لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۱:۵۴

بازخوانی شريعتی؛ از پاسخ های ايدئولوژيک تا پرسش های فلسفی


علی شریعتی، جامعه شناس ایرانی که نزدیک به سه دهه پیش درگذشت.
علی شریعتی، جامعه شناس ایرانی که نزدیک به سه دهه پیش درگذشت.

بيش از سه دهه پس از درگذشت علی شريعتی، انديشه پرداز دينی، که به باور بسياری از هواداران و منتقدانش نظراتش يکی از ارکان شکل گيری انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در ايران بود، می گذرد و انديشه ها و آرمان های او در بين نسل جوان همچنان طرفدارانی دارد.


شماری از دانشجويان و جوانان در سالهای اخير به ويژه در تجمعات تحول طلبان با در دست داشتن تصاوير علی شريعتی بر اين تاثيرگيری صحه گذاشته اند، اما در مقابل هستد منتقدانی که اين نظريه پرداز دينی را به بنيادگرايی متهم می کنند و عقيده دارند که انديشه های او ترويج دهنده تندروهای سال های آغازین انقلاب بوده است.


علی شريعتی نظريه پرداز در زمينه بازنگری به اسلام و تشيع در دوران پيش از انفلاب بهمن ۱۳۵۷ ، چنانکه از همايش های متعددی که برای بررسی و نقد از انديشه های او می شود، همچنان در فضای سياسی ايران نيز به گفته صاحبنظران تاثير گذار است.


از جمله اظهار نظرهايی که در پی انقلاب بهمن ۵۷ درباره علی شريعتی مطرح شده يکی هم از آن مهدی بازرگان از نسل قبلی نوگرايان دينی و نخست وزير دولت موقت پس از انقلاب است.



  • «خود شريعتی معتقد به انقلاب يکدست نبود و انقلاب زودرس را فاجعه می دانست و معتقد بود ۳۰ سال بايد روی ايران کار بشود در نتيجه عقيده داشت که اسلام بايد انقلابی شود نه انقلاب اسلامی.»
تقی رحمانی

مهدی بازرگان، در مقاله ای با عنوان «نقش شريعتی در انقلاب ايران»، نظريه های علی شريعتی را درافکار و روحيات نسل جوان، يکی از سه رکن اصلی بنيانگذاری انقلاب ايران بر شمرد ه است. اما اين تاثيرگذاری تا چه حد در شکل گيری حرکت های بنيانی انقلاب نقش داشته است؟


روشنفکر تاثیر گذار


تقی رحمانی، يکی از علاقه مندان به دکتر شريعتی که در دهه شصت به اتهام هواداری از او به زندان افتاد، در گفت و گو با راديو فردا به اين پرسش اينگونه پاسخ می گويد: « شريعتی يکی از تاثيرگذارترين متفکران صد ساله اخير ايران است به اين علت که توانست نيروهای زيادی را به آگاهی و خود آگاهی فرا بخواند. خود شريعتی معتقد به انقلاب يکدست نبود و انقلاب زودرس را فاجعه می دانست و معتقد بود ۳۰ سال بايد روی ايران کار بشود در نتيجه عقيده داشت که اسلام بايد انقلابی شود نه انقلاب اسلامی و وقتی انقلاب شد، به طبع شريعتی معلم انقلابی شد. شريعتی «معلم انقلاب» بود اما «معلم انقلاب اسلامی» آقای مطهری بود».


به گفته صاحبنظران، آنچه که علی شريعتی را در مقايسه با ديگر متفکران زمان خود متمايز کرده نوع نگاه او به اسلام و مذهب شيعه است به ويژه که به گفته اين صاحبنظران، علی شريعتی به روحانيت به عنوان متولی دين اعتقادی نداشت و اساس استدلال او قرائت روحانيت از دين اسلام با شالوده ای اسلام مغايرت دارد.


اظهارات او در اين باره باعث شد که بسياری از روحانيان قبل و بعد از انقلاب به نوشته های او به خاطر مطرح کردن تز اسلام منهای روحانيت به شدت ايراد بگيرند.


به جز آيت الله مرتضی مطهری، روحانی متشخص منتقد انديشه های علی شريعتی، اين جمله آيت الله خمينی بنيانگذار جمهوری اسلامی که گفته بود:« اگر روحانيت نبود، اسلام هم نبود» نيز به عقيده ی عده ای به حساب خرده گيری وی از علی شريعتی گذاشته شد و سرآغاز مخالفت های جمهوری اسلامی با اين نظريه پرداز انقلابی شد.


محرومیت طرفداران شریعتی


عبدالعلی بازرگان، فرزند مهدی بازرگان و يکی از فعالان سياسی آشنا با علی شريعتی، قبلاً دراين باره گفته است: «همان سال ۵۸ بود که به دفتر دکتر شريعتی در پشت حسينيه ارشاد حمله کردند و محمد تقی شريعتی، پدر بزرگوار دکتر را هم مورد ضرب و شتم قرار دادند و غارت کردند و زدند و شکستند و بردند و آتش زدند، بعد هم يکی دوسال بعد از آن، شاگردان دکتر شريعتی دستگير شدند؛ کسانی مثل آقای رحمانی محکوم شده و ده سال در زندان بودند.».


وی می افزاید:« گروههايی هم در تداوم خط و حرکت شريعتی بوجود آمدند، مشمول ضرب و شتم و محروميت و طرد از انقلاب واقع شدند و تا ساليان بعد اصلا اسمی از دکتر شريعتی برده نمی شد و به تدريج نام او بارديگر وارد دانشگاه شد و هنوز هم که هنوز است و نزديک به سی سال از انقلاب می گذرد دوستان و طرفداران شريعتی به شدت در محروميت هستند و بسياری از آنها در زندان هستند و چه بسا اگر خود دکتر شريعتی هم بود اصلا الان اعدام شده بود.»


شريعتی و دمکراسی


  • «از کتاب امت و امامت شریعتی به هيچ وجه يک تئوری دموکراتيک را نمی توان استحراج کرد. زيرا در اين کتاب شريعتی به صراحت می گويد امام انتخابی نيست؛ امام وجود دارد و مسئله تشخيص هست. اين ديدگاه خيلی شبيه نظريات آقای مصباح يزدی است که می گويد امت بايد امام را تشخيص بدهد نه اينکه انتخاب کند.»
بیژن حکمت

از سویی دیگر برخی از منتقدان علی شريعتی هم، که بر جدايی دين از حکومت تاکيد دارند،می گويند: اشاره های وی به شيعه به عنوان يک حزب تمام و تاييد امامت به عنوان شيوه درست گرداندن جامعه انقلابی زمينه ساز تمايلاتی شد که پی ريزی نظام کنونی و ولايت فقيه را آسان کرد.


بيژن حکمت از آندسته از فعالان و تحليلگران سياسی است که معتقد به جدايی دين از حکومت هستند وديدگاههای او در اين باره در نشريه توقيف شده کيان بازتاب يافته است.


بيژن حکمت می گويد هنوز مانند سال ۱۳۵۷ بر اين باور است که از نظريات سياسی علی شريعتی با دموکراسی مطابقت ندارد.


او می گويد:«من زياد تحولاتی را که در ديدگاه طرفداران شريعتی پيش آمده در اين مدت دنبال نکرده ام. منتها اگر به خود انديشه شريعتی برگرديم، من به همان نقدی که در بحبوحه انقلاب نوشتم هنوز معتقدم. من البته نمی توانم ادعا کنم که بر تمام انديشه های فلسفی شريعتی احاطه دارم».


بیژن حمکت اضافه می کند:« ولی حداقل در زمينه سياسی مطلب اساسی در نوشته های شريعتی همان کتاب «امت و امامت» است. از اين کتاب به هيچ وجه يک تئوری دموکراتيک را نمی توان استحراج کرد. زيرا در اين کتاب شريعتی به صراحت می گويد امام انتخابی نيست؛ امام وجود دارد و مسئله تشخيص هست».


وی می افزايد:« اين ديدگاه خيلی شبيه نظريات آقای مصباح يزدی است که می گويد امت بايد امام را تشخيص بدهد نه اينکه انتخاب کند؛ و اينکه هرکسی هم نمی تواند اين انتخاب را بکند و می رسيم به حق و وظيفه ای که امروز بر عهده مجلس خبرگان گذاشته شده است».


آقای حکمت اضافه می کند:«دوم اينکه شريعتی به صراحت می گويد که رهبری انقلابی که می خواهد جامعه را متحول بکند، به هيچ وجه نمی تواند سازگار با افکار منحط و پوسيده ای باشد که احتمالاً در جامعه وجود دارد و اين به هيچ وجه با دموکراسی خوانايی ندارد. بنابراين برای من مشخص نيست که با مد نظر قرار دادن نظريات کسانی که در باره اين ديدگاههای شريعتی بسيار نوشته اند، چگونه می توان امروز چيزی به نفع تحولات دموکراتيک جامعه مطرح کرد».


به گفته بيژن حکمت «مسئله اساسی امروز ما اين است که چگونه می توان نظام را دموکراتيک کرد، يا (به قول آنهايی که فکر می کنند جنبه هايی از دموکراسی در اين نظام وجود دارد) آن را دموکراتيک تر کرد. من بعيد می دانم از نقطه نظر سياسی و نظام سياسی با ديدگاههای شريعتی پيشرفتی حاصل کنيم.»



در پاسخ به اينگونه انتقادات برخی از هواداران شريعتی قبلاً اين پاسخ را داده اند که ريشه اين برداشتهای سياسی شريعتی را نبايد در ذات اسلام جست بلکه اين برداشتها متاثر از شرايط سياسی جهان در دوره جنگ سرد و جنبشهای انقلابی در کشورها و يا سرزمينهای در حال توسعه ، مانند: چين، کوبا، ويتنام و مناطق فلسطينی، در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ميلادی بوده است که «مارکسيسم جهان سومی» بر آن سايه انداخته بود.


اين دسته از حاميان شريعتی می افزايند: در چنين فضايی شريعتی به عنوان روشنفکری مسلمان وانقلابی می کوشيد با استفاده از مفهوم اسلامی مانند امامت جايگزينی برای مفهوم مارکسيستی دولت موقت انقلابی در حال گذار پيدا کند.


اما اين توضيحات منتقدانی مانند بيژن حکمت را قانع نکرده است.


  • «وقتی انقلاب شد، به طبع شريعتی معلم انقلابی شد. شريعتی «معلم انقلاب» بود اما «معلم انقلاب اسلامی» آقای مطهری بود.»
تقی رحمانی

او در واکنش می گويد:«به نظر من اين توضيح ابداً کافی نيست. در نقد کوتاهی که در همان روزها بر ديدگاههای شريعتی نوشتم، گفتم که شريعتی فکر می کند آنچه می گويد مربوط به دوران گذار و تحول انقلابی جامعه است. ولی به هرحال ديگاههای ارائه شده در کتاب «امت و امامت» حداقل عناصر لازم را برای پيشبرد پيشرفت دموکراتيک دارا نيست».


آقای حکمت می افزايد:« البته هميشه امکان اين هست که از ديدگاههای فلسفی متفاوت نتيجه ای به سود دموکراسی گرفت. مثلاً هم در اگزيستنسياليسم، هم در مارکسيسم و هم در عرفان می توان نکاتی را به سود دموکراسی پيد کرد. ولی اين با اينکه ما يک ديدگاهی را مطرح بکنيم و آن را به شريعتی نسبت بدهيم و با از آن طريق بخواهيم از دموکراسی دفاع بکنيم، من فکر نمی کنم با ديدگاههای شريعتی چنين چيزی امکان پذير باشد.»


همزمان برخی ديگر از صاحبنظران عقيده دارند که علی شريعتی و انديشه های انقلابی اش در زمان فعلی کاربردی ندارند و اين انديشه ها نمی تواند در تحولات سازنده فکری امروز نقشی داشته باشد.


مثلاعبدالکريم سروش انديشه پرداز نوگرای دينی به تلاش علی شريعتی برای ساختن ايدئولوژی از اسلام خرده می گيرند.


در خارج از گرايش های سياسی - مذهبی، عده ای از منتقدان نیز به تاکيد شريعتی بر روی مفاهيمی مانند شهادت، جهاد و انقلاب و فرهنگ بنيادگرايانی که پس از مرگ او در سه دهه اخير، بر اين اساس در ايران، خاورميانه و کشورهای مسلمان نشين شکل گرفته، ايراد می گيرند.


از سوی ديگر فعالان طيف ملی – مذهبی می گويند در شرايط حاضر پرسشهايی که علی شريعتی مطرح کرد، هنوز هم پرسشهای مهمی برای دين باوران است.


بيش از سه دهه پس از درگذشت علی شريعتی، پرسشهايی مانند اينکه «چگونه می توان دين را با تجدد آشتی داد و اسلام را با مدارا؟»، به دغدغه بسياری از اسلامگرايان نوانديش بدل شده است؛ و حسينه ارشاد در تهران، کانون جذب جوانان پرشور و هوادار علی شريعتی در دهه ۵۰، پس از بیش از سه دهه که از درگذشت او می گذرد، هنوز از مکان های عمومی ميزبان سخنرانيهای نوگرايان دينی مانند محمد مجتهد شبستری است که می کوشند برای اينگونه پرسش ها پاسخی پيدا کنند.


XS
SM
MD
LG