امروز سوم ژوئن، دقیقاً ۹۷ سال از مرگ فرانتس کافکا میگذرد، اما آثار این نویسنده همچنان خواننده دارد و بهتازگی نیز قرار گرفتن مجموعهای از دستنوشتهها، نامههای شخصی و طراحیهای او در اینترنت توسط کتابخانه ملی اسرائیل با استقبال علاقهمندانش روبهرو شده است.
با این که داستانهای کافکا، برخلاف داستانهای دیگر نویسندگان چکی از جمله میلان کوندرا، در زمان و مکان مشخصی نمیگذرد و رابطهای «مبهم» با زادگاه نویسنده دارد، اما کافکا و پراگ چنان در هم تنیدهاند که یوهانس اورزیدیل، نویسنده و شاعر چکی آلمانیزبان گفته است: «کافکا پراگ بود و پراگ کافکا.»
بخش مهمی از خوانندگان ادبیات در جهان هم پراگ را با آثار کافکا میشناسند و بدون شک در سراسر تاریخ ادبیات نویسندهای پراگی مشهورتر از کافکا نمیتوان یافت.
دوران طلایی پراگ در ادبیات
تصویر ادبی پراگ در دوران کافکا چگونه بوده و این شهر کهن و زیبا به چه صورت در آثار ادبی نویسندگان چکی بازتاب یافته است؟
برخلاف آنچه ممکن است در وهلهٔ اول به نظر آید، اسطورهٔ «دوران طلایی پراگ» در ادبیات بعد از کافکا به وجود نیامده بلکه این اسطوره پیش از این نویسنده و حتی در دوران او هم وجود داشته است.
در قرن نوزدهم، نویسندگانی چون یان نرودا (۱۸۳۴-۱۸۹۱) نویسندهٔ چکی و خالق «حکایتهای مالا استرانا» (یکی از محلات پراگ) و داستانهای دیگر، در پیدایش اسطوره «پراگ طلایی» نقش اساسی داشتند.
در اوایل قرن بیستم نیز زمانی که کافکا آثارش را مینوشت، فرانتیشک لانگر (۱۸۸۸-۱۹۶۵)، نویسندهٔ یهودی چکیزبان و دوست صمیمی کافکا، با انتشار کتاب «افسانههای پراگ»، وجه افسونگر و خارقالعادهٔ پراگ در ادبیات را تقویت کرد.
همزمان، تصویر خیالی و جادویی پراگ در آثار پل لپین (۱۸۷۸-۱۹۴۵) و بهویژه آثار گوستاو مایرینک (۱۸۶۸-۱۹۳۲) با اثر معروف «گولم» بسط و گسترش یافت.
اما کافکا همانطور که در ابتدا گفته شد، چندان خوش نداشت که مثل دیگر نویسندگان همشهریاش مستقیماً از پراگ در آثار ادبیاش استفاده کند.
او در واقع از نفوذ و استیلای این شهر در آثار ادبی دوران خود گریزان بود، همچنانکه در ۲۰ دسامبر ۱۹۰۲ به دوستش اسکار پولاک نوشته بود: «پراگ ما را رها نخواهد کرد. نه ما او را و نه او ما را. این مادر عزیز چنگالهایی دارد. باید تسلیم شویم یا...»
در همان سال، او برای ادامهٔ تحصیلات به مونیخ در آلمان رفت و در سال ۱۹۰۷ با این امید که آن سال را در پاریس بگذراند، برای دوست دیگری نوشت: «من باید پراگ را ترک کنم.»
کافکا در همان سال وارد یک شرکت بیمهٔ ایتالیایی شد، اما پس از چند ماه از آنجا بیرون آمد و به زادگاهش بازگشت. در واقع، او بیش از آنچه میگفت شیفتهٔ پراگ و تاریخ و هنر آن و حتی قدم زدن در خیابانهایش بود.
گوستاو یانوش که پدرش همکار کافکا بود، تسلط کافکا به تاریخ و هنر و معماری پراگ را ستوده و دربارهاش گفته است: «من اغلب مبهوت دانش عمیقی بودم که کافکا درباره شهر [پراگ] داشت. او نهتنها قصرها و کلیساها را بهخوبی میشناخت بلکه پنهانترین خانههای قسمت قدیمی شهر را هم میشناخت... کافکا با دیوارهای خانههای قدیمی، تاریخ پراگ را رمزگشایی میکرد.»
اما کافکا با وجود تسلط فوقالعاده به پیچوخم و پیداوپنهان شهر زادگاهش اصلاً در تلاش نبود تا آن را به صورت عیان در آثارش به نمایش بگذارد.
آثار کافکا تصویری تار و مهآلود و بهاصطلاحِ امروز «کافکایی» از پراگ را نشان میدهد که هم وجود دارد و هم وجود ندارد.
بخشهایی از رمان «قصر» یا «محاکمه» بر اساس مکانها و فضاهای پراگ شکل گرفته است. همچنین در دیگر داستانهای کافکا مثل «پنجرهٔ رو به خیابان» یا «داستان پدربزرگ» زندگی عادی نویسنده در این شهر بازتاب داده شده است.
پراگ همچنین دکور واضح دو فصل ابتدایی «وصف یک پیکار» است که در سال ۱۹۰۹ منتشر شد.
کافکا گاهی بدون آن که نامی از پراگ بیاورد، کوچههای تنگ آن و سیرکها و کابارههایش را توصیف کرده است.
پاریسِ خراشخوردهٔ کافکا
پاریس قرن نوزدهم تا جنگ جهانی اول دورانِ نسبتاً آرام و خوشی را میگذراند که به پرورش مکتبهای مختلف ادبی و هنری منجر شده بود. اما رابطهٔ کافکا با این شهر هنرپرور اروپا چگونه بود؟
کافکا همیشه آرزوی سفر به پاریس را در سر میپروراند. او چندان از سفرهای طولانی با خانواده در زمان تعطیلات در همان منطقهٔ بوهم خشنود نبود و به محض اینکه فرصتی پیدا میکرد، با دوستش ماکس برود و برادر ماکس، اوتو، و همچنین دوست دیگرش فلیکس ولش به سفر میرفت؛ ایتالیا، سوئیس، آلمان و یا دانمارک.
کافکا همچنین از خانهٔ گوته، شاعر بزرگ آلمانی، در وایمار بازدید کرده بود.
بیشتر در این باره: رونمایی از دستنوشتههای فرانتس کافکا در کتابخانه ملی اسرائیلخالق «مسخ» برای اولین بار در سال ۱۹۱۰، وقتی ۲۷ ساله بود، به پاریس رفت، اما مجبور شد سفرش را کوتاه کند چون دچار یک دمل شده بود. سال بعد کافکا پس از سفر به سوئیس و میلان در ایتالیا، با قطار بار دیگر به پاریس سفر کرد. وقتی کافکا برای دومین بار به پاریس رسید، اوایل ماه سپتامبر یعنی اوایل پاییز بود.
بر اساس توصیفاتی که این نویسنده از پاریس در یادداشتهای روزانهٔ خود به دست داده، او در این سفر بسیار جذبِ «خط و خطوط» در نماهای پاریس شده بود: «پاریس خراشیده شده است.»
نظر این نویسنده به خطوطی جلب شده بود که «دودکشهای بلند و باریک» روی سقف خانهها، چراغهای «کاملاً بیصدا» در خیابانها، کرکرهٔ پنجرهها، سقفها، نردهٔ بالکنها و پارکها، حتی خط و خطوطی که سقف شیشهای گراند پاله و میلههای آهنی برج ایفل و پایهٔ میز و صندلیها در کافههای پاریس ایجاد کرده بودند.
او دربارهٔ مشاهداتش در پاریس چنین ادامه داده است: «همزمان من تصویر سنگفرش خیابانها را دیدم، با قسمتهایی از سایه و نورشان که بهدقت جدا شده بود.»
این نوع نگاه به پاریس را بعداً منتقدان با آثار برنار بوفه (۱۹۲۸ – ۱۹۹۹)، نقاش اکسپرسیونیست فرانسوی، مقایسه کردهاند که پس از کافکا تصاویر مشابهی از پاریس را به دست داده است.
همچنین برخی از منتقدان معتقدند کافکا که بر هنرهای تجسمی و حتی سینما اشراف داشته، در آن دوره متأثر از مکتب «آیندهگری حجمی» (Cubo-Futurism) بوده که فوتوریستهای روس از آن بهره میبردند.
بیشتر در این باره: داستان دختری که کافکا و هدایت را ملاقات کردوقتی آریستارک لنتولوف، نقاش روس، در سال ۱۹۱۳ از پاریس بازگشت و آثار خود را در مسکو به نمایش گذاشت، نقاشان فوتوریسم روسیه فرمهای کوبیسم را اتخاذ کردند و آنها را با بازنمایی جنبش فوتوریسم ایتالیایی ترکیب کردند.
در سفر کافکا به پاریس، ماکس برود نیز همراه او بود. آن دو با هم از موزهٔ لوور پاریس بازدید کردند و همچنین اجرای نمایشنامهٔ «فدر» از راسین را در سالن «کمدی فرانسز»، اصلیترین سالن تئاتر در پاریس، تماشا کردند.
کافکا همچنین به خانهٔ بالزاک، نویسندهٔ قرن نوزدهم، در پاریس رفت و در سفری به ورسای از مجموعه نقاشیهای تاریخی کاخ ورسای نیز بازدید کرد.
در مجموع، کافکا در پاریس بسیار کنجکاو بود و بهاندازهٔ معلوماتش از پراگ میخواست کوچه و پسکوچههای پاریس را هم بشناسد.
پاریس الهامبخش کافکا برای نوشتن هم بود. آنطور که ماکس برود گفته است، کافکا در هر دو سفرش به پاریس از آنچه میدید برای نوشتن، چه داستان چه غیرداستان، بهره میبرد.
چند سال پیش کتابی با عنوان «کافکا در پاریس» به قلم یک نویسندهٔ فرانسوی (Xavier Mauméjean) در پاریس منتشر شد که شرح سفر کافکا به پایتخت فرانسه را بر اساس نوشتههای خودش در ۲۶۷ صفحه روایت کرده است.
فرانتس کافکا سوم ژوئن ۱۹۲۴، پس از تحمل یک دورهٔ طولانی انواع بیماری، در وین درگذشت، بدن او را به پراگ برگرداندند و در ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان یهودیها در پراگ به خاک سپردند.
بیشتر در این باره: چرا کافکا در بین هموطنانش «محبوب» نیست؟