در ایران هنوز تقدیر و ستایش از عوامل سرکوب و شکنجه و کشتار در ۴۰ سال گذشته (و نیز در دوران قبل از انقلاب) در قیاس با پشیمانی و پوزشخواهی دست بالا را دارد. ظرف همین سالها شاهد بودهایم که چگونه عوامل کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ سینه سپر کردهاند و از آن کارنامه خود با غرور دفاع کردهاند. منتها در میان فرزندان و نسلهای بعدیِ آمران و عاملان و همراهان دور و نزدیک اینان در سرکوب و شکنجه و محرومسازی این یا آن شهروند یا بخشی از جامعه از حقوق اولیه خود هم هنوز خبری از فاصلهگیری رسمی و علنی و روشنگرانه از کارنامه پدران و برادران در میان نیست.
شیخ معروفی که در سالهای اول حکومت جمهوری اسلامی به صغیر و کبیر رحم نمیکرد و صدور حکم اعدام برایش در کردستان و مرکز و جنوب ایران مثل آب خوردن بود، حالا فرزندش در نقد مناسبات و شرایط کنونی سخن و قلمی نافذ و تیز دارد، ولی هم او زمانی که نقد کارنامه پدر مطرح میشود، تن میزند و میگوید که باید درباره رویکرد او و شرایط بروزش بیشتر مطالعه کند.
بخشی از همراهان آن سرکوبها هم به رغم دفاع کنونیشان از حقوق بشر و آزادیهای اساسی در جامعه، همچنان در نفی و نقد سرکوبها و خشونتها و محرومیتهای آن دوره اگر و اما در کار میآورند.
تجربه برخی از کشورهای جهان، از جمله در آفریقا، اروپا و به ویژه آمریکای لاتین اما به خوبی نشان میدهد که بازگویی تجارب این نزدیکان و همراهان و نقد و روشنگری آنها تا چه حد در دمکراتیزهسازی فضای کشور و فاصلهگیری جامعه از تکرار خشونت و انسداد و سرکوب تاثیر مثبت دارد. در همین راستاست که کتاب تازه انتشاریافته پسر یکی از دستاندرکاران سرکوب و شکنجه در پروی دهههای هفتاد و هشتاد قرن گذشته هم با اقبال گستردهای روبهرو شده است.
«زمان خوبی رفتی»
«بپر در آب و به جستجوی پدرت برو».
کتاب «فاصله میان ما»* با این جمله شروع میشود در ارتباط با عکسی که رناتو سیزنروس (Renato Cisneros) نویسنده را در کودکی بر دوش پدر لوئیس سیزنروس (Luis Federico Cisneros) در کنار استخری نشان میدهد. و در تمامی داستان دوباره ما با فلاشبکی به این عکس که جسم پدر و پسر در ارتباطی تنگاتنگ قرار دارند روبهرو هستیم: «بدن من همچون تداومی از بدن توست... معلوم نیست که تو در من حل میشوی یا من کسی هستم که مستقل و جدا از ارگانیسمی میشوم که ما مشترکاً آن را میسازیم.»
سال ۱۹۹۵ رناتو ۱۸ ساله است که پدرش فوت میکند. او هر روز صبح پدر را در یونیفورم میدیده که سر کار میرود و گهگاه هم در تلویزیون ظاهر میشود. و میداند که پدر در ارتش پرو مقام و موقعیتی بالایی داشته، ولی تنها چند سال بعد است که به صرافت میافتد که به دنبال شناخت واقعی پدر برود؛ که بود این مرد؟ در دوران دیکتاتوری فرانچسکو مورالس برمودز و فرناندو بلونده تری چه نقشی بازی میکرد و در باره مخالفان کشتهشده یا ناپدیدشده چه میدانسته است؟
و طرفه این که همان ابتدا مرگ پدر را بههنگام و مزیتی برای خویش عنوان میکند: «تو در زمانی بسیار مناسب با زندگی وداع کردی. من در سن و سالی بودم که هنوز میتوانستم استعداد و قریحه خود را به کار گیرم و بخشی از شخصیتم را در غیاب تو شکل دهم. اگر تو بیشتر میماندی، بعید نبود که تلاش کنی من را هم شبیه خودت کنی. بهترین کاری که میتوانستی برای من بکنی این بود که لحظهای درست جهان را ترک کردی.»
پسر (نویسنده) ژورنالیست میشود و مجری رادیو- تلویزیون. او حالا ۴۳ سال دارد و کتاب «فاصلهای که ما را از هم جدا میکند» که سال ۲۰۱۵ ابتدا به زبان اسپانیایی انتشار یافته، سومین رمان اوست.
نویسنده در کتاب به دنبال دستیابی به قطعات جورچینی است که هستی پدرش، لوئیس سیسنروس معروف به «گائوچو» سیسنروس، را شکل میدهد، مردی که هم پدر نویسنده است و هم سرهنگ ارتش، شیفته عینک آفتابی و لباس یونیفورم نظامی. مردی که در دورهای از تاریخ پرو، به عنوان وزیر کشور و بعداً فرمانده ارتش (وزیر دفاع)، کارنامهای از شکنجه و سرکوب را رقم زده است: «پدرم یک شرور بود، شروری در یونیفورم، یونیفورمی که زخمهای وجود او را میپوشاندند و او هرگز نخواست آنها را به کسی نشان دهد.» و حالا پسر در این کتاب به شناخت و روایت همین زخمها و کژ و کولگیهای رفتار و رویه پدر در ساختارهای اقتدارآفرین جامعه پرو میرود.
در یکی از بخشهای کتاب از فیلمی صحبت میکند که جشن تولد خواهر بزرگترش را نشان میدهد، در حالی که خود او ۱۴ ماه بیشتر ندارد. پدر در این فیلم چهره مهربانی دارد و ریلکس است و با بچهها و دلقک جشن هم بازی میکند. و اندکی بعد نویسنده به یاد میآورد که در تحقیقاتش به این نکته رسیده که ۵ روز قبل از این جشن، پدرش یکی از فعالان سیاسی آرژانتین را که به پرو گریخته بود بازداشت میکند و به نظامیان حاکم بر آرژانتین تحویل میدهد، مردی که هنوز هم پس از این همه سال از سرنوشت او اثری در دست نیست؛ آیا عوامل نظامیان حاکم در کشور همسایه او را هم مثل بسیاری از مخالفان بیهوش کرده و به دریا انداختهاند؟ آیا او را زیر شکنجه کشتهاند و جسدش را گم و گور کردهاند؟ آیا ...
او در بخشهای اول کتاب به دنبال ردپا و نشانههای عاطفی و احساسی در خاطرات خویش از پدر با رجوع به خاطرات خانوادگی است، از پدر پدر بزرگ تا مادر و فکر و ذکرهایش در باره کار و شغل بحثانگیز شوهرش. و بعدتر به سراغ آرشیو روزنامهها و اسناد رسمی دولتی و نظامی میرود که به نوعی به کارکرد پدرش در سالهای تصدی دو وزارتخانه حساس مربوط بودهاند تا شاید لولاها و چفت و بستهایی میان این دو بخش از زندگی پدر بیابد.
روایتی از پدر برای نسل بعد؟
پرش در میان آب در جمله اول کتاب ارجاعی است به کتاب پل آستر، نویسنده معروف آمریکایی، در کتاب «اختراع انزوا». آستر در بخش دوم این کتاب، با اشاره به مورد پینوکیو و یونس، میکوشد میان پدران و دریایی که همه چیز را در خود میکشد رابطهای برقرار کند.
در کتاب سیزنروس هم دریای اطراف پدر (آمریکای لاتین) محیطی آکنده از چهرههایی مانند پینوشه (دیکتاتور شیلی)، ویدلا (دیکتاتور وقت آرژانتین) با عقاید و رویکردهایی جنایتکارانه و سرکوبگرانه است. پرش پسر در آب در عکس اول کتاب اما استعارتی است از خاصیت پاککننده آب که رناتو را از الگوهای فکری و شیوه عمل پدر پاک میکند و در مقام یک روشنفکر و منتقد در مسیر دیگری قرار میدهد:
«این کتابی است در باره پدرم یا کسی شبیه به او، نوشته شده توسط من یا کسی شبیه من. بیوگرافی نیست، بلکه یک رمان است... چرا که میدانم هر گونه روایت یک به یک ماجراها و رویدادها واقعیتی است مخدوش و فریبنده.»
با این همه روایت او پابهپای واقعیت پیش میرود و در بخشهای اول عمدتاً خانواده و سبقه آن را میکاود. او تا سه نسل در خانواده به عقب برمیگردد، از اجداد سرخورده و شکستخوردهاش میگوید و از ماجراجوییهای عشقی پدر که نهایتاً عشق خود را در آرژانتین رها میکند تا به میهن پدریاش، پرو، برگردد. در پرو هم دوبار ازدواج میکند و مجموعا صاحب ۶ فرزند میشود. اندکی بعد از تولد رناتو، پدر تصدی وزارت کشور پرو را در دست میگیرد، شغلی که سبب میشود کمتر در خانه حاضر باشد، و با وجود این، روش و رویهای سختگیرانه را در تربیت فرزندان اعمال میکند تا «آبدیده و سخت» بشوند. او گرچه میکوشد گرایش همجنسگرایانه دو برادر خودش مکتوم بماند، ولی با رناتو شوخی ندارد و شب در خواب موهای بلند او را قیچی میکند. با این همه، لحظات عاطفی میان پدر و اعضای خانواده هم ناموجود نیست، لحظاتی که حالتی از وجد و غرور به رناتوی خردسال و نوجوان میدهد و او در کتاب هم سعی میکند این لحظات را بازآفرینی کند.
بعد از ۱۵۰ صفحه، رناتو عمدتاً بر جنبه سیاسی و دولتی شخصت پدر متمرکز میشود و با او دیگر نه صرفاً به عنوان پدر که به عنوان یک موضوع مستقل برای تحقیق و روایت روبهرو میشود. حالا دیگر کمتر صحبت بابا در میان نیست، بلکه پابهپای تحولات سیاسی از موضع و رویکرد او نسبت به مخالفان، روزنامهنگاران و هواداران گروه چریکی موسوم به «راه درخشان» میگوید.
به این ترتیب کتاب روایتی هم میشود از زیر و بم و تب و تابهای جامعه پرو در دهههای ۷۰ و ۸۰ قرن گذشته، از وضعیت و شرایطی که حالا کمتر کسی مایل به بازگشت به آن است، وضعیتی که سرکوب و شکنجه شاخصه آن بود و اعمال خشونت از سوی بخشی از مخالفان هم امر نادری نبود. در چنین شرایطی ال گائوچو سیزنروس نقشی محوری در مناسبات آلوده به خشم و خشونت ارتش و جامعه مدنی پرو داشت که تأثیراتش در خاطره بخشی از جامعه پرو حک شده و تا تا امروز بر صحنه سیاسی هم این کشور سایهانداز است.
پسر همچنین در اسناد و مصاحبههای پدر نکاتی را مییابد که نشان میدهد او در رویه و رویکردش در برخورد با مخالفان به تفکیک قائل نبود و همه بخشهای اپوزیسیون را با خشونت مینواخت؛ رویهای که به جای آن که دور باطل خشونت در جامعه را پایان دهد، آن را تشدید کرد.
«فاصله میان ما» نه تصفیه حساب است و نه ارائه بیلان کار پدر، بلکه اثری است ادبی و روانشناختی که جرقه نوشتنش با رجوع رناتو به یک روانپزشک شروع میشود؛ اثری که نقادانه به شناخت عواملی میرود که انسان را به اقداماتی غیرقابل تصور سوق میدهند، اقداماتی که رد و نشانههای تلخش بر ذهن و زندگی نسلهای بعد هم میماند و تأثیر میگذارد.
با این همه، نویسنده به راه تنفر از پدر و مخدوشکردن از پیش مسیری که برای شناخت و شناساندن او در پیش گرفته کشیده نمیشود. او به دنبال این هم هست که سایر اعضای خانواده تا چه حد کنجکاو بودهاند که از کار و فعالیتهای مخوف پدر سر در بیاروند؟ یا کدام چیزها را در باره کارکرد و رویکرد پدر میدانند که حالا در بزرگسالی برایشان قابل بخشش نیست؟ از کدام بخش فعالیت و سلوک پدر و تأثیرات آن زیان دیدهاند و کدام بخش را برایشان دشوار بوده که خود در مقام پدر بازبگویند و برای بچههای خود روایت کنند؟
نویسنده همچنین از این هم غافل نمیماند که تأکید کند پدرش هم نویسنده بود و گزارشها و مقالات متعدد مینوشت، در توصیف وظایف ارتش و جاانداختن رویه آن در ذهن جامعه و در انداختن ردای قداست بر بالای یک دولت اقتدارگرا. و ادامه میدهد که خودش هم حالا نویسنده است، منتها نویسندهای قائل به فاصلهگذاری و آکنده از تردید و بدبینی به قدرت و در تلاش برای نقد آن.
یاری به ممانعت از بازگشت سرکوب و خشونت
کتاب روایت زیر و بم کارنامه پدر را در متن و بطن رویدادهای زمانه مینشاند و خواننده با تحولات چهار دهه اخیر پرو و کل منطقه هم بیگانه نمیماند. به این ترتیب واکاوی گذشته آمریکای لاتین هم بخشی از روایت را تشکیل میدهد، روایتی که البته پیچیدگیهای آثاری مشابه در این زمینه، مثل «پاییز پدرسالار» گابریل گارسیا مارکز یا «گفت وگو در کاتدرال» ماریو بارگاس یوسا را ندارد، ولی با این وجود از رمانهای برجسته در توصیف برشی خشونتبار از تاریخ آمریکای لاتین دستهبندی میشود و یوسا نیز آن را ستایش کرده است.
در ایران جای چنین کتابهایی که بستگان دور و نزدیک دستاندرکاران سرکوب و شکنجه و جنایت به تحقیق و تدوین آنها بروند خالی است، سهل است که هنوز فاصلهگیری رسمی و علنی بسیاری از فرزندان و بستگانی که مشی و منش آنها نافی آن سیاستها و رویههاست هم کمتر دیده میشود، همراهی با قربانیان در مطالبهگری برای روشنگری درباره ابعاد جنایات و سرنوشت قربانیان، مثل آنچه که حالا شماری از فرزندان عوامل سرکوب و شکنجه در آرژانتین پیشه کردهاند هم طبعاً در ایران غریب مینماید، در حالی که گسست از استبداد و درسگیری درست از گذشته برای ممانعت از تکرار آن به این گونه کنشها و رویکردها هم سخت نیازمند است، بهسان اثری که کتاب «فاصله میان ما» در پرو و ورای مرزهای آن گذاشته و میگذارد.