خبر درگذشت یعقوب یادعلی، داستاننویس ستایششده ایرانی، در ۵۱ سالگی بر اثر سکته خبری تکاندهنده برای جامعه ادبی ایران بود؛ نویسندهای که واکنشهای خوانندگان آثارش به مرگ او در شبکههای اجتماعی نشان داد بسیاری یا از اقامت او در آمریکا بیخبر بودند یا از دلیل رفتنش از ایران اطلاع نداشتند.
یعقوب یادعلی متولد ۱۳۴۹ در نجفآباد بود و عمرش کفاف نداد تا شمار آثار منتشرشدهاش را از سه رمان و سه مجموعهداستان بیشتر کند، اما از همان ابتدا با برنده شدنِ جوایزی چون جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه منتقدان مطبوعات (که هر دو سالهاست زیر فشار حکومت تعطیل شدهاند) جایگاهی ویژه در داستاننویسی امروز برای خود دستوپا کرد.
نخستین کتاب یادعلی مجموعهداستان «حالتها در حیاط» نام داشت که سال ۱۳۷۷ بهطور محدود منتشر شد، اما توجه جامعه ادبی را به خود جلب کرد تا سه سال بعد با انتشار مجموعۀ دومش به اسم «احتمال پرسه و شوخی» و برگزیده شدنش بهعنوان بهترین مجموعه سال ۱۳۸۰ جایگاهش را تثبیت کرد.
یعقوب یادعلی در دانشکده صداوسیما در رشته کارگردانی تحصیل کرده و در زمان انتشار مجموعهداستان «احتمال پرسه وشوخی» در صداوسیمای مرکز یاسوج مشغول کار بود. بهگفته دوستانش، از همان ابتدا شخصیتی مرکزگریز گذاشت و یاسوج را نیز برای گذراندن دوره وظیفه کاری انتخاب کرده بود تا با فراغت بیشتری بتواند به دلمشغولی اصلیاش یعنی ادبیات بپردازد.
نخستین حاصل این دوره رمان «آداب بیقراری» بود که در سال ۱۳۸۳ منتشر شد. این رمان نه تنها موفق شد جایزه بهترین رمان اولِ جایزه هوشنگ گلشیری را دریافت کند که حتی ۱۰ سال بعد نیز همچنان در ردیف بهترین رمانهای ایرانی یک دهه معرفی شد و ترجمه انگلیسی آن نیز در آمریکا انتشار یافت. با این حال انتشار این رمان نویسندهاش را به دردسری گرفتار کرد که برای جامعه ادبی ایران حیرتانگیز بود و باعث شد زندگی ادبی یعقوب یادعلی نیز دچار وقفهای تلخ شود.
یک سال پس از انتشار «آداب بیقراری»، در زمستان ۱۳۸۴ یعقوب یادعلی بهاتهام آنچه «توهین به قوم» در بخشی از قصه این رمان اعلام شد، در یاسوج بازداشت شد؛ اتفاقی که باور آن نه برای خود او و نه برای جامعه ادبی ایران قابل باور نبود؛ اینکه نویسنده یک داستان بهدلیل رفتار تخیلی و داستانی یکی از شخصیتهای رمانش بازداشت شود.
اما این شروع ماجرایی تلخ برای یعقوب یادعلی بود که هفت سال بهدرازا کشید. بازداشت اولیه او دو ماه به طول انجامید و پس از بازداشت و برگزاری دادگاه محکوم شناخته شد. در آن زمان، مهر ۱۳۸۶، صالح نیکبخت که وکالت یادعلی را بر عهده داشت، اعلام کرد: «قاضی در حکم خود ۹ ماه از یک سال حبس را به مدت دو سال تعلیق کرده مشروط بر این که او چهار مقاله در این دوسال در یکی از نشریات محلی استان کهگیلویه و بویراحمد با هزینهی خود منتشر کند در مورد شخصیتهای فرهنگی، هنری منتشر کند».
همان زمان صالح نیکبخت اضافه کرده بود که «اگر قرار باشد صدور چنین احکام و مجازاتهایی باب شود، باید علیه همه نویسندگان ایران و جهان به این اتهام که قصد نشر اکاذیب و توهین به فلان قوم و ملت را داشته، اعلام جرم کنیم».
در واقع او از اتهام «افترا و توهین»، یعنی بخش مهمی از اتهامش که موجب بازداشت چهل روزه شد، تبرئه شد، اما به اتهام عجیب «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» در داستانش، آن هم با استناد به «قانون مطبوعات» محکوم شناخته شد و باید حداقل ۵۱ روز دیگر هم به زندان میرفت تا مجازاتش کامل شود.
محکومیت یادعلی به جرم «نشر اکاذیب» در داستانش صدای اعتراض شمار گستردهای از نویسندگان را درآورد و گفتند و نوشتند بهکنایه که کار داستاننویس در داستان مگر چیزی جز «نشر اکاذیب» هم میتواند باشد؟
گروهی سرشناس از آنان در همان سال ۱۳۸۶ در بیانیهای نوشتند: «در زمانی که فشارهای ممیزی بر جامعه ادبی ایران روز به روز فزونی میگیرد و نویسندگان و مترجمان در چشمانداز رکود فکری و فرهنگی در کشوری که به ادبیات گرانقدر خود میبالد، چارهای جز صبر و خویشتنداری ندارند، چنین رخدادی جامعهی ادبی ایران را غافلگیر کرده و در بهت فرو برده است».
نویسندگانی چون سیمین بهبهانی، فتحالله بینیاز، عباس پژمان، شاپور جورکش، ابوتراب خسروی، علیاشرف درویشیان، فرشته ساری، محمدعلی سپانلو، بلقیس سلیمانی، حسین سناپور، محمدحسن شهسواری، علیاصغر شیرزادی، فرزانه طاهری، مدیا کاشیگر، جواد مجابی و حسین مرتضائیان آبکنار که از امضاکنندگان این نامه بودند، همچنین نوشتند که «بازداشت و محاکمه یک داستاننویس به اتهام بخشهایی از کتاب چاپشدهاش، خطای فرهنگی و حقوقی بزرگی است که ممکن است پیامدهای ناگواری برای نویسنده و فضای ادبی ایران داشته باشد» و «انتظار داریم به احترام انسان، قانون و به پاس حرمت کلمه و آزادی بیان، پیگرد این نویسنده متوقف شود».
با این حال در دادگاه تجدیدنظر نه تنها این حکم باطل نشد یا تخفیف نیافت بلکه محکومیت یادعلی تشدید و به یک سال زندان تعزیری محکوم شد؛ حکمی که این بار نیز اعتراضات گستردهای در پی داشت و از جمله محمود دولتآبادی، نویسنده سرشناس، با انتشار یادداشتی در مطبوعات از قوه قضاییه خواست این ماجرا را «به یک دمل» تبدیل نکند.
انتهای این روند عجیب قضایی سرانجام در سال ۱۳۹۱ به تبرئه یعقوب یادعلی از همه اتهاماتش ختم شد، اما در این فاصله رویدادهای دیگری رخ داد که برای این نویسنده برگشتپذیر نبود.
افزون بر فشارهای روحی سنگین و توقف در روند آفرینش ادبی برای او که تازه در آغاز راه قرار گرفته بود و علاوه بر توقیف خود رمان در وزارت ارشاد، سازمان صداوسیما نیز یعقوب یادعلی را به استناد بخشهایی از همین رمان اخراج کرد و بدین ترتیب او شغلش را هم که فیلمنامهنویسی و فیلمسازی بود برای تلویزیون بود، از دست داد. صدا و سیما در آن زمان به این هم اکتفا نکرد و نام او را از تیتراژ سریالی نیز که تصادفاً همان ایام در حال پخش از شبکه یک پخش بود، حذف کرد.
بدین ترتیب، داستاننویس «گوشهگیر و کمحرف و محجوب»، در نتیجه یک اشتباه قضایی، چندین سال از عمرش، بهجای تمرکز بر نوشتن آثار جدید، صرف این شد که از این ورطه خلاص شود. پس از آن بود که او با حمایت انجمن جهانی قلم و انجمن قلم آمریکا راهی این کشور شد و دیگر ترجیح داد جز برای انتشار آثار بعدی و دیدار خانوادهاش به ایران نیاید.
یک دهه سکوت ادبی یعقوب یادعلی سرانجام در سال ۱۳۹۵ با انتشار دومین رمانش «آداب دنیا» شکسته شد؛ داستان یک پلیس خسته و توبیخشده که درگیر یک پرونده عجیب میشود.
پس از انتشار این رمان، خودش در مصاحبهای درباره این وقفه ۱۰ ساله گفت پرونده قضاییاش «تا چهار یا پنج سال بعدش مرا از روال طبیعی زندگی عادی و حرفهایام دور کرد... در تمام آن سه یا چهار سال پرحاشیه من داشتم سعی میکردم به روال عادی زندگیام برگردم که نشد... بعد از آن [تبرئه در سال ۱۳۹۱] تمام این مدت صرف کار کردن روی همین رمان آداب دنیا شد. اگر آن حواشی اتفاق نمیافتاد، کار بعدیام باید حدود سال ۸۷ یا ۸۸ منتشر میشد، نه هفت سال بعدش. یعنی من تقریبا شش، هفت سال از زندگی و فعالیت ادبیام را از دست دادم به خاطر آن حواشی.»
با این اوصاف، رمان «آداب دنیا» نشان داد که قدرت آفرینش ادبی یادعلی نه تنها کاسته نشده بود که جهانبینی ادبی و همچنین تسلط تکنیکی و وسواس زبانیاش قوام و پختگی بیشتری یافته بود.
یعقوب یادعلی در دوره دوم فعالیتش، پس از رمان «آداب دنیا»، مجموعهداستان «متغیر منصور» را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرد؛ مجموعهداستانی که هریک از آنها با تکنیک و فرمی متفاوت خلق شده بود.
رمان «آمرزش دینی» (۱۳۹۸) آخرین رمان و کتابی است که یعقوب یادعلی فرصت انتشارش را پیدا کرد؛ رمانی که یکی از جنبههای شاخص آن ارائه تصویری از زندان در حکومت جمهوری اسلامی است. یادعلی در این رمان داستان نویسندهای را روایت میکند که ظاهراً بدون دلیل محکمی زندانی شده و در زندان میکوشد جهان پیرامون خود و آدمیان اطرافش را درک کند.
آنچنانکه یکی از دوستان یعقوب یادعلی بهنقل از همسر او نوشته است، عصر روز سوم اسفند به وقت آمریکا، یادعلی برای کشیدن سیگار بیرون میرود که آمدنش طولانی میشود. به دنبال او که میروند، میبینند روی زمین افتاده و پس از آمدن آمبولانس متوجه میشوند بر اثر ایست قلبی از دنیا رفته است.
یعقوب یادعلی هنگام مرگ ۵۱ ساله بود و سابقه مشکل قلبی هم نداشت. به تعبیر حسین سناپور، که در رثای او نوشت، «چنین مرگی حق او نیست، چنان که برای خیلیهای دیگر هم؛ مرگهای تلخی که شاید بیش از همه دلیلشان تنهایی است و زخم خوردن از همه طرف».