۲۰ سال از مرگ حافظ اسد و ۵۰ سال از زمامداری خانواده او در سوریه میگذرد؛ اما در این مدت، نه تنها درد و رنج مردم این کشور کاسته نشده، بلکه سوریه در ردیف فقیرترین و ناامنترین کشورهای جهان قرار گرفته است.
در دهم ژوئن سال ۲۰۰۰، حافظ اسد، رئیسجمهور وقت سوریه بر اثر بیماری قلبی درگذشت. مرگ او، پرونده سه دهه حکومت با مشتهای آهنین را بست که با هرگونه مخالف رژیم خود به شدت برخورد میکرد، و در عین حال، پرونده دیگری از سلطه پسرش را گشود که در استبداد و سرکوب خونین و مرگبار دستکمی از پدر ندارد.
دوره ۳۰ ساله حکومت حافظ اسد و دوره ۲۰ ساله حکومت بشار اسد، در سلاخی شهروندان سوری به نام «اصلاحات» و «مبارزه با تروریسم» مشترک است.
به قدرت رسیدن حافظ اسد
سال ۱۹۷۰، نیم قرن پیش، نه تنها سوریه، بلکه خاورمیانه در بحرانهای هویتی و نظامی به سر میبرد.
شکست اعراب، از جمله سوریها، از اسرائیل در جنگ شش روزه و همچنین بنبست مداخله بینتیجه سوریه در درگیری اردن با فلسطینیها، قدرت حاکم در سوریه را تضعیف کرده بود.
همچنین مرگ ناگهانی جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر در سپتامبر ۱۹۷۰، شوک بزرگی را به نظامیان ملیگرای جهان عرب وارد کرده بود.
حافظ اسد که آن زمان وزیر دفاع سوریه بود، از این شرایط به نفع خود بهره برد و روز شانزدهم نوامبر همان سال با انجام یک کودتا علیه نورالدین الاتاسی، نخستوزیر وقت، خود جانشینش شد و قدرت اصلی در کشور را به دست گرفت.
این کودتا که بعداً در ادبیات رسمی سوریه، «جنبش اصلاحی» (الحركة التصحيحية) نامگذاری شد، در واقع سه روز پیش از آن آغاز شده بود؛ زمانی که اسد با حمایت ارتش، رقبایش در حزب بعث، از جمله صلاح جدید، رئیسجمهور وقت را دستگیر کرد. صلاح جدید که از سال ۱۹۶۳ در قدرت بود، در دوران حکومت حافظ اسد، به مدت ۲۳ سال در زندان بود و در همان زندان درگذشت.
بیشتر در این باره: اخوان المسلمین و حافظ اسد؛ دور باطل افراطگرایی و ترورچند ماه بعد، در دوازدهم مارس سال ۱۹۷۱، حافظ اسد در یک رفراندوم نمایشی به عنوان رئیسجمهور جدید سوریه انتخاب شد. این نتیجه در حالی بود که حافظ اسد از اقلیت علویهای سوریه بود و در آن زمان، از جمعیت هفت میلیونی کشور، حداکثر ۱۵ درصد علوی بودند. به این ترتیب، اسد به اولین حاکم علوی سوریه تبدیل شد و بیشتر مقامهای مهم دولتی و حزب حاکم بعث و همچنین مقامات ارتش را به علویها واگذار کرد.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که در همان سالهای آغازین حکومت حافظ اسد روی داد، تشکیل «اتحاد جماهیر عربی» بود که توافق آن در سال ۱۹۷۱ در بنغازی به امضای حافظ اسد، انور سادات و معمر قذافی رسید؛ سه رهبر نظامی سه کشور عربی که سوداهایی فراتر از مرزهای کشورشان در سر میپروراندند.
تشکیل چنین اتحادی، تحولی در مفهوم ملیگرایی عربی بود، اما توافق این طرح در عمل نتیجه نداد و اختلافها میان سه کشور، از جمله مخالفت حافظ اسد با گفتوگوهای مصر و اسرائیل و امضای توافق کمپدیوید، این اتحاد را با شکست روبهرو کرد.
دومین برنامه ناموفق حافظ اسد در سالهای آغازین حکومتش، همدستی با مصر در جنگ با اسرائیل در اکتبر سال ۱۹۷۳ بود که به جنگ یوم کیپور معروف شده است. در آن زمان سوریه و مصر در حملهای غافلگیرکننده به مواضع اسرائیل در شرق کانال سوئز و همزمان در ارتفاعات جولان، قصد داشتد شکست خود در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ را جبران کنند و مناطق تحت تصرف اسرائیل را بازپس گیرند.
اما پس از عقبنشینیهای جدی، ارتش اسرائیل بالاخره توانست با تلفات زیاد، بر جنگ مسلط شود و حافظ اسد در نهایت مجبور شد در روز ۲۳ اکتبر آتشبس را بپذیرد و چند ماه پس از آن نیز، در مه ۱۹۷۴، توافقی را درباره جولان با اسرائیل به امضا برساند.
بیشتر در این باره: امپراتوری مخفی عموی بشار اسد در اروپاچند هفته پس از این توافق، ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت آمریکا، در اواسط ماه ژوئن ۱۹۷۴، به دمشق سفر کرد و از برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان آمریکا و سوریه خبر داد که از سال ۱۹۶۷ قطع شده بود.
کمتر از یک سال بعد، جنگ داخلی لبنان آغاز شد و با گذشت ۱۵ ماه از این جنگ، در ژوئن ۱۹۷۶، نیروهای سوریه نیز به درخواست نیروهای مسیحی که در جنگ با گروههای فلسطینی در موقعیت ضعف قرار گرفته بودند، وارد لبنان شدند.
اما طولی نکشید که نیروهای سوریه کنترل تقریباً همه خاک لبنان به استثنای مناطق مرزی با اسرائیل را به دست گرفتند و با نیروهای مسیحی لبنان نیز که از حضور سوریه در مناطق تحت کنترل آنان به خشم آمده بودند، درگیر شدند.
ورود سوریه به لبنان در زمان حکومت حافظ اسد، آغاز ۳۰ سال سلطه سیاسی و نظامی دمشق بر بیروت بود.
اما در سوی دیگر مرزهای سوریه، روابط دمشق با بغداد در دوران حکومت صدام حسین، رو به وخامت میگرایید. صدام که از جناح رقیب اسد در حزب بعث به شمار میرفت، سوریه را متهم میکرد که علیه قدرتش توطئهچینی میکند.
کمی پس از شروع جنگ عراق و ایران در سال ۱۹۸۰، روابط عراق و سوریه به دلیل حمایت حافظ اسد از جمهوری اسلامی قطع شد.
برخورد حافظ اسد با اسلامگرایان اخوان المسلمین سوریه نیز یکی از اصلیترین دغدغههای او از ابتدای به قدرت رسیدن بود.
اخوان المسلمین سوریه که سال ۱۹۳۵ در شهر حلب بنیان گذاشته شد، در ابتدا به دلایل مذهبی و سپس به دلایل سیاسی به مبارزه با حزب بعث میپرداخت و از همان اوایل دهه ۱۹۷۰، از مهمترین مخالفان داخلی حافظ اسد به شمار میرفت.
حکومت حافظ اسد به حمله مرگبار اخوان المسلمین به مدرسه نظامی شهر حلب در شمال سوریه در سال ۱۹۷۹ واکنش تند و قاطعی نشان داده بود، اما اوج درگیری اخوان المسلمین با حافظ اسد به سال ۱۹۸۲ بازمیگردد که اخوان المسلمین از مردم حما، پایگاه این گروه، خواست تا علیه حافظ اسد قیام کنند. در شامگاه دوم فوریه آن سال، یک گروه ۲۰۰ نفره از مردان مسلح اخوان المسلمین شهر حما را محاصره کردند و دهها نفر را کشتند.
این اقدام منجر به حمله ارتش سوریه به حما به دستور حافظ اسد شد و «کشتار حما» اتفاق افتاد. هیچ وقت آمار دقیقی از تعداد قربانیان این کشتار منتشر نشد، اما گزارش منابع مختلف، از کشته شدن ۱۰ هزار تا ۴۰ هزار نفر حکایت دارد.
بیشتر در این باره: عبدالحلیم خدام؛ داستان دههها «وفاداری» و سالها «خیانت»همزمان با سرکوب خونین اخوان المسلمین و دشمنان آشکار و قسمخورده داخلی، حافظ اسد رقبای خود در حلقههای نزدیک به قدرت را نیز از میان برمیداشت.
در سال ۱۹۸۰، صلاحالدین بیطار، نخستوزیر پیشین سوریه که از منتقدان حکومت حافظ اسد بود، در پاریس به قتل رسید. همچنین حافظ اسد به برادر کوچکترش رفعت اسد نیز رحم نکرد که به قدرت طمع داشت.
رفعت اسد هر چند به دلیل نقش داشتن در کشتار شهر حما به «قصاب حما» معروف شده و این گونه وفاداری خود به برادرش را ثابت کرده بود، در سال ۱۹۸۳ با حافظ اسد دچار اختلاف شد. او از فرصت بیماری حافظ اسد استفاده کرد تا علیه قدرتش کودتا کند، اما موفق نشد و پس از برکناری از مناصب مهم حکومتی، سال ۱۹۸۴ سوریه را ترک کرد. به تازگی دادگاه رفعت اسد در فرانسه، به اتهام تخلفات مالی گسترده برگزار شده است.
چند سال بعد، اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین حامی بینالمللی رژیم دمشق فروپاشید؛ حافظ اسد از سال ۱۹۸۰ که یک پیمان دوستی و همکاری با مسکو به امضا رسانیده بود، شدیداً به شوروی وابسته بود.
از بین رفتن، بلوک شرق، موجب نزدیکی نسبی دمشق به واشینگتن شد، به طوری که در حمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا علیه صدام حسین، پس از اشغال کویت از سوی عراق، به جبهه آمریکا پیوست.
در اکتبر سال ۱۹۹۴، بیل کلینتون رئیسجمهور وقت آمریکا به دمشق سفر کرد و در سال ۱۹۸۸ نیز حافظ اسد به پاریس رفت و با ژاک شیراک رئیسجمهور وقت فرانسه، دیدار کرد. این اولین سفر رئیسجمهور سوریه به یک کشور غربی در بیش از دو دهه پیش از آن بود.
نزدیکی سوریه به فرانسه بعداً خود را در تشییع جنازه حافظ اسد نیز نشان داد، زیرا ژاک شیراک تنها رئیسجمهور یک کشور غربی بود که در این مراسم شرکت کرد.
انتقال موروثی قدرت در یک «جمهوری عربی»
وقتی حافظ اسد در ۷۰ سالگی درگذشت، همه میدانستند که قرار است چه کسی قدرت به جای مانده را به دست گیرد.
با وجود گزینههای جدی برای رهبری سوریه، مثل عبدالحلیم خدام، نخستوزیر مورد اعتماد حافظ اسد، اما او قصد داشت یکی از پسرانش را برای جانشینی خود انتخاب کند.
با مرگ باسل اسد، پسر بزرگ حافظ اسد در یک سانحه رانندگی در سال ۱۹۹۴، حافظ اسد مسئولیت پرونده لبنان را به پسر کوچکترش، بشار اسد واگذار کرد. این واگذاری نشان داد که حافظ اسد تصمیم قطعی خود را در زمینه موضوع جانشینی اتخاذ کرده و این اقدام، نوعی تمرین قدرت و آمادهسازی بشار اسد برای در اختیار گرفتن زمامداری سوریه پس از درگذشت پدرش بود.
وقتی حافظ اسد درگذشت، بر اساس قانون اساسی، عبدالحلیم خدام نخستوزیر، باید برای چند هفته به عنوان رئیسجمهور موقت سوریه، اداره امور کشور را برعهده میگرفت تا زمینه را برای به قدرت رسیدن بشار اسد فراهم کند.
یک ماه پس از مرگ حافظ اسد، بشار اسد در یک انتخابات غیررقابتی بیش از ۹۷ درصد آرا را به دست آورد و رئیسجمهور جدید سوریه نام گرفت.
فاصله کوتاه ریاستجمهوری حافظ و بشار، به دلیل توقف در خشونتهای سیاسی رایج، به «بهار دمشق» شهرت یافت. در این دوره گذرا، بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی سوری، با انتشار بیانیههایی خواستار گشایش فضای سیاسی کشور شدند.
همچنین بشار اسد که در آن موقع ۳۵ ساله بود و رهبری جوان به شمار میرفت، در دورهای به قدرت رسید که نسل جدیدی از خانواده حکمرانان عربی به قدرت رسیده بودند. در اردن، ملک حسین و در مراکش ملک حسن تازه درگذشته و قدرت را به فرزندانشان واگذار کرده بودند.
بنابراین با توجه به فضای کلی حاکم بر جهان عرب، عجیب نبود که در سوریه نیز گرچه حافظ اسد عنوان پادشاهی نداشت، اما فرزندش را جایگزین خود کند. همچنین انتقال قدرت از حافظ اسد به بشار اسد، اولین انتقال قدرت مسالمتآمیز طی دهههای گذشته سوریه بود.
بشار اسد که در بریتانیا چشمپزشکی خوانده بود، به تبعیت از رهبران جوان کشورهای عربی، به اصلاحاتی در میراث سیاسی و اقتصادی پدرش روی آورد.
اما بشار اسد با دیگر رهبران جوان کشورهای عربی که در کشورهای غربی تحصیل کرده بودند، تفاوت داشت. او در عمل هیچ میلی به مدرنسازی کشور و سازگاری سوریه با جامعه جهانی از خود نشان نداد و خیلی زود امیدها را نقش برآب کرد.
اصلاحات اقتصادی که او از آن سخن میگفت به رانتهای اقتصادی به نفع طبقه حاکم تبدیل شد و نابرابریهای اقتصادی در دوران او بیش از پیش گسترش یافت.
همین نابرابریها بود که در جریان اعتراضات کشورهای عربی در سال ۲۰۱۱، موج نارضایتیها را در سوریه نیز به راه انداخت، اما پاسخ بشار اسد به این نارضایتیها و اعتراضات، سرکوب خونین بود که تاکنون به مرگ بیش از ۳۸۰ هزار نفر انجامیده است.
همچنین بشار اسد بیش از پیش، زمینه حضور نیروهای خارجی به ویژه روسیه و ایران را در سوریه فراهم کرد.
۹ سال پس از آغاز اعتراضات سوریه، این کشور همچنان ناآرام است. این ناآرامی و اعتراض مداوم علیه بشار اسد، به تازگی خود را در تظاهرات بیسابقهای علیه حکومت در شهر دروزینشین سویدا در جنوب سوریه نشان داد.
در این شرایط بحرانی، بشار اسد، نخست وزیر سوریه را از مقام خود برکنار کرده، اما بعید به نظر میرسد که این اقدام، تأثیر چندانی در جهت بهبود اوضاع داشته باشد.
امیدواریها در «بهار دمشق»، مدتهاست که جای خود را به ویرانهها در «بهار عربی» داده است.