فرمودند «رهبر کره شمالی دمکراتیکی عمل کرده»

بعد حضرت آقا سراغ فوتبال رفتند. می‌دانستم که از ماجرای مهدی ترابی خیلی مشعوف هستند و گفته‌اند به او جایزه بدهند.

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۳۳)

امروز شرفیاب شدم. اول سؤال فرمودند «اسم سگ آمریکایی که ابوبکر بغدادی را به کشتن داد می‌دانی؟» عرض کردم «خیر، عکسش از طبقه‌بندی محرمانه درآمده، اما اسمش هنوز مخفی است». با ناامیدی فرمودند «ای بابا!، از صبح هم بنده هرچی فکر می‌کنم نمی‌توانم حدس بزنم اسمش چه می‌تواند باشد.»
عرض کردم «غصه نخورید قربان، بالاخره همین روزها اعلام می‌شود.» با دلخوری فرمودند «تا ببینیم. انشااللهَ». بعد فرمودند «این ترامپ هم ما را گذاشته سر کار.»

رفتم برایشان چای آوردم. پرسیدند فیلم «خانه پدری» را دیده‌ای؟ عرض کردم خیر. فرمودند من هم همینطور.
بعد حضرت آقا مطالبی راجع به اهمیت سینما و مسئولیت فیلم‌سازی فرمودند که گوش نکردم. فقط اینجایش را شنیده که: وقتی مردم قدر ده‌نمکی و الله‌کرَم را ندانند، همینطوری می‌شود. فیلم درست کرده‌اند که خانه‌ای از اواخر قاجار رو به خرابی می‌رود، به جمهوری اسلامی که می‌رسد، فقط مستراحش سالم می‌ماند!

بعد حضرت آقا سراغ فوتبال رفتند. می‌دانستم که از ماجرای مهدی ترابی خیلی مشعوف هستند و گفته‌اند به او جایزه بدهند. پسرک مسابقه که تمام شد، تی‌شرت تیمی را زد بالا، زیرش تی‌شرت دیگری بود که رویش نوشته بود «تنها راه نجات کشور، اطاعت از رهبری».

حالا حضرت آقا می‌خواستند پیش من وانمود کنند که اصلاً خبر ندارند. می‌خواستند از زبان من خبر را بشنوند و بی‌اعتنایی نشان بدهند. یک اخلاق خوبی آقای ما دارند که بعضی وقت‌ها خودشان را بی‌خبر نشان می‌دهند. ولی اینجا را من خبر داشتم که قبلاً پسرک آمده خدمتشان تی‌شرت گرفته!

معمولاً یک حالتی بین خدعه امام و تقیه اسلام و انکار خودجوش به حضرتشان دست می‌دهد. حق هم دارند. ایشان هم دوست دارند گاهی سورپریز شوند، ولی مشکل است، چون همیشه از همه چیز خبر دارند. مشکل می‌شود خبر دست اولی به حضرتشان داد. روزی که خبر فرار خاوری به کانادا را خدمتشان عرض کردم، شماره پروازش را به من گفتند. روزی که خبر تیر زدن نجفی به زنش را خدمتشان دادم، پرسیدند متکّا هم برده توی حمام یا نه؟ همین دو هفته پیش که خبر روح‌الله زم را از سپاه گرفتم، همین که خدمتشان عرض کردم فرمودند دختره کارش درسته!

امروز خیلی راجع به فوتبال و فوتبالیست‌ها حرف را پیچاندند، ولی -خدا مرا ببخشد- من روی بدجنسی موقت، به رویم خودم نمی‌آوردم. یعنی یک مقدار کفری بودم که چرا حضرت آقا، به قول امروزی‌ها، دارند به شعور من توهین می‌کنند. خواستم ببینم چکار می‌کنند. بالأخره صحبت را رساندند به اینجا که «این فوتبالیست‌ها، توی سرما با یک تا پیرهن سردشان نمی‌شود؟» عرض کردم فکر نمی‌کنم! فرمودند «هیچ لباس دیگری زیرش نمی‌پوشند؟»، عرض کردم اطلاعی ندارم.

حضرت آقا کلافه شده بودند. به نظرم داشتند نتیجه می‌گرفتند که من اصلاً بالکل از قضیه بی‌اطلاعم! کم‌کم دلم برای مظلومیت آقا سوخت. یکهو عرض کردم:

- راستی قربان، مهدی ترابی هم شاهکار کرد ها!
- کدام مهدی ترابی؟

- همان فوتبالیسته؟
- گل زد؟

- گل کاشت! آخر بازی تی‌شرتش را زد بالا، زیرش نوشته بود «تنها راه نجات کشور، اطاعت از رهبری.»

- عجب. چه کار بی‌خودی کرده. کی بوده این؟
- یک فوتبالیست جوان قربان.

حضرت آقا ضمن خیلی تعجبی که نشان دادند فرمودند: درد و بلایش بخورد توی سر اون شهنوازی الاغ!

هیچوقت حضرت آقا را اینقدر عصبانی ندیده بودم. شهنوازی؟ به بهانه پیشاب از حضورشان فاصله گرفتم، با چند فقره تلفن به این و آن ته و توی امیرمحمد شهنوازی را درآوردم که قهرمان پاورلیفتینگ بوده که یک جور وزنه‌برداری است. فرار کرده رفته فرانسه، فحش داده به مسئولین ورزشی.
برگشتم خدمتشان حضرت آقا را دلداری دادم: قربان، این شهنوازی به مسئولین کشوری فحش داده که بی کفایت و دزدند و مثل خوره به جان مملکت افتاده اند، ولی راجع به مقام معظم رهبری چیزی نگفته.

حضرت آقا با یک نگاه معنی‌داری فرمودند: خیر سرت حالا تو آمدی مرا دلداری بدهی؟ لابد اگر تی-شرتش را بزنی بالا، زیرش نوشته «همه دزد و قالتاقند غیر از مقام معظم رهبری!»

نمی‌دانستم باید بخندم یا توی سرم بزنند که خوشبختانه حضرت آقا خنده را سر دادند:

- ها ها ها ها. یک حرف خوبی زد احمدی‌نژادِ ذلیل‌مرده راجع به قطعنامه شورای امنیت که آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه‌دان‌تان پاره شود، حالا حکایت اینهاست. میدانی علمدار که تا به حال چند تا ورزشکار و داور و مربی و گزارشگر فوتبال دررفته‌اند پشت سر ما صفحه گذاشته‌اند؟ خودش می‌شود یک فدراسیون ورزشی و یک کمپانی صفحه‌فروشی! ولی همه حرف‌های آنها یک طرف، تی‌شرت این پسرک، اسمش چی بود؟
- شهنوازی قربان، امیرمحمد ...

- خفه شو بابا تو هم. زر میزنی ها. مهدی ترابی را می‌گویم!
- بله قربان. یادم نبود.

- البته من گفته‌ام تشویقش کنند!!
- پس خبر داشتید حضرتعالی؟
-نه خیر .... بعله .... خیر ... الان شما گفتی ... بنده ... الان که شما رفتی دستشویی گفتم تشویقش کنند!

حضرت آقا بند را آب داده بودند. عرض کردم خوب کاری کردید قربان. امیدوارم رفتار این فوتبالیست جوان و انقلابی سرمشق بقیه شان باشد. فرمودند:

- چطور است از این تی‌شرت‌‌ها در چین تکثیر کنیم بدهیم هر فوتبالیستی که دوست دارد، بپوشد.
- ولی قربان، آنوقت نپوشیدن‌شان کنفی دارد.

حضرت آقا فکری کردند و فرمودند: آنوقت از سپاه می‌خواهیم دخالت کند.

دیدم آقا بدجوری جوّ گیر شده‌اند که عاقبت ندارد. برای اینکه کلاً منصرفشان کنم. عرض کردم: قربان، عملی نیست، چونکه فوتبالیست‌ها هرکدام‌شان اندازه بدن‌شان فرق می‌کند، یک سایز تی‌شرت، جوابگوی همه‌شان نیست.

نمی‌دانم حضرت آقا توی چه مودی بودند که فرمودند: همه‌شان را یک سایز می‌کنیم! .... قشون کره شمالی را دیده‌ای؟ این کیم جون عزیز، همه‌شان را از طول و عرض، یک قواره کرده. حتی مردم توی کوچه و خیابان هم همه یک سایز هستند.

بعد آقا با لبخندی لبریز از اعتماد به نفس فرمودند: تازه رهبر کره شمالی بی عرضگی کرده. دموکرات بازی درآورده. من اگر جای او بودم، همه را گِرد میکردم، کُروی.

شرفیابی دیروز

خبر خوبی برایشان بردم. یک ضعیفه‌ای عضو مجلس نمایندگان آمریکا با یکی از کارمندان زیردستش روی هم ریخته، حالا استعفا داده. حضرت آقا خیلی از خبرهای بی‌ناموسی خارجی‌ها خوش‌شان می‌آید. آن هفته هم که خبر پرنس آندرو را با دختران زیر سن قانونی خدمتشان دادم، خیلی خوشحال شدند. فرمودند ولی ملکه انگلیس تکذیب کرده، گفته اینها زیر سن نبودند، قال خوابیده. حالا فکرش را بکن علمدار، من راجع به سعید طوسی، خودم مستقیماً چیزی نگفتم، فقط به تو گفتم بگو هوایش را داشته باشند. حالا ببین چه حرف‌ها و حدیث‌ها تویش درآمد.

عرض کردم: یک مقدار هم تقصیر خود سعید طوسی بود که تهدید کرده بود اگر گیر بیفتد پای صد نفر دیگر را هم می‌کشد توی کار.

حضرت آقا با دست مبارک زدند توی پیشانی مبارکشان و موضوع را عوض کردند:

«حالا بی‌ناموسی این زنک آمریکایی به ما مربوط نیست، این دخترک را بگو، رفته لخت و عور تنگ دل نخست‌وزیر ژاپن نشسته. خیر سرش معاون رئیس‌جمهورمان هم هست. یارو ژاپنی هیز هم از خداخواسته این را گذاشته روی اینستاگرام خودش، الان معاونت سیاسی سپاه تلفن زده بود گریه‌اش درآمده بود. اون احمدی‌نژاد که رحیم مشایی‌اش را به ما زورچپان کرد این روحانی هم که .... ببین»

حضرت آقا قبل از اینکه بغضشان بترکد، عکس را روی موبایلشان به من نشان دادند، هر دو زدیم زیر گریه.