روزنوشت‌های رهبری؛ انتخابات را تحریم کردیم

آقای وحید در کنار علی خامنه‌ای یک سال قبل از جلسه خیلی مهم امروز

طنزنوشته‌ای از جلال سعیدی

در بیت برای پیگیری وضعیت انتخابات جلسه بود. آقای وحید گزارش داد این‌طور به نظر می‌آید که ما انتخابات را برای دشمنان تحریم کرده‌ایم. تعبیر خوبی بود و به‌نشانهٔ تأیید لبخند زدیم.

وحید ادامه داد که تدابیر داهیانهٔ ما دارد نظام را به جاهای خوب می‌برد و از این بابت شکرگزاری کرد. آقای محمدی گلپایگانی دید وحید دارد زیاد پیشروی می‌کند، خواست روی دستش بلند شود، برخاست و توی سر و صورت خودش زد و نعره‌ای کشید و غش کرد. بعد که به هوشش آوردند گفت یک لحظه در ذهن خودش تصور کرد که - زبانش لال چشمش کور - نظام اسلامی خدانکرده چنین ناخدای بلندمرتبه و هوشیاری مثل ما نداشت و از این تصور در خود پیچید و نتوانست طاقت بیاورد.

آقای حجازی این‌ها را که دید، بلند شد از پنجرهٔ بیت خودش را پایین بیندازد که موفق شدند مهارش کنند؛ هرچند این سانحه چند مجروح و مصدوم به جا گذاشت. جلسهٔ خوبی بود و برآورد دقیقی از وضعیت انتخابات به دست آوردیم.

آقای دکتر ولایتی دیدار داشت. وقتی دید بسیار مشعوف و خوشحال هستیم شکرگزاری کرد. گفتیم کاش مثل پدربزرگ و پدر آقای اون در کره شمالی ما هم از همان اوایلِ رهبری همین کار را می‌کردیم.

گفت اتفاقا آقای اون برایمان پیغام شفاهی داده که حاضر است تجربیات گرانقدر خانواده را بیشتر و بیشتر در اختیار ما قرار دهد. گفتیم جای تجربیات اگر یکی از آن بمب‌های اتمی‌اش را مرحمت می‌کرد، خودمان بلد بودیم چه‌کار کنیم.

گفت اتفاقاً در این باره با آقای اون حرف زده و ایشان گفته بمب اتمیِ ما و شما ندارد و به هرحال یک نان و کیک زردی هست دور هم استفاده می‌کنیم. گفتیم به‌نشانهٔ اثبات برادری چند تا چمدان دلار هم برای ایشان بفرستند تا یادشان باشد.

از دبیرخانهٔ بیت سوال داشتند که آیا می‌خواهیم به نامهٔ رئیس‌جمهور در مورد رد صلاحیت‌ها پاسخ بدهیم یا نه. گفتیم نامهٔ ایشان را برگشت بزنند و رویش هم بنویسند مشترک مورد نظر تصمیمش را گرفته است، شما برو برای دورهٔ بعد از ریاست‌جمهوری یک جایی قایم شو.

آقای رئیسی تماس گرفت و مقدار زیادی تملق گفت. گفتیم سعی کند در مبارزات انتخاباتی روی کارنامه‌اش حسابی مانور بدهد. پرسید یعنی اعدام‌های سال ۶۷ را هم بگوییم؟ گفتیم چرا که نه! اعدام هم یکی از دستاوردها و ظرفیت‌های مهم و استراتژیک نظام است و حتماً مردم باید این را بدانند.

مجتبای دلبندمان آمد و گلایه کرد که اگر می‌خواستیم این‌جور تعارف را با مردم کنار بگذاریم، چرا نگذاشتید من خودم رئیس بشوم. گفتیم به خاطر این‌که می‌خواهیم رئیسی کشور را دست بگیرد و فحشش را بخورد تا تو نرم و نازک و چست و چابک در موقع لازم رهبر شوی.

کمی پا کوبید که من رهبریِ تنها تنها میخواهم و اصلاً شورای رهبری حال نمی‌دهد. گفتیم اگر دقت کنی، داریم کاری می‌کنیم که تا زمان ارتحال ملکوتی خودمان همهٔ این‌ها که دوست دارند عضو شورای رهبری آینده باشند، از کشور فرار کنند. قانع شد و رفت تا وارد کلاس درس خارجش شود.

برادران فلسطینی از جمله آقای زیاد نخاله دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین نامهٔ تشکر فرستاده بودند به خاطر کمک‌های ما به مردم مظلوم فلسطین. به آقای وحید گفتیم کاش این آقای زیاد نخاله اسمش را عوض می‌کرد تا دستاویز دشمنان نشود. گفت یعنی اسمش را بگذارد کم نخاله بهتر است؟ گفتیم کم و زیادش مهم نیست، نخاله‌اش را دریابند. روی زیاد تخته‌سنگ به‌عنوان نام جدید ایشان به تفاهم رسیدیم تا جنبهٔ سفت و سخت مبارزاتی‌اش هم حفظ شود.

دستور دادیم از برادرانی که در خط انتقال پول نقد از ایران به فلسطین تلاش می‌کنند، قدردانی ویژه شود چون با افزایش شیطنت‌های عراقی‌ها و آمریکایی‌ها برادران مجبورند پول‌ها رو توی همهٔ خلل و فرج‌شان جا دهند تا بتوانند ردشان کنند.

البته حُسن این روش این است که سگ‌های ردیاب با بو کردن متوجه وجود پول نمی‌شوند و فقط افراد را به سمت دستشویی راهنمایی می‌کنند.