تردیدهای اوباما: دشواری‌های دیپلماسی در دموکراسی‌ها

عادت رسانه‌های اقتدارگرا در ایران آن است که تصمیم گیری در ایالات متحده یا دیگر کشورهای دموکراتیک را بدون توجه به تأثیر سنت سیاسی، افکار عمومی، رسانه‌ها، نهادهای مدنی، و محافل علمی و دانشگاهی به عده معدودی از سیاستمداران (تحت تأثیر صهیونیست‌ها و فراماسون‌های پشت پرده) نسبت دهند.

این الگو از همان روالی که در داخل ایران برقرار بوده یعنی تصمیم‌گیری در حلقات بسته بدون ورودی عوامل مذکور اخذ شده است. آیا حقیقتاً گروه معدودی به همین راحتی برای بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در ایالات متحده تصمیم می‌گیرند؟

آیا به عنوان مثال تصمیم‌گیری در مورد پرونده اتمی ایران به همین آسانی و نتیجه از پیش روشن است؟ اگر تصمیم‌گیری به همین آسانی است چرا دو دهه است که کشورهای غربی با موضوع اتمی ایران کلنجار می‌روند؟

راه دشوار تصمیم‌گیری

در حوزه سیاست داخلی ایالات متحده این هیئت امنای مدارس، شوراهای شهر و روستا، شوراهای شهرستان‌ها، مجالس ایالات و دو مجلس نمایندگان و سنا هستند که بیشترین تصمیمات را اخذ کرده و برای اجرا به دستگاه‌های اجرایی ابلاغ می‌کنند.

تصمیمات در حوزه سیاست خارجی و دفاع توسط دولت فدرال اخذ می‌شود اما علی‌رغم گروه کوچک تصمیم‌گیران در وزارت خارجه و وزارت دفاع دیگر گروه‌ها و افراد در هفت سطح بر این تصمیمات تأثیر می‌گذارند:

۱) مجالس نمایندگان و سنا با جلسات توضیحی، جلسات کمیته‌ها، صحن علنی و نیز قانونگذاری
۲) کمیته‌های ملی احزاب سیاسی
۳) مراکز تحقیقاتی در حوزه سیاستگذاری و تصمیم‌گیری
۴) مراکز نظرسنجی
۵) رسانه‌ها که عموماً مستقل هستند و آرای عناصر با سابقه و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی را منعکس می‌کنند
۶) مراکز و مجامع دانشگاهی و علمی
۷) گروه‌های ملی و قومی که آن تصمیم‌گیری به آنها مربوط می‌شود.

سیاستگذاری و تصمیم‌گیری خواه به جنگ یا دیپلماسی، و خواه به تحریم یا مذاکرات پشت پرده منجر شود نتیجه ورودی‌های همه یا برخی از این مؤلفه‌های هفتگانه است که فرایند آن، گاه چندین ماه یا چندین سال طول می‌کشد. حضور این مؤلفه‌ها تصمیم‌گیری را به تأخیر می‌اندازد اما آن را عقلانی می‌سازد.

تصمیم‌گیری و افکار عمومی

پس از عدم موفقیت دیپلماسی در مواجهه با چالش هسته‌ای ایران، اوباما و تیم همراهش و نیز ورودی اکثر مؤسسات و مراکز فوق بدین سو گرایش پیدا کرده که تحریم نیز علی رغم ناگزیر بودن آن، چندان رفتار حکومت ایران را در کوتاه مدت تغییر نخواهد داد.

از سوی دیگر جلوگیری ایران از دستیابی به سلاح هسته‌ای یک اولویت و ضرورت در سیاست خارجی امریکا و هم پیمانان آن است. نتیجه مستقیم این وضعیت توجه بیشتر به گزینه حمله نظامی و استفاده از تهدید نظامی است.

اما همان طور که ذکر شد تصمیم‌گیری در سیاست خارجی به این آسانی نیست. علیه عراق ۱۶ قطعنامه توسط شورای امنیت صادر شد اما در نهایت اجماع جهانی برای حمله نظامی شکل نگرفت.

این طور نیست که نیروهای واقع‌گرا و عملگرا در مراکز و مؤسسات فوق از نتایج منفی و مثبت حمله نظامی آگاه نباشند یا گذشت زمان ضرورتاً به روشن‌تر شدن اهداف حکومت ایران بینجامد بلکه رسیدن مجموعه عوامل دخیل به نوعی نتیجه‌گیری در جامعه دمکراتیک به واسطه تردیدهایی که در مورد برنامه و اهداف طرف مقابل و تأثیر هر اقدام وجود دارد زمان‌بر است.

تازه پس از رسیدن این عوامل به نوعی همدلی باید افکار عمومی را قانع کرد. هزینه‌ها و فواید یک جانبه‌گرایی و چند جانبه‌گرایی، مخاطرات کشوری دیگر برای امنیت ملی، و گریزناپذیری یک تصمیم مثل رفتن به جنگ باید به افکار عمومی عرضه شود.

دعوت به حمله نظامی

پس از گام برداشتن در جای پای نازی‌ها با انکار کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم؛ اکنون احمدی‌نژاد دارد با اشارات تلویحی به انجام حملات ۱۱ سپتامبر توسط دولت ایالات متحده پا در جای پای صدام می‌گذارد.

صدام پس از رخدادهای ۱۱ سپتامبر به پایکوبی پرداخت و پرسش‌هایی مثل احمدی‌نژاد مطرح کرد که همه اینها نوعی دعوت به حمله نظامی بود. مواجهه احمدی‌نژاد با ماجرای ۱۱ سپتامبر نیز تحریک‌آمیز و غیرمسئولانه است.

کسانی که این واقعه را به دولت آمریکا نسبت می‌دهند عملاً این دولت را تروریست معرفی کرده و القاعده را مبرا می‌کنند که این هر دو تحریک طرف مقابل به جنگ است. تهدیدهای مقامات نظامی و سخنان احمدی‌نژاد و خامنه‌ای می‌توانند در توجیه حمله نظامی، در صورت رسیدن تصمیم گیران واشینگتن به این اقدام، مؤثر واقع شوند.

چند جانبه‌گرایی

در مقابل سیاست جمهوری اسلامی برای تحریک آمریکا و اسرائیل به حمله نظامی (مجرم دانستن مقامات آمریکایی در رویدادهای ۱۱ سپتامبر، بشارت نابودی قریب‌الوقع اسرائیل، کمک‌های تدارکاتی، مالی و نظامی به مخالفان امریکا در افغانستان و عراق، و حمایت از حزب‌الله و حماس)، دولت اوباما در یک سال اول حکومت خویش به تلطیف چهره خشن سیاست خارجی این کشور در دوران بوش پرداخت.

بنا به یک نظرسنجی توسط بی بی سی، وجهه آمریکا در طی یکسال گذشته بهبود یافته است. طی پنج سالی که بی بی سی این مطالعه را انجام می دهد برای اولین بار نفوذ مثبت آمریکا بیش از نفوذ منفی این کشور است.

۲۰ کشور از ۲۸ کشور مورد مطالعه نگرشی مثبت نسبت به آمریکا داشته‌اند و به طور متوسط ۴۶ درصد می‌گویند آمریکا نفوذی مثبت دارد و ۳۴ درصد نیز این نفوذ را منفی می‌دانند. مقایسه این نظرسنجی با مطالعه سال گذشته حاکی از کاهش ۹ درصدی دیدگاه‌های منفی نسبت به آمریکاست.

در مقابل، از ۲۸ کشور مورد مطالعه، محبوبیت ایران کاهش یافته است. در بین برخی کشورهای مسلمان و نزدیک به ایران نیز این نگرش منفی رشد داشته است. در مصر که سال گذشته ۳۶ درصد از پاسخ‌دهندگان نفوذ ایران را مثبت ارزیابی می‌کردند اکنون تنها ۲۷ درصد چنین دیدگاهی دارند. (سایت بی بی سی، ۳۰ فروردین ۱۳۸۹)

نتایج این نظرسنجی نمایانگر موفقیت سیاست چندجانبه‌گرایی دولت اوباما در عین دشواری‌های برگرفتن چنین سیاستی است. متأسفانه مقامات جمهوری اسلامی از موقعیت ناشی از جند جانبه‌گرایی دولت اوباما استفاده‌ی شایسته را نکردند و مشغول فراهم کردن زمینه را برای حمله نظامی بوده‌اند.

در عین حال، حکومت ایران علی رغم شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی به خاطر سرکوب شهروندان خود و عدم اعتماد سازی در سطح بین‌الملل در حال از دست دادن نفوذ خود بوده است.

انتخاب میان بد و بدتر

آنچه نیروهای کمونیست در لائوس و کامبوج بعد از پایان جنگ ویتنام انجام دادند (کشتارهای جمعی و دریای خون) نمایانگر ضرورت دخالت یک نیروی قاهر اما مسئول و باورمند به دمکراسی و آزادی در پهنه بین‌المللی است. با همین ملاحظه است که گزینه حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران در افکار عمومی قابل طرح می‌شود.

باورمندان به استفاده از این گزینه علی‌ِرغم غیر محبوب بودن جنگ در سال‌های پس از حمله به عراق بر این باورند که اگر قرار باشد طالبان یا حزب بعث یا اسلامگرایان در یک منطقه حساس و استراتژیک با تمسک به جنگ و خشونت به قوه قاهره تبدیل شوند و دیگر کشورها را تحت سلطه خود قرار دهند، جای آن دارد که ایالات متحده دخالت کرده و این نیروهای سیاهی و تاریکی را به عقب برانند.

از نگاه آنان، انگیخته‌های این نبرد (نابودی اسلامگرایی تمامیت‌طلب و سلطه‌جو) بسیار ارزشمندتر از انگیزه‌های محتمل (رفتن میلیاردها دلار به جیب شرکت‌های اسلحه‌سازی و نیروهای نظامی بخش خصوصی) است.

از نگاه این گروه از واقعگرایان، ایالات متحده با هر پیش زمینه و توجیه و انگیزه و منافعی که به عراق و افغانستان حمله کرده باشد جهان بدون طالبان و صدام بسیار دل‌انگیزتر از جهان با آنهاست، حتی اگر صدها هزار نفر در این مسیر کشته شده باشند.

کره جنوبی، ژاپن و آلمان نمونه‌های ارزشمند ناشی از پیروزی نظامی آمریکا در جنگ علیه تمامیت طلبی و اقتدارگرایی‌اند و کره شمالی، و ویتنام نمونه‌های سوگناک عدم پیروزی نظامی آن. خشونت هیچگاه راه حل نیست اما اگر قرار باشد جنگی در بگیرد یا یک طرف بر جنگ اصرار داشته باشد عقل حکم می‌کند که در طرف نیرویی بایستیم که مدافع آزادی و دموکراسی است.

تهدید نظامی و دیپلماسی فعال

پس از عدم موفقیت دیپلماسی در حل مسئله اتمی ایران و بی‌حاصل ماندن تحریم‌ها، دولت، نیروهای دخیل در فرایند سیاستگذاری و افکار عمومی ایالات متحده به تدریج تردید در مورد مؤثر بودن حمله نظامی را کنار گذاشته و به این نتیجه خواهند رسید که تنها با تهدید نظامی جدی می‌توان حاکمان امروز ایران را از دستیابی به سلاح اتمی بازداشت.

آنها به درستی متوجه خواهند شد که مقامات جمهوری اسلامی تنها زبان زور را می‌فهمند. تهدید به حمله نظامی در برابر این گونه رژیم‌ها همواره بخشی از فرایند دیپلماسی نیز به شمار می‌رود. در چارچوب واقع‌گرایی سیاسی، جنگ، ادامه دیپلماسی و دیپلماسی، ادامه جنگ است.