ او، و الهه محمدی بهدلیل تهیهٔ گزارش «یک وطن اندوه» از سقز به عنوان محل زندگی مهسا و خاکسپاری او، بازداشت و با اتهامات سنگین امنیتی روبهرو شدند.
این دو که درپی بیش از یک سال بازداشت موقت، به حبسهای طولانیمدت محکوم شده بودند، دیماه سال بعد، هر کدام با وثیقهای ۱۰ میلیارد تومانی بهطور موقت آزاد شدند و از آنجا که به گفتهٔ وکلایشان مشمول «بخشنامهٔ عفو اعلامی ۱۴۰۱» شده بودند، انتظار نمیرفت که برای گذراندن حبس فراخوانده شوند.
این انتظار به ویژه پس از روی کار آمدن مسعود پزشکیان بهعنوان نهمین رئیسجمهور اسلامی ایران، و وعدههای انتخاباتی او افزایش یافته بود.
این در حالی است که اصغر جهانگیر، سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری روز اول آبان، در واکنش به اظهارات وکلای این دو خبرنگار، گفت این دو خبرنگار از «تمامی اتهاماتی که مربوط به اعتراضات سال ۱۴۰۱ بوده، تبرئه شده و مورد عفو قرار گرفته اند و حکم ۵ سال حبس آنان مربوط به قبل از سال ۱۴۰۱ و امنیتی بوده است».
پس از احضار این دو روزنامهنگار به زندان توسط قوهٔ قضائیه، انتقادها از دولت پزشکیان هم افزایش یافته و در طوفان توییتری آخرین روز مهرماه ۱۴۰۳، این انتقادها به ویژه با هشتگ «الهه نیلوفر آزادی» مطرح شده است.
درخواست آزادی دو روزنامهنگاری که «نگذاشتند بر جنایت خاک بپاشند»
فضای مجازی فارسیزبان مملو از عکسهای نیلوفر حامدی و الهه محمدی، همسران و اعضای خانوادهٔ آنها، عکسهای مهسا ژینا امینی و مزار او، و تصویر معروفی از امجد امینی، پدر مهسا در بیمارستان است که پس از شنیدن خبر مرگ دخترش، مادر او را در آغوش کشیده و گریه میکنند.
انتشار گستردهٔ ویدئوها و تصاویر آزادی این دو روزنامهنگار پس از بازداشت موقت یکساله آنها، در شبکههای فارسیزبان، با این مطالبه همراه شده که انتظار میرفت این آزادی، «دائمی» باشد.
بسیاری از کاربران فضای مجازی نوشتهاند از آن رو که نیلوفر و الهه در سمت «حقیقت» ایستادند، دفاع از آنها، دفاع از اعتراضات «زن زندگی آزادی» است و درخواست «رهایی» آنها، حمایت از اقدام آنها در «رهایی حقیقت» است.
اشارهٔ کاربران به درخواست آزادی این دو روزنامهنگار از غلامحسین محسنی اژهای، رئیس قوهٔ قضائیه، از سوی دستکم «۳۱ هزار چهرهٔ فرهنگی روزنامهنگار و فعال اجتماعی» است؛ درخواستی که برخی کاربران نوشتهاند باید شامل «بازگشت آنها به تحریریههایشان» نیز شود.
حمایت کتایون ریاحی و ترانه علیدوستی، دو بازیگری که هزینهٔ بسیاری برای مخالفت علنی با حجاب اجباری و حمایت از معترضان پرداختند، از کارزار «توقف اجرای حکم پنج سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی»، موجی در فضای مجازی ایجاد کرده و باعث تقدیر از آنها و حمایتهای زنان هنرمند از اعتراضات سال ۱۴۰۱ شده است.
کاربرانی از اینکه در ایران، «گفتن حقیقت» عملی «مجرمانه» تلقی میشود، انتقاد کرده و جملهٔ معروف «روزنامهنگاری جرم نیست»، بارها و بارها به فارسی و زبانهای دیگری چون انگلیسی و آلمانی بازنشر شده است.
«چشم و گوش شهروندان در بیمارستان کسری و گورستان آیچی»، زنانی که نگذاشتند زنی در تنهایی و گمنامی «بسوزد»، «صدای دختران ایران»، «نمادِ سرنوشتِ رسانه»، «انعکاس زخمها بر بدنِ نحیفِ روزنامهنگاری» در ایران، «صدای آزادی» و «نمادِ حقگویی»، تنها بخشی از واژهها و جملات توصیفی هستند که در فضای مجازی برای این دو روزنامهنگار به کار برده شده است.
بسیاری از کاربرانی که در انتقاد از احضار این دو روزنامهنگار نوشتهاند، خود، روزنامهنگار هستند که در برخی موارد، مجبور به کنار گذاشتن کار خود و کسب معیشت از راههای دیگر شدهاند.
انتقادهای روزنامهنگاران به هواداران مسعود پزشکیان و خود رئیسجمهور، که این جملهٔ آنها مبنی بر اینکه «فرق میکند چه کسی رئیسجمهور باشد»، پیشتر بارها در فضای سیاسی و مجازی ایران خبرساز شده بود، به شدت افزایش یافته است.
الهه خسروی، روزنامهنگار، در توئیتی نوشته است: «آقای پزشکیان بهانه تفکیک قوا را کنار بگذار. شما هم باید پاسخگو باشی که چرا این بچهها باید به زندان بروند. باید پاسخگو باشی که چرا لایحه حجاب و عفاف تصویب شد. اصلا باید پاسخگو باشی که چرا رئیسجمهور شدی وقتی از حق مظلوم دفاع نمیکنی».
پیش از این بارها چهرههای نزدیک به جریان اصلاحطلبی، از جمله محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران در دولت حسن روحانی، در پاسخ به خبرنگاران خارجی دربارهٔ نقض حقوق بشر در ایران، از «تفکیک و استقلال قوا» در کشور سخن گفته بودند که همان زمان هم با انتقادهای بسیاری روبرو شده بود.
فاطمه رجبی، روزنامهنگار نوشته: «اتفاقاً در بحث الهه و نیلوفر نقش دولت خیلی مهمه، به هر حال ضابط پرونده بچهها وزارت اطلاعاته و مطالبهگری از دولت و شخص پزشکیان غیر مرتبط نیست.»
روزنامهنگاران متعددی نوشتهاند که دفاع از این دو روزنامهنگار، اقدامی صنفی در دفاع از «آزادی بیان» و «روایتِ حقیقت»، در کشوری است که به نوشتهٔ سعید ارکانزاده، روزنامهنگار، «اینکه فلان نهاد یا وزارتخانه شکایتش را از رسانهها پس میگیرد یا روز خبرنگار را با عبارات اغراقشده گرامی میدارد، ظاهر و ویترین ماجراست. باطن طرز فکر و عمق نگاهشان به رسانه و روزنامهنگاری را میتوان از به حبس کشیدن نیلوفر حامدی و الهه محمدی دریافت.»
پس از ریاستجمهوری پزشکیان، و آزادی شماری از فعالان رسانهای و مجازی که با شکایتهای برخی مقامهای دولتی و حکومتی، زندانی شده بودند، محمدرضا عارف، معاون اول رئیسجمهور، طی بخشنامهای خطاب به تمامی دستگاههای اجرایی، اعلام کرد هیچ مسئول و نهاد دولتی بدون «تأیید و بررسی» کارگروه اطلاعرسانی دولت، حق شکایت از هیچ خبرنگار و رسانهای را ندارد.
رسانههای هوادار دولت نوشتهاند این بخشنامه که اعلام شد با هدف «کاهش تنشها میان دولت، رسانهها و جلوگیری از شکایات بیمورد» صادر شده است، «در صورت اجرای صحیح، در نوع خود اقدام و ابتکار ارزشمندی در قانونیکردن حمایت از رسانهها، فعالین رسانهای، شفافیت و گردش آزاد به شمار برود».
با این حال برخی روزنامهنگاران، این اقدامات را «نمایشی» دانسته و نوشتهاند «نگاهِ واقعی» جمهوری اسلامی به روزنامهنگاری و روزنامهنگاران، را باید در برخورد با نیلوفر حامدی و الهه محمدی و دیگر روزنامهنگاران در طول دهههای استقرار این حکومت مشاهده کرد.
نازنین متیننیا، روزنامهنگار نیز در اهمیت مطالبهگری حتی در حد هشتگزدن و نوشتن در فضای مجازی، به این موضوع اشاره کرده که «وضعیت ما وضعیت اون اسیریه که فقط ناخنهاش رو داره برای اینکه نشون بده توی چاردیواری اسیر بوده. هشتگ زدن ما ناخن کشیدنه؛ تنها نشونه بودن، آزادی رو خواستن. روی این دیوار ناخن بکشین، بذارین بدونن که هستیم.»